گزارش تفصیلی کتاب ورای زیباییشناسی: جستارهای فلسفی، فصل سوم، مقالۀ دوم
آیا می توانیم برای فهم یا نقدِ آثار هنری، به قصد و نیت مؤلف آن رجوع کنیم؟ بسیاری از منتقدان معاصر معتقدند چنین کاری بیهوده است. اما قصدگرایی را نباید برنامهای متضاد با نقد معاصر دانست. نوئل کرول در این قسمت، نشان میدهد قصدگرایی چطور میتواند با نقد معاصر سازگار شود.
9 دقیقه
۱. طرح مسئله و مشخص کردن مسیر تحقیق
در حال حاضر اتهاماتی که علیه زیباییشناسی انگلیسی-آمریکایی مطرح شدهاند هنگفت هستند و پرداختن به همۀ آنها در چنین نوشتۀ کوتاهی ممکن نیست؛ بنابراین فقط روی یک موضوع متمرکز میشوم تا نشان دهم که نه تنها زیباییشناسی انگلیسی-آمریکایی همیشه با نقد هنری معاصر سرِ دعوا ندارد، بلکه نقد معاصر حتی میتواند از بینشهای زیباییشناسی بهره ببرد.
حدوداً در یک دهۀ گذشته نقد هنری مانند هنر تمایل روزافزونی به سیاسیشدن داشته است. یک جنبه از این امر، تفسیر آثار هنری بر اساس محتوای سیاسی آنها است که مخصوصاً شامل این موارد است: جنسیتگرایی، نژادگرایی، طبقهگرایی، سرمایهگرایی و غیره که ممکن است به صورت نهفته یا سرکوفته باشند.
در همان زمان که منتقدان معاصر به هرمنوتیک بدگمانی روی آوردند، در میان فیلسوفهای هنر جنبشی جهت بازگشت به این دیدگاه که مقاصد هنرمندان مرتبط با تفسیر است شکل گرفت؛ اما در بسیاری از موارد، تبعیض جنسیتی، نژادپرستی و سرمایهگراییِ نسبت داده شده به آثار هنری توسط منتقدان، با مقاصد هنرمند مورد بحث جور در نمیآید؛ یعنی قصدگرایی در تفسیر با اهداف هرمنوتیک بدگمانی در اختلاف است.
منتقدان معاصر اغلب ویژگیهایی را به آثار هنری نسبت میدهند که تصور آن سخت است که خالق اثر مربوطه چنان ویژگیهایی را برای اثرش قصد کرده باشد. مثلاً ممکن است در آثار جورج برنارد شاو تبعیض جنسیتی پیدا کنیم، اگرچه که او خودش رسماً اعلام کرده بود که طرفدار حقوق زنان است.
منتقد معاصر گزارشهای ترسناکی برای بیاعتبارکردنِ زیباییشناسانِ انگلیسی-آمریکایی دارد. ممکن است استدلال شود که قصدگرایی نشاندهندۀ بازماندههای مفاهیم وحشتناکی هستند از جمله: فردگرایی بورژوا، متافیزیک حضور، منِ دکارتیِ بدنام و غیره. با اینحال، برای ساده کردن مسائل، بگذارید حدس بزنم که عمیقترین نگرانیِ شخص معتقد به هرمنوتیک بدگمانی این است که قصدگرایی مانع از یک کاربست انتقادیِ پربار و زنده میشود.
من تلاش خواهم کرد تا نشان بدهم که ادعاهای قصدگرایی و اهداف نقد سیاسیِ معاصر، آشتیپذیر هستند، به صورتی که شاید راهبردی برای همبودیِ پربارِ منتقدان و فیلسوفهای هنر در آینده پیشنهاد شود.
۲. سازگاری قصدگرایی و هرمنوتیک بدگمانی بهلحاظ فلسفی
آثار هنری بهطور طبیعی به همان طریقی تبیین و فهم میشوند که دیگر انواع فعالیتهای قصدی وتولیدات آنها تبیین و فهم میشوند. ما با آثار هنری بهعنوان محصولات عاملهایی عقلانی مواجه میشویم. از این نظر مقاصد هنرمندان به فهم آثار هنری مربوط هستند و فراخواندن آنها مشروع است. برخلاف نظر ضد- قصدگرا، هیچ موانع معرفتشناسانه یا متافیزیکی در راه فهم قصدگرایانه از اثر هنری وجود ندارد.
قصدگرا معتقد است که قصد نقشی مشروع و مرتبط در فهم و تبیین آثار هنری دارد. به این نحو، آنچه من قصدگرایی مینامم در مقابل ضد-قصدگرایی قرار میگیرد. اگرچه این مفهوم از قصدگرایی شامل این ادعای قویتر نیست که: ما در یک اثر هنری، با بیان قصدی که در یک اثر هنری ظاهر شده، حرف نهایی را دربارۀ آن شیء زدهایم. قصدگرایی ادعای کوچکتری میکند و معتقد است که برخلاف ضد-قصدگرایی ارجاع به قصد مؤلف مربوط و مشروع است؛ اما نقد ممکن است دربارۀ یک اثر هنری، چیزهای بیشتری از مشخصکردن قصد مؤلف برای گفتن داشته باشد.
اکنون فکر میکنم تشخیص اینکه قصدگرایی با بحث پیامدهای ناخواسته سازگاری دارد، باید به کارورز هرمنوتیک بدگمانی این اطمینان را بدهد که التزام فلسفی به قصدگرایی مانعی برای پروژۀ انتقادی او فراهم نمیکند؛ اما مسئلۀ خاصی وجود دارد که هنوز باعث نگرانی او میشود. این مسئله که در مواردی که منتقد میخواهد اهمیتی را به اثر نسبت بدهد که با بهترین فرضیۀ ما دربارۀ مقاصد یک اثر خاص تعارض دارد، تفسیر چگونه باید دنبال شود؟ بگذارید برای نشاندادن این مسئله، نگاهی به یک مثال مشخص بیندازیم.
۳. نمونهای از ناسازگاری قصدگرایی با هرمنوتیک بدگمانی؛ مورد «ژول ورن»
رمان «جزیرۀ اسرار آمیز» اثر ژول ورن در ۱۸۷۴ منتشر شد. این رمان متعلق به ژانر رابینسونی است که با «رابینسون کروزوئه» (۱۷۱۹) اثر «دنیل دفو» شروع شد و با «خانوادۀ رابینسون سوئیسی» (۱۸۱۳) اثر «یوهان رودلف وایس» ادامه یافت. حکایت اصلی چنین داستانهایی دربارۀ مسافرهای گمشدهای است که در مقابل مصیبتهای طبیعی، جزیرۀ متروکۀ خود را تبدیل به شعبههای کوچکی از تمدن میکنند. روایت جزیرۀ اسرارآمیز آشکارا طرفدار شمالیها و طرفدار لغو بردهداری است. رمان هیچ همدلیای با ایالات جنوبی یا با برده داری نشان نمیدهد. دربارۀ آبراهام لینکن با لحنی سرشار از احترام سخن گفته میشود؛ نام سرزمین جدید را به افتخار او «جزیرۀ لینکن» میگذارند. جنگ داخلی بهعنوان کشمکشی برای پایاندادن به بردهداری تصویر شده است. نویسنده به طور مستقیم نژادپرستی را در طول متن محکوم میکند.
با اینحال، خوانندگان امروزی نمیتوانند توجه نکنند که باقیماندههای بسیاری از نژادپرستی در کتاب وجود دارد. بردۀ آزاد شده، «نِب» همچنان شخصیت مهندس داستان را «ارباب» صدا میزند. نب خرافاتی، ساده، مطیع و بچهگانه بازنمایی شده است. نب با میمونی که مسافران اهلی میکنند احساس خویشاوندی میکند و در واقع میمون در بسیاری از وظایف نب در آشپزخانه به او کمک میکند. دشوار است که شباهتی تلویحی بین میمون و نب را در متن تشخیص ندهیم؛ بنابراین جزیرۀ اسرارآمیز اگر به طور قصدگرایانه خوانده شود، ضدنژادپرستی است و اگر از منظر هرمنوتیک بدگمانی خوانده شود، نژادپرستانه است.
۴. دفاع از سازگاری قصدگرایی و هرمنوتیک بدگمانی؛ مورد ژول ورن
۴-۱. اثبات سازگاری. شاید در واقع قصد ژول ورن این بوده که به طریقی بنویسد که نب را به صورت مطیع و آرام تصویر کرده باشد- با این عقیده که این نحو تصویرکردن بهتر از تصویر کردن آمریکاییهایِ آفریقایی به صورت ظالمانه است؛ اما این گزارش قصدگرایانه از جزیرۀ اسرارآمیزِ ژول ورن با این امر ناسازگار است که فعالیت قصدی ژول ورن، نژادپرستانه بوده است، البته نژادپرستی ناخواسته.
با اینحال، وقتی که به طور عام از فعالیت قصدی صحبت میکنیم، مشکلی در اذعانکردن به این نداریم که ممکن است کسی به صورت قصدی در حال انجام یک چیز با یک توصیف، چیز دیگری را با توصیف دیگری انجام دهد، حتی اگر از قابلاطلاقبودنِ این توصیف دوم نامطلع باشد.
فرض کنید کسی در ۱۹۱۰ سیگاری را روشن میکند و احتمال دارد که سرطان ریه بگیرد. در اثر تبلیغات سیگار که ادعا میکردند سیگارکشیدن باعث سلامتی است، چنین فردی ممکن است به این قصد دود را تنفس کند که بدنش را بهتر کند، درحالیکه در واقع درحال آسیبزدن به بدنش است. به همین ترتیب، ورن با قصداً تصویرکردن نب بهعنوان شخصی مطیع، یک بازنمایی نژادپرستانه از او ارایه کرد، حتی با اینکه ورن نمیدانست که این بازنمایی نژادپرستانه است. ورن قصد داشت تا نب را بچهگانه توصیف کند، اما نفهمید که این فعالیت تحت مقولۀ نژادپرستی قرار میگیرد؛ بنابراین، روشنکردن مقاصد ورن مانع از گفتن این نمیشود که او چیزی نژادپرستانه تولید کرد، ولو آنکه خودش این را نمیدانست؛ بنابراین ورن ممکن است در فرآیند قصدکردن به تولید چیزی ضد- نژادپرستانه، چیزی تولید کرده باشد که نژادپرستانه است. این امر جای تعجب ندارد. ما از ۱۸۷۴ تا کنون چیزهای زیادی دربارۀ طبیعتِ نژادپرستی آموختهایم.
۴-۲. اثبات لزوم قصدگرایی برای هرمنوتیک بدگمانی.
اگر ما باور داشته باشیم که تصویر ورن از نب طعنهآمیز بوده است، یعنی هجوی بوده که قصدش تمسخر کلیشههای نژادپرستانه بوده، تفسیر جزیرۀ اسرارآمیز تحت عنوان نژادپرستانه ممکن نیست. برای نژادپرستانه خواندن جزیرۀ اسرارآمیز لازم است که ما قانع شده باشیم که بهترین فرضیهمان دربارۀ مقاصد ژول ورن این است که او قصد داشته نب را مطیع و ساده نشان دهد؛ و هدف او وارونگویی (آیرونی) نبوده است.
به همین نحو، اگر از «یان فلمینگ» به خاطر تبعیضجنسیتی انتقاد میکنیم، به این دلیل که «جیمز باند» را طوری تصویر کرده که با زنان بهعنوان موضوع جنسی برخورد میکند، نیازمند قصدگرایی هستیم. ما باید بپذیریم که قصد فلمینگ این نبوده که جیمز باند را یک شخصیت پیچیده- ترکیبی از خوب و بد- در نظر بگیرد که بدیِ او در بیرحمیِ جنسی او است. برای سرزنشکردن مسلک جنسی فلمینگ، ما روی این فرض تکیه میکنیم که فلمینگ صرفاً قصد داشته تا جیمز باند را بهعنوان نوعی سرمشق مردانگی تصویر کند.
۵. نتیجهگیری
علیرغم ظواهر امر، قصدگرایی با هرمنوتیک بدگمانی تخالفی ندارد. برعکس، چنین نقدی قصدگرایی را پیشفرض میگیرد. فهم یک متن یا اثر هنری نمیتواند انجام شود، مگر آنکه بهترین تعبیرمان از مقاصد هنرمند، راهنمای ما باشد. بهلحاظ منطقی، نقد قصدگرایانه مقدم بر بکارگیریِ هرمنوتیک بدگمانی است. شاید دلیل اینکه منتقدان معاصر از این ارتباط غفلت کردهاند، این باشد که قصدگرایی با چنان عمق زیادی در فرآیند کشف معنای آثار هنری ریشه دوانده است که ممکن است اتکای به آنرا فراموش کنیم.
+ متن کامل گزارش را با زیرنویسها و پینوشتها در قالب pdf میتوانید از قسمت «ضمیمه» در بالای صفحه دانلود کنید.
آیا ممکن است هایدگر، آن فیلسوف نازی، به دست سایمون کریچلی دلپذیر شود؟
پول بر همهچیز عالم حکومت میکند حتی ایدهها
میبایست شعلۀ بدبینی را فروزان نگاه داریم: در این زمانۀ پررنج این یک فضیلت است