تیکتاک: پلتفرمی که دنیای نوجوانها را منفجر کرده است
وقتی به بنبست میرسیم، رفتن سراغ بحرانهای قبلی آرامبخش است
مارتین ایمیس، رماننویس تأثیرگذار بریتانیایی، استادِ نوشتن طنزهای سیاه است و مهارت او برای توصیف دنیاهای آشوبزده و بحرانی، به شکلی ویژه، در اوضاع امروز جهان به کار میآید. کتاب جدید ایمیس، داستان درون، خودزندگینامهای است که در قالب رمان نوشته شده است. خودِ او، پدرش، بهترین دوستش یعنی کریستوفر هیچنز و بسیاری از دیگر آدمهای واقعی زندگیاش، شخصیتهای این رمان را تشکیل میدهند. ایمیس در مصاحبه با گاردین، از حالوهوایی میگوید که این رمان در آن نوشته شده است.
آیا باید رمانهای فاکنر را بخوانیم و زندگیاش را فراموش کنیم؟
ویلیام فاکنر، در میسیسیپی، یعنی یکی از کانونهای نژادپرستی در آمریکا، به دنیا آمد و زندگی کرد. اکثر رمانهایش نیز در همین سرزمین میگذرد و از این رو، بردهداری و تبعیض نژادی موضوعی آشنا در آثار اوست. جالب اینکه برخلاف قریب به اتفاق نویسندگان سفیدپوستِ آن عصر، نشانههای آشکاری از اعتراض و مخالفت با تبعیض نژادی در آثار او وجود دارد، بااینحال، وقتی به خودِ او میرسیم، با آدمِ نژادپرستی مواجه میشویم که چندان با بردهها همدلی ندارد. کتاب جدیدی میپرسد: تکلیفمان با فاکنر چیست؟
بین آن نامههای کهنه دنبال پدرم میگشتم
همۀ ما روزی از دنیا خواهیم رفت، اما تکهها و نشانههایی از سالهایی که کنار دیگران گذراندهایم باقی خواهد ماند. دستخطمان توی مدارک و نامههایمان، لحن حرفزدن و حالتهای چهرهمان در فیلمهایی از ما جا مانده، و خاطرۀ محوی از کارهایی که کردهایم و حرفهایی که به بقیه زدهایم. الی فیتزجرالد، نویسنده و تصویرساز آمریکایی، دختر نوجوانی بود که پدرش را از دست داد و با نگهداری از وسایلی که از پدرش مانده بود، معنای مرگ و غم را درک کرد.
رماننویسی که، کمی قبل از کرونا، همهچیز را پیشگویی کرد
اگر نویسندهای، تنها کمی قبل از کرونا، رمانی دربارۀ عالمگیرشدن ویروسی کشنده تحویل انتشارات بدهد، بیشتر باید جزو پیشگوها حسابش کرد تا رماننویسها. حتی شاید همهچیز بوی توطئه بگیرد. اما لارنس رایت برای نوشتن آخرین رمانش نه از الهام استفاده کرده و نه از اطلاعات سری. او، وقتی میخواهد رمان بنویسد، مثل روزنامهنگارها دربارۀ موضوع تحقیق میکند. رمان اخیر او، «آخر اکتبر»، سرشار از اطلاعات ویروسشناسی و تاریخچۀ همهگیریهاست. او میگوید «شما میگویید پیشگویی، اما من فقط به پیشبینی دانشمندان گوش دادم».
رمانی برای نمک پاشیدن روی زخمهای باز
لایُنل شرایور، نویسندۀ سرشناس آمریکایی، روزهای جنجالیای را میگذراند. او که چند بار در سخنرانیها و جستارهایش علیه «فرهنگ قربانی» موضع گرفته است، حالا متهم شده است به نژادپرستی و طرفداری از سیاستهای متعصابه. اما حرف او چیز دیگری است. شرایور میگوید حتی مترقیترین دیدگاهها هم وقتی حقی برای مخالفانشان قائل نباشند، به نوعی استبداد تبدیل میشوند. رمان جدید این نویسنده، چالشی است علیهِ وسواسِ تناسب اندام و سیاستهای فراگیر تنوع فرهنگی.
«منِ عزیز»: نامههای یک رماننویس به خودِ آیندهاش
اگر اهل خاطرهنوشتن باشید، حتماً میدانید که عمومیترین احساسی که هنگام خواندن نوشتههای گذشته به آدم دست میدهد این است: «خدایا! چقدر احمق بودم!» اما اگر دربارۀ خود آیندهمان نوشته باشیم، داستان جالبتر هم میشود. خود گذشتهمان را میبینیم که برای آیندۀ خیالیاش رؤیا میبافد و بعد یادمان میآید که زندگی چقدر فراز و نشیب داشته است. چطور به چیزهایی که میخواستهایم نرسیدهایم و چیزهایی که امروز داریم را نمیخواستیم. یک رماننویس از رسم آیینی زندگیاش برای نوشتن نامههای مهرومومشده به خودش حرف میزند.
مردهها حرف نمیزنند، ولی کالبدشکافها بلدند چطور از آنها حرف بکشند. آنها اجساد را پروندههایی بایگانیشده میبینند و، وقتی دربارۀ مردهها خیالبافی میکنند، انگار دارند از روی پرونده میخوانند: «ساییدگی دندهها نشان میدهد زیاد زمین میخورده، پس تنها زندگی میکرده. زخم روی قلبش هم میگوید در بچگی خیلی مریض میشده و بهخاطر مشکلات مالی به پزشک مراجعه نکرده». واقعاً هم بیراه نمیگویند. آنها رویدادهای پنهانی را میبینند که در اعماق بدن انسانها حک شده است. جردن کسینر از تجربۀ حضور در سردخانه و همکاریِ چندروزهاش با کالبدشکافها میگوید.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
نظر کدام خواننده برای نویسندۀ کتاب از همه مهمتر است؟
اغلبِ افراد تصور میکنند نویسندگانْ شاهکارهای ادبیشان را در پستو مینویسند و گوشهای مینشینند تا کتابشان چاپ شود. اما شیلا هتی، که منتقدان سختگیر نیویورک تایمز او را از نویسندگان برتر قرن ۲۱ میدانند، نظر دیگری دارد. او پیشنویس کتابهایش را حداقل برای ۴۰ نفر از دوستان نزدیکش میفرستند و تا از نظر آنها مطمئن نشود کتاب را به انتشارات نمیدهد. هتی میگوید نویسندگی فعالیتی فردی نیست، بلکه نتیجۀ تلاش و همکاری رفیقهاست، رفیقهایی که مثل نویسنده در کتاب سهم دارند و در ردیف خوانندگان عمومی قرار نمیگیرند.
شکارچی خاطرات: زندگی آدمهای معمولی چه هیجانی میتواند داشته باشد؟
ما اغلب برای خواندهشدن خاطره نمینویسیم. حتی اگر کسی دزدکی سروقت خاطراتمان برود، ناراحت میشویم. حالا فرض کنید کسی دفترچۀ ما را بردارد و آن را در فروشگاهی اینترنتی به حراج بگذارد. دیوانه میشویم. سالی مکنامارا کسی است که تابهحال هشتهزار دفترچۀ خاطرات از فروشگاههای اینترنتی و سمساریها خریده و خوانده است. او میگوید «مردهها مثل ما غیرت خاصی روی خاطراتشان ندارند». خواندن خاطرات آدمهای غریبه چه چیزی دربارۀ زندگی افراد معمولی به مکنامارا آموخت؟
بازیگر معروف، فرزند بازیگر معروف: خویشاوندسالاری در هنر
شاید تا حدودی از نظرمان طبیعی باشد که فرزندان یک تاجر موفق به تجارت روی بیاورند، یا فرزندان یک کشاورز، شغل خانوادگیشان را ادامه دهند، اما در حرفههایی که با خلاقیت و استعداد فردی عجین شدهاند چطور؟ آیا طبیعی است که خیلی از چهرههای جدیدی که در سینما و موسیقی و هنر میبینیم، فرزند آدمهای مشهوری هستند که در این حوزهها فعالیت میکردهاند؟ خویشاوندسالاری ناخوشایند و غیرمنصفانه است، اما گویا وقتی پای هنر در میان باشد، دردناکتر هم میشود.
چرا باب راس همچنان اینقدر محبوب است؟
باب راس بیتردید از مشهورترین نقاشان معاصر است، اما در دنیای هنر او را جدی نمیگرفتند. نقاشان حرفهای کارش را بیارزش میدانستند و حضور تلویزیونیاش را نشانۀ عامهپسند بودنش قلمداد میکردند. هر چه باشد، او نه تحصیلاتی در هنر داشت، نه در حلقۀ هنرمندان رفت و آمد میکرد. حتی با آنکه مشهور بود، تقریباً هیچکس از زندگی روزمرهاش چیزی نمیدانست. بااینحال، در حرکات دست او، در موهای فرفری عجیبش، و در مهربانی و آرامش بینظیرش چیزی سحرآمیز وجود داشت.
بین آن نامههای کهنه دنبال پدرم میگشتم
همۀ ما روزی از دنیا خواهیم رفت، اما تکهها و نشانههایی از سالهایی که کنار دیگران گذراندهایم باقی خواهد ماند. دستخطمان توی مدارک و نامههایمان، لحن حرفزدن و حالتهای چهرهمان در فیلمهایی از ما جا مانده، و خاطرۀ محوی از کارهایی که کردهایم و حرفهایی که به بقیه زدهایم. الی فیتزجرالد، نویسنده و تصویرساز آمریکایی، دختر نوجوانی بود که پدرش را از دست داد و با نگهداری از وسایلی که از پدرش مانده بود، معنای مرگ و غم را درک کرد.
اینستاگرام و توییتر چه بر سر جامعهشناسی خواهند آورد؟
حدود ۱۰ سال پیش، مجلۀ وایرد، مقالهای جنجالبرانگیز چاپ کرد که میگفت با ظهور کلاندادهها، «نظریه» از صحنۀ علوم انسانی حذف خواهد شد. طی این ده سال، اهمیت کلاندادهها روز به روز بیشتر شده است، اما نظریهها هم مبارزهای جانانه علیهِ برنامهنویسانی به راه انداختهاند که تلاش داشتهاند تا علوم اجتماعی سنتی را از میدان بهدر کنند. افق آینده به کدام سمت خواهد رفت؟ آیا جامعهشناسی رایانشی مسائلی را که دو قرن است جامعهشناسان با آنها درگیرند حل خواهد کرد؟
«منِ عزیز»: نامههای یک رماننویس به خودِ آیندهاش
اگر اهل خاطرهنوشتن باشید، حتماً میدانید که عمومیترین احساسی که هنگام خواندن نوشتههای گذشته به آدم دست میدهد این است: «خدایا! چقدر احمق بودم!» اما اگر دربارۀ خود آیندهمان نوشته باشیم، داستان جالبتر هم میشود. خود گذشتهمان را میبینیم که برای آیندۀ خیالیاش رؤیا میبافد و بعد یادمان میآید که زندگی چقدر فراز و نشیب داشته است. چطور به چیزهایی که میخواستهایم نرسیدهایم و چیزهایی که امروز داریم را نمیخواستیم. یک رماننویس از رسم آیینی زندگیاش برای نوشتن نامههای مهرومومشده به خودش حرف میزند.
مردهها حرف نمیزنند، ولی کالبدشکافها بلدند چطور از آنها حرف بکشند. آنها اجساد را پروندههایی بایگانیشده میبینند و، وقتی دربارۀ مردهها خیالبافی میکنند، انگار دارند از روی پرونده میخوانند: «ساییدگی دندهها نشان میدهد زیاد زمین میخورده، پس تنها زندگی میکرده. زخم روی قلبش هم میگوید در بچگی خیلی مریض میشده و بهخاطر مشکلات مالی به پزشک مراجعه نکرده». واقعاً هم بیراه نمیگویند. آنها رویدادهای پنهانی را میبینند که در اعماق بدن انسانها حک شده است. جردن کسینر از تجربۀ حضور در سردخانه و همکاریِ چندروزهاش با کالبدشکافها میگوید.
خاطراتِ بیخوابی: «شبها حس میکردم حیوانی وحشی شدهام»
سامانتا هاروی نویسندهای موفق بود. در دانشگاه نویسندگی خلاق درس میداد، رمانهایش تحسین میشد و نامزد چند جایزۀ مهم شده بود. در اوج همین دوران پربار بود که بحرانی خزنده، آرام آرام، قوای او را میبلعید و فرسودهاش میکرد: بیخوابی. همۀ آنچه روزهایش را با آن میگذراند، در نیمهشبهای طولانی پوچ به نظر میرسید و اضطراب فراگیر رهایش نمیکرد. هاروی از جایی تصمیم گرفت این تجربۀ خردکننده را بنویسد و حاصل آن، روایتی است کوبنده و از هم گسسته از یک سال نبرد با بیخوابی.
یادگیری زبانی تازه مثل شروع رابطهای عاشقانه است
کلماتی که آوایشان به گوشمان خوشایند میآید، اما معنایشان را نمیدانیم. حروفی که پیچ و تابشان زیباست، اما دستمان به نوشتنش عادت ندارد. قواعدی که پایان ندارد، استثنائات آن قواعد که گیج و سردرگممان میکند و لهجهای که هیچوقت درست نمیشود. شناختنِ یک زبان تازه، مثلِ شناختنِ یک انسان تازه است. خیلی وقتها همان روزهای اول به جدایی و فراموشی میکشد، ولی گاهی میشود دوستیای طولانیمدت و گاهی هم عشقی دردناک که تا آخر عمر نمیتوانیم از آن دل بکنیم.
در جوانی سودای دستیافتن به چیزهای منحصربهفرد را داریم. میخواهیم کسی بشویم متفاوت از بقیه. آدمی خیرهکننده که به جاهایی پا گذاشته که پیش از این کسی به آن نرسیده. اما اندک اندک تغییر میکنیم. یاد میگیریم که به چیزهایی که دور و برمان است بیشتر توجه کنیم. از اتفاقات کوچک و معمولی لذت بیشتری ببریم و در همین روزمرگی معنایی بیابیم. پیکو آیر، نویسندۀ انگلیسی، از روند این تغییر در زندگی خودش میگوید. از روزی که از آمریکا به ژاپن رسید.
هیچکاک استاد ترس است، اما تریلرهای جدید ترسناکترند
هیچکاک نابغۀ روایتگری است. شگردهای او برای میخکوبکردن مخاطب چنان حسابشده است که هنوز موضوع تحقیقات عصبشناختی قرار میگیرد. خود او جایی گفته است هر کدام از فیلمهایش را مثل یک آزمایشگاه مغزی میبیند. بااینحال تریلرهای روانشناختی جدید انگار از شاهکارهای هیچکاک هم پیشی گرفتهاند. سطح هیجانات گوناگونی که مخاطب طی آنها احساس میکند واقعاً بیسابقه است. چطور چنین چیزی ممکن شده است؟ از نظر یک استاد مطالعات رسانه، با اتصالِ بیواسطه به مغز مخاطب از طریق به کار بستن یافتههای جدید عصبشناختی.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | صفحه بعد » |
وقتی به بنبست میرسیم، رفتن سراغ بحرانهای قبلی آرامبخش است
مارتین ایمیس، رماننویس تأثیرگذار بریتانیایی، استادِ نوشتن طنزهای سیاه است و مهارت او برای توصیف دنیاهای آشوبزده و بحرانی، به شکلی ویژه، در اوضاع امروز جهان به کار میآید. کتاب جدید ایمیس، داستان درون، خودزندگینامهای است که در قالب رمان نوشته شده است. خودِ او، پدرش، بهترین دوستش یعنی کریستوفر هیچنز و بسیاری از دیگر آدمهای واقعی زندگیاش، شخصیتهای این رمان را تشکیل میدهند. ایمیس در مصاحبه با گاردین، از حالوهوایی میگوید که این رمان در آن نوشته شده است.
پیش از عصر دیجیتال هم آدمهای زیادی کتاب نمیخواندهاند
سالهای زیادی از رواج رسانههای دیجیتال نمیگذرد، اما همین الآن هم خیلیها نوستالژی دورانی را دارند که اینترنت و گوشی هوشمند و شبکۀ اجتماعی وجود نداشت. نوستالژیبازها میگویند در آن دوران کتاب آنقدر غریب نبود و مردم خوانندگان جدیتری بودند. اما مورخی که دربارۀ تاریخ خواندن پژوهش میکند تصویر دیگری ارائه میدهد. او به جای رمانخوانهای حرفهای که زیر درختان غرق خواندناند، از مردمی میگوید که تنها کتابی که میشناختند کتاب راهنمای تلفن بود و کتابخانهها را محل شیوع بیماری تلقی میکردند.
گفتوگو با کارل اوه کناسگور: آیا هر کسی میتواند یک «نبرد من» بنویسد؟
«نبرد من» نام کتابی است که آدولف هیتلر، در جوانی و وقتی که توی زندان بود نوشت. اما کارل اوه کناسگور، نویسندهٔ نروژی، وقتی نام رمان شش جلدی خود را «نبرد من» میگذاشت، به هیتلر فکر نمیکرد. او عمیقاً درگیر زندگی خودش بود و میخواست چنان سریع بنویسد که بتواند از خودش بیرون بیاید، بشود کسی دیگر، و بعد نگاه کند که چه بر خودش گذشته. اما برای این کار باید خودش و اطرافیانش را به آتش میکشید: نوعی هولوکاست درونی.
هاروکی موراکامی: برای رسیدن به روشنایی، باید از تاریکی گذر کنید
هاروکی موراکامی هفتادساله است. هر روز، چهار صبح بیدار میشود، پنجشش ساعت مینویسد و سپس نُه کیلومتر میدود. تنها یکی از رمانهایش، در اولین سال انتشار، ۳.۵ میلیون نسخه فروش رفته. خودش خبر ندارد چرا اینهمه مردم دوستش دارند، اما میداند محبوبیتش بیربط به عجیببودن اتفاقات قصههایش نیست: ماهیهایی که از آسمان میبارند و گربههایی که در خیابان گم میشوند. میگوید «در رماننوشتن نباید خیلی چونوچرا کرد، من به تاریکیِ ناخودآگاهم میروم و با دست پُر از آنجا برمیگردم. نتیجهاش میشود رمانهایی که نوشتهام».
سوتلانا آلکسیِویچ: فقط عشق میتواند ما را که آغشتۀ نفرتیم نجات دهد
کتابهای سوتلانا آلکسیویچ نوشتههایی عجیب و تکاندهندهاند. خودش آنها را رمان میداند، اما رمانهایی که در واقع از هزاران صدای واقعی، از سالها مصاحبه با دیگران ساخته شدهاند، رمانهایی که نویسنده در آنها شبیهِ کسی است که سوار قطاری شده است و دارد از پنجره به دنیای بیرون مینگرد. آلکسیویچ در این مصاحبه از درک پیچیدۀ خود از واقعیت میگوید و از پروژههای جدیدی که دارد روی آنها کار میکند: کتابهایی دربارۀ عشق و مرگ.
«مِنمِن» کردن؛ واژههای بیمعنایی که به ما قدرت حرفزدن میدهند
وقتی کسی آدرس جایی را میپرسد حتی اگر چشمبسته هم آنجا را بلد باشیم اول کمی «مِنمِن» میکنیم. درواقع اگر همین منمن نباشد و فقط برای چند ثانیۀ ناقابل صحبت نکنیم، احتمالاً با عصبانیت چیزی میگوید و رد میشود. اینجور مواقع مکثهای کوتاه و استفاده از واژگان پیوندی مثل «ممم...» چند معنا دارد: اینکه ما حرف او را فهمیدهایم، نشانی را میدانیم، و نمیخواهیم سرگردان در خیابان رهایش کنیم. بدون مِنمِنکردن و مکثهای کوتاه اصلاً هیچ گفتوگویی شکل نمیگیرد.
الیور استون: جنگ به روایت والتدیزنی
الیور استون ۱۵ ماه در جنگ ویتنام جنگید. ۲۰ سال بعد، تصمیم گرفت فیلمی دربارۀ آن جنگ بسازد، چون انگار هیچکس در آمریکا نمیدانست آنجا چه گذشته. اما «جوخه» تنها فیلم او دربارۀ جنگ نبود. استون میگوید هالیوود غیرواقعیترین تفسیرِ ممکن از جنگ را به واقعیترین شکل ممکن ارائه میدهد: روایتِ آمریکاییهای قهرمان و دشمنان رذل آنها و در میان این اسطورهسازیها سینما کارکرد خود برای مبارزه با خشونت را از دست داده است.
آخرین فیلم اسکورسیزی دینیترین فیلم اوست
فیلم جدید اسکورسیزی، که اکران آن بهتازگی آغاز شده است، اقتباسی است از رمانِ شوساکو اندو به نام سکوت. داستانِ مبلغانی مسیحی که به ژاپنِ قرن هفدهم سفر کردهاند. کارگردانِ «گاو خشمگین»، که از هفده سال پیش در صدد ساختنِ «سکوت» بوده است، در این مصاحبه دربارۀ دلمشغولیِ طولانیمدت خود به مسائل مذهبی حرف میزند، داستان آشناییاش با رمان سکوت را بازمیگوید و از دشواری ساختنِ فیلمی دربارۀ یقین دینی در عصرِ بییقینی سخن میگوید.
فرهنگِ ژاپنی ترکیبی از سادگی و پیچیدگی است
نویسندۀ سهگانهای جناییمعمایی که در ژاپن میگذرد، در این مصاحبه میگوید فاجعۀ اتمی در فوکوشیما، که پس از سونامی سال ۲۰۱۱ رخ داد، نه حادثهای طبیعی، بلکه ناشی از دسیسهها و پنهانکاریهای «مافیای هستهای» ژاپن بوده است. بری لنست که کتابهای او تحسین منتقدان را برانگیخته است، بهواسطۀ بیست سال زندگی در توکیو، دانشی گسترده دربارۀ فرهنگ ژاپنی دارد و همین دانشِ عظیم به کتابهای او حالوهوایی جذاب بخشیده است.
همۀ نامزدهای امسال جایزۀ اسکار سفیدپوستاند. این اتفاق خشمِ انبوهی از هنرمندان سیاهپوست را برانگیخته است. آنان اسکار را به «نژادپرستی» متهم میکنند. استیو مککوئین، تنها کارگردانِ سیاهپوستی که موفق به بردن جایزۀ اسکار شده است، در این مصاحبه، دربارۀ فرایندهای حاکم بر دنیای فیلمسازی حرف میزند؛ اما معتقد است «مشکلِ اصلی جای دیگری است.»
آمیتاو گوش، نویسندهای پستمدرن و اهل بنگالِ هند است. از او دو رمان «قصر شیشهای» و «امواج گرسنه» به فارسی ترجمه شده است. اگرچه اغلب آثار گوش را در ژانر ادبیات داستانی طبقهبندی میکنند اما او در بیشتر آثارش نگاهی انسانشناسانه، فلسفی و تاریخی به زندگی دارد. دیوید پالومبو لئو بهبهانۀ انتشار جلد سوم سهگانۀ ایبیس، آخرین اثر گوش، با او به گفتوگو نشسته است.
ناباکوف: لولیتا مشهور است نه من
شاید بعضیها با نام ولادیمیر ناباکوف آشنا نباشند ولی احتمالاً خیلیها فیلم لولیتا به کارگردانی لین یا کوبریک را تماشا کردهاند که با اقتباس از این رمان ساخته شدهاند. ناباکوف خودش هم پیشبینی کرده بود که او را با لولیتا بهیاد میآورند. گفتوگویی با ناباکوف که در سال ۱۹۶۷ در پاریس ریویو منتشر شده است.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | صفحه بعد » |
و ناگهان برق برای همیشه قطع شد
دان دلیلو از پرآوازهترین رماننویسان جهان است. حالا او در ۸۳ سالگی رمان جدیدی منتشر کرده که از نظر برخی از خوانندگانش بیسروته و عجولانه آمده و برخی دیگر آن را نشانۀ نبوغ و قدرتِ خارقالعادۀ دلیلو در توصیف وضعیت امروزی جهان و مخاطرات پیش روی ما انسانها میدانند. در این مطلب، معرفی کوتاهی از این رمان را به قلم الکس پرستن خواهید خواند و سپس گزارش-گفتوگویی با نویسنده را به قلم ریچل کوک میخوانید که در آن دلیلو از حالوهوای نوشتن این رمان سخن گفته است.
پدرخواندهها خوب میدانند بازی را چگونه ببرند
پدرخوانده مانیفست قدرت است، راهنمای زندگی در هرجایی است که آدمها مسحور قدرت و ثروت باشند. همچنان پس از پنجاه سال، کتابهایی چاپ میشوند که احزاب سیاسی را با آن داستان تحلیل میکنند: تام هاگن نمایندۀ کسانی است که معتقدند هیچکس حریف نظم سنتی نمیشود و راه چاره مذاکره است؛ سانی کرلئونه باور دارد تنها راه حفظِ برتری شاخوشانه کشیدن است؛ و البته مایکل کرلئونه که آمیزهای است از قدرت و صبر و دستآخر اوست که از امنیت خانواده محافظت میکند. ماریو پوزو چگونه حماسه و شرارت و اخلاق و سیاست را در این داستان کنار یکدیگر ترسیم کرد؟
در دورانهای طوفانزده، رمان طعم جهانی معنادار را به ما میچشاند
رابرت هریس، پیش از آنکه رماننویسی تماموقت شود، تحلیلگر سیاسی بود و در مطبوعات تراز اول بریتانیا مینوشت. مدافع پرشور حزب کارگر بود و تونی بلر را میستود. بعد جنگ عراق شروع شد و هریس، دلزده، از کار سیاسی دست کشید و رمانی نوشت که در آن تونی بلر را کوبید. اما هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که روزگاری بوریس جانسون نخستوزیر شود و برکسیت رأی بیاورد. چیزهایی که از نظرش حتی اگر در رمان اتفاق میافتاد، کسی باورشان نمیکرد. رمان جدید او، وی-۲، بهتازگی منتشر شده است.
نگاهی به داستان نوشتهشدن رمانهای فهرستِ نهایی جایزۀ بوکر ۲۰۲۰
هیئت داوران جایزۀ بوکر، داگلاس استوارت را برای رمان شاگی بین، بهعنوان برندۀ جایزۀ بوکر سال ۲۰۲۰ اعلام کردند. استوارت طراح لباسی اسکاتلندی است که در آمریکا زندگی میکند و شاگی بین اولین رمانی است که نوشته است. رمانی که به گفتۀ خودش عمیقاً از خاطرۀ مادر الکلی و تنهایش متأثر بوده است. در این یادداشت، همۀ شش نامزد نهایی جایزۀ بوکر امسال، در چند پاراگراف داستان نوشتهشدنِ رمانشان را توضیح دادهاند.
شاید راه نجات در دست مردگان باشد
دنیای ما چندان اجازۀ برنامهریزی نمیدهد. میخواهید کاری کنید، اما میبینید گرفتاریهای این دورهزمانه دست و پایتان را بسته و شما را وسط یک طوفان انداخته است. نه رمقی دارید که دربارۀ گذشته بیندیشید و نه فایدهای در آیندهنگری میبینید. فقط یک «لحظۀ اکنون» برایتان مانده که برای آن هم نمیتوانید تصمیم بگیرید. آلن جیکوبز راهی را پیشنهاد میکند که با آن میتوان از این «بنبست جنونآمیز» نجات یافت: همسفرهشدن با مردگان. چند لحظه هم که شده، خودتان را فراموش کنید و بروید سراغ کتابهای آنها. شاید پرقدرتتر به میدان بازگشتید.
اگر میخواهید چیزی بیاموزید باید سر سفرۀ مردگان بنشینید
دنیای امروز ما چنان از آشوبهای بیسابقه انباشته شده است که گاهی فکر میکنیم هیچ انسانی از دورانهای گذشته نمیتواند برای زندگی در این آتش سوزان به ما کمک کند. اما آلن جیکوبز، محققی که تمام عمرش را صرف کتابخواندن کرده است، نظر دیگری دارد. او میگوید اتفاقاً هر گاه که به نظر میرسد به بنبست رسیدهایم، بهتر است کمی از جنجالهای روزمره فاصله بگیریم و به نویسندگان گذشته گوش بسپاریم. شاید بعضی حرفهایشان برایمان ملالآور یا غیراخلاقی باشد، اما در نهایت، آن «لحظۀ آرمانشهری» را مییابیم.
زیدی اسمیت در کتاب جدیدش با طبع آرام خود از روزگاری پرآشوب مینویسد
نوشتههای زیدی اسمیت، کیفیتی منحصربهفرد دارند: آنها در عین آنکه آرام و مطبوع نوشته شدهاند، عمیقاً رادیکال و انتقادیاند. حفظ این توازن در مواجهۀ سیاسی و ادبیِ خردمندانه و کنجکاوانه با وقایع، باعث میشود احساس کنیم با نویسندهای از زمرۀ حکیمان باستانی سر و کار داریم. اسمیت در آخرین مجموعه از جستارهای خود، که بیشتر آنها در دوران قرنطینۀ ناشی از همهگیری کرونا نوشته شدهاند، از دنیای بحرانزدهای نوشته است که از نابرابری و بیعدالتی و تبعیض رنج میبرد.
فاجعه را نمیتوان درک کرد، تا لحظهای که فرا میرسد
قوای ذهنی ما قدرت درک فاجعه را ندارد. تا وقتی فاجعه رخ نداده است، آن را ناممکن میدانیم، احتمالش را ناچیز میشماریم و آسیبهایش را انکار میکنیم و وقتی رخ میدهد، برایمان باورناپذیر و بیمعنا جلوه میکند. کتاب جدیدِ الیزا گبرت، شاعر و نویسندۀ تحسینشدۀ آمریکایی، دربارۀ این کشاکش غمبار ذهن ما با اتفاقات فاجعهبار است. اگرچه این کتاب پیش از همهگیری کرونا نوشته شده، اما مثلِ کارت پستالی از آینده، با تجربۀ امروزی ما از جهانِ آشوبناک بعد از همهگیری همخوان است.
آیا باید رمانهای فاکنر را بخوانیم و زندگیاش را فراموش کنیم؟
ویلیام فاکنر، در میسیسیپی، یعنی یکی از کانونهای نژادپرستی در آمریکا، به دنیا آمد و زندگی کرد. اکثر رمانهایش نیز در همین سرزمین میگذرد و از این رو، بردهداری و تبعیض نژادی موضوعی آشنا در آثار اوست. جالب اینکه برخلاف قریب به اتفاق نویسندگان سفیدپوستِ آن عصر، نشانههای آشکاری از اعتراض و مخالفت با تبعیض نژادی در آثار او وجود دارد، بااینحال، وقتی به خودِ او میرسیم، با آدمِ نژادپرستی مواجه میشویم که چندان با بردهها همدلی ندارد. کتاب جدیدی میپرسد: تکلیفمان با فاکنر چیست؟
رمانی برای نمک پاشیدن روی زخمهای باز
لایُنل شرایور، نویسندۀ سرشناس آمریکایی، روزهای جنجالیای را میگذراند. او که چند بار در سخنرانیها و جستارهایش علیه «فرهنگ قربانی» موضع گرفته است، حالا متهم شده است به نژادپرستی و طرفداری از سیاستهای متعصابه. اما حرف او چیز دیگری است. شرایور میگوید حتی مترقیترین دیدگاهها هم وقتی حقی برای مخالفانشان قائل نباشند، به نوعی استبداد تبدیل میشوند. رمان جدید این نویسنده، چالشی است علیهِ وسواسِ تناسب اندام و سیاستهای فراگیر تنوع فرهنگی.
جولیان بارنز در رمان جدیدش زندگی شگفتانگیز یک جراح را بازآفریده است
جولیان بارنز در رمان جدیدش، زندگی شخصیتی غریب در تاریخ فرانسه را بازآفرینی کرده است. پزشکی چیرهدست که تحولی انقلابی در جراحی زنان به وجود آورد و در بین طرفداران سینهچاکش به «دکتر خدا» و «دکتر عشق» مشهور بود. مردی خوشپوش و اهل هنر و سیاست که با گروهی از روشنفکران تراز اول فرانسوی نشست و برخاست داشت و شایعات مربوط به روابط عاطفیاش به اندازۀ جراحیهای جادوگرانهاش زبانزد بود. اما این همۀ ماجرای «مردی با ردای سرخ» نیست.
هر چیزی حکمتی دارد؟ سرطانگرفتن مادری جوان چطور؟
کیت باولر، استاد الاهیات مسیحی در دانشگاه و مادر یک پسربچۀ بانمک، ۳۵ سال بیشتر نداشت که فهمید سرطان مرحلۀ چهار رودۀ بزرگ دارد. احتمال زنده ماندن در این سطح از بیماری، زیر ۵درصد است. باولر که همۀ عمرش را در فضایی دینی گذرانده بود، ناگهان با سؤالی سهمگین روبهرو شد: چرا من؟ گناه من چه بوده است؟ او در کتاب پرفروشی که دربارۀ بیماریاش نوشته است، در میان بیم و امید، به کشاکش با این سؤال برخاسته است.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | صفحه بعد » |
نظر کدام خواننده برای نویسندۀ کتاب از همه مهمتر است؟
اغلبِ افراد تصور میکنند نویسندگانْ شاهکارهای ادبیشان را در پستو مینویسند و گوشهای مینشینند تا کتابشان چاپ شود. اما شیلا هتی، که منتقدان سختگیر نیویورک تایمز او را از نویسندگان برتر قرن ۲۱ میدانند، نظر دیگری دارد. او پیشنویس کتابهایش را حداقل برای ۴۰ نفر از دوستان نزدیکش میفرستند و تا از نظر آنها مطمئن نشود کتاب را به انتشارات نمیدهد. هتی میگوید نویسندگی فعالیتی فردی نیست، بلکه نتیجۀ تلاش و همکاری رفیقهاست، رفیقهایی که مثل نویسنده در کتاب سهم دارند و در ردیف خوانندگان عمومی قرار نمیگیرند.