گفتوگوی هوپ ریز با مارتا نوسبام،جیاستور دیلی— در نوامبر ۲۰۱۶، فیلسوف آمریکایی مارتا نوسبام در توکیو به سر میبُرد و خود را برای ارائۀ یک سخنرانی آماده میکرد که از نتایج انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده باخبر شد. او، که مدتها دربارۀ فلسفۀ احساسات تحقیق کرده بود، درحالیکه نگرانِ تبعاتِ پیروزی ترامپ بود، فهمید که خودش نیز «بخشی از مشکل» است.
نوسبام عکسالعمل خود را به این پیروزی مورد بررسی قرار داد و همین به آخرین کارِ او منجر شد: سلطنت ترس، کاری که بخشی از آن بهنوعی مانیفست است و بخشی از آن گفتوگویی سقراطی است دربارۀ نقش بزرگی که ترس در دورۀ سیاسی ما بازی میکند و اینکه چرا این ترس خطری جدی در مسیر دموکراسی است. او مجموعهای از احساسات را در کارش بررسی کرده است و، همانطور که به من گفت، این کتاب از این ایده دفاع میکند که «عصبانیت، انزجار و حسادت... تحت تأثیر ترس قرار میگیرند و مخربتر میشوند». نوسبام معتقد است ترسْ احساسی اولیه است، سائقهای ناگهانی که هم نوزادان آن را حس میکنند و هم احساسی است که وقتی بزرگتر میشویم در زمینۀ اجتماعی شکل میگیرد. ترس امری اجتماعی، خودپسندانه و اغلب نادرست است. نوسبام میگوید، هنگامیکه از دیگران میترسیم، اغلب اطلاعات و حقایق را در نظر نمیگیریم و معمولاً خطراتی را در نظر میگیریم که اصلاً وجود ندارند.
فیلسوف ۷۵ساله نویسندۀ ۲۴ کتاب است و تعداد زیادی جایزه در کارنامۀ خود دارد، ازجمله ۵۷ مدرک افتخاری، جایزۀ اخلاق ایناموری۱ و جایزۀ کیوتو. من با نوسبام، که اکنون استاد حقوق و اخلاق در دانشگاه شیکاگوست، دربارۀ این گفتوگو کردهام که چرا ترس را احساسی اولیه میداند، چگونه ترسْ آمریکاییها را دوقطبی کرده است و چرا باور دارد «ترامپ قدرتش را از ترس میگیرد». این گفتوگوی ماست که تنها از نظر طول و وضوح ویرایش شده است.
هوپ ریز: بخش بزرگی از کار شما بر «فلسفۀ احساسات» متمرکز است. آیا معتقدید احساسات مبنایی عقلانی دارند؟ آیا ترسْ عقلانی است؟
مارتا نوسبام: به نظر من واژگانِ «عقلانی» و «غیرعقلانی» کمی رهزناند، زیرا گاهی منظور ما از «عقلانی» چیزی است که «مبتنی بر اطلاعات خوب، درست و محکم» باشد. گاهی نیز منظورمان صرفاً این است که دارای اندیشهاند. من گمان میکنم احساسات متضمن اندیشههایی دربارۀ مهمترین اهداف و پروژههای ما هستند. آنها متضمن چیزی هستند که روانشناسان غالباً آن را «برآورد»۲مینامند، یعنی اینکه چیزهایی وجود دارند که عمیقاً اهمیت دارند. و ما اخبار آن چیزهایی را دنبال میکنیم که عمیقاً برایمان مهم است که بدانیم چگونه عمل میکنند.
اما واضح است که این اندیشهها میتوانند بر اطلاعات بد یا خوب مبتنی باشند. ازآنجاکه از دید من احساسات در مراحل بسیار اولیۀ طفولیت شکل میگیرند، بسیار امکان دارد که اشتباه کنیم. حال در نمونۀ ترس زمینۀ بسیاری وجود دارد که در دام خطا بیفتیم. انسانها اساساً در سال اول زندگی از نظر فیزیکی بسیار ناتواناند. بنابراین، ما، در شرایطی که به لحاظ شناختی بسیار پیشرفته و آگاهیم، به لحاظ فیزیکی ناتوانیم و نمیتوانیم چیزهایی را که میخواهیم به دست بیاوریم. این وضعیتْ وضعیتی است که بسیار شبیه کابوس است، چیزی که شما اغلب در کابوسهای شبانه به آن بازمیگردید. نمیتوانید حرکت کنید، نمیتوانید کاری انجام دهید و حتی نمیتوانید فریاد بزنید، اما بهنوعی بسیار محتاج هستید. این ترسِ اولیه زیربنای هر چیزی است که در آینده رخ میدهد، و هنگامیکه تشخیص میدهیم روزی قرار است بمیریم، این وضعیت بسیار بدتر میشود. من گمان میکنم ترس از مرگ در پسزمینۀ زندگی ما وجود دارد و تقریباً در همۀ مراحل زندگی همراه ماست. بنابراین، این مرحلۀ اولیۀ ترس آن را بسیار مستعد این میکند که به کارهایی نامسئولانه و هیستریک تبدیل شود.
ریز: ترس چگونه شکل میگیرد؟ ترس برای بزرگسالان چگونه چیزی است؟
نوسبام: ایدۀ عام ترس این است که چیزی بد و آسیبزننده آن بیرون وجود دارد و برای من و زندگیِ من بد است و من تواناییِ کاملی برای راندنِ آن از خودم ندارم. گمان میکنم که این احساس از طفولیت آغاز میشود. اما همینکه رشد میکنیم، اگر همه چیز در خانواده خوب پیش برود، حمایت بسیاری از سوی حامیان و اطرافیانِ خود دریافت میکنیم و دیگر مثل قبل احساسِ ناتوانی نمیکنیم. ما حس میکنیم که انتظاراتمان برآورده میشود و قرار است غذا دریافت کنیم. البته گاهی این اتفاق نمیافتد و در آن صورت کودک، اگر در محیطی آسیبزا باشد، بهطور خاص، بیثبات و آسیبدیده میشود. اما، بهطور عام، ما در آن صورت فکر میکنیم که میتوانیم تقاضاهایمان را کمی محدود کنیم. میتوانیم چیزی به دیگران بدهیم یا میتوانیم وارد رابطهای متقابل شویم. و همینطور که زمان میگذرد تواناییمان برای همکاری، دغدغهمان برای دیگران و نظایر آن را گسترش میدهیم.
اما این ترس همچنان در پسزمینه وجود دارد و چیزهای بسیاری میتوانند آن را به عرصه آورند، مثلاً بیماری خود یا یکی از اعضای خانواده، یا هر چیزی که آن حس بیپناهی اولیه را تحریک میکند. چیزی که من امروز میبینم در آمریکا دارد اتفاق میافتد عدم اطمینان است به اتوماسیون، اقتصاد جهانی، روابط بین نژادها و بسیاری از چیزها که نامطمئناند و پیوسته در تغییر. این چیزها ترسی را به وجود آوردهاند که منحرف شده است. اگر این ترس صرفاً دربارۀ چیزهای واقعیای بود که ما را تهدید میکند، پاسخ طبیعی این بود که مشکل را حل کنیم. اما، درعوض، چیزی که اغلب هنگام ترس اتفاق میافتد این است که برمیگردیم و دنبال مقصر میگردیم، چون حل مشکلات اقتصادی دشوار است. آنها بسیار پیچیدهاند. اگر در این حالت کسی به شما بگوید که «خب، مسئله واقعاً این اقتصاد پیچیده نیست، بلکه مشکل آن جادوگری است که در جنگل است. کافی است آن جادوگر را بکشی، همه چیز درست میشود». خب، این کاری است که داستانهای پریان میکنند، یعنی راهحلهایی سادهانگارانه به ما میآموزند.
ریز: اما اگر کسی نتواند فرزندش را پیدا کند، یا نگران اخراج از کشور باشد چه؟ آیا آن ترس هم ایراد دارد؟ چگونه بین انواع مختلف ترس تمایز قائل میشوید؟
نوسبام: البته، باید توضیح بدهید افراد چه حقوقی دارند، آنها حق دارند چه چیزی را بخواهند. و مطمئناً اگر شما حق دارید انتظار داشته باشید که فرزندانتان همراهتان باشند و به شما احترام گذاشته شود و نظایر آن، آنگاه بجا خواهد بود که بترسید ناگهان چیزها به آن مسیر نروند. اما از نظر من مسئله این نیست. مسئله زمانی است که به اکثریت گفته میشود «خب، مهاجرت مسئلۀ پیچیده و بسیار دشواری نیست و نیازمند تصمیماتِ سیاستگذارانۀ پیچیده نخواهد بود، تصمیمهایی مثل همکاری با کشورهای آمریکای مرکزی برای حل مشکلاتی که باعث میشود مردم بهسمت آمریکا بیایند. بلکه مسئله
نوسبام: خب، من گمان میکنم نگرانیای دربارۀ وضعیتِ بسیاری از چیزها وجود دارد. مطمئناً برخی افراد به حفظ این وضعیت اقتصادیِ «رؤیای آمریکایی» علاقهمندند، رؤیایی که میگوید فرزندانِ شما زندگیِ بهتری از شما خواهند داشت. اما میدانید که در انتخابات زنستیزی وجود داشت. به گمان من، این مسئلۀ بزرگی است. مردانی وجود دارند که، چه وضع اقتصادی خوبی داشته باشند چه نه، فقط میخواهند وضعیتِ خود را در برابر زنانِ ازدماغفیلافتاده حفظ کنند که دارند همه جا را، خصوصاً در دانشگاه، تسخیر میکنند. این مسئلۀ دیگری است. و مسلماً مسئلۀ نژاد هم وجود دارد. زیرا در اینجا هم واقعاً مردم بهصورت «ما در برابر آنها» فکر میکنند: «اینها شغلهای ماست». و اقلیتها یا ذینفعانِ تبعیضِ مثبت «شغلهایی را اشغال میکنند که ما باید داشته باشیم». و بنابراین همۀ این وضعیتها نقشی بازی میکنند. فکر نمیکنم درست باشد که بگوییم همه چیز اقتصادی است.
ریز: شما همینطور به افراد چپگرا هم نگاهی انتقادی دارید، ازجمله برخی از دانشجویانتان که به نظر میرسد تقصیر اصلی را متوجه محافظهکاران میکنند. شما نوشتهاید که نمیتوانید «نیمی از نخبگان آمریکایی را شیطانصفت جلوه دهید». ممکن است اینجا کمی دربارۀ این مسئله توضیح دهید؟
نوسبام: من گمان میکنم ما بهشیوهای دوقطبی شدهایم که بسیار برای دموکراسی خطرناک است، زیرا مردم نمیتوانند با افرادی از طرفِ دیگر کار کنند. دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم هر کس به ترامپ رأی داده کسی است که به پایان دموکراسی باور دارد. بسیاری از مردم واقعاً اینطور فکر میکنند. این مسئله در بحثها دربارۀ اینکه چه کسی باید اجازه داشته باشد تا در دانشگاه صحبت کند نمود مییابد. من واقعاً فکر میکنم که ما باید از آزادی بیان حمایت کنیم، حتی اگر فکر میکنیم که آن فرد واقعاً احمق است، مگر اینکه آنها باعث خشونتِ فیزیکیِ قریبالوقوعی شوند. اما بههرحال بسیاری از دانشجویان من گمان میکنند هر کسی که ربطی به ستاد انتخاباتی ترامپ داشته باشد نباید در دانشگاه صحبت کند. این بدان معناست که آنها فکر میکنند بسیاری از همکلاسیهای آنان نباید در کلاس صحبت کنند. ما در زمانۀ بسیار بد و دوقطبیشدهای زندگی میکنیم.
ما واقعاً باید بتوانیم با هم صحبت کنیم و به هم گوش دهیم. و من کارهای جان هیکِنلوپر از کلرادو و جان کسیک از اوهایو را ستایش میکنم که تلاش میکنند از مرزهای حزبی گذر کنند تا به مسئلۀ بیمۀ درمانی بپردازند. ما باید ابتکاراتِ فراحزبی بیشتری داشته باشیم، اما باید از خودمان شروع کنیم، زیرا من همکاران و دانشجویان بسیاری دارم که گمان میکنند وضعیتِ ما آخرالزمانی است؛ ما در آخرین روزها به سر میبریم. باید این را تمام کنیم. و واقعاً سیاست مهاجرتی اوباما هم، وقتی به عمق آن نظر میکنیم، چندان متفاوت با سیاست ترامپ نبود. بنابراین، ما باید به چیزها همانطور که هستند نگاه کنیم، حقایقِ درست را به دست آوریم و آنگاه واقعاً دیدگاهی دربارۀ این داشته باشیم که راهحل درست برای مسئلۀ مهاجرت چیست. من فکر نمیکنم کسی واقعاً بهدنبال سیاست مرزهای باز یا نظایر آن باشد، بنابراین چه میخواهیم بکنیم؟ بیایید واقعاً دربارۀ آن صحبت کنیم و فقط نگوییم «خب، تو به ترامپ رأی دادهای و من نمیخواهم با تو صحبت کنم».
ریز: شما دانشگاهی هستید و بسیاری از دانشگاهیان در طبقۀ «نخبه» قرار میگیرند، جدا از باقیِ کشور. استدلال شما برای اینکه دانشگاه و خصوصاً فلسفه الان ضروری است چیست؟
نوسبام: ما به این معنا جدا هستیم که با آزادیِ دانشگاهی و البته شغل ثابت دانشگاهی محافظت شدهایم و بنابراین میتوانیم نظراتمان را بیان کنیم. دانشگاهیبودن همینطور به این معناست که میدانیم میتوانیم، تا زمانی که کار خود را خوب انجام میدهیم، به کارمان ادامه دهیم. اما ما نخبگان اقتصادی نیستیم. دانشجویان حقوق، با چند سال کار برای یک شرکت حقوقی بزرگ، درآمد بیشتری از اکثر اعضای هیئت علمی خواهند داشت. اما دانشجویانِ تحصیلاتِ تکمیلی من که میخواهند تدریس کنند باید بهسختی، حتی برای یافتن کار، تلاش کنند.
و ما دانشجویانی از سراسر کشور میبینیم و آنها را بهخوبی میشناسیم. ما دانشجویانی از همۀ ادیان و مذاهب و نژادها میبینیم و میشناسیم. بنابراین بهنوعی ما جامعۀ بسیار متنوعی را میشناسیم. البته، در دانشگاهِ برجستهای مانند دانشگاهِ من، ما با تنوعی از افرادِ بسیار بااستعداد سر و کار داریم، نه آدمهای معمولی. باید این را بپذیریم. اما من به بسیاری از دانشگاههای دیگر میروم و سخنرانی میکنم دقیقاً به همین دلیل، زیرا من میخواهم افراد بیشتری را بشناسم.
من گمان میکنم که ما، بهعنوان شهروند، باید کشوری را که در آن زندگی میکنیم بشناسیم و در سازمانهای مدنی شرکت کنیم. من عضو معبد خودم هستم و در زمینۀ آن با افراد بسیاری آشنا میشوم. به نظر من، باید افراد جوان یک برنامۀ اجباریِ خدمات عمومی داشته باشند که دقیقاً همین جدایی را
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
اطلاعات کتابشناختی:
Nussbaum, Martha C. The Monarchy of Fear: A Philosopher Looks at Our Political Crisis. Oxford University Press, 2018
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است با مارتا نوسبام در تاریخ ۲۵ ژوئیۀ ۲۰۱۸ با عنوان «Martha Nussbaum: Overcoming Fear, Embracing Democracy» در وبسایت جیاستور دیلی منتشر شده است. و برای نخستینبار در پروندهٔ اختصاصی نهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با عنوان «مارتا نوسبام: ترس چشمان سیاست را میبندد» با ترجمۀ مهدی رعنایی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر کرده است.
•• مارتا نوسبام (Martha C. Nussbaum) فیلسوف و استاد حقوق و اخلاق در دانشگاه شیکاگوست. جنسیت و عدالت اجتماعی (Sex and Social Justice) و خشم و بخشش (Anger and Forgiveness) عنوان دو کتاب از تألیفات متعدد اوست.
[۱] Inamori Ethics Prize
[۲] appraisal
[۳] Pizzagate: ماجرای شایعشدن خبر سرقت پیامهای ایمیل هیلاری کلینتون بهدست ویکیلیکس طی انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده [مترجم].