سو هالپرن، نیویورک ریویو آو بوکز — در سپتامبر سال ۲۰۱۳، حدود یک سال پیش از آنکه نیکلاس کار۱ کتاب خود تحت عنوان قفس شیشهای؛ اتوماسیون و امریکا را منتشر کند (و در آن آیندۀ بشر را از دید انتقادی بررسی کند) دو تن از محققان دانشگاه آکسفورد گزارشی را ارایه و در آن پیشبینی کردند که نزدیک به نیمی از مشاغل ایالات متحده در طول بیست سال آینده به ماشینهای خودکار واگذار خواهد شد. کارل بندیکت فرای۲ و مایکل آزبرن۳ با بررسی هفتصد شغل در آمریکا دریافتند که بیشترین جایگزینیها در مشاغلی چون متصدی وام، مسوول پذیرش، دستیار حقوقی، کارمند فروش، رانندگان تاکسی و نیروهای امنیتی روی خواهد داد. جالب آنکه حتی برنامهنویسان کامپیوتری که خود طراح الگوریتمهای اتوماسیون به شمار میروند نیز از گزند این فرآیند در امان نخواهند بود. بر اساس محاسبات فرای و آزبرن، در طول دو دهه آینده، برنامهنویسان با احتمالی حدود ۵۰درصد مشاغل خود را به ابزارهای خودکار واگذار خواهند کرد.
البته این روند در حال حاضر نیز آغاز شده است، چراکه برنامهنویسان به صورت روزافزون بر ویژگیهای خوداصلاحی نرمافزارها برای بازبینی کدهای برنامهنویسی تکیه دارند (رویههایی که خودشان را بازبینی و بازنویسی میکنند) و ابزارهایی را طراحی کردهاند که قادر است وظایف برنامهنویس را به اجرا درآورد. البته این ابزارها به خودی خود قابلیت تفکر ندارند، اما میتوانند حجم قابل توجهی از داده را با سرعتی رو به افزایش پردازش کنند و اطلاعات مورد نیاز برای انجام اموری چون تشخیص پزشکی، مسیریابی و ترجمه را به خوبی بیاموزند. به این موارد میتوان رباتهای خودترمیمگر را نیز افزود که در محیطهای پرخطر مانند نیروگاههای رادیواکتیو یا معادن تخریبشده به کار گرفته میشوند و از قابلیت ترمیم آسیبهای وارده بدون دخالت بشر برخوردار هستند.
جایگزینی نیروی کار انسان با ماشین در سال ۱۹۳۰ توسط جان مینارد کینز در مقالهای تحت عنوان «شرایط احتمالی اقتصاد برای نوههای ما»، بیکاری تکنولوژیک۴ نامیده شده است. البته کینز بیکاری تکنولوژیک را شرایطی انتقالی میدانست که «مرحلهای موقت از تنظیم نادرست» ناشی از «یافتن راهکارهای مؤثر برای اقتصادی نمودن کاربرد نیروی کار است؛ با سرعتی که بتوان برای این نیرو کاربردهای تازهای پیدا کرد». به طور مثال، در ایالات متحده مکانیزاسیون راهآهن در زمانی که کینز مقاله بالا را به نگارش درآورد، حدود نیم میلیون کارگر را از کار بیکار کرد. به صورت مشابه، ظهور سیستم تلفنهای خودکار به بیکاری اپراتورهای تلفن انجامید و ماشینهای خودکار برداشت محصول و کمباینها با نیروی کار سنتی جایگزین شد، درست به مانند یک قرن پیش که نخستین تراکتورهای مبتنی بر موتور بخار نیروی اسب و گاو را بلااستفاده ساختند. در واقع کارایی ماشینها به حدی بود که رییسجمهور روزولت در سال ۱۹۳۵ اعلام کرد که اقتصاد کشور احتمالاً قادر نخواهد بود نیروی کار جایگزینشده را در بخشهای دیگر بازجذب نماید. گفتهای که از دید مدیران خوشبین نیویورک تایمز، نشانهای از گرفتار آمدن رییسجمهور در بند «پیامبران فاجعه»۵ به شمار میرفت.
البته مسیر بعدی وقایع، نادرستی چنین ادعایی را نشان داد. نرخ بیکاری که در سال ۱۹۳۲ نزدیک به ۲۴درصد بود، یک دهه بعد به ۵درصد رسید. در واقع این الگویی است که بارها در طول قرن بیستم خود را آشکار ساخته است؛ اقتصاد دچار رکود میشود، اتوماسیون به عنوان یکی از دلایل اصلی این امر معرفی میگردد و مفسران از بازگشتناپذیری مشاغل سخن میگویند، اما در نهایت اقتصاد مسیر معکوس را در پیش میگیرد و با تولید شغل، تمامی نگرانیها در خصوص تأثیر ماشین ناپدید میشوند.
زمانی که اقتصاد در سال ۱۹۵۸ یا ۱۹۶۱ دچار وقفه و مشکل شد، کنگرۀ آمریکا با وضع اصطلاح «مسالۀ اتوماسیون» طرح توسعه و آموزش نیروی کار را برای مواجهه با این مساله تصویب کرد. رییسجمهور کِنِدی در نطق سالانه خود در کنگره در سال ۱۹۶۲ تاکید کرد که طرح فوق «برای متوقف کردن اتلاف نیروی توانای کار مردان و زنانی است که جویای کار هستند اما با یک ماشین جایگزین شدهاند؛ یا به سبب بسته شدن کارخانه یا تعطیلی معدن کار خود را از دست دادهاند». دو سال بعدتر، رییسجمهور جانسون کمیسیون ملی تکنولوژی، اتوماسیون و پیشرفت اقتصادی را برای ارزیابی تاثیرات اقتصادی این تغییرات تشکیل داد؛ اما در نهایت، زمانی که کمیسیون در سال ۱۹۶۶ گزارش خود را ارایه کرد، اقتصاد آمریکا در شرایط اشتغال کامل به سر میبرد و در نتیجه، نگرانی از بیکاری کارگران کاهش یافت و کمیسیون نیز برچیده شد.
اما نگرانی و هراس از بیکاری ناشی از تکنولوژی به طور کامل از میان نرفت. به طور مثال، مجله تایم طرح جلد یکی از شمارههای خود را در سال ۱۹۸۰ به «انقلاب رباتها» اختصاص داد؛ طرحی که در آن، ابزاری خودکار در حال خفه کردن کارگران بود. به صورت مشابه، اقتصاددان امآیتی به نام هارلی شیکین۶ سه سال بعد مقالهای را منتشر کرد و در آن مجدداً از خطر بیکاری تکنولوژیک سخن گفت:
با آنکه احیای اقتصادی به صورت روزافزون توجه عمومی را به خود جلب میکند، اما واقعیت دردناک برای یازده میلیون نفر همچنان بیکاری است. پشتپرده این مساله تغییرات وسیع و گسترده تکنولوژیکی قرار دارد که مشکلات ناشی از آنها صرفاً این نیست که چه تعدادی ممکن است در دهههای آتی با نیروی ماشین جایگزین شوند، بلکه مساله آن است که چه تعداد از افرادی که اینک شغل خود را از دست دادهاند، هرگز به کار باز نخواهند گشت.
اما این نگرانیها نیز بیهوده بود، چراکه نرخ بیکاری که در زمان نگارش مقاله ۱۰درصد بود، پنج سال بعد به نصف کاهش یافت و بحران اتوماسیون مجدداً فروکش کرد.
در خلال سقوط مالی سال ۲۰۰۸ بار دیگر این نگرانی قدیمی به صحنه بازگشت. بر اساس تحقیقی که توسط آسوشیتدپرس در سال ۲۰۱۳ انجام شده است:
پنج سال پس از آغاز رکود بزرگ، عوارض ناشی از بحران به نحو ترسناکی آشکار شده است؛ میلیونها شغل طبقه متوسط در جوامع توسعهیافته از میان رفته است.
و شرایط حتی از آنچه به نظر میرسد نیز بدتر است.
به گفته متخصصان بازار کار، بیشتر مشاغل هرگز احیا نخواهند شد و میلیونها شغل دیگر نیز احتمالاً ناپدید خواهند گشت.
وظایف این مشاغل با [ابزارهای] تکنولوژیک جایگزین خواهند شد.
با گذشت هر سال، سطح کارکرد نرمافزارهایی که رایانهها و دیگر سختافزارها را به حرکت وا میدارند بالاتر میرود و قدرت و قابلیت آنها برای انجام کارآمد وظایفی که پیشتر بر عهده بشر بود بیشتر میشود. دهههای متوالی است که داستانهای تخلیلی ما را از خطر آیندهای بر حذر میدارد که در آن، به معماران کنار گذاشتن خود بدل میشویم و ماشینها جای ما را میگیرند. چنانکه تحلیل آسوشیتدپرس نشان میدهد این آینده اکنون فرارسیده است.
آیندۀ مورد اشاره (که ظاهراً فرارسیده) این چنین خواهد بود:
برای وضوح بیشتر بحث میتوان میان دو گونه از رباتها تمایز نهاد. یک گروه از این ابزاهای خودکار، نمونههایی چون Jibo یا رباتهای فیزیکی هستند که خودروها را سرهممیکنند و در مقابل، گروه دیگری از رباتهای مجازی وجود دارند که الگوریتمهایی هستند که رایانهها را برای انجام تعداد زیادی از وظایف روزانه برنامهریزی میکنند؛ اموری که از راندن اتومبیل تا جستجوی گوگل و بانکداری آنلاین را در بر میگیرد؛ اما هر دوی این گروهها نمونههایی کامل از اتوماسیون هستند و با تغییر ماهیت کار، نه تنها امور تکراری فیزیکی را به انجام میرسانند، بلکه وظایف ذهنی و مختص به انسان را نیز بر عهده میگیرند. به علاوه از آنجا که هر دو گروه رباتها ویژگیهای اصلی آنچه «عصر دوم ماشین» نامیده میشوند را تعریف میکنند، آنچه اهمیت لحظه کنونی از حیات بشر را دو چندان میکند سرعت تغییرات تکنولوژیکی و تحولات اجتماعی پیامد آن است. اگر «پیامبران فاجعه» در نهایت بر حق بوده باشند و این بار ماشین حقیقتاً در رقابت با نیروی کار انسانی پیروز شود، علت را باید در چنین تغییراتی جستجو کرد. در حقیقت، مساله صرفاً آن نیست که رایانهها بناست در تمام وجوه زندگی ما نفوذ کنند، چراکه آنها هماینک نیز در این وجوه نفوذ کردهاند و با سرعت بیشتری به افزایش نفوذ خود ادامه میدهند. به همین ترتیب، مساله این نیست که زندگی ظاهراً سرعت یافته است، بلکه در واقع نیز چنین شده است و مهمتر آنکه به نظر میرسد این نفوذ و سرعت حیاتی جداگانه و مستقل از بشر یافتهاند.
بر اساس قانون مور قدرت رایانهها در هر هجده ماه دوبرابر میشود؛ امری که ظاهراً دربارۀ ظرفیت و کارآیی آنها نیز صدق میکند. برای فهم بهتر مساله، مثال کِر را در خصوص بررسیهای حقوقی در نظر بگیرید:
رایانهها امروز میتوانند هزاران صفحه اسناد دیجیتالی را ظرف چند ثانیه تجزیه و تحلیل کنند. با استفاده از نرمافزاهای تحلیل متن که از الگوریتمهای تحلیل زبانی برخوردار هستند، ماشینها نه تنها واژهها و عبارات مرتبط را مییابند، بلکه زنجیرههای وقایع، ارتباط میان افراد و حتی احساسات و انگیزههای فردی را نیز تشخیص میدهند. در نتیجه یک رایانه به تنهایی میتواند کار دهها متخصص حرفهای و با حقوق بالا را انجام دهد.
یا در مثالی دیگر، خودروهای اتوماتیک را در نظر بگیرید. این خودروها میتوانند تمامی وسائل نقلیه پیرامون خود را احساس کند، به کنترلهای ترافیکی و حرکات ناگهانی واکنش نشان دهند، در هنگام نیاز از ترمز دستی استفاده کنند، زمان تنظیم باد لاستیکها را مشخص کنند، در پیچها راهنما بزنند و هرگز برای سرعت زیاد جریمه نشوند. بنابر پیشبینی ولوو، در سال ۲۰۲۰ خودروهای این شرکت «تصادفناپذیر» خواهد شد؛ بماند که همین الآن نیز برخی از خودروها قادر به پارک کردن خود هستند.
هدف از خودکارسازی پارکینگها و رانندگی تفاوت چندانی با اهداف اتوماسیون یک کارخانه،
مکتب ویژهای در جهان وجود دارد که به طور عمده توسط افرادی چون لری پیج، مالک گوگل، نمایندگی میشود. در این رویکرد میزان زیادی پول از طریق دیجیتالی کردن و اتوماسیون به دست میآید. این اتوماسیون تقریباً همه چیز را در بر میگیرد و با حذف مشاغل انسانی به افزایش بهرهوری میانجامد. منافع ناشی از ارتقای بهرهوری به نوبه خود به ظهور طبقهای تنآسا میانجامد که از ضرورت کار کردن رهایی یافته است؛ اما صرفنظر از اینکه این افراد خوشاقبال چگونه سرپناهی برای خود مییابند و یا شکم خود را سیر میکنند، باور به اینکه بیشتر افراد چیزی جز استراحت در منزل، تماشای تلویزیون و خرج کردن پول نمیخواهند، نگرشی نادرست نسبت به ارزش کار است؛ حتی در شرایطی که این کار در تحلیل بیرونی چندان راضیکننده نباشد. به بیان سادهتر، کار عاملی هویتبخش است. مایکل دوهرتی۱۷ از دانشگاه دوبلین در همین زمینه روی کارگران ایرلندی تحقیقاتی را انجام داده و کسانی که در انبار خواروبار کار میکنند یا اتوبوسهای شهری میرانند را بررسی کرده است. او این پرسش را مطرح میکند که آیا در شرایط ناامنی شغلی، کار همچنان عاملی برای هویتبخشی به شمار میرود؟ دوهرتی در پایان پژوهش خود نتیجه میگیرد که «یافتههای تحقیق در عبارتی فشرده قابل بیان است: کار اهمیت زیادی دارد!»۱۸
البته میزان این اهمیت به صورت کمّی قابل محاسبه نیست؛ هرچند دین بیکر۱۹، قائممقام مرکز تحقیقات اقتصادی و سیاستی در مقالهای در نیویورکتایمز، اشاره میکند که:
نرخ مرگ و میر مردان مسن پس از بیکار شدن ۵۰ تا ۱۰۰درصد افزایش مییابد، به ویژه اگر تا پیش از آن هیچ گاه بیکاری را تجربه نکرده باشند.
یکی از دلایل این پدیده توسط میهالی چیکسنتمیهالی۲۰ در کتاب روانشناسی تجربه بهینه۲۱ ارایه شده است. بنابر گزارش کِر دریافت که «افراد در زمان کار کردن احساس شادمانی و رضایت بیشتری در نسبت با ساعات فراغت خود دارند.»
حتی زمانی که اتوماسیون مشاغل را حذف نمیکند، باز هم در اغلب موارد ماهیت کار را تغییر میدهد. خلبانانی که امروز تنها برای سه دقیقه کنترل هواپیما را بر عهده دارند، در بیشتر زمان پرواز تنها به نگاه کردن صفحات نمایش مشغول هستند و خلبان خودکار اداره امور را برعهده دارد؛ اما تکیه بیش از حد روی اتوماسیون و گرایش موجود برای اعتماد به رایانهها، حتی در برابر شواهد متناقض فیزیکی، میتواند بسیار خطرناک باشد. کِر به مطالعهای توسط متیو اباستون۲۲، پژوهشگر عوامل انسانی، اشاره میکند که در آن رابطهای مستقیم میان شایستگی خلبان در کنترل و میزان زمانی که صرف پرواز بدون استفاده از خلبان خودکار میشود یافت شده است... این تحلیل نشان میدهد که قابلیتهای پروازی افراد با کاربرد طولانی مدت خلبان خودکار کاهش چشمگیری پیدا میکند، چرا که بدون تمرین منظم برخی از مهارتها تضعیف میشوند.
به صورت مشابه، گزارش ادارۀ هوانوردی فدرال در سال ۲۰۱۳ نشان میدهد که بیش از نیمی از سوانح هواپیمایی نتیجه وجود شرایط روانی خلبان خودکار در ذهن خلبان واقعی بوده است.
ممکن است مثال هوانوردی چندان متقاعدکننده نباشد؛ چراکه اتوماسیون در این صنعت نهایتاً به پرواز ایمنتر انجامیده است. از این رو میتوان موردی عمومیتر چون جستجوی اینترنت با استفاده از گوگل را در نظر گرفت. از دید کِر، تکیه بر اینترنت برای کسب اطلاعات ما را به موجوداتی تنبل و بیفکر تبدیل میکند. او به مطالعهای در مجلله ساینس اشاره میکند که در آن نشان داده شده است که حجم اطلاعات موجود در اینترنت تمایل کابران به یادآوری آنچه به دست آوردهاند را از میان میبرد. کِر همچنین به مصاحبهای با آمیت سینگال، مهندس ارشد جستجوی گوگل، اشاره میکند که گفته است «هرچه دقت اطلاعات به دست آمده از ماشین جستجو بیشتر باشد، پرسشها اهمیت خود را بیشتر از دست میدهند.»
این بیکارگی و تنبلی ذهنی در نهایت به امری میانجامد که کِر آن را «مهارتزدایی» مینامد؛ پدیدهای که در آن تواناییها و مهارتها در نتیجه تسلیم شدن به ماشین از میان میرود. پزشکانی که اعتبار و اقتدار خود را برای خواندن عکسهای اشعه ایکس و تشخیص بیماری به ماشینها واگذار کردهاند، معمارانی که به صورت روزافزون به برنامههای دستیار طراحی تکیه میکنند، بازاریابانی که تبلیغات را بر اساس الگوریتمها به کار میگیرند
اما از آنجا که اتوماسیون به تولید سریعتر دارو، بزرگراههای ایمنتر، تشخیص طبی دقیقتر، مواد معدنی ارزانتر و کارآمدی انرژی بیشتر میانجامد که تنها برخی از مزایای کاربرد سیستمهای خودکار به شمار میروند، شمار اندکی از محققان از جمله نیکلاس کِر باقی ماندهاند که ما را به دقت در تاثیرات اتوماسیون روی ویژگی فردی و جمعی انسان فرا میخوانند. مدت کوتاهی پس از انتشار قفس شیشهای گروهی متشکل از بیش از صد نفر از چهرههای سیلیکون ولی۲۳، به رهبری آلون موسک۲۴ و دانشمندانی چون فیزیکدان نظری استیفن هاوکینگ، در نامهای کسانی را که روی پروژههای اتوماسیون و هوش مصنوعی کار میکنند را مخاطب قرار دادند تا مبادا با فعالیتهای خود چنانکه موسک بیان کرده «شیطان را احضار کنند». هاوکینگ نیز معتقد است که هوش مصنوعی میتواند نسل بشر را نابود سازد، چراکه سرعت تکامل آن بسیار بیشتر از افراد انسانی است. نامه این گروه سندی بسیار ارزشمند است، چراکه غرور و بی پروایی کسانی را نشان میدهد که مشغول برنامهریزی آینده ما هستند و شاید از دل ماشینهای آنها گولم۲۵ و نه خدا ظاهر شود:
[هوش مصنوعی] به پیشرفتهای قابل توجهی در وظایف چندبخشی دست یافته است که از جمله آنها میتوان به شناسایی گفتار، طبقهبندی تصاویر، ابزارهای حمل و نقل خودکار، ماشینهای ترجمه، ابزارهای پادار و سیستمهای پاسخ به سؤالات اشاره کرد.
امروزه قابلیتهای مورد اشاره و بسیاری موارد دیگر در آستانه عبور از پژوهشهای آزمایشگاهی و ورود به تکنولوژیهای ارزشمند اقتصادی هستند. این چرخه به گونهای است که حتی پیشرفتهای کوچک در عملکرد ابزارهای تکنولوژیک به تولید مقادیر عظیمی از پول، سرمایهگذاری بیشتر در تحقیقات و موارد دیگر خواهد انجامید.
مزایای بالقوه این تحولات بسیار زیاد است، چراکه تمامی آنچه تاکنون در تمدن بشری ظهور یافته حاصل عقل بشر بوده است و نمیتوان پیشبینی کرد که با واگذاری این امر به ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی چه روی خواهد داد. به سبب امکانات بالقوه هوش مصنوعی، تحقیق دربارۀ چگونگی به دست آوردن مزایای آن و در عین حال پرهیز از زیانهای احتمالی اهمیت بسیاری دارد.
با پیشرفت تحقیقات مرتبط با هوش مصنوعی، زمان آن فرارسیده است که پژوهشها نه تنها بر افزایش قابلیتهای هوش مصنوعی، بلکه بر حداکثرسازی منافع اجتماعی آن نیز متمرکز باشد... حوزۀ هوش مصنوعی تاکنون به طور عمده روی تکنیکهایی کار کرده است که در نسبت با هدف خنثی بودهاند. ما پیشنهاد میدهیم که تحقیقات گستردهتری برای اطمینان از این امر صورت پذیرد که سیستمهای هوش مصنوعی سودآور و نیرومند هستند؛ آنها باید آنچه ما میخواهیم انجام دهند.
اما این «ما» کیست که باید تشخیص دهد عملکرد رباتها، الگوریتمها و ماشینهای هوشمند در خدمت منابع عمومی هستند یا خیر؟ این عامل چنانکه نیکلاس کار پیشنهاد میکند، عرصه عمومی نیست. از دید نویسندگان برنامه تحقیقاتی که با نامه امضا شده توسط موسک، هاوکینگ و دیگران همراه هستند، نیرومند و سودآور ساختن هوش مصنوعی، به مانند توسعه سیستمهای هوش مصنوعی مسالهای مهندسی است که باید توسط مهندسان حل شود. در واقع هیچ کس جز خود سازندگان در موقعیتی نیست که بتواند معیارهای کنترل و امنیت را طراحی کند؛ اما اینکه معیارهای مورد نیاز چه هستند و هدف مورد نظر آنها چیست، مساله دیگری است. در حقیقت، برنامه پژوهشی ارایه شده برای مثال در پی «حداکثرسازی مزایای اقتصادی هوش مصنوعی است در حالی که آثار نامطلوب آن را نیز کنترل میکند. آثاری که بیکاری و نابرابری نیز از جمله آنها است.»
البته اولویتها کاملاً واضح و شفاف هستند؛ پول در صدر فهرست قرار دارد و پس از آن افراد مورد توجه قرار میگیرند. به عنوان نمونه، این فریب معنایی را در نظر بگیرید که «اگر مطابق پیشنهاد سازمانها سلاحهای خودکار ممنوع شوند، آیا تعیین دقیق معنای خودکار بودن در این زمینه مشخص است...؟» به علاوه نویسندگان این طرح پذیرفتهاند که «همراستا کردن ارزشهای پرقدرت هوش مصنوعی با ارزشها و اولویتهای ما دشوار خواهد بود». هرچند این امر ممکن است با ساخت «سیستمهایی که میتوانند ارزشهای مورد نظر را به صورت همزمان بیاموزند» برطرف شود. با این حال، این گروه در تعیین ارزشهای مورد نظر و مرجعی که باید آنها را تعیین کند با شکست مواجه میشوند، چراکه بسیاری از این ارزشها جهانشمول نیستند و ساخت اجتماعی-فرهنگی در ماهیت آنها نقشی حیاتی ایفا میکند.
ما در عصری تکنولوژی دوست زندگی میکنیم. ابزارهای دیجیتال و آنچه برای ما انجام میدهند را دوست داریم. امروز ما میلیاردهای اینترنتی را بزرگ میداریم، چراکه راه را به ما نشان دادهاند و رسیدن به مقصد نهایی را ممکن ساختهاند. عصر ما عصری است که در آن باراک اوباما، رییس جمهور ایالات متحده، مرکزی ملی را برای توسعه رباتیک راهاندازی کرده است تا «نسل آینده رباتها را توسعه داده و قابلیتها و کاربردپذیری این سیستمها را افزایش دهد، ضمن آنکه گروههای مختلف را به تمرکز روی عرصههای خلاقانه کاربرد این تکنولوژی تشویق نماید». با این حال، سادهدلانه است اگر باور داشته باشیم که دولت شایستگی لازم برای کنترل پیشرفتها و توسعه کاربرد رباتها، نسل آینده الگوریتمها و هوش مصنوعی را دارا است. چراکه دولت از بخشهای متنوعی تشکیل شده که هر یک دیدگاههای متفاوت و بعضاً متعارضی در خصوص آینده تکنولوژی دارند؛ اما در مقابل، کسب و کارهای خصوصی در پی سود شخصی هستند و در برابر مقررات مقاومت میکند.
پینوشتها:
• این مطلب را سو هالپرن نوشته است و در تاریخ ۲ آوریل ۲۰۱۵ با عنوان «How Robots & Algorithms Are Taking Over» در نیویورک ریویو آو بوکز منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ آن را با عنوان «پیامدهای اقتصادی و اجتماعی بیکاری تکنولوژیک» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
[۱] Nicholas Carr
[۲] Carl Benedikt Frey
[۳] Michael Osborne
[۴] technological unemployment
[۵] calamity prophets
[۶] Harley Shaiken
[۷] Boston Consulting Group
[۸] NSA and CIA
[۹] Eve
[۱۰] Cynthia Breazeal
[۱۱] John Markoff
[۱۲] Lethal Autonomous Robots
[۱۳] Lawrence Summer
[۱۴] Eric Brynjolfsson
[۱۵] Andrew McAfee
[۱۶] The Second Machine Age: Work, Progress, and Prosperity in a Time of Brilliant Technologies (Norton, 2014), pp. 10–11
[۱۷] Michael Doherty
[۱۸] Michael Doherty, “When the Working Day Is Through: The End of Work As Identity?” Work, Employment and Society, Vol. 23, No. 1 / March 2009
[۱۹] Dean Baker
[۲۰] Mihaly Csikszentmihalyi
[۲۱] The Psychology of Optimal Experience / 1990
[۲۲] Matthew Ebbatson
[۲۳] سیلیکون ولی؛ مرکز تکنولوژی ارتباطات در حومه سانفرانسیسکو که دفتر بسیاری از غولهای تکنولوژی دیجیتال در آن قرار دارد.
[۲۴] Elon Musk
[۲۵] در اساطیر یهودی موجودی است که به طرق سحرآمیز از اشیای بیجان ساخته میشود و به مانند انسان حیات مییابد.