جیم هولت، نیویورک تایمز — شما همهچیزدان۱ هستید یا متخصص۲؟ هدفتان در شغل و در زندگی وسعت است یا عمق؟ بههرحال نمیتوان این دو را با هم داشت. عمر محدود است و انرژی و توجه نیز همینطور. اگر بر انجام یک کار تمرکز کنید، این شانس را دارید که آن را واقعاً خوب انجام دهید. اگر به دنبال انجام کارهای متعددی باشید، طیف وسیعتری از کامیابیها را تجربه خواهید کرد، اما در آخر کار، احتمالاً به سطحی متوسط در همهچیز برسید، یعنی یک فرد غیرحرفهای و متفنن.
حکمت عامه هم بدهبستان میان وسعت و عمق را چندان خوشایند نمیپندارد: «همهکاره و هیچکاره» و مواردی از این دست. بیشتر اندیشههای روانشناسی عامهپسند امروزی نیز با این موضوع موافقاند. برای دستیابی به تخصص واقعی در هر حیطهای؛ ورزش، موسیقی، علم و هرچیز دیگری باید تخصصی کار کنید و زودهنگام کار تخصصیتان را آغاز نمایید: پیام اصلی همین است. اگر چنین نکنید، بقیه با قانون موفقیت در دههزار ساعت «تمرین سنجیده» از شما پیشی میگیرند، قانونی که گویا برای موفقیت چشمگیر ضروری است.
اما این پیام کاملاً نادرست است. و دیوید اپستاین در کتاب دامنه سعی میکند ما را قانع کند. تبدیلشدن به یک قهرمان، متخصص یا برندۀ نوبل نیازمند کار تخصصی زودهنگام و دقیق نیست. از قضا در بسیاری موارد، درست خلاف این درست است. وسعت یاور عمق است، نه دشمن آن. در ارزشمندترین حیطههای زندگی، همهچیزدانان نسبت به متخصصان شانس بیشتری برای موفقیت دارند.
اگر چنین باشد، واقعاً خبر خوبیست، چون تفوق و چندکارگی با یکدیگر همراه خواهند شد؛ و هریک از ما، حداقل در تئوری، میتواند آن «جامعیت و تکثر» و «یکپارچگی در عین چندگانگی» را تحقق بخشد، یعنی همان چیزی که نیچه آن را جوهرۀ بزرگی انسان میدانست. (از قضا خود نیچه کاملاً همهچیزدان بود و قبل از مرگ ناخوشایندش، در مقام فیلسوف، کلاسیسیست و آهنگساز به درجات بالایی رسید).
حال چه شواهدی برای این نظریۀ خوشایند وجود دارد؟ اپستاین شواهد بسیار زیادی را ارائه میدهد و از این راه، گسترۀ وسیع علایق خود را نیز به رخ میکشد: هنر، موسیقی کلاسیک، جاز، علم، تکنولوژی و ورزش. (او قبلاً نویسندۀ ورزشی برای مجلۀ
چرا هم مسیر فوقتخصصی تایگر به ستارهشدن انجامید و هم مسیر پرپیچوخم راجر؟ اپستاین دلیل را در ماهیت این دو ورزش مییابد. از نظر او، گلف مهارتی خاصتر از تنیس است: پویایی کمتری دارد، مجموعۀ الگوها محدودتر است و درنتیجه، تمرین مداوم در این ورزش ثمربخشتر است. متخصصان در چنین محیطهای یادگیریِ «مهربانی»۴ موفق میشوند، چرا که در این محیطها الگوها تکرار میشود و بازخوردْ سریع و دقیق است. بالعکس، همهچیزدانان در محیطهای یادگیری «بدسرشت»۵ به موفقیت میرسند، چراکه در این محیطها الگوها را سختتر میتوان از هم تشخیص داد و بازخورد با تأخیر و یا غیردقیق است.
گلف، شطرنج، موسیقی کلاسیک، آتشنشانی و هوشبری۶ (بدین لحاظ) محیطهای یادگیری مهربان هستند؛ تنیس و جاز کمتر مهرباناند. پزشکی اورژانس، نوآوری تکنولوژیک و پیشبینیهای ژئوپلیتیک کاملاً بدسرشت هستند؛ درست مثل خیلی چیزهای دیگر در زندگی مدرن. درضمن، مثالهای اپستاین از فرهنگ سازمانی، تحصیلات عالی و برنامههای فضایی اشاره بر این دارد که زندگی هرروز بدسرشتتر هم میشود. بهشکل روزافزونی امتیازها هرچه بیشتر به سمت همهچیزدانان میرود که مهارتهای یکپارچهسازی وسیعی دارند. یکی از ستارگان حوزۀ نوآوری حتی نقطۀ عطف را هم تشخیص میدهد و اپستاین از طریق او مطلع میشود که « اوج کار متخصصان بهطور مشخص حدود سال ۱۹۸۵ بود».
این یک دسته از استدلالهای حامی برای همهچیزدان بودن است. اما آیا واقعاً این دربارۀ راجر فدرر صدق میکند؟ این درست که فدرر انواعی از ورزشها را انجام داد؛ اما وقتی متوجه شد که تنیس رشتۀ واقعی اوست، بهشدت شیفتۀ آن شد. او نمونهگیری وسیع انجام
خوشبختانه کتاب دامنه مطالب تأملبرانگیز زیادی را عرضه میکند که شاید خودتان بتوانید با آنها راه چاره را بیابید. فرض کنید علم پیشۀ شماست. آنگاه، بنا بر شواهد، باید در سرتاسر دوران حرفهایتان سراغ وسعت بروید. دانشجویانی که واحدهای درسی بینرشتهای انتخاب میکنند، تفکر قرینهیاب بهتری دارند؛ محققانی که در حوزههای بی ارتباط با هم اطلاعات دارند مقالات موفق بیشتری عرضه میکنند؛ برندگان جوایز نوبل نسبت به همکارانشان که کمتر شناخته شدهاند، ۲۲ برابر بیشتر به دنبال علاقههای هنری خارج از حوزۀ خودشان میروند.
یا تصور کنید که آرزو دارید نوآور شوید. در این حیطه، متخصصان و همهچیزدانان هریک دارای مزایای خود هستند. اما دستهای که واقعاً باید به آن غبطه خورد افراد «پُردانش»۹ هستند که تخصصی عمیق در یک یا چند حوزۀ اصلی دارند و «مطالب جانبی» هم از چندین حوزۀ تکنولوژیک دیگر میدانند. گرچه نوآوران پردانش عمق کمتری نسبت به متخصصان دارند،
اطلاعات کتابشناختی:
Epstein, David. Range: Why Generalists Triumph in a Specialized World. Riverhead Books, 2019
پینوشتها:
• این مطلب را جیم هولت نوشته است و در تاریخ ۲۸ مۀ ۲۰۱۹ با عنوان «Remember the ‘10,000 Hours’ Rule for Success? Forget About It» در وبسایت نیویورک تایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۹۸ با عنوان «هدفتان در زندگی وسعت است یا عمق؟» و ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• جیم هولت (Jim Holt) فیلسوف و نویسندهای است که با مجلاتی چون نیویورکر، نیویورک ریو آو بوکس و نیویورک تایمز همکاری میکند. آخرین کتاب او وقتی اینشتاین با گودل قدم زد (When Einstein Walked with Gödel) نام دارد.
[۱] generalist
[۲] specialist
[۳] The Sports Gene
[۴] kind learning environments
[۵] wicked learning environments
[۶] anesthesiology
[۷] Match quality
[۸] شکل ظاهریِ هارپسیکورد تقریباً شبیه پیانو است، اما شیوۀ ایجاد صدا در این دو ساز با هم تفاوتهایی دارد [ویکیپدیا].
[۹] polymath