سی. برندون اگبونو و سی. مالیک بویکین، بوستون ریویو — در سالهای اخیر دعوای «طبیعت یا تربیت» در زیستشناسی را با تسلیحاتی پیشرفتهتر از سر گرفتهاند، اگرچه پرسش اصلی بدون تغییر مانده است: چیست که از ما انسان میسازد؟ چرا ما انسانها با یکدیگر فرق داریم؟ با وجود این، روشهای پرداختن به این پرسشها انقلابهای متعددی را از سر گذراندهاند. تاکنون شاهد صدها مطالعه روی دوقلوها و فرزندخواندهها بودهایم که برآورد وراثتپذیریِ دهها مورد از ویژگیهای مرتبط با رفتار و سلامت انسانی را در دسترسمان گذاشتهاند. درعینحال، از پیشرفتهای چشمگیری در حوزۀ فناوری بهرهمند شدهایم، پیشرفتهایی که اجازه میدهند با معاینۀ هزاران انسان، ژنهای مرتبط با صفات خاص را کشف کنیم. به لطف همین بررسیها، توانستهایم امضاهای ژنتیکی را با فهرست رو به رشدی از صفات جسمانی (مانند قد و رنگ پوست)، فیزیولوژیک (مانند احتمال ابتلا به دیابت نوع دوم و فشار خون) و رفتاری (مانند خطر ابتلا به افسردگی و اوتیسم) مرتبط کنیم. از سوی دیگر، همهگیرشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی همچنان بیانگر انعطافپذیری تجربۀ انسانی در بین انبوه مردم هستند و دانش ما دربارۀ آن دسته از نیروهای اجتماعی، که تفاوتهای ژرفی در تجربۀ انسانی پدید میآورند، روزبهروز افزایش مییابد.
میبایست تاکنون از تلفیق تلاشهایی که در علوم طبیعی و انسانی صورت گرفته، عصر طلایی مطالعۀ رفتار انسانی طلوع میکرد. اما بحث و مجادله پیرامون اینکه چطور باید تفاوتهای فردی و گروهی را توضیح داد جنجالیتر از همیشه ادامه دارد؛ البته اگر دلالتهای سیاسی پاسخهای ممکن را در نظر بیاوریم، جای شگفتی نخواهد بود. دستاوردهای اخیر در حوزۀ زیستشناسی مولکولی هم به این بحث اضافه شده است. فناوریهای اصلاح ژنتیکی سریعتر از چارچوبهای اخلاقیِ لازم برای بحث و گفتوگو راجع به این فناوریها پیشرفت میکنند و به جای اینکه منتظر باشند تا توافق نظری دربارۀ این مسائل حاصل شود، همین حالا دستکم یک دانشمند خودسر نوزادی با ژنهای دستکاری شده ایجاد کرده است.
دو کتاب جدید، که عنوان هر دو الگو۱ است، کوشیدهاند از فراز این غوغا، دربارۀ نقش ژنتیک در شکل بخشیدن به رفتار انسانی ادعاهای اصولی مطرح کنند، اگرچه شکافی عمیق بین روششناسی این دو کتاب وجود دارد. تمرکز رابرت پلومین ژنتیکشناس بر این است که چرا انسانها متفاوتند، اما نیکلاس کریستاکیس پزشک و جامعهشناس در پی پاسخ به این پرسش است که چرا، طبق برآورد او، بنی بشر تا این اندازه شبیه یکدیگرند. اینکه این دو کتاب، که هر کدام را شخصیت برجستهای در حوزۀ کاری خودش نوشته، به فاصلۀ چند ماه منتشر میشوند، منادی روح زمانه است: جامعۀ مدرن به علمی که تعیینکنندۀ کیستی ما باشد علاقهای ژرف دارد. تفاوت عمیقی هم که در رویکردها و پیامهای این دو کتاب هست نشان میدهد که این بحث چقدر پیچیدهتر شده و از پاسخی که همه چیز را حلوفصل کند، چه اندازه فاصله داریم.
•••
رابرت پلومین در حوزۀ روانشناسی رفتاری نامآور است و از اصلیترین هوادارانِ متعصب مکتب «قدرت مطلق ژن» است، مکتبی که وراثتباوری۲ هم نامیده میشود. رابرت پلومین آوازۀ خود را از خلال ربع قرن کار برجسته در حوزۀ ژنتیک رفتاری، بهویژه مطالعه روی دوقلوها و خواهر-برادرها، کسب کرده است. اواخر سال ۲۰۱۸، پلومین کتابی با عنوان الگو منتشر کرد، کتابی که سختکیشیِ
این انتقادها موجب فروتنی پلومین نشدهاند؛ در کتاب الگو شاهد تأکید مضاعف پلومین بر مواضع قبلیاش هستیم که گاهی به نتایج عجیبوغریب میانجامد. تلاش پلومین برای دفاع از جبر ژنها، گهگاه با نتیجۀ معکوس همراه است. برای نمونه، پلومین ادعا میکند که «وراثتپذیری وزن بدن در کشورهای مرفهتر از قبیل آمریکا بیشتر از کشورهای فقیرتر از جمله آلبانی و نیکاراگوئه است». نویسنده بهسرعت از این موضوع عبور میکند، ولی این گزاره ایدهای بهنسبت رادیکال را در خود دارد: ژنهای مربوط به سنگینی وزن بدن در محیطهایی که تغذیه مناسبتر است تعیینکنندهتر از محیطی با تغذیۀ نامناسب خواهند بود. زیرا برای محققشدن سرنوشت مبتنی بر دیانایِ ژنهایی که وزن بالا را به ارمغان میآورند، باید مواد غذایی مشخصی، در محیطی مشخص، فراهم شود. این طور که پیداست، پیامد این مسئله از چشمان پلومین دور مانده است: دیانای در خلاء عمل نمیکند، بلکه تابع محیطی است که در آن حضور دارد (در این مورد، محیط دیانای همان بدن شخص است). با توجه به این موضوع، میتوانیم از پلومین بپرسیم که اگر دیانای بتواند در کفبینیهایش، تولید ناخالص ملی کشوری که دستش را دراز کرده را هم در نظر بگیرد، آیا طالعبین بهتری نخواهد بود؟ اگر بتوان چنین چیزی گفت، دیگر دیانای «الگوی» چیزی نخواهد بود.
پلومین در بحث راجع به تأثیر محیط بر فنوتیپها۵ با مشکل مشابهی دست به گریبان است: «تحقیقات ژنتیکی نشان داده است تأثیراتِ محیطیِ غیرمشترکْ علاوه بر اینکه فاقد نظاممندی یا به عبارتی اکثراً حاصل بختواقبال محض است، ثبات و پایداری هم ندارد و در گذر زمان تداوم نمییابد». ممکن است به نظرمان برسد که باید آن دسته از جنبههای طبیعت را که نیروهای تعیینکنندۀ دیانای را تضعیف میکنند «حاصل تصادف» و «فاقد نظاممندی» و «بیثبات» بپنداریم. بهاینترتیب، میتوانیم بگوییم هر آنچه که در چارچوب شیوههای مطالعاتی ویژۀ پلومین نگنجد چیزی جز خطای آماری نیست. توضیح بهتر این است که بگوییم جهان صرفاً مانعی نیست
شاخۀ ارتجاعیِ این بحث یادآور خویشاوندش در علم ژنتیک است: تفاوت گروههای بشری بر نابرابری دلالت دارد و نابرابری به نوبۀ خود سلسلهمراتب را پدید میآورد. اما شاخههای پیشروتر مکتب مقایسۀ فرهنگی بر خصیصههایی تکیه دارد که نشانههایی جهانشمول و حتی برابر در جوامع مختلفند. درست است که تفاوتهای بزرگ و مشهود و پراهمیتی بین جوامع بشری وجود دارد، ولی اکثر این تفاوتها نمیتوانند دربارۀ هیچ کدام از جوامع بشری نکتهای اساسی آشکار کنند (و چه بسا هیچکدام از این تفاوتها آشکارکنندۀ هیچ واقعیت تغییرناپذیری نباشند). شاید این نکته مهم باشد که فوتبال در اوروگوئه بیشتر از کوراسائو محبوبیت دارد، اما اندیشهای که محبوبیت فوتبال را به مسئلهای ذاتی و اساسی دربارۀ مردم اوروگوئه یا کوراسائو پیوند میزند از جنس همان اندیشههای فاسدی است که در نژادپرستی و ناسیونالیسم و فاشیسم میبینیم.
الگوی نیکلاس کریستاکیس ادعا دارد که همانندیهای فرهنگی میتواند به ما بگوید که انسانبودن به چه معنا است. کریستاکیس علوم سیاسی، انسانشناسی، نظریۀ شبکه و رشتههای علمی دیگر را مرور میکند تا بحث اصلی خود را طرح کند: جوامع بشری دارای ویژگیهایی ذاتیاند که نشان میدهد انسان چگونه تکامل یافته است. برعکس پلومین، نظر کریستاکیس این است که عامل تفاوت جوامعْ فرهنگ است، نه ژنتیک:
[اما] بیتردید تفاوت بین گروههای فرهنگی، در فهرست طولانی خصوصیاتی که انسانشناسان گرد آوردهاند، ارتباط بسیار ناچیزی با ژنتیک دارد. ژنی برای جراحی یا بتپرستی وجود ندارد که بتواند توضیح بدهد که چرا بعضی از جوامع بدن آدمها را میبُریدهاند یا مجسمۀ خدایانشان را میساختهاند. این اختلافها ریشه در فرهنگ دارد.
کریستاکیس وقتی دربارۀ جوامعی -مانند قبیلۀ هادزا در تانزانیا و قبیلۀ تورکانا در غرب کنیا- بحث میکند که ساختارهای مادی بسیار
در ادامه با ابهام بزرگتری مواجه میشویم. کریستاکیس اشاره میکند که چه بسا ادیان بزرگ و نظاممند مغزهایی را انتخاب کردهاند که استعداد پذیرفتن حقایق مورد ادعایشان را داشتهاند. مشکلات این فرضیه تقریباً بدیهی است (و بیگمان کریستاکیس چنین مسائلی را درک میکند): موفقیت ادیان جهانی از قبیل اسلام و مسیحیت در مناطق مهاجرنشین و فرودست نمیتواند نتیجۀ اصلاح ژنتیکی باشد. و به نظر میآید که تشریح موفقیت این ادیان بدون توجه به جغرافیای سیاسی و روابط قدرت هم ناممکن و هم غیراخلاقی باشد. از زاویهای دیگر، این نظریه راجع به رونق خداناباوری چه توضیحی دارد؟ به عبارت دیگر، [طبق گفتۀ کریستاکیس] به نظر میآید که همۀ مردم استعدادی (زیستی) دارند که در بعضی شرایط با آغوش باز پذیرای دین باشند و در بعضی شرایط دیگر از دین بهکلی چشم بپوشند.
•••
گرچه الگوهای پلومین و کریستاکیس فرق زیادی با یکدیگر دارند، اما هر دوی این کتابها در برابر بررسی دقیق آسیبپذیرند. انحرافهای جزئی استدلالهای پلومین بهقدری در راستای نژادپرستی علمی کلاسیک -باور به اینکه گروههای قومیتی نه فقط ذاتی متفاوت دارند بلکه میشود ردهبندیشان هم کرد- قرار میگیرد که پلومین لازم میبیند به این مسئله اشاره کند و از آن فاصله بگیرد. وقتی هم که پلومین به این مسئله میپردازد، این نکته را فراموش میکند که یافتههایش در جهت توضیح تفاوتهای گروههای جمعیتی است. درست است که پلومین اصرار دارد که نباید حاصل کارش را بسط بدهند و با تکیه بر آن تعصب [نژادی] را توجیه کنند، ولی اگر بسط منطقی نظریههایش یکراست در چنین جهتی قرار بگیرد، اصرار پلومین تبرئهاش نمیکند. اگر باورمان این باشد
اطلاعات کتابشناختی:
Plomin, Robert. Blueprint: How DNA makes us who we are. Mit Press, 2019
Christakis, N. A. Blueprint: The evolutionary origins of a good society. Little, Brown Spark, 2019
پینوشتها:
• این مطلب را سی. برندون اگبونو و سی. مالیک بویکین نوشتهاند و در تاریخ ۱ آگوست ۲۰۱۹ با عنوان «Is There a Human Blueprint» در وبسایت بوستون ریویو منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۳۹۸ با عنوان «انسانها شدیداً با هم متفاوتاند، یا عمیقاً به هم شباهت دارند؟» و ترجمۀ حسین رحمانی منتشر کرده است.
•• سی. برندون اگبونو (C. Brandon Ogbunu) استاد اکولوژی و زیستشناسی تکاملی در دانشگاه براون است و سی. مالیک بویکین (C. Malik Boykin) محقق دورۀ پسادکتری در دانشکدۀ علوم شناختی، زبانشناسی و روانشناسی دانشگاه براون است.
[۱] Blueprint
[۲] hereditarian school
[۳] نظریههایی که میگویند انسانها مثل نوعی «لوح سفید» به دنیا میآیند که میشود هر چیزی رویش نوشت. یا به تعبیر دیگر، کیستی و تفاوتهای میان انسانها را صرفاً عوامل محیطی و شیوۀ تربیت آنها تعیین میکند [مترجم].
[۴] genetic determinism
[۵] phenotypes: به ویژگیهای مشاهدهپذیر جانداران فنوتیپ یا رُخنمود یا رُخمانه گفته میشود [ویکیپدیا].