جوانا کاوِنا، گاردین — روزی زیبا در آخرین هفتۀ تابستان، در منطقۀ سرسبز همپستد هیث لندن است. پارلمان هنوز تعطیل است. در یکی از خیمههای «جشنوارۀ چه نورهایی که میتابد»، پروفسور شوشانا زوبوف دربارۀ آخرین کتابش حرف میزند: عصر سرمایهداری نظارتی: نبرد برای آیندۀ بشر در جبهۀ جدید قدرت۱. کسی به چشمش میآید که انگار متقاعد نشده است. از او میخواهد دغدغهاش را مطرح کند. او میگوید: «در ماه ژانویه که این کتاب منتشر شد، از خانه بیرون آمدم و سه هفته مسافر جادهها بودم. هنوز هم هستم».
حضار میخندند. چون عصر سرمایهداری نظارتی، تحلیلی جامعهشناختی از زمانۀ دیجیتال با حجمی بیش از ۷۰۰ صفحه، طبق اصطلاحات امروز، یک اثر پرفروش بینالمللی شده است. در نتیجه، آن را با آثاری انقلابی مثل بهار خاموش۲ به قلم ریچل کارسون مقایسه میکنند. نائومی کلان همه را به مطالعۀ این کتاب دعوت کرده و گفته است مطالعۀ سرمایهداری نظارتی نوعی «دفاع شخصی در دنیای دیجیتال» حساب میشود.
این کتاب شرح میدهد که شرکتهای جهانی فناورانهای مثل گوگل و فیسبوک چطور ما را ترغیب کردند که برای آسودگی بیشتر، از خیر حریم خصوصیمان بگذریم؛ اطلاعات شخصیای («دادههایی») را که این شرکتها جمع میکنند، دیگران به کار میگیرند تا نهتنها رفتار ما را پیشبینی کنند بلکه بر آن اثر بگذارند و اصلاحش کنند؛ و این موضوع چه پیامدهای فاجعهباری برای دموکراسی و آزادی دارد. تعبیر «سرمایهداری نظارتی» در عنوان کتاب یعنی همین. زوبوف اینگونه تعریفش میکند: یک «نظم اقتصادی جدید» و «نقضِ حقوق حیاتی بشر که باید آن را کودتایی از بالا شمرد».
کمی بعد، زوبوف در فضای بیرنگوحالی که از کنار هم پارککردن چند کانتینر ساخته شده، توضیح میدهد که چرا این کتاب را نوشت. چشمهایش تیرهاند و عینکی با فریم استخوانی میزند، موهای مجعدِ پُرپشت، و صدایی آرام و پرطنین. استاد درخشانی است که استدلالهایش را با عباراتی نافذ و تراشخورده طرح میکند. انگار دارد با صدای بلند کتاب میخواند. سابقۀ پژوهش او روی مضامین عصر سرمایهداری نظارتی به اواخر دهۀ ۱۹۷۰ برمیگردد. او در آن دوران دانشجوی تحصیلات تکمیلی دانشگاه هاروارد بود که رسالۀ دکترایش را دربارۀ انقلاب صنعتی مینوشت. برای آنکه پولی درآورد، مشاور تغییر سازمانی شد و در دفاتری کار میکرد که برای اولینبار داشتند «رایانهای» میشدند. «آنها انتظار بهرهوری، رشد و کارآیی فوری داشتند. اما آنچه نصیبشان میشد آشوب و فاجعه بود. اتفاقات دیوانهواری میافتاد. کارکنان میگفتند: کارهایمان روی هواست!»
در سال ۱۹۷۸، زوبوف در واشنگتنپست با افرادی کار میکرد که داشتند از دستگاه
بهخاطر قوّت همان کتاب اول، زوبوف یکی از اولین زنانی شد که به عضویت هیئت علمی دانشکدۀ مدیریت دانشگاه هاروارد درآمد. بعداً یکی از جوانترین اساتیدی شد که بر یک کُرسی وقفی دانشگاه نشست. او با همسرش برای زندگی به مناطق روستایی ایالت مین رفتند. سه بچه بزرگ کردند و مزرعۀ پرورش گوزن داشتند. در سال ۲۰۰۹ صاعقه به خانهشان زد و آتش گرفت و خاکستر شد. خانواده فرار کردند اما همۀ داشتههایشان سوخت: کتابها، مواد تحقیقاتی، گذرنامهها. «یک چیز عجیب: وقتی خانه سوخت، آن دفترچۀ یادداشت قدیمی از واشنگتن دیسی سالم ماند». مدت زیادی نگذشته بود که زوبوف نگارش سرمایهداری نظارتی را آغاز کرد.
این کتاب داستان انقلاب دیجیتال را میگوید، و اینکه دورنماهای آرمانشهری اولیه چطور تیره و تار شدند تا «یک جهش سرکش سرمایهداری» رُخ داد که «نشانهاش تمرکز بیسابقۀ ثروت، دانش و قدرت در تاریخ بشر» بود. جیمیل در سال ۲۰۰۴ راهاندازی شد. گوگل بعداً اعتراف کرد که مکاتبات خصوصی را غربال میکرد تا اطلاعات شخصی را به دست بیاورد. در همان سال، فیسبوک تأسیس شد که الگوی کسبوکار آن هم بر اساس دسترسی به اطلاعات شخصی و ثبت و ضبط آنها بود. زوبوف از استعارۀ فتح استفاده میکند: «چون چیز زیادی نمانده بود که کالا نشده باشد، آخرین قلمرو بکر و دستنخورده تجربههای خصوصی بشر بود». در سال ۱۹۸۶ حدود ۱درصد از اطلاعات دنیا دیجیتال شد. این رقم در سال ۲۰۱۳ به ۹۸ درصد رسید.
بنیان این جنبش، الگوریتمهای پیشبینیکننده و محاسبۀ ریاضیاتیِ رفتار انسان است. سرمایهداران نظارتی «اطمینان را به آن دسته از مشتریان خود میفروشند
زوبوف میگوید این تعرضها، آزادیمان را تهدید میکنند. «به اراده که فکر میکنیم، فلاسفه از پُرکردن شکاف میان اکنون و آینده حرف میزنند. ما به خودمان وعدههایی میدهیم: در آن لحظۀ آتی فلان کار را خواهم کرد، مثلاً به جلسهای میروم یا تماسی تلفنی میگیرم. اگر با ما مثل تودهای از کاربران برخورد شود که هدایتپذیر و قابل ترغیباند، این وعدهها بیمعنا میشود. من یک انسان متمایزم. من یک بوتۀ تمامنشدنی قدرت درون خودم دارم... من باید تصمیم بگیرم آیا چهرهام، خانهام، ماشینم، صدایم به داده تبدیل شود یا خیر. این باید انتخاب من باشد».
زوبوف که سال ۱۹۵۱ در نیوانگلند به دنیا آمد، دختر پدری داروساز و مادری خانهدار است. پدربزرگ مادریاش، مکس میلر، کارآفرینی خودساخته بود که مکانیسم فرمانیاری دستگاههای فروش خودکار را اختراع کرد. زوبوف در دوران جوانی «مدت زیادی را در آرژانتین سپری کرد، و در آلتیپلانو با مردمی روزگار میگذراند که زندگیهای بسیار سادهای داشتند». او دلدادۀ دنیای طبیعی است، چنانکه استعارههایش اغلب به مزرعهداری و محیط روستایی گریز میزنند. فقط یکبار در میانۀ جملهای مکث کرد، آنهم وقتی بود که زاغی با پرهای آبی رنگینکمانی کنار ما نشست. «چه پرندۀ خوشگلی!» زوبوف برایم میگوید که در آغاز انقلاب صنعتی، متقاعد کردن کشاورزان به کار در کارخانه مثل این بود که بخواهی به یک گوزن گاوآهن ببندی. چنان با آنها نامتناجس بود که حاضر به انجامش نبودند. «سپس، بعد از مدتی، گوزن گاوآهن را قبول کرد. بازهای کوتاه وجود دارد و پس از آن، نسیان اجتماعی شکل میگیرد».
از او میپرسم که این اتفاقات چقدر عامدانه بود؟ آیا واقعاً مارک زاکربرگ،
برخی هم گفتهاند که «معماری انتخابمَدار» (سقلمهها و ترغیبها) اگر حکیمانه استفاده شود، میتواند سود اجتماعی داشته باشد. کَس سانستین و ریچارد تالر (نویسندگان کتاب سقلمه: بهبود تصمیمها در زمینۀ سلامت، ثروت و شادی۵) در زمرۀ هواداران این استدلالاند. «همینکه به سقلمۀ غیبی مشروعیت بدهید، تحملناپذیر میشود. این یعنی اِعمال قدرت روی دیگری، نه آموزش یا هشدار. سقلمهزنی پدرسالاری است. اقتصاددانان رفتاری مثل تالر که به سقلمه مشروعیت بخشیدند، گستاخی سرمایهداران نظارتی را تقویت کرده و افزایش دادند. تالر البته جایزۀ نوبل هم گرفت».
اصلاً زوبوف چرا اینقدر دلواپس است؟ میگوید: «طی سالهای متمادی، از خیر وقت زیادی گذشتم تا این کتاب را بنویسم. وقتی که میشد با همسرم و فرزندانم بگذرانم. از خیر سلامتم هم گذشتم. هرچه داشتم پای این کار گذاشتم چون احساس میکردم عقربههای ساعتِ نسیان اجتماعی، یا همان کرختی روانی، بیامان جلو میروند. بُهت و حیرتِ مردم داشت رنگ میباخت». بله، او هم قبول دارد که «اسنودن سهم عظیمی
اطلاعات کتابشناختی:
Zuboff, Shoshana. The Age of Surveillance Capitalism: The Fight for a Human Future at the New Frontier of Power. PublicAffairs, 2019
پینوشتها:
• این مطلب را جوانا کاوِنا نوشته است و در تاریخ ۴ اکتبر ۲۰۱۹ با عنوان «Shoshana Zuboff: Surveillance capitalism is an assault on human autonomy» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۹۸ با عنوان «در عصر سرمایهداری نظارتی، انسان نه مصرفکننده که مادۀ خام تولید است» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• جوانا کاوِنا (Joanna Kavenna) روزنامهنگار و رماننویس بریتانیایی است. آخرین رمانهای او راهنمای مسیریابی در واقعیت (A Field Guide to Reality) و زِد (Zed) نام دارند.
[۱] The Age of Surveillance Capitalism: The Fight for a Human Future at the New Frontier of Power
[۲] Silent Spring
[۳] In the Age of the Smart Machine: The Future of Work and Power
[۴] Why Corporations Are Failing Individuals and the Next Episode of Capitalism
[۵] Nudge: Improving Decisions About Health, Wealth, and Happiness
[۶] یک شرکت دادهکاوی و تحلیل دادهها که از اطلاعات شخصی کاربران برای تأثیرگذاری بر کارزارهای انتخاباتی استفاده میکرد [مترجم].
[۷] Closed loop