جورج سایلابا، ان پلاس وان — بینهایت روایت متنوع دربارۀ پدیدارشناسی افسردگی وجود دارد. برخی از این نکات شاید برای بسیاری از خوانندگان مفید باشند؛ برخی هم برای چند خواننده؛ و تعدادی هم شاید به درد هیچکس نخورند. اگر هرکدامشان بتوانند ذرهای از رنج کسی کم کنند، به زحمت مطرح کردنشان میارزد. جز تجربۀ طولانیمدت خودم از افسردگی و آنچه از مطالعۀ تجربیات دیگران گرد هم آوردهام، هیچ مرجع دیگری در پس این پیشنهادها نیست. فکر نمیکنم هیچکدامشان خطر خاصی داشته باشد، اما اگر تردید دارید، دربارۀ آنها با شریک زندگی، دوستان، مددکاران یا همدردان خود حرف بزنید.
بیدار شدن
برای بسیاری از افسردگان (برای خودِ من هم وقتی که افسرده بودم)، بیدار شدن بدترین اتفاق روز است. از دل ضمیر ناخودآگاه که بیرون میآیی، کاملاً بیدفاعی. گاهی یک لحظه همهجا سفید میشود و از خودت میپرسی: «تمام شد؟ رها شدم؟» بعد دوباره هول و هراس در تنت رسوخ یا از جانت فوران میکند. هرچه در طول خواب جمع کردهای، گویی آن حال را تشدید کرده است. باطریات را دوباره شارژ کردهای، اما آن صدای ثابت بلندتر از همیشه به گوش میرسد.
نمیدانم برایش چکار میتوانی بکنی، جز اینکه آمادهاش باشی. و بخش «خوابیدن» را در ادامه ببین.
از تختخواب بیرون آمدن
مخمصهای مهیب. شاید بهترین راه آن باشد که یک زنگ هشدار بدصدا و بلند را طرف دیگر اتاق بگذاری. برای وقتی که دوباره به تختخواب برگردی، که لابد برمیگردی، باید دکمۀ «خاموشی موقت» (snooze) داشته باشد. بالاخره پس از بار سوم یا چهارم، سعی کن بروی حمام و آب سرد روی صورتت بپاشی.
وقتی همۀ تنت به لرزه بیافتد، میفهمی که قرار است بیدار بمانی. شاید هم تو اینطور نباشی، ولی من هستم. گرفتگیهای عضلانی شبهاختیاری، یکی پس از دیگری، که بین ۵ دقیقه تا یک ساعت طول میکشند. نفسهای عمیق، کشیدنِ عضلات، آب سرد بیشتر.
چند سال پیش، این توصیه را جایی خواندم: «مهمترین کاری که آدم افسرده میتواند بکند این است: لباس بپوشد!» عجیب است، ولی جواب میدهد. احساس میکنی درازکشیدن روی تخت، نوعی واکنش طبیعی به آن درد عذابآور است، ولی درد معمولاً وخیمتر میشود. شاید همان چند دقیقهای که صرف مرتبکردن تختخواب، شستن دستوصورت و پوشیدن لباس میکنی بس باشد تا یکی از مدارهای عذابآور ذهن را بشکند. امتحانش کن.
به اتاق بغلی رفتن
معمولاً چندان جلوۀ خوشایندی ندارد. تلو تلو میخوری، افتان و خیزان میروی، کج و معوج قدم برمیداری. سرت رو به پایین خم شده، پشتت قوز کرده، آشفتهای و هرلحظه ممکن است زمین بخوری. وقتی هم به اتاق بغل میرسی، میفهمی چیزی در اتاقی که از آن بیرون آمدهای جا گذاشتهای.
جلوگیری از تبدیل خانهات به شهری طوفانزده
این یکی ساده است: به یکی پول بده تا خانهداری کند. در غیر این صورت، بیخیال. افسردگی، پس از مدتی، چنان آدم را فرسوده میکند که در کلمات نمیگنجد. جارو زدن، گردگیری، لباسشستن، عوضکردن ملحفهها، شستن ظرفها، پختوپز، خرید؛ اینها همانقدر سختاند که تمامکردن ماراتون بوستون برای یک آدم عادی غیرافسرده اما ورزشنکرده دشوار است. بعضی چیزها یادت میرود، بعضی چیزها را گم میکنی، بعضی چیزها از دستت میافتد، بعضی چیزها را اینطرف و آنطرف میپاشی، بعضی چیزها را میشکنی، دائم به این چیز و آن چیز میخوری. از دست خودت عصبانی نباش: یادت باشد که داری شکنجه میشوی، یک شکنجۀ نامرئی و بیصدا و وحشیانه. حق داری که تا حدی بیخیال بعضی کارها بشوی.
آب
نگذار تشنه بمانی. زیاد، و با برنامهای مرتب، آب بنوش. صبر نکن که تشنه شوی. ادرارت باید بیرنگ باشد، نه اینکه به وضوح رنگی باشد.
بنا به دلایلی، افسردگی انرژی زیادی از آدم میگیرد. البته ثمرهای ندارد (یعنی دستاوردی نداری) ولی سوختوساز بدن شتاب میگیرد. گریه هم که میکنی. بدنت که آب کم بیاورد، کمی تبدار میشوی و شبیه مستها. وضع خوشایندی نیست، که میشود هم جلویش را گرفت. اول روز سه یا چهار بطری پر از آب کن و آنها را اطراف خانه یا محلکارت بگذار، جایی که دائم جلوی چشمت باشند. در آبوهوای سرد، زیاد چایی درست کن.
غذا
افسرده که باشی همهچیز سخت میشود، حتی خوردن. بعلاوه، چون جنبوجوش خاصی هم نداری، به این سادگیها اشتها پیدا نمیکنی. من وقتی افسردهام معمولاً خیلی وزن کم میکنم.
برای آنکه آسیب به حداقل برسد، صبحها اول از همه اسموتی درست کن. یک موز، چند بلوبری، ماست، شیر بادام، آبمیوه، مغز گندم و پودر پروتئیندار داخل مخلوطکن بریز. (اگر هم اذیتت نمیکند قدری از آن پودرهای گیاهی نهچندان خوشمزه مثل پرفکت فود و آلتیمت میل و غیره اضافه کن، ولی خودت را مجبور نکن). حالا هر کار دیگری هم در طول روز بکنی یا اگر هیچچیزی هم نخوری، دچار سوءتغذیه نمیشوی.
خوردن که سخت باشد، پختوپز محال میشود، پس یک عالَم میانوعده داخل یخچال داشته باش. ولی میانوعدههای سالم: حمص، ماست یونانی، پنیر کلبه، تخممرغهای آبپز سفت، کرۀ بادامزمینی، بیسکویتهای غلّات کامل، کرفس، هویج، میوه.
بعضی افراد وقتی افسرده باشند با حالتی وسواسی-اجباری چیز میخورند که قدری آرامشان کند. اگر اینجور هستی، سعی نکن با خودت بجنگی. ولی یادت باشد که برخی چیزهای سالم، خوشمزه هم هستند. معمولاً قیمتشان بیشتر است، اما میارزند. هلههوله (شکلات، کلوچه، چیپس، سودا) مثل مواد مخدر است و در نهایت حالت را بدتر میکند.
ورزش
امروزه همه پذیرفتهاند، و تبلیغش میکنند، که ورزش منظم برای سلامت روان خوب است. ولی چندان اشاره نمیکنند که برای فرد مبتلا به افسردگی حاد، ورزش جدی میتواند به قدر دو بار دویدن ماراتن بوستون در یک روز دشوار باشد.
حداقل پیادهروی کن. از همسر یا شریک زندگی یا دوستان یا آشنایان یا حتی کسی که برای این کار استخدامش میکنی بخواه که تو را از خانه بیرون بکشد یا حتی به باشگاه ببرد. هر روز کمی ورزش هوازی کن، یعنی ورزشهایی که با انجامش نفس کم میآوری.
ذهنآگاهی
آیا ذهنآگاهی همان حکمت شرقی است که برای غربیها به حالت کاربُردی جذابی درآوردهاند، یا یک نسخۀ دیگر از مثبتاندیشی است؟ من به دیدگاه دوم متمایل بودم تا اینکه کتاب بیدار شدن۱ اثر سم هریس را خواندم. اگر این عقلگرای شکّاک ستیزهجو فکر میکند که مراقبه بنا به دلایلی کاملاً سکولار ارزش زیادی دارد، هیچکس دیگری لازم نیست برای آزمودن این شیوه سختگیری زیادی به خرج بدهد.
در بدترین حالت، درد افسردگی تمام هوشیاری معمول آدم را زائل میکند، چنانکه میگویند درد سرطانهای مرگبار نیز اینچنین است. درد است که هوشیاری تو نسبت به همهچیز را میبلعد و نابود میکند. ذهنآگاهی به تو میآموزد که بر حسها و تکلیفهای مجزای از هم تمرکز کنی. بدینترتیب یادت میآورد که ورای درد، یک «تو» وجود دارد. ذهنآگاهی میتواند کمکت کند دوام بیاوری تا درد عقب بنشیند. خُب، خلاف درد سرطان مرگبار، این درد بالاخره عقب مینشیند.
یک نقطۀ شروع مناسب، کتاب ذهنآگاهی۲ به قلم مارک ویلیامز و دَنی پنمن است. و همچنین مسیر ذهنآگاهی برای عبور از افسردگی۳ به قلم ویلیامز، جان کابات-زین و همکاران.
طب سوزنی
این روش ارزان نیست، بیمهها معمولاً پولی بابتش نمیدهند، و به درد همه هم نمیخورد. حداقل مشکلاتش اینهاست. ولی به برخی کمک میکند؛ و خلاف تقریباً همۀ داروهای ضدافسردگی، گویا هیچ عوارضی ندارد.
وقتگذرانی
یک تعریف مینیمال از افسردگی این است: ناتوانی در احساس لذت. وخیمتر که میشود، همانی میشود که ویلیام جیمز گفته است: «یک اندوه هجومی و جاری، یک جور بیماری عصبی روانی که در زندگی طبیعی اساساً ناشناخته است». در شدیدترین حالت، لذت بُردن یا حتی حواس خود را پرت کردن هم محال است. اما پیش از آن، یا پس از آن، محصولات
پول
در افسردگی، درک عمیقتری از آن حرف کارل مارکس پیدا میکنی که پول را یک قدرت اجتماعی به حساب میآورد. ثروتمندان شاید شادتر از مابقی مردم باشند یا نباشند، ولی کیفیت ناشادیشان قطعاً بالاتر است.
اگر ثروتمند نیستی، بهتر است وقتی که افسردهای خریدهای سنگین غیرضروری نکنی. اگر خیلی هم وسوسه شدی، یا چیزی با قیمت خیلی خوب به تورت خورد، حداقل با دوستان یا روانکاوت مشورت کن. از طرف دیگر، با چیزهای خُردهریز به خودت حال بده: شیر بادام، بهترین کرههای بادام و پسته و فندق و گردو، نان آرتیسان، پنیر، [...]، ساندویچهای خاص، فلان شال قشنگ یا بهمان ژاکت چرم. به فهرست «ذخیره برای بعد» در حساب آمازونت حمله کن.
یادت باشد قبضها را بدهی. اگر نمیتوانی هر قبض را به محض دریافت بدهی، آنها را داخل یک جعبه یا سبد کوچک بیانداز، و هر چند هفته یکبار از یکی از دوستانت تقاضا کن که پیشت بیاید و کمکت کند که پرداختشان کنی. یا، خُب، قبضهایت را آنلاین بده.
داروها
پس از گذشت پنجاه سال، کارزارهای بازاریابی فشردهای که میلیاردها دلار خرج برداشتهاند، و دهها میلیارد دلار سودی که شرکتهای داروسازی به جیب زدهاند، هنوز هم اصلاً روشن نیست که داروهای ضدافسردگی اثربخشتر از دارونماها هستند یا نه. فقط سود یک دسته افراد از استفادۀ گستردۀ داروهای ضدافسردگی را میشود ثابت کرد، آنهم مدیران و سرمایهگذاران شرکتهای دارویی است.
ولی برخی از پزشکان و دانشمندان باهوش و صادق کماکان معتقدند که این داروها کمک زیادی به برخی افراد میکنند. اگر بدجور افسردهای، قطعاً میارزد که مصرف دارو را امتحان کنی. حتماً عوارضش را بپرس و دربارهشان در اینترنت تحقیق کن. در مورد من، هیچیک از داروها تأثیر خارقالعادهای نداشته است. فقط چندتایی از آنها عوارض تحملناپذیر داشتند یا افسردگیام را وخیمتر کردند. یکی از عوارضی که ای کاش از قبل میدانستم این است که خانوادۀ داروهای ضدافسردگی اساسآرآی۸ (SSRI)، اگر در درازمدت استفاده شوند، شاید مشکل «فقدان ارگاسم» پیش بیاورند. (اگر جستجویش کنید، دلتان برایم میسوزد). به هرحال، چون همیشه پیشرفتهترین دستاوردهای درمان دارویی افسردگی را استفاده کردهام، چند نکتۀ شخصی پیرامون کارآیی و عوارضشان بگویم:
آتیوان (لورازپام): یک داروی ضداضطراب، از طبقۀ موسوم به «بنزودیازپینها» (بهخاطر ترکیب شیمیاییاش). خیلی خوب آدم را به خواب میبرد، ولی به راحتی به آن عادت میکنی. پس از پروزاک کمکم کرد آرام شوم.
بوسپیرون: یک داروی نسبتاً خاص و عجیبغریب ضدافسردگی و ضداضطراب، که یادم نیست چکار میکرد. اثر خاصی روی من نداشت.
دزیپرامین: یک داروی ضدافسردگی «ترایسایکلیک» که اسمش را از روی ساختار شیمیاییاش گذاشتهاند. موجب میشود کمی احساس بیحالی کنم، ولی به نظرم اثر داشت چون آهستهآهسته بهتر شدم. البته خیلی خیلی آهستهآهسته.
افکسور (ونلافاکسین): دارویی از خانوادۀ اسانآرآی۹ (SNRI). یک تیغ دولبه. امید زیادی به این دارو میرفت و در ابتدا هم گویا مؤثر بود. در نهایت، همان مدتی که این دارو را مصرف میکردم، درگیر افسردگی حادّ شدم و به هر روی همین دارو را مقصرش حساب کردم. فارغ از پروزاک، فقط همین دارو بود که حالم را واقعاً بدتر کرد (گرچه مطمئن نیستم علتش این دارو بوده باشد).
کلونازپام کلونوپین: یکی دیگر از طبقۀ بنزودیازپین، که میخوردم تا کمکم کند خوابم ببرد ولی چندان اثرگذار نبود.
لیتیوم: این دارو اغلب برای بیماری دوقطبی (یا «افسردگی شیدایی») استفاده میشود. ولی از قدیم برای افسردگی خالی هم استفاده میشده است. من را خیلی بیحال میکرد و کمک زیادی هم نمیکرد.
پاملور (نورتریپتیلین): یک داروی ترایسایکلیک دیگر که بعد از پروزاک سراغش رفتم.
پارنیت (ترانیلسیپرومین): این یک بازدارندۀ اماِیاُ (MAO؛ مونوآمین اکسیداز) است. دقیقاً یادم نیست چرا کسی بخواهد جلوی مونوآمین اکسیداز را بگیرد. اینها اولین طبقۀ داروهای کشفشدۀ ضدافسردگی بودهاند. ولی الآن چندان محبوب نیستند چون (برای برخی افراد) محدودیتهای مصرف غذایی دارند: زمان مصرف این دارو نباید شراب قرمز، سوسیس، پنیر، شکلات،
الکتروشوکدرمانی (ایسیتی)، تحریک مغناطیسی مغز (تیاماس)، کتامین
الکتروشوکدرمانی، مثل داروها، طی چند دهۀ اخیر کمکحال بسیاری افراد بوده است. و مثل داروها، هیچکس دقیقاً علتش را نمیداند. چرا؟ خُب، چون به قول معروف، ما فیالحال همانقدر در قلمرو شناخت افسردگی جلو رفتهایم که فاتحان اروپایی در سال ۱۴۹۲ (که پای کریستف کلمب به باهاما رسید) قارۀ آمریکا را شناخته بودند. البته فرایند فتح قلمرو افسردگی بیتردید کندتر از فتح قارۀ آمریکا پیش خواهد رفت. بودجۀ دولت فدرال برای پژوهش دربارۀ افسردگی در هریک از سالهای ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷ حدود ۴۰۶ میلیون دلار برآورد میشود. در مقابل، یک دو جین مدیر صندوقهای پوشش ریسک سالانه بیش از ۱ میلیارد دلار درآمد داشتند (که نرخ مالیاتی برخی از آنها برابر با کسانی است که ۵۵ هزار دلار در سال، یعنی رقم میانۀ ملی، درآمد دارند)، و پنتاگون یک بودجۀ ۱.۵ هزار میلیارد دلاری برای خرید جنگنده-بمبافکن اف۳۵ آذرخش شرکت لاکهید-مارتین طی چند دهۀ آینده اختصاص داده است.
حتی همین الآن هم الکتروشوکدرمانی مثل یک سنگ بیقوارۀ گنده است، ولی اوایل قرن بیستم که ابداع شد، یک پُتک سنگین بود. بیمارها از آن میترسیدند، و حق هم داشتند. از آن زمان تا کنون، از سختی این روش کاسته شده: صدمات، اذیت، و از دست رفتن حافظه در این روش خیلی کمتر شده است. این روش سابقاً یک مخمصۀ تمامعیار بود؛ الآن یک دردسر موقت. معمولاً هم مفید است، و گاهی خیلی زیاد. اگر آنقدر پریشانی که تحملت تمام شده، به این گزینه هم فکر کن.
این روش، دردسرهای تدارکاتی هم دارد: اگر بستری نباشی، باید دو یا سه بار در هفته به بیمارستان بروی، و چون هربار سه ساعت یا بیشتر آنجا هستی، کسی که تو را میرساند به کار دیگری نمیرسد. بهعلاوه، الکتروشوکدرمانی موقتاً سطح هوشیاری و تمرکز را پایین میآورد. اگر چند بار در هفته شوک ببینی، شاید نتوانی به کارت ادامه بدهی. این میتواند یک فاجعۀ مالی و شغلی به بار بیاورد. من خوشبختانه یک کارفرمای خوشفکر و (مهمتر از آن) اتحادیۀ صنفی قوی داشتم، لذا دوبار مرخصی پزشکی سهماهۀ باحقوق گرفتم. بدون اینها نمیدانم چکار از دستم برمیآمد. اتحادیههای صنفی قوی گاهی تعیینکنندۀ مرگ و زندگیاند، و این هم یک نمونه از آن موارد است. دادههای فراوانی هست که ثابت میکنند فقر و ناامنی اقتصادی به افزایش نرخ خودکشی و افسردگی میانجامد. همچنین دادههایی فراوانی نشان میدهند که کمرنگ شدن اتحادیههای صنفی (یا به تعبیر دقیقتر، هجمههای موفق به آنها) موجب افزایش فقر و ناامنی اقتصادی شده است.
تحریک مغناطیسی مغز تحولی جدید و بسیار امیدبخش است. حدود ۲۰ دقیقه یک جریان مغناطیسی به مغز القاء میشود. درمانی سرپایی است، نیازمند بیهوشی نیست، حافظه از دست نمیرود، عوارض دیگری هم ندارد. عیبهایش چیست؟ از لحاظ آماری، به اندازۀ الکتروشوکدرمانی مؤثر نیست، باید شش هفته هر روز انجام شود، و بیمههای کمتری هزینۀ آن را میپردازند.
کتامین، یک داروی جالب با خاصیت روانگردانی و بیهوشکنندگی، جدیدترین قلم در این میان است (البته در کنار یک چیز جدید دیگر، گرچه در حقیقت بسیار قدیمی، یعنی سایکلوبین). کتامین نتایج چشمگیری در بهبود افسردگی داشته است. البته گران است و همهجا پیدا نمیشود، اما اگر هیچچیز دیگر برایت فایده نداشت، دربارۀ این هم تحقیق کن.
بستری شدن
همهمان خوب میدانیم که اگر از پس مخارج پزشک اختصاصی و گرانترین بیمهها و مراکز درمانی برنمیآیی، سیستم سلامت و بهداشت عمومی ایالات متحده که بر مبنای بیمههای خصوصی است میتواند یک دردسر ساده حساب شود یا یک کابوس تمامعیار یا چیزی بین این دو. موارد بستری شدن برای سلامت روان هم از این قاعده مستثنی نیستند. مهمترین عامل تعیینکنندۀ کیفیت زندگیات این است که شرکت بیمهات چقدر دلواپس پروندههای مسئولیت مدنی باشد: این شرکتها معمولاً در مذاکره با بیمارستانها، سر پروتکلهایی بسیار سختگیرانه توافق میکنند تا هر اتفاقی هم که افتاد، به خودت یا دیگران آسیبی نزنی، یعنی حداقل آسیبی نزنی که برای شرکت بیمهات مسئولیت مدنی به بار بیاورد. نتیجهاش چه میشود؟ محدودیتهای «ایمنی»، رصد و پایش ناخوانده، و عدم وجود هرگونه حریمخصوصی، که خودش تبدیل به «کابوس» میشود. البته غذاهای بیمارستان افتضاح است، محیطش کسلکننده و بیروح است، و پرسنلش هم مثل روباتهاییاند که لبخند زورکی به لب دارند؛ ولی اینها لابد همانقدر که تقصیر شرکت بیمه است، تقصیر خود بیمارستان هم هست.
در کل، بستری شدن مختص آنهایی است که هیچ چارۀ دیگری ندارند یا تحت کنترل نیستند. اگر از وحشت داری قالب تهی میکنی، یا برعکس، حتی نمیتوانی کلامی به زبان بیاوری، یا جداً به فکر خودکشی هستی، حتماً دنبال آن باش که در بیمارستان پذیرش شوی. در غیر این موارد، اگر در
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
اطلاعات کتابشناختی:
Scialabba, George. How to Be Depressed. University of Pennsylvania Press, 2020
پینوشتها:
• این مطلب را جورج سایلابا نوشته است و در تاریخ ۸ مارس ۲۰۲۰ با عنوان «Tips for the Depressed» در وبسایت ان پلاس وان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ با عنوان «افسردگی: یک جزوۀ آموزشی شخصی» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• جورج سایلابا (George Scialabba) منتقد سرشناس کتاب است. نوشتههای او در بوستون گلوب، نیشن، دیسنت و دیگر مطبوعات به انتشار رسیده است. برای جمهوری (For the Republic) از کتابهای اوست. ترجمان پیش از این مطالب متعددی از سایلابا منتشر کرده است. از جمله: «وضع دنیا نه بدتر شده نه بهتر، نه همان است که بود»، «روانرنجوری عصر ما: خودشیفتگی».
••• این مطلب برشی است از کتاب سایلابا، چطور افسرده باشیم؟
[۱] Waking Up
[۲] Mindfulness
[۳] The Mindful Way Through Depression
[۴] Friday Night Lights
[۵] Sex and the City
[۶] Aubrey-Maturin
[۷] Darkness Visible
[۸] selective serotonin re-uptake inhibitors
[۹] serotonin-norepinephrine re-uptake inhibitor
[۱۰] akathisia
[۱۱] Listening to Prosac