در ستايش امکان
سازمانهایی که فقط در نگاه اول «خوشایند» هستند
ظاهر بعضی از شرکتها را که نگاه کنی هماهنگی و همسویی موج میزند. در نگاه اول چنین فرهنگ سازمانیای میتواند خوشایند باشد؛ انگار که همه با درک کاملی که از هم دارند به سوی هدفی مشترک در حرکتاند. اما اگر عمیقتر شوی معمولاً به الگویی مشترک میرسی: عدم کارایی، نبود ارتباط صادقانه و مشکلات متعددی که زیر پوستۀ «خوشایند بودن» پنهان شدهاند. تیموتی کلارک که آموزش و مشاورۀ سازمانهای متعددی را بر عهده داشته، پیشنهادهایی برای تشخیص این فرهنگ مسموم و مقابله با آن دارد.
دو اقتصاددانی که با هم بر سر نحوۀ آزادیِ بازار آزاد جنگيدند
نیو دیل و جنگ جهانی دوم اقتصاد آمریکا را از بازاری با آزادیهای بیحدوحصر به سیستمی تبدیل کرد که کماکان سرمایهداری بود، اما بسیاری از ناصافیهایش هموار شده بود. کسبوکارهای انتفاعی به روال سابق ماندند، اما کسبوکارها و صاحبان کسبوکار در معرض محدودیتهای جدید بسیاری قرار گرفتند. باوجوداین، طی دهههایی که گذشت پیوسته مقاومتهایی علیه این محدودیتها در جریان بود. کتاب نیکلاس وَپشات با عنوان ساموئلسون فریدمن: جدال بر سر بازار آزاد اساساً روایتی است از این مقاومتها و فرجام آن.
مدیریت زمان میتواند شما را از پا در آورد
جهان ما سرشار است از پیامهایی که میگوید زمان منبع محدودی است و باید مدیریت بشود. اما همین مدیریت زمان گاهی میتواند تبدیل به مانعی بر سر کارآمدی و بازدهی حقیقی شود و حتی سلامتی ما را به خطر بیندازد. نویسندۀ این یادداشت، که خود از دیرباز مبلّغ مدیریت کارای زمان بوده، بر این باور است که جایگزینی زمان ذهنی به جای زمان عینی میتواند راه حل این مشکل باشد. او با ارائۀ سه نکته شیوۀ این جایگزینی را توضیح میدهد.
چهار عصر سرمایهداری در آمریکا
سرمایهداری رابطۀ عجیبی با تاریخ ایالات متحده دارد. درحالیکه اکثر جوامع اروپایی و آمریکایی تاریخ خود را، دستکم تا اندازهای، حول گذار از فئودالیسم به سرمایهداری یا بر اساس مواجهۀ دشوار و غالباً بحرانی خود با سرمایهداری تعریف کردهاند، تاریخ ایالات متحده، با تاریخ شکلگیری سرمایهداری همزمان است. آمریکا برای دورههایی طولانی نهتنها موطن اصلی سرمایهداری که نماد و محور آن در جهان بوده است. جاناتان لوی، مورخ آمریکایی، این رابطۀ پیچیده میان ایالات متحده و سرمایهداری را کاویده است.
گاهی خستگی ناشی از کار طوری ما را از پا میاندازد که احساس میکنیم دیگر نمیتوانیم سر پا شویم. اما منشأ این احساس ناتوانی چیست؟ جسممان خستهاست؟ روحمان خسته است؟ یا ظرفیت سیستم عصبیمان پر شده؟ پژوهشهای مرتبط با خستگی مفرطِ کاری که قدمتی ۱۵۰ ساله دارند، هر کدام سمتی را نشانه گرفتهاند. امیلی کِی ایبل در کتاب جدید خود تاریخچۀ خستگی را مرور کرده و کمک میکند با شناخت درست معنای خستگیِ مفرط به دنبال راه حلی برای رفع آن باشیم.
زندگی مدرن بسیاری را مجبور کرده است در جستوجوی نوعی هدایت و معنا، که پیش از این در مذهب مییافتند، به گروههای فرقهگرا و برندهای فرقهمانند روی بیاورند. زبانشناسی به نام آماندا مونتِل در کتاب جدیدش، فرقهگرا، به گروههایی میپردازد که مردم هر روز به آنها میپیوندند و الگوهای زبانشناختیای را بررسی میکند که این فرقهها و گروههای فرقهمانند برای جذب مردم به خدمت میگیرند.
پدر و مادری کردن یعنی رها کردن
تربیت فرزندی که بتواند روی پای خودش بایستد هدف مشترک همۀ پدر و مادرهاست. اولین باری که او را به مهد کودک میبرید و تنها بر میگردید؛ اولین باری که با دوستانش بیرون میرود؛ اولین باری که به سفر میرود؛ همۀ اینها یعنی او در مسیر استقلال گام برمیدارد و با هر گام، همزمان، از تو دورتر میشود. شاید معنای والدگری همین است: فرآیند تدریجی، آرام، غرورانگیز و البته کمی غمناک «رهاکردن».
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
باروری مساعدتی، فناوریهای ژنتیک و ژنومیک، و زندگی خانوادگی
در طول قرنها، جوانب زیادی از زندگی خانوادگی از حیطۀ علم و توانایی ما خارج بوده است: تعداد بچهها، نازایی، جنسیت بچهها، تشخیص قطعی پدر در دعواهای حقوقی، نسبشناسی و... اما تحولات فناورانه امروز ما را به مرزی رساندهاند که بتوانیم بچههایمان را «طراحی» کنیم. اما چنین تواناییهایی بر زندگیِ اجتماعی ما چه تأثیری خواهد داشت؟ آیا مفهوم پدر و مادر، آنگونه که برای ما آشنا بوده است، در حال از بین رفتن است؟
«زنجیرۀ جهانی مراقب» تعبیری است که اولریش بک، برای توصیفِ شیوۀ درهمتنیدگی وظایفِ خانوادگی در جهانِ امروز به کار میبرد. زنانی در فیلیپین، اوکراین یا لهستان، بچههای خود را به همسایهها و مادربزرگانشان میسپارند تا در خانههای کشورهای ثروتمند، خدمتکار شوند. بدینترتیب زنانِ غربی فرصت مییابند تا بیرون از خانه کار و پیشرفت کنند. بدونِ مادرانِ فقیری که سال تا سال فرزندانشان را نمیبینند، برابریِ زنان و مردان در غرب ناممکن است.
نطفۀ جامعهشناسی در بحبوحۀ انقلاب صنعتی بسته شد. شاید به همین دلیل بود که جامعهشناسان اولیه به «تولید» بسیار بیشتر از «مصرف» اهمیت میدادند. آنها یا به مصرف بیاعتنا بودند یا آن را نکوهش میکردند. اما هر چه جلو رفتهایم، مصرف اهمیت بیشتری پیدا کرده است. نسلِ جدید جامعهشناسان این موضوع را از جوانب گوناگون کاوش کردهاند، اما هنوز راههای نرفتۀ بسیاری باقی است. جرج ریتزر در این مقاله مروری جامع بر نظریههای مختلف دربارۀ مصرف ارائه کرده است.
کودکی را تصور کنید که در کشوری عقبمانده در آمریکای لاتین زندگی میکند و مسئولیتِ بزرگکردن او را به مادربزرگش سپردهاند. مادر این کودک در ایتالیا از پیرمردی تنها مراقبت میکند، زیرا فرزندانِ پیرمرد در استرالیا زندگی میکنند. این وضعیت پیچیدگیِ مسئلۀ «مراقبت» در جهانِ نابرابر و جهانیشدۀ ما را نشان میدهد. این خانوادههای دور از هم را چطور باید فهمید؟ برای مطالعۀ آنها چه مفاهیمی لازم است؟ و آیندۀ آنها به کدام سو میرود؟
مصرف دارد از سر و روی ما بالا میرود. هر دقیقهای از شبانهروز، هر جا که باشید و هر علاقهای که داشته باشید، گزینههایی برای مصرف جلوی پای شماست. جامعۀ امروز تفاوت بسیاری دارد با جامعهای که متفکران منتقدِ دهههای ۶۰ و ۷۰، آن را «جامعۀ مصرفی» نامیده بودند. ژیل لیپووتسکی، فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی میگوید ما اکنون در عصر فرامصرفی به سر میبریم. عصری که سازماندهی طبقاتی مصرف بههمریخته و مصرف همگانی شده است.
مرز میان «پدر خوب» و «پدر بد» چطور تعیین میشود؟ بهطور سنتی مهمترین وظیفۀ پدر تأمین معاش خانواده بوده است و پدری که از عهدۀ این کار برمیآمد، در مجموع پدری خوب محسوب میشد، اما امروزه مجموعهای از ویژگیهای رفتاری و اخلاقی، انتظار شریکشدن در امور خانه و تربیت فرزندان، داشتن شغلی آبرومندانه و اقامت نزد خانواده نیز جزء لازمههای «پدر خوب» بودن شده است. این انتظارات ایفای نقش پدر را سختتر از همیشه کرده است.
ادیان ابراهیمی پیوندی ناگسستنی با مفاهیم خانواده، نسل و تولیدمثل دارند که در هستۀ الهیات آنها قرار میگیرند. این ادیان عمیقاً پدرسالار هستند و لذا دگرگونی معاصر خانواده، زندگی و جایگاه زنان اثرات عمیقی بر رویههای رسمی دینی داشتهاند. همچنین، تغییرات اجتماعی و تکنولوژیک شرایط مساعد را برای گونههای جدیدی از روابط خانوادگی، جنسی و تولیدمثلی خلق کردهاند که چالشی رادیکال هم برای ادیان سنتی و هم برای شکلهای متعارف خانواده محسوب میشوند.
آیا تمدنی زوالیافته میتواند دوباره بازسازی شود؟
در سالهای اخیر، بعد از چاپ کتاب مجادلهبرانگیز «برخورد تمدنها» نوشتۀ هانتینگتون و ارائۀ تز گفتوگوی تمدنها در مقابل آن، دوباره بحث از تمدن در محافل آکادمیک رایج شده است. طی قرن گذشته، بسیاری از متفکران مسلمان، احساس کردهاند تمدن اسلامی رو به زوال رفته است و تلاش کردهاند تا راهکارهایی برای احیای دوبارۀ آن ارائه دهند. آیا احیای تمدن، خواستی نوستالژیک برای بازگشت به گذشته است؟ یا آرمانی مترقی برای حفظ هویت و ارزشهای جمعی؟
خانوادۀ کودک: چشماندازی کودکمحور
جامعهشناسی خانواده تا امروز همواره کودکان را ذیلِ مسائل پدر و مادرهایشان حساب کرده است. اما دیدگاههای نوین معتقدند کودکان بیش از آنچه ما تصور میکنیم از اوضاع و احوالِ خانوادههایی که در آن زندگی میکنند باخبرند. آنها مشکلات مالی یا ضیقِ وقت پدر و مادر برای مراقبت از آنها را میفهمند و به آنها واکنش نشان میدهند. راستی، تصور کودکان دربارۀ خانوادهای که در آن زندگی میکنند چیست؟ چگونه میتوان این تصور را مطالعه کرد؟
هفت نظامِ اصلی خانواده در دنیا
آیا در پی طوفان بیامان جهانیسازی، خانواده و مسائل و مشکلات آن نیز در سراسرِ جهان شبیهِ هم شده است؟ پژوهشهای کلان جهانی در جامعهشناسی خانواده این مسئله را تأیید نمیکنند. خانوادهها با سرعتِ زیاد در حال دگرگونیاند، اما هنوز تفاوتهای شایانتوجهی در نقاط مختلف دنیا وجود دارد. گوران تربورن، متخصص تاریخ خانواده، در این مقاله هفت نظامِ اصلی خانواده را در جهان از هم تمایز داده است و اصلیترین خصیصههای آنها را برشمرده است.
چه ارتباطی میان «عدالت» و «حقیقت» و «صلح» وجود دارد؟ یان الستر استاد دانشگاه کلمبیا و کالج فرانسه، معتقد است بر خلاف تصور ما، این ۳ ارزش همیشه با یکدیگر سازگار نیستند.
عدالت بهمثابۀ انصاف: مفهومی سیاسی، نه متافیزیکی
جان راولز توضیح میدهد که چطور مفهوم عدالت با ساختار «عدالت به مثابۀ انصاف» سیاسی است و نه متافیزیکی؛ و دوم اینکه چرا باید به دنبال چنین مفهومی از عدالت در جامعۀ دموکراتیک باشیم.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | صفحه بعد » |
آلبرت هِرشمن در سال ۱۹۵۲، برای مأموریتی از طرف بانک جهانی به کلمبیا رفت تا، در اجرای سیاستهای توسعه، به این کشور کمک کند. کتاب راهبرد توسعۀ اقتصادی، شرح این تجربه بود. این کتاب فوراً به یکی از مهمترین آثار در حوزۀ اقتصاد توسعه تبدیل شد و هرشمن را بهعنوان پیشگام این رشته به شهرت رساند.میکله آلاچویچ، استاد تاریخ اقتصاد، که بهتازگی کتاب زندگینامۀ فکری آلبرت اُ. هرشمن را منتشر کرده است، از نقش بیبدیل هرشمن در پیشرفت اقتصاد توسعه میگوید و این که اندیشههای او چه فایدهای برای امروزمان دارد.
سازمانهایی که فقط در نگاه اول «خوشایند» هستند
ظاهر بعضی از شرکتها را که نگاه کنی هماهنگی و همسویی موج میزند. در نگاه اول چنین فرهنگ سازمانیای میتواند خوشایند باشد؛ انگار که همه با درک کاملی که از هم دارند به سوی هدفی مشترک در حرکتاند. اما اگر عمیقتر شوی معمولاً به الگویی مشترک میرسی: عدم کارایی، نبود ارتباط صادقانه و مشکلات متعددی که زیر پوستۀ «خوشایند بودن» پنهان شدهاند. تیموتی کلارک که آموزش و مشاورۀ سازمانهای متعددی را بر عهده داشته، پیشنهادهایی برای تشخیص این فرهنگ مسموم و مقابله با آن دارد.
مدیریت زمان میتواند شما را از پا در آورد
جهان ما سرشار است از پیامهایی که میگوید زمان منبع محدودی است و باید مدیریت بشود. اما همین مدیریت زمان گاهی میتواند تبدیل به مانعی بر سر کارآمدی و بازدهی حقیقی شود و حتی سلامتی ما را به خطر بیندازد. نویسندۀ این یادداشت، که خود از دیرباز مبلّغ مدیریت کارای زمان بوده، بر این باور است که جایگزینی زمان ذهنی به جای زمان عینی میتواند راه حل این مشکل باشد. او با ارائۀ سه نکته شیوۀ این جایگزینی را توضیح میدهد.
اگر همه حرفهایمان را بشنوند، حالمان بهتر میشود؟
نظریهای در روانشناسی اجتماعی میگوید ما انسانها نهایتاً میتوانیم با ۱۵۰نفر پیوند معنادار داشته باشیم، و تعداد دوستان صمیمیمان نیز بعید است بیشتر از ۵ نفر بشود. اما شبکههای اجتماعی به این نظریه هیچ اهمیتی نمیدهند. در شبکههای اجتماعی، اصل، افزایش هر چه بیشتر تعاملات است. هر چه دوستان بیشتری داشته باشید و هر چه بیشتر حرف بزنید بهتر است. اما نکته اینجاست: اینهمه تعامل برای چه کسی بهتر است؟ برای شرکتهای صاحب شبکههای اجتماعی یا برای روح و روان ما؟
پدر و مادری کردن یعنی رها کردن
تربیت فرزندی که بتواند روی پای خودش بایستد هدف مشترک همۀ پدر و مادرهاست. اولین باری که او را به مهد کودک میبرید و تنها بر میگردید؛ اولین باری که با دوستانش بیرون میرود؛ اولین باری که به سفر میرود؛ همۀ اینها یعنی او در مسیر استقلال گام برمیدارد و با هر گام، همزمان، از تو دورتر میشود. شاید معنای والدگری همین است: فرآیند تدریجی، آرام، غرورانگیز و البته کمی غمناک «رهاکردن».
در یکی دو سال گذشته همهگیری کرونا باعث شد بسیاری از ما برخی عادتهای قدیمی از سرمان بیفتند یا بعضاً عادتهای جدیدی پیدا کنیم. بعضی کمتر ورزش میکنند و بعضی بیشتر از قبل در شبکههای اجتماعی وقت میگذرانند. حال که رفتهرفته زندگی کمابیش به حالت عادی سابق باز میگردد، بد نیست نگاهی بیاندازیم به آنچه پژوهشگران علوم رفتاری دربارۀ ترک عادات بد و کسب عادات خوب آموختهاند.
بعضیها حاضرند بمیرند ولی عذرخواهی نکنند
چرا بعضی آدمها، حتی وقتی معلوم است که مقصرند، عذرخواهی نمیکنند؟ بسیاری از ما دفاع تمام قدِ اینگونه افراد از اشتباهاتشان را نشانۀ قدرت و اعتماد به نفس آنها میدانیم، اما واقعیت چیز دیگری است. قبول اشتباه به برداشت ما از خودمان آسیب میزند، و کسانی که از عذرخواهی گریزانند آنقدر تصویر ناپایداری از خود در ذهن دارند که میترسند ضربۀ ناشی از قبول اشتباه آنها را بهکلی از پا در بیاورد. در مواجهه با اینگونه افراد چه باید کرد؟
چقدر از معنای زندگی ما را بچههایمان میسازند؟ مجلههای خانواده مدام تأکید میکنند که بچهدارشدن دوای همۀ دردهای روحی و جسمی است. بچهها هستند که خوشحالی واقعی را برایمان به ارمغان میآورند و به کارهایمان هدف میبخشند. اما آنها که به هر دلیلی نتوانستهاند بچهدار شوند چطور باید با این مسئله کنار بیایند؟ ناباروری بهخودیخود دردناک است، اما وقتی سرزنش و قضاوت دیگران هم به آن اضافه میشود، تحملناپذیر به نظر میرسد. کریستین مارشال، نویسندۀ آمریکایی، از تلاشهای ناکامش برای بچهدارشدن نوشته است.
در جهانی که معمولاً با ویژگیهایی چون تغییر و تجربههای گذرا تعریف میشود، اسمها یک استثنا محسوب میشوند. آنها موجودات سرسختیاند که جلوی حرکت بیرحمانۀ زمان قد علم میکنند. سنمان بالا میرود، عنوان شغلی و حتی تابعیتمان عوض میشود، اما اسممان همواره با ما باقی میماند. ویکتوریا پرینسویل، نویسندهای که بحث دربارۀ اسمگذاریها همیشه جایگاه پررنگی در آثارش داشته است در این نوشتار از جایگاه پر رمزوراز و پیچیدۀ نامها میگوید.
آنتوان چخوف در جایی میگوید تحقیرشدن بدترین بلایی است که زندگی میتواند بر سر انسان بیاورد. هیچچیز، هیچچیز، هیچچیزِ دیگر در دنیا به اندازۀ تحقیرشدنِ آشکار نمیتواند روح انسان را ویران کند. هر درد و رنج دیگری را میشود تحمل کرد یا از سر گذراند، ولی تحقیرشدن را نمیشود. خاطرۀ تحقیرشدن همیشه در ذهن، قلب، رگها و شریانها باقی میماند. ویویان گورنیک نویسندۀ تحسینشدۀ آمریکایی در این یادداشت با گشتوگذاری بین ادبیات و تجربیات شخصیاش دربارۀ تحقیر میگوید.
مبارزه با سوگيریهای شناختی چطور تبديل به يک صنعت شد؟
بیشتر وقتها، تفکر کاری سخت به نظر میرسد، ولی وقتی کلمۀ «هوشمند» را به آن اضافه میکنیم، شکل جذابتری پیدا میکند: حالتی بهروز به خود میگیرد، بهطور مبهمی فناورانه میشود و نوید ترفند یا میانبُری بهدردبخور را میدهد. کسی که هوشمند است، در مقایسه با کسی که صرفاً متفکر یا باهوش است، زیرک هم هست. از همین جهت است که اخیراً چاپ کتابهای «تفکر هوشمند» افزایش یافته است. گونهای از همان کتابهای خودیاری که اینبار مخاطبش استدلالگران جویای نام است. کتابهای «تفکر هوشمند» به ما نوید میدهند که اگر سوگیری را از تصمیماتمان حذف کنیم برگ برندۀ سبقت از دیگران را به دست خواهیم آورد، اما آیا واقعاً چنین است؟
بچهها در خردسالی تصوری از جدایی ندارند و مفهوم مرگ را درک نمیکنند. پس از آن هم برداشتشان از مرگ فاصلۀ زیادی با واقعیت دارد. اساساً توضیح واقعیت «فقدان» برای کودکان کار بسیار دشواری است. ولی آیا اصلاً چنین توضیحی ضرورت دارد؟ شاید بد نباشد این بار ما پای تفسیر آنها از مرگ بنشینیم. شاید برای کنارآمدن با مرگ و فقدان باید، بهجای آنکه مسئله را با روشهای واقعبینانه و علمی از سر باز کنیم، علاقه و کنجکاوی کودکانه به مرگ، و البته زندگی، را بازیابیم.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
هرگز کاری نکردهام که دوستش نداشته باشم
آمارتیا سن، استاد اقتصاد و فلسفۀ هاروارد، عالیترین نشانهای افتخار سراسر جهان را کسب کرده و بیش از صد مدرک افتخاری از مؤسساتی در هر پنج قاره دریافت کرده است. بااینحال، او در ۸۷ سالگی هیچ میل ندارد به همین افتخارات درخشان بسنده کند. و علاوهبر اینکه هر ترم یک درس را تدریس میکند هنوز هم منتقدی تند وتیز است. کتاب وطن در جهان، زندگینامۀ خودنوشت سن، بهتازگی منتشر شده است. هاروارد گزت به همین بهانه با او دربارۀ مسیر پر پیچ و خم زندگی شخصی و حرفهایاش گفتوگو کرده است.
برای تغییرکردن دنبال راهحلهای شخصی باشید
یک استاد مدرسۀ وارتون، بهتازگی، کتابی دربارۀ تغییر عادتهای فردی نوشته است که ادعای جالبی دارد: برای تغییرکردن هیچ راهحلِ همگانیای وجود ندارد، پس اگر واقعاً میخواهید تغییر کنید، بهدنبال راهحلی شخصی باشید. کیتی میلکمن، که برای نوشتن کتابش از جدیدترین یافتههای علمی استفاده کرده، میگوید مهمترین نکته برای تغییرکردن همین است، چراکه «در مسیر رسیدن به بزرگترین اهدافِ زندگی، استراتژیهایی که برای همه توصیه میشوند نمیتوانند به اندازۀ استراتژیهای شخصیشده کارساز باشند».
خریداران اخلاقگرا الگوی ما نیستند، حوصلهسربر، روی مُخ و عجیباند
گروهی از پژوهشگران از مردم پرسیدند که برای خرید شلوار جین به چه اطلاعاتی نیاز دارند. به دلیل محدودیت زمانی، آنها فقط میتوانستند دو ویژگی از چهار ویژگیِ قیمت، مدل، نحوۀ شستوشو و «استفاده از کودکان کار» را انتخاب کنند. پژوهشگران سپس، به گروهی که نمیخواستند دربارۀ بهکارگیری کودکان کار بدانند، گفتند نظرشان را دربارۀ آنهایی بگویند که مایلاند دربارۀ استفاده از کودکان کار بدانند. نتایج تعجبآور بود: آنها خریدارانی را که به ملاحظات اخلاقی توجه داشتند حوصلهسربر، عجیبوغریب و حقیر میدیدند. ماجرا چیست؟ چرا مردم به خریداران اخلاقگرا با تحقیر نگاه میکنند؟ مگر قرار نیست آنها الگویمان باشند
برای تربیت بچهها، تنبیه و تشویق زیادی ممنوع
دور و برمان پر است از پدر و مادرهایی که با سادهترین شیرینکاری فرزندشان به وجد میآیند و انواع تشویق و تحسین را نثارش میکنند و با اولین بدقلقی برآشفته میشوند و سر فرزندشان داد میزنند. اما تربیت فرزند همیشه اینطور نبوده و همهجا هم اینطور نیست. مایکلین دوکلف در کتاب جدیدش، با مطالعۀ تاریخ فرزندپروری و سفر به سه قاره با دختر سهسالهاش، پیشنهاداتی برای اصلاح شیوۀ تربیت فرزندانمان دارد.
همۀ این هیولاها روزی بچههایی معصوم بودهاند
وقتی رسواییهای هاروی واینستین رسانهای شد، اما براون، روزنامهنگار تحقیقی واشنگتنپست، مشغول نگهداری از نوزاد پسرش بود و همینطور که داستان زنانی که قربانی سوءاستفادههای جنسی شده بودند را میشنید، از خودش میپرسید، آیا ممکن است روزی پسر یکماه و نیمۀ او هم به چنین سرنوشتی دچار شود؟ این دغدغهها باعث شد جنبش #منهم او را به تحقیق روی مسئلۀ دیگری بکشاند: پسرها تحت چه تنشها و فشارهایی بزرگ میشوند؟ و چطور میشود از آنها حمایت کرد تا راه نادرستی را در پیش نگیرند؟
اگر اتهامی دروغ به شما زدهاند، بدترین کار خشمگینشدن است
اگر به گناهی متهم شویم که انجام ندادهایم، احتمالاً اولین حسی که سراغمان میآید خشم و عصبانیت است. ما نمیتوانیم به بیعدالتی و بیانصافیای که در حق ما روا داشته شده، بیاعتنا باشیم یا خیلی منطقی و آرام با آن روبهرو شویم. به همین خاطر، خشممان را ابراز میکنیم. اما تحقیقات جدید نشان میدهد معمولاً دیگران وقتی خشم ما را میبینند، بهجای آنکه قانع شوند که بیگناهیم، آن را نشانهای از گناهکاری ما قلمداد میکنند. پس باید چه کار کنیم؟
دانیل کانمن در کتاب جدیدش دوباره سراغ قضاوتهای انسانی رفته است
بهنظرتان وقتی یک بیمار با علائمی مشخص به دو متخصص مراجعه میکند، چقدر احتمال دارد که نسخههای متفاوتی دریافت کند؟ یا اگر پروندهای حقوقی به دو قاضی ارجاع شود، چقدر محتمل است که احکام متفاوتی صادر شود؟ دنیل کانمن، وقتی سالها پیش آزمایشی را در این باره طراحی میکرد، حدس میزد اختلاف بین قضاوتِ متخصصان مختلف در یک حوزه، باید چیزی حدود ۱۰درصد باشد، اما بعد از انجام آزمایشش، فهمید این اختلاف بسیار زیاد و حدود ۵۰ درصد است. کتاب جدید او و همکارانش تلاشی برای فهم این معضل است.
چرا مغز برخی افراد از ترسیدن لذت میبرد؟
تماشای فیلمهای وحشتناک هالیوودی و سوارشدن ترنهای هوایی رعبآور از تفریحات رایج این روزهاست. هنگام چنین تجربههایی، یک آن، آدم احساس میکند همهچیزش دارد از دست میرود، نفس در سینهاش حبس میشود، سپس جیغ میکشد و ناگهان قاهقاه میزند زیر خنده. البته این شعف حاصل از ترس برای همه به اندازۀ مشخصی کار نمیکند. مارگی کر، استاد دانشگاه و برنامهریز یک خانۀ وحشت، به این پرسش پاسخ میدهد که چرا بعضی افراد از ترسیدن خوششان میآید و بعضی دیگر نه؟
پنج کتاب برای پاسخدادن به بزرگترین سوال اقتصادی تاریخ
چرا اروپا مدرن شد، اما دیگر کشورها نتوانستند این مسیر را ادامه دهند؟ میلانوویچ میگوید این «مادر تمام سوالات اقتصاد رشد» است. سوالی به درازای چند قرن و به گسترۀ کل جهان. میلانوویچ که خود یکی از برجستهترین اقتصاددانانِ نابرابری است، میگوید برای اینکه بفهمیم چه اتفاقی افتاده است، در مرتبۀ اول باید درکی مقایسهای و آماری از وضعیتِ کشورهای جهان به دست بیاوریم. اما این تصویرِ آماری و اقتصادی ناکافی است اگر به پدیدارهای سیاسی-اجتماعی عظیمی مانند استعمار، امپریالیسم و بردهداری توجه نکنیم.
همۀ تقصیرها را نباید به گردن تکنولوژی انداخت، حداقل فعلاً
هشداردادن دربارۀ خطرات گوشیهای هوشمند بر سلامت ما رایج است. از پیامهایی که هر روز به دستمان میرسد و اخطار میدهد که اگر هنگام خواب گوشی کنارمان باشد، به انواع سرطانها و اختلالهای روانی مبتلا خواهیم شد، تا مشاورانی که دائماً از رشد افسردگی و تنهایی در اثر استفاده از شبکههای اجتماعی میگویند. در این میان، یک روانشناس جوان، دقیقاً بهخاطر مخالفتش با این نگاه غالب، جنجالآفرین شده است. امی اوربن معتقد است بدون وجود شواهد، نمیتوان تکنولوژی را مقصر دانست.
هنر تحمل آدمهای خستهکننده، از زبان شری ترکل
روز به روز حوصلۀ ما برای حرفزدن با همکاران یا اعضای خانوادهمان کمتر میشود. شری ترکل، روانشناس و فیلسوف تکنولوژی، میگوید ما آدمها در ارتباطگرفتن با دیگران بسیار آسیبپذیریم و میکوشیم روی این آسیبها را با تکنولوژیهای ارتباطی بپوشانیم. نمیتوانی حرفت را مستقیم بزنی؟ خب چه راهی بهتر از پیامک. طاقت حرفزدن طولانی نداری؟ با یک متن کوتاه کار را تمام کن. نتیجۀ همۀ این میانبرهای پرعجله تنهاترشدن آدمها و تبدیل آنها به کسانی است که نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند. چطور میشود از تکنولوژی استفاده کنیم و اینقدر منزوی نشویم؟
چرا احساس میکنیم همه دارند خودنمایی میکنند؟
هیچ کسی تحمل خودنمایی دیگران را ندارد. وقتی کسی از کارهای خوبش تعریف میکند یا بقیه را با لحن خاصی نصیحت میکند، همه نسبتاً به او بدبین میشوند. بهتازگی، بازار خودنمایی جان تازهای گرفته. گفتوگوهای ما در شبکههای اجتماعی لبریز شده است از دفاعها و اتهامهایی که بهکمکشان میخواهیم به دیگران بفهمانیم «ما چقدر خوبیم». اما جاشوا گرابز میگوید خودنمایی پیچیدهتر از این حرفهاست: بعضیها با حسننیت خودنمایی میکند؛ برخی خودشان هم نمیدانند گرفتار خودنماییاند و بدتر از آن: بزرگترین خودنماها کسانیاند که دیگران را به خودنمایی متهم میکنند.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | صفحه بعد » |
دو اقتصاددانی که با هم بر سر نحوۀ آزادیِ بازار آزاد جنگيدند
نیو دیل و جنگ جهانی دوم اقتصاد آمریکا را از بازاری با آزادیهای بیحدوحصر به سیستمی تبدیل کرد که کماکان سرمایهداری بود، اما بسیاری از ناصافیهایش هموار شده بود. کسبوکارهای انتفاعی به روال سابق ماندند، اما کسبوکارها و صاحبان کسبوکار در معرض محدودیتهای جدید بسیاری قرار گرفتند. باوجوداین، طی دهههایی که گذشت پیوسته مقاومتهایی علیه این محدودیتها در جریان بود. کتاب نیکلاس وَپشات با عنوان ساموئلسون فریدمن: جدال بر سر بازار آزاد اساساً روایتی است از این مقاومتها و فرجام آن.
چهار عصر سرمایهداری در آمریکا
سرمایهداری رابطۀ عجیبی با تاریخ ایالات متحده دارد. درحالیکه اکثر جوامع اروپایی و آمریکایی تاریخ خود را، دستکم تا اندازهای، حول گذار از فئودالیسم به سرمایهداری یا بر اساس مواجهۀ دشوار و غالباً بحرانی خود با سرمایهداری تعریف کردهاند، تاریخ ایالات متحده، با تاریخ شکلگیری سرمایهداری همزمان است. آمریکا برای دورههایی طولانی نهتنها موطن اصلی سرمایهداری که نماد و محور آن در جهان بوده است. جاناتان لوی، مورخ آمریکایی، این رابطۀ پیچیده میان ایالات متحده و سرمایهداری را کاویده است.
گاهی خستگی ناشی از کار طوری ما را از پا میاندازد که احساس میکنیم دیگر نمیتوانیم سر پا شویم. اما منشأ این احساس ناتوانی چیست؟ جسممان خستهاست؟ روحمان خسته است؟ یا ظرفیت سیستم عصبیمان پر شده؟ پژوهشهای مرتبط با خستگی مفرطِ کاری که قدمتی ۱۵۰ ساله دارند، هر کدام سمتی را نشانه گرفتهاند. امیلی کِی ایبل در کتاب جدید خود تاریخچۀ خستگی را مرور کرده و کمک میکند با شناخت درست معنای خستگیِ مفرط به دنبال راه حلی برای رفع آن باشیم.
زندگی مدرن بسیاری را مجبور کرده است در جستوجوی نوعی هدایت و معنا، که پیش از این در مذهب مییافتند، به گروههای فرقهگرا و برندهای فرقهمانند روی بیاورند. زبانشناسی به نام آماندا مونتِل در کتاب جدیدش، فرقهگرا، به گروههایی میپردازد که مردم هر روز به آنها میپیوندند و الگوهای زبانشناختیای را بررسی میکند که این فرقهها و گروههای فرقهمانند برای جذب مردم به خدمت میگیرند.
هنگام تصمیمگیری، بیش از آنچه خیال کنید، باید مراقب نویزها باشید
چند دکتر معاینهتان میکنند و هرکدام درمانی کاملاً متفاوت با دیگری تجویز میکند. این تجربۀ مشترکِ تقریباً همۀ ماست. نمونههای مشابه دیگری هم از اینگونه اختلافنظرها وجود دارد: پژوهشها نشان میدهند قاضیها، بسته به شرایط کاری یا میزان خستگی، برای جرمهای مشابه، مجازاتهایی بسیار متفاوت صادر میکنند. کانمن و سانستاین برای این اشتباهاتِ تصمیمگیری نام جدیدی انتخاب کردهاند: «نویز». این دو اقتصاددان شهیر، در کتاب جدیدشان، میگویند وقتی میخواهید درست تصمیم بگیرید، علاوهبر سوگیریهای شناختی، باید مراقب نویزها هم باشید.
پژوهشهای جدید در حوزۀ نابرابری سلامت نشان میدهند که پزشکان و کارکنان بخش درمان با بعضی از افراد و گروههای اجتماعی مثل زنان، رنگینپوستها، افراد تراجنسیتی و چاقها رفتار متفاوتی در پیش میگیرند و همین باعث میشود که آنها نتوانند خدمات بهداشتی و پزشکی لازم را دریافت کنند و در نتیجه سالانه هزاران نفر از آنها جان خود را از دست میدهند. جسیکا نوردل در کتاب جدیدش از سوگیریهای تبعیضآمیز ناآگاهانه و ساختاری در حوزۀ پزشکی میگوید.
پيتر تيل: لئو اشتراوسی که در سيليکونولی کار میکند
پیتر تیل از اسرارآمیزترین چهرههای سیلیکونولی است. هر چه زاکربرگ و ایلان ماسک، مهندسانی ابرثروتمند هستند که در دیگر موضوعات سادهلوح به نظر میآیند، پیتر تیل در سخنرانیهایش به کارل اشمیت، لئو اشتراوس و رنه ژیرار ارجاع میدهد و با استفاده از عهد عتیق دربارۀ آیندۀ جهان فلسفهپردازی میکند. مکس چفین، نویسندۀ کتاب جدیدی دربارۀ تیل میگوید: او مسئول ایجاد ایدئولوژیای است معرف سیلیکونولی شده است: اینکه پیشرفت تکنولوژیک باید بیوقفه پیگیری شود؛ بدون درنظرگرفتن هزینهها و خطرات بالقوۀ آن برای جامعه.
تاريخ جنون: حبابهای اقتصادی چطور ايجاد میشوند؟
حبابهای بازار سهام چیست و چرا به وجود میآید؟ چه اتفاقی میافتد که ناگهان مردم به بازارهای مالی هجوم میآورند و مثل دیوانهها شروع به خرید میکنند و قیمتها سر به فلک میکشد و بعد از چند وقت، ناگهان همهچیز منفجر میشود و هزاران نفر ورشکسته و فقرزده باقی میمانند؟ ادوارد چنسلر ضمن مرور دو کتاب جدید دربارۀ حبابهای سفتهبازی مشهور در تاریخ، میگوید در دورۀ پاندمی حالا دوباره شرایط برای یک فروپاشی تمامعیار اقتصادی در بازار سهام فراهم است.
ديگر حرفزدن دربارۀ «اختلاف نسلها» بس است
مبنای تجربیای برای اثبات این ادعا وجود ندارد که تفاوتهای درون هر نسل کمتر از تفاوتهای مابین چند نسل باشد. و با اینکه میدانیم که این مرزهای زمانی ممکن است همپوشانی داشته باشند، باز هم تصور میکنیم که خطی آشکار باید تفاوتهای نسلی را از هم متمایز کند. مفهوم «نسلها» صرفاً راهی نو برای تقسیمبندی طیف مکانزمان هستند و، درست به اندازۀ «دهه» و «قرن»،مندرآوردی هستند. بهاینترتیب، پرسش این نیست که «آیا نسلها واقعیاند؟». مسئله این است که «آیا کمکی به فهم چیزی میکنند یا خیر؟».
ستارۀ صبح حس آشنایی را برمیانگيزد:اتفاقی وحشتناک در انتظار جهان است
کارل اوه کناسگور در این سالها با رمان عظیم ششجلدی خود، نبرد من، در جهان شناختهشده است. حالا او فرمِ زندگینامهای نبرد من را کنار گذاشته و رمان جدیدی منتشر کرده است که به همان اندازه قدرتمند و خیالانگیز است. ستارۀ صبح نخستین اثر از دورۀ تازۀ رمانهای کناسگور است. ستارۀ صبح چند شب از شبهای آگوست در نروژ را روایت میکند که ستارهای ناآشنا، بهطرزی خوفانگیز، در آسمان میدرخشد، و حیوانات و آدمها با بیقراری در جوش و خروشاند،انگار که فاجعهای در راه باشد.
وقتی در اخبار میخوانیم پسری مادر خودش را با ضربات چاقو به قتل رسانده، یا زنی شوهر خود را مسموم کرده، معمولاً در ذهنمان هیولایی شرور را تصور میکنیم که باید، بدون رحم و بخشش، مجازات شود. اما تاج نیتن، به جای دوریکردن از این مجرمان خطرناک، باید پای صحبتشان مینشست تا بفهمد وقتی دست به آن جنایتها میزدند، در سرشان چه میگذشت. نیتن در این نوشته رویاروییاش با یکی از این مجرمان و پیچیدگیهای درک رفتار او را شرح میدهد.
در بهترين حالت، چهار هزار هفته روی زمين هستيم، پس چرا اينهمه وقت تلف میکنيم؟
معمولاً اینجور نیست که، همینطور که سر جایتان نشستهاید و با جدیت روی کارتان تمرکز کردهاید، توجهتان ناگهان، برخلاف ارادۀ شما، به سویی کشیده شود. درحقیقت، این شمایید که مشتاقانه منتظرید، با کوچکترین بهانهای، دست از کاری که انجام میدهید بکشید تا از حس نامطلوبِ انجامدادنش فرار کنید، آن هم نه با بیمیلی، که با حس فراغت. پس دقیقاً چرا موقع تمرکز بر امور مهم اینقدر معذب میشویم که ترجیح میدهیم به حواسپرتی پناه ببریم؟
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
پدر و مادری کردن یعنی رها کردن
تربیت فرزندی که بتواند روی پای خودش بایستد هدف مشترک همۀ پدر و مادرهاست. اولین باری که او را به مهد کودک میبرید و تنها بر میگردید؛ اولین باری که با دوستانش بیرون میرود؛ اولین باری که به سفر میرود؛ همۀ اینها یعنی او در مسیر استقلال گام برمیدارد و با هر گام، همزمان، از تو دورتر میشود. شاید معنای والدگری همین است: فرآیند تدریجی، آرام، غرورانگیز و البته کمی غمناک «رهاکردن».
مدیریت زمان میتواند شما را از پا در آورد
جهان ما سرشار است از پیامهایی که میگوید زمان منبع محدودی است و باید مدیریت بشود. اما همین مدیریت زمان گاهی میتواند تبدیل به مانعی بر سر کارآمدی و بازدهی حقیقی شود و حتی سلامتی ما را به خطر بیندازد. نویسندۀ این یادداشت، که خود از دیرباز مبلّغ مدیریت کارای زمان بوده، بر این باور است که جایگزینی زمان ذهنی به جای زمان عینی میتواند راه حل این مشکل باشد. او با ارائۀ سه نکته شیوۀ این جایگزینی را توضیح میدهد.
ديگر حرفزدن دربارۀ «اختلاف نسلها» بس است
مبنای تجربیای برای اثبات این ادعا وجود ندارد که تفاوتهای درون هر نسل کمتر از تفاوتهای مابین چند نسل باشد. و با اینکه میدانیم که این مرزهای زمانی ممکن است همپوشانی داشته باشند، باز هم تصور میکنیم که خطی آشکار باید تفاوتهای نسلی را از هم متمایز کند. مفهوم «نسلها» صرفاً راهی نو برای تقسیمبندی طیف مکانزمان هستند و، درست به اندازۀ «دهه» و «قرن»،مندرآوردی هستند. بهاینترتیب، پرسش این نیست که «آیا نسلها واقعیاند؟». مسئله این است که «آیا کمکی به فهم چیزی میکنند یا خیر؟».
تاريخ جنون: حبابهای اقتصادی چطور ايجاد میشوند؟
حبابهای بازار سهام چیست و چرا به وجود میآید؟ چه اتفاقی میافتد که ناگهان مردم به بازارهای مالی هجوم میآورند و مثل دیوانهها شروع به خرید میکنند و قیمتها سر به فلک میکشد و بعد از چند وقت، ناگهان همهچیز منفجر میشود و هزاران نفر ورشکسته و فقرزده باقی میمانند؟ ادوارد چنسلر ضمن مرور دو کتاب جدید دربارۀ حبابهای سفتهبازی مشهور در تاریخ، میگوید در دورۀ پاندمی حالا دوباره شرایط برای یک فروپاشی تمامعیار اقتصادی در بازار سهام فراهم است.
بعضیها حاضرند بمیرند ولی عذرخواهی نکنند
چرا بعضی آدمها، حتی وقتی معلوم است که مقصرند، عذرخواهی نمیکنند؟ بسیاری از ما دفاع تمام قدِ اینگونه افراد از اشتباهاتشان را نشانۀ قدرت و اعتماد به نفس آنها میدانیم، اما واقعیت چیز دیگری است. قبول اشتباه به برداشت ما از خودمان آسیب میزند، و کسانی که از عذرخواهی گریزانند آنقدر تصویر ناپایداری از خود در ذهن دارند که میترسند ضربۀ ناشی از قبول اشتباه آنها را بهکلی از پا در بیاورد. در مواجهه با اینگونه افراد چه باید کرد؟
در یکی دو سال گذشته همهگیری کرونا باعث شد بسیاری از ما برخی عادتهای قدیمی از سرمان بیفتند یا بعضاً عادتهای جدیدی پیدا کنیم. بعضی کمتر ورزش میکنند و بعضی بیشتر از قبل در شبکههای اجتماعی وقت میگذرانند. حال که رفتهرفته زندگی کمابیش به حالت عادی سابق باز میگردد، بد نیست نگاهی بیاندازیم به آنچه پژوهشگران علوم رفتاری دربارۀ ترک عادات بد و کسب عادات خوب آموختهاند.
هرگز کاری نکردهام که دوستش نداشته باشم
آمارتیا سن، استاد اقتصاد و فلسفۀ هاروارد، عالیترین نشانهای افتخار سراسر جهان را کسب کرده و بیش از صد مدرک افتخاری از مؤسساتی در هر پنج قاره دریافت کرده است. بااینحال، او در ۸۷ سالگی هیچ میل ندارد به همین افتخارات درخشان بسنده کند. و علاوهبر اینکه هر ترم یک درس را تدریس میکند هنوز هم منتقدی تند وتیز است. کتاب وطن در جهان، زندگینامۀ خودنوشت سن، بهتازگی منتشر شده است. هاروارد گزت به همین بهانه با او دربارۀ مسیر پر پیچ و خم زندگی شخصی و حرفهایاش گفتوگو کرده است.
پژوهشهای جدید در حوزۀ نابرابری سلامت نشان میدهند که پزشکان و کارکنان بخش درمان با بعضی از افراد و گروههای اجتماعی مثل زنان، رنگینپوستها، افراد تراجنسیتی و چاقها رفتار متفاوتی در پیش میگیرند و همین باعث میشود که آنها نتوانند خدمات بهداشتی و پزشکی لازم را دریافت کنند و در نتیجه سالانه هزاران نفر از آنها جان خود را از دست میدهند. جسیکا نوردل در کتاب جدیدش از سوگیریهای تبعیضآمیز ناآگاهانه و ساختاری در حوزۀ پزشکی میگوید.
پيتر تيل: لئو اشتراوسی که در سيليکونولی کار میکند
پیتر تیل از اسرارآمیزترین چهرههای سیلیکونولی است. هر چه زاکربرگ و ایلان ماسک، مهندسانی ابرثروتمند هستند که در دیگر موضوعات سادهلوح به نظر میآیند، پیتر تیل در سخنرانیهایش به کارل اشمیت، لئو اشتراوس و رنه ژیرار ارجاع میدهد و با استفاده از عهد عتیق دربارۀ آیندۀ جهان فلسفهپردازی میکند. مکس چفین، نویسندۀ کتاب جدیدی دربارۀ تیل میگوید: او مسئول ایجاد ایدئولوژیای است معرف سیلیکونولی شده است: اینکه پیشرفت تکنولوژیک باید بیوقفه پیگیری شود؛ بدون درنظرگرفتن هزینهها و خطرات بالقوۀ آن برای جامعه.
هنگام تصمیمگیری، بیش از آنچه خیال کنید، باید مراقب نویزها باشید
چند دکتر معاینهتان میکنند و هرکدام درمانی کاملاً متفاوت با دیگری تجویز میکند. این تجربۀ مشترکِ تقریباً همۀ ماست. نمونههای مشابه دیگری هم از اینگونه اختلافنظرها وجود دارد: پژوهشها نشان میدهند قاضیها، بسته به شرایط کاری یا میزان خستگی، برای جرمهای مشابه، مجازاتهایی بسیار متفاوت صادر میکنند. کانمن و سانستاین برای این اشتباهاتِ تصمیمگیری نام جدیدی انتخاب کردهاند: «نویز». این دو اقتصاددان شهیر، در کتاب جدیدشان، میگویند وقتی میخواهید درست تصمیم بگیرید، علاوهبر سوگیریهای شناختی، باید مراقب نویزها هم باشید.
اگر همه حرفهایمان را بشنوند، حالمان بهتر میشود؟
نظریهای در روانشناسی اجتماعی میگوید ما انسانها نهایتاً میتوانیم با ۱۵۰نفر پیوند معنادار داشته باشیم، و تعداد دوستان صمیمیمان نیز بعید است بیشتر از ۵ نفر بشود. اما شبکههای اجتماعی به این نظریه هیچ اهمیتی نمیدهند. در شبکههای اجتماعی، اصل، افزایش هر چه بیشتر تعاملات است. هر چه دوستان بیشتری داشته باشید و هر چه بیشتر حرف بزنید بهتر است. اما نکته اینجاست: اینهمه تعامل برای چه کسی بهتر است؟ برای شرکتهای صاحب شبکههای اجتماعی یا برای روح و روان ما؟
چقدر از معنای زندگی ما را بچههایمان میسازند؟ مجلههای خانواده مدام تأکید میکنند که بچهدارشدن دوای همۀ دردهای روحی و جسمی است. بچهها هستند که خوشحالی واقعی را برایمان به ارمغان میآورند و به کارهایمان هدف میبخشند. اما آنها که به هر دلیلی نتوانستهاند بچهدار شوند چطور باید با این مسئله کنار بیایند؟ ناباروری بهخودیخود دردناک است، اما وقتی سرزنش و قضاوت دیگران هم به آن اضافه میشود، تحملناپذیر به نظر میرسد. کریستین مارشال، نویسندۀ آمریکایی، از تلاشهای ناکامش برای بچهدارشدن نوشته است.