گفتوگوی کیسی نیوتن با مارک زاکربرگ، ورج— در پایان ژوئن امسال، مارک زاکربرگ، مدیرعامل فیسبوک، برای کارکنان خود از ابتکار تازه و بلندپروازانهای صحبت کرد. قرار است آیندۀ شرکت از کار فعلیاش، یعنی ساختن یک مجموعه اپلیکیشن اجتماعیِ بههممرتبط و چند سختافزار برای پشتیبانی از آنها، بسیار فراتر برود. زاکربرگ گفت فیسبوک تمام تلاش خود را میکند تا مجموعه تجربیاتی درهمتنیده و بیشینهگرا بسازد که مستقیماً از داستانهای علمیتخیلی سر برآوردهاند- دنیایی موسوم به متاورس.
زاکربرگ در سخنرانیِ از راه دورش برای کارکنان خود گفت قسمتهای مختلف شرکت که بر تولید محصولاتی برای گروهها، پدیدآورندگان، تجارت و واقعیت مجازی تمرکز دارند روزبهروز بیشتر از قبل برای تحقق این رؤیا تلاش میکنند. او میگوید «چیزی که به نظر من از همهچیز جذابتر است شکل بههمپیوستنِ این مضامین در ایدهای بزرگتر است. هدف نهایی ما در تمام این ابتکارات این است که به جانگرفتن متاورس کمک کنیم».
متاورس همین حالا هم بسیار شناختهشده است. اصطلاح متاورس که اولین بار در رمان علمیتخیلی اسنو کرش۱، نوشتۀ نیل استیونسن، ابداع شد، به همگرایی واقعیت فیزیکی، افزوده و مجازی در فضای آنلاینِ اشتراکی اشاره میکند. چندی پیش، در همین ماه ژوئن، نیویورک تایمز به بررسی حضور روزافزون مؤلفههای متاورسمانند در شرکتها و محصولاتی از قبیل بازی فورتنایت از شرکت اِپیک گِیمز، روبلوکس و حتی بازیِ انیمال کراسینگ پرداخت (مدیرعامل اپیک گیمز، تیم سویینی، چند ماه پیش گفته بود که مشتاق است در ایجاد متاورس همکاری کند).
متیو بال، سرمایهگذار خطرپذیر، در ژانویۀ ۲۰۲۰ مقالۀ مهمی منتشر کرد که به تعیین ویژگیهای اصلی یک متاورس میپرداخت. بعضی از این ویژگیها عبارت بودند از: متاورس باید دنیاهای واقعی و مجازی را در بر بگیرد؛ دارای اقتصادی کاملاً شکوفا باشد؛ و «تعاملپذیری بیسابقه» ارائه دهد -یعنی کاربران باید بتوانند آواتارها و کالاهای خود را از یک مکان در متاورس به مکان دیگری ببرند، صرفنظر از اینکه گردانندۀ آن بخشِ خاص از متاورس چه کسی باشد. نکتۀ مهم این است که هیچ شرکت واحدی گردانندۀ متاورس نخواهد بود- به گفتۀ زاکربرگ، متاورس یک «اینترنت جسمیتیافته» خواهد بود که بهنحوی غیرمتمرکز توسط بازیکنان متفاوت بسیاری هدایت میشود.برای ما که هنوز گونۀ دوبُعدیِ پلتفرمهای اجتماعی را دودستی چسبیدهایم،کلنجاررفتن با گونۀ سهبعدی آن ممکن است چندین مرتبه دشوارتر باشد.
حین تماشای سخنرانی زاکربرگ، نمیتوانستم تصمیم بگیرم که کدام جسورانهتر است: خودِ رؤیایی که دارد یا زمانسنجیاش. نیت زاکربرگ برای ساخت نسخهای از فیسبوک که بیشینهخواهتر باشد، یعنی حضور اجتماعی، کار اداری و سرگرمی را در بر بگیرد، درست زمانی اعلام میشود که دولت ایالاتمتحده میکوشد شرکت کنونی او را از هم بپاشاند. اگر چند لایحه در کنگره تصویب میشد، بهطور بالقوه، میتوانست شرکت را وادار به واگذاری اینستاگرام و واتساپ کند و دست فیسبوک را برای تصاحب دیگر شرکتها -یا ارائۀ خدماتِ وابسته به محصولات سختافزاریاش- ببندد.
و حتی اگر وضع مقرراتِ مربوط به فناوری در ایالاتمتحده با وقفه روبهرو شود -که با نگاهی به تاریخ چیز بدی هم نیست- باز هم هر متاورس موفقی سؤالات غریب و آشنایی را در مورد نحوۀ ادارۀ فضای مجازی، نظارت بر محتوای آن، و تأثیر وجود آن بر حس مشترک ما از واقعیت به ذهن میآورد. برای ما که هنوز گونۀ دوبُعدیِ پلتفرمهای اجتماعی را دودستی چسبیدهایم، کلنجاررفتن با گونۀ سهبعدی آن ممکن است چندین مرتبه دشوارتر باشد.
درعینحال، به گفتۀ زاکربرگ، متاورس فرصتی بزرگ خواهد بود برای پدیدآورندگان و هنرمندان مستقل؛ همینطور برای افرادی که میخواهند جایی دور از مراکز شهری امروزی کار و زندگی کنند؛ و برای ساکنان مناطقی که فرصتهای تحصیلی و تفریحی در آنها محدودتر است. او میگوید متاورسی که محقق شده باشد میتواند تقریباً بهترین چیز ممکن باشد برای داشتن یک وسیلۀ دورنوردی۲ کارآمد. فیسبوک با بخش آکیولس خود، که هدستهای کوئست را میسازد، در تلاش است چنین متاورسی بسازد.
بعد از تماشای سخنرانی زاکربرگ، با او گفتوگو کردم (در زمان گفتوگو متاورس در دسترسمان نبود، بنابراین، از زوم استفاده کردیم). با هم دربارۀ تصور او از اینترنت جسمیتیافته، دشواریهای ادارۀ آن، و نابرابری جنسیتیای که در واقعیت مجازیِ این روزها وجود دارد صحبت کردیم. درضمن، با توجه به انتقاد تند رئیسجمهور بایدن از ناتوانی فیسبوک در حذف محتوای ضدواکسن از عناوین خبری این شبکه، دراینباره هم از او پرسیدم.
زاکربرگ اینطور جواب داد «کمی شبیه به مبارزه با جرم و جنایت در شهر است. هیچکس توقع ندارد که جرم و جنایت در شهر را از بیخوبن ریشهکن کنید».
متن گفتوگو برای وضوح و ایجازِ بیشتر ویرایش شده است.
کیسی نیوتن: مارک زاکربرگ، به ورجکست خوش آمدید.
مارک زاکربرگ: ممنون، کیسی. خوشحالم که اینجا هستم. خیلی حرفها داریم که با هم بزنیم.
نیوتن: بله، طبق معمول، کلی موضوع هست که با تو در میان بگذاریم -یکیاش اینکه کاخ سفید از فیسبوک میخواهد اقدامات بیشتری برای حذف اطلاعات گمراهکننده دربارۀ واکسن انجام دهد، مسئلهای که میدانم این روزها دغدغۀ خیلی از مردم است. میخواهم به این موضوع بپردازم، اما اول میخواهم از صحبتهای چندهفته پیش تو با کارکنان فیسبوک، که من اخیراً شانس دیدنش را پیدا کردم، شروع کنم. تو به کارکنانت گفتی تصویر ذهنیات از فیسبوک آینده این نسخۀ دوبعدیای که امروز با آن کار میکنیم نیست، بلکه چیزی است به نام متاورس. این متاورس اصلاً چیست و فیسبوک درصدد است کدام بخشهای آن را بسازد؟
زاکربرگ: بحث مفصلی است. متاورس رؤیایی است که در بسیاری از شرکتها -درواقع در کل این صنعت- دنبال میشود. میشود آن را جانشین اینترنت همراه تصور کرد. و مطمئناً چیزی نیست که هیچ شرکتی بهتنهایی بسازدش، اما امید دارم که بخش عمدهای از کار ما، در دوران جدید، این باشد که با خیلی از شرکتها و پدیدآورندگان و توسعهدهندگانِ دیگر در ساخت متاورس همکاری کنیم. اما میتوانیم متاورس را بهشکل اینترنت جسمیتیافته هم تصور کنیم که در آن، بهجای اینکه صرفاً ناظر محتوا باشید، خودتان درون آن هستید. و درست مثل هر جای دیگری، حضور دیگران را کنار خود حس میکنید و تجربههای مختلفی را از سر میگذرانید که لزوماً در اپلیکیشن یا صفحات وبِ دوبعدی امکانش را ندارید، مثل رقص، یا انواع تمرینهای بدنسازی.
فکر میکنم خیلی از مردم، وقتی به متاورس فکر میکنند، فقط واقعیت مجازی در ذهنشان است -که به نظرم بخش مهمی از متاورس هم خواهد بود. و واضح است که ما هم روی همین بخش سرمایهگذاری زیادی کردهایم، چون این فناوری شفافترین شکل حضور را رقم میزند. اما متاورس فقط در واقعیت مجازی خلاصه نمیشود؛ متاورس قرار است از طریق همۀ پلتفرمهای نرمافزاریِ مختلف در دسترسمان باشد؛ نهفقط در واقعیت مجازی و واقعیت افزوده، که در رایانههای شخصی، و همینطور تلفنهای همراه و کنسولهای بازی. وقتی از متاورس صحبت میشود، بسیاری از افراد این تصور را هم دارند که متاورس اساساً به بازیهای ویدئویی مربوط میشود. به نظر من، سرگرمی بهوضوح یکی از بخشهای مهم متاورس خواهد بود، ولی فکر نمیکنم که همهاش بازی ویدئویی باشد. معتقدم که متاورس محیطی همیشگی و هماهنگ است که میتوانیم در آن کنار هم باشیم، چیزی که به نظرم احتمالاً یک جورهایی شبیه به ترکیبی از پلتفرمهای اجتماعیِ امروزی خواهد بود، با این تفاوت که، در این محیط، شما برای خودتان یک جسم دارید.
بنابراین متاورس میتواند سهبعدی هم باشد -نه اینکه لزوماً اینطور باشد. احتمالاً این امکان را خواهید داشت که، در لحظه، چیزی را از طریق تلفن همراهتان تجربه کنید، مثلاً کنسرت سهبعدی یا یک چنین چیزی. در اینجور مواقع میتوانید اجزایی از آن را دو بعدی یا سه بعدی دریافت کنید. خیلی دوست دارم دربارۀ بعضی از موارد کاربرد متاورس مُفصل حرف بزنم، اما بهطور خلاصه، فکر میکنم که متاورس بخش واقعاً عمدهای از دوران آتیِ صنعت فناوری را به خود اختصاص خواهد داد، و ما بهخاطرش خیلی هیجانزدهایم.
متاورس با بسیاری از مهمترین مضامینی که رویشان کار میکنیم مرتبط است. مثلاً یکیاش اجتماع۳ و پدیدآورندگان است، یا دومیاش تجارت دیجیتال، یا ساختن مجموعه پلتفرمهای نرمافزاری بعدی، مثل واقعیت مجازی و افزوده، تا حس حضور را به افراد بدهد. فکر میکنم تمام این ابتکاراتِ مختلفی که امروز در فیسبوک داریم اساساً در کنار هم نردبانی میشوند برای کمک به تحقق رؤیای متاورس.
و امید دارم که اگر کارمان را درست انجام بدهیم، فکر میکنم شاید طی پنج سال آینده یا کمی بیشتر، در دوران جدید شرکتمان، از مرحلهای که مردم تصور کنند ما شرکتی هستیم که صرفاً در حوزۀ شبکههای اجتماعی فعالیت میکنیم، به مؤثرترین شکل، گذر خواهیم کرد و در نظرشان به شرکتی متاورسی تبدیل خواهیم شد.
و معلوم است که کل کارهایی که در تمام اپلیکیشنهای امروزی انجام میدهیم، مستقیماً در تحقق این چشمانداز سهیم هستند. خلاصه، جای بحث دراینباره زیاد است. کنجکاوم بدانم میخواهی بحث را به کدام سمت ببری. اما چیزی که وقت زیادی از من میگیرد، فکرم را بسیار درگیر کرده، و خیلیخیلی داریم برایش زحمت میکشیم همین است. و به نظرم این بخش مهمی از دوران جدید کاری است که قرار است [برای اولین بار] در کل صنعت فناوری انجام بدهیم.
نیوتن: گویا این رؤیا در آیندهای نسبتاً دور محقق میشود، هرچند بخشهایی از آن همین حالا هم مشهودند و دارند کنار هم قرار میگیرند. درکل، فکر میکنم که این نسخهای بسیار بیشینهگرا از شکل و شمایلی است که اینترنت میتواند داشته باشد. شما به کارکنان خودتان میگویید «از لحظهای که بیدار میشویم تا لحظهای که به خواب برویم، قادریم در آنی وارد متاورس شویم و تقریباً هر کاری که فکرش را بکنید انجام بدهیم». و احتمالاً بعضی از ما همین الان به همین شکل از اینترنت استفاده میکنیم.
اما چنین توصیفی از متاورس بیشتر شبیه متاورسی است که احتمالاً از کتابهایی مثل بازیکن شمارۀ یک آماده ۴ یا اسنو کرش شناختهایم، یا شاید جدیداً از بازی فورتنایت، فضاهایی مجازی که بعضی از مهمترین جنبههای زندگی، ازجمله کارمان، را از درون آنها تجربه میکنیم و انجام میدهیم. آیا اینها برای این نوع دنیایی که دربارهاش حرف میزنید نظایر خوبی هستند؟
زاکربرگ: خب، چیزی که خیلی برایش هیجان دارم این است که به افراد کمک کنم حس حضور در کنار عزیزان و همکارانشان، یا حضور در مکانهای موردعلاقهشان را بهشکلی گیراتر تجربه کرده و به دیگران منتقل کنند. واقعیت این است که، با وجود اینترنت همراه، ما همین حالا هم چیزی داریم که بسیاری از مردم از لحظۀ بیدارشدن تا موقع خوابیدن به آن دسترسی دارند. شما را نمیدانم، ولی خودم بارها شده است که صبحها، قبل از آنکه حتی عینکم را به چشم بزنم، دستم میرود بهسمت گوشیام در کنار تختخواب، فقط برای اینکه خیالم راحت شود و همۀ پیامهایی که نیمهشب برایم آمده را بخوانم و مطمئن شوم اتفاق بدی نیفتاده که لازم باشد همان اول صبح بروم دنبالش. بنابراین فکر نمیکنم که [متاورس] اساساً ربطی به استفادۀ بیشتر از اینترنت داشته باشد، بلکه به نظر من، به استفادۀ طبیعیتر از آن مربوط باشد.
این روزها، فکرم درگیر پلتفرمهای نرمافزاریای است که داریم. ما این تلفنهای همراه را داریم. نسبتاً کوچکاند. بخش زیادی از زمانی را که میگذرانیم، درواقع، صرف این میکنیم که زندگی و روابطمان را بهواسطۀ همین مستطیلهای کوچک نورانی بگردانیم. به نظرم انسان واقعاً برای اینجور تعامل ساخته نشده. این روزها در خیلی از جلسههایمان به صورتهای آدمها در صفحهنمایش کوچک زل میزنیم. ما اینطوری کارها را انجام نمیدهیم. ما عادت کردهایم در اتاقی کنار هم بنشینیم و فضای اطرافمان را حس کنیم، به این معنی که اگر شما سمت راست من نشستهاید، پس یعنی من هم سمت چپ شما نشستهام. بهاینترتیب، هر دوی ما حس مشترکی از فضا داریم. وقتی صحبت میکنید، صدایتان از سمت راستم میآید، نه اینکه همۀ صداها را فقط از جایی جلوی صورتم بشنوم.
نمیدانم چقدر این تجربه را داشتهای، خودم زیاد تجربهاش کردهام، در جلسات کاریِ یک سال اخیر، گاهی برایم مشکل است که به یاد بیاورم فلانی در کدام جلسه فلان چیز را گفته است، چون جلسات همهشان عین هماند و همه با هم قاتی میشوند. و فکر میکنم تا حدی دلیلش این است که این حسِ حضور در فضا را نداریم. کاری که واقعیت مجازی و افزوده میتواند انجام دهد و چیزی که متاورس میخواهد تجربهکردنش را برای مردم آسان کند حس حضوری است که به نظرم از جهت شیوۀ تعاملی که برایش ساخته شدهایم بسیار طبیعیتر است و، به گمانم، راحتتر هم خواهد بود. تعاملاتمان بسیار پُربارتر از حالا خواهد بود، و حسی واقعی خواهد داشت. در آینده، بهجای اینکه از طریق تماس تلفنی با هم گفتوگو کنیم، میتوانی به شکل هولوگرام روی مبل من بشینی، یا من میتوانم به شکل هولوگرام روی مبل شما بنشینم، و حسمان واقعاً اینطور خواهد بود که هر دو یک جا هستیم، حتی اگر در دو ایالت مختلف یا صدها مایل دورتر از هم باشیم. بنابراین، فکر میکنم این روش واقعاً قدرتمند است.
از زمانی که دانشآموز راهنمایی بودم و تازه کدنویسی را شروع کرده بودم به بعضی از این چیزها فکر میکردم. یادم میآید، در کلاس ریاضی، دفترچهام جلویم بود و آنجا نشسته بودم و کدها و ایدههایی را که میخواستم بعد از برگشتن به خانه پیادهشان کنم برای خودم مینوشتم. بعضیهایشان را همانموقع توانستم عملی کنم، اما یکی از چیزهایی که واقعاً میخواستم بسازمش، در اصل، حس اینترنت جسمیتیافته بود، جایی که در آن میتوانید در محیط باشید و به جاهای مختلف دورنوردی کنید و با دوستانتان باشید.
فکر میکنم دلیلش ترکیبی از این واقعیت بود که آنموقع احتمالاً آنقدری ریاضی بلد نبودم که این کار را انجام دهم، و اینکه فناوریِ آن زمان دههها عقبتر از آن بود که برای انجام این کار آمادگی داشته باشد -برای همین، از لحاظ رقمزدن تجربیات اجتماعی متفاوت، این سمتوسویی نبود که از ابتدا جذبش شده باشم. اما همیشه برایش هیجان داشتهام. خیلی پیش از آنکه فیسبوک را راه بیندازم، فکر میکردم که این منتهای آرزوی تعاملات اجتماعی خواهد بود. و حالا واقعاً برایم هیجانانگیز است که نسلِ بعدی پلتفرمها قادر به انجام چنین کاری خواهند بود.
یکی از دلایل سرمایهگذاری فراوانِ ما بر روی واقعیت افزوده و مجازی این است که تلفنهای همراه تقریباً همزمان با فیسبوک سر برآوردند، برای همین ما واقعاً مجالی برای ایفای نقش مؤثر در شکلدادن به توسعۀ آن پلتفرمها نداشتیم. به همین خاطر، این پلتفرمها از دید من چندان طبیعی توسعه نیافتهاند. قرار نیست مردم کارهایشان را در چهارچوب تعدادی اپلیکیشن پیش ببرند. به نظرم وقتی به حضور در کنار دیگران فکر میکنیم، خیلی طبیعیتر از اینها رفتار میکنیم. ما خودمان را وفق میدهیم و طرز فکرمان نسبت به جهان بهواسطۀ دیگران و تعاملاتمان با آنها و کاری که با آنها میکنیم شکل میگیرد. و گمانم اگر بتوانیم کمک کنیم تا پلتفرمهای نرمافزاری و تجربیات درونشان بهنحوی ساخته شوند که طبیعیتر باشند و به ما حس حضور بیشتری القا کنند، قدم مثبتی برداشتهایم.
نیوتن: بعید میدانم اینکه کل روز را در حالی کار کنیم که کلاه واقعیت مجازی روی سرمان است از نظر مردم تجربۀ طبیعیتری باشد، اما شاید به آن عادت کنیم. اما بعضی چیزهایی که دربارۀ ایجاد مشاغل نوظهور توسط متاورس گفتید واقعاً برایم جالب است، مثل تمام بازارهایی که درون این متاورس شکوفا میشوند. در این دنیایی که میخواهید بسازید چه صورتهای بدیعی از کار را پیشبینی میکنید؟
زاکربرگ: خب، اجازه بده کمی بعد به سؤالت بپردازم. اول میروم سراغ نظرت دربارۀ اینکه مردم نمیتوانند [با کلاه واقعیت مجازی] کل روز کار کنند. واضح است که تحول، یا تحولاتی، در فناوری در کار است که در آینده عملی خواهند شد، تحولاتی که لازم است قبل از آنکه این روش به شیوۀ اصلیِ کار مردم بدل شود صورت بگیرند. ولی فکر میکنم تا پایان همین دهه به آن دست خواهیم یافت. امروزه، هدستهای واقعیت مجازی هنوز تا حدودی بدقوارهاند، شاید کمی سنگینتر از ایدئالی باشد که انتظار دارید. لازم است در زمینۀ قابلیت نمایش کاربر، رزولوشن بیشتر، توانایی بهترخواندن متون، و چیزهایی نظیر اینها پیشرفتهایی صورت بگیرد. اما در نظر داریم به آن نقطه برسیم، و هر نسخه دارد بهتر و بهتر میشود. و کوئستِ ۲ تا الان، از لحاظ شیوۀ استفادۀ مردم از آن، محصول پرطرفداری بوده است. من کاملاً از این بابت غافلگیر شدهام.
ما بیشتر برای استفاده در بازیهای ویدئویی روی کوئست حساب باز کرده بودیم و خیال میکردیم که خیلی از این تعاملات اجتماعی یا چیزهای مربوط به کار به این زودیها نخواهند آمد، اما بسیاری از بارزترین تجربیاتی که مردم همراه با کوئست ۲ بیشترین اوقات خود را در آن صرف میکنند، همین حالا هم، شکل و شمایلی اجتماعی دارند. علاوهبراین، موضوعاتی هم پیرامون کار و بهرهوری وجود دارد. حتی تجربیاتی هست که واقعاً فکرش را هم نمیکردم، چیزهایی مثل تناسب اندام. مثل اپلیکیشنهایی مثل سوپرنچرال و فیتایکسآر، که یک جورهایی میشود گفت مثل پلوتون هستند، اما این بار وسیلۀ ورزشتان، بهجای دوچرخه و تردمیل، هدست واقعیت مجازیتان است و درواقع در کلاسی در واقعیت مجازی شرکت میکنید و در همان جا به بوکس یا رقص مشغول میشوید و واقعاً خوش میگذرد. اگر تابهحال امتحانش نکردهاید، باید بگویم که به نظرم چیزی است که بیشترِ مردم از آن لذت میبرند.
اما برگردم سر نکتهای که راجع به کار و شیوۀ کارکردن در آینده گفتی. دراینباره هم فکر نمیکنم که قرار باشد کل کارمان را با واقعیت مجازی انجام دهیم؛
به نظرم پای واقعیت افزوده هم در میان خواهد بود. و اگر واقعیت مجازی اکنون قابلاستفاده است و چیزهایی مثل کوئستِ ۲ را سالها پیش از عینکهای واقعیت افزوده ساختهایم، تا حدی به این علت است که از نظر اجتماعی بهسرداشتنِ چیزی مثل هدست واقعیت مجازی در خانۀ خودمان پذیرفتنیتر است. ولی به نظرم، برای آنکه عینکهای واقعیت افزوده در تمام روز قابلاستفاده باشند، باید ظاهری شبیه به عینکهای عادی داشته باشند، درست است؟ پس در اصل باید اینهمه اطلاعات و قابلیت را روی هم جمع کنیم تا چیزی را که دَه سال پیش ابررایانه تصور میکردیم در قاب عینکی با ضخامت حدوداً پنج میلیمتر جا بدهیم -چیپهای رایانهای، و چیپهای شبکه، موجبَرهای هولوگرافیک، و چیزهایی برای حسکردن و ترسیم جهان، باتری و بلندگو، و اینطور چیزها که باید همهشان را در این عینکها بگنجانیم- پس واقعاً کار سختی است.
راستش من حتی از این هم فراتر میروم و میگویم که فکر میکنم این کار، اگر بزرگترین چالش نباشد، دستکم یکی از بزرگترین چالشهای فناورانهای است که صنعت ما در دهۀ آینده با آن مواجه خواهد بود. ما معمولاً چیزهایی را ستایش میکنیم که بزرگاند، اینطور نیست؟ ولی راستش من فکر میکنم کوچککردن چیزها و جادادن ابررایانه در عینک حقیقتاً چالش دشوارتری است. اما وقتی بسازیمش، دیگر هم عینکها را داریم، هم هدست واقعیت مجازی را، و فکر میکنم در این صورت امکان کلی کاربردهای جذاب برایمان فراهم میشود.
یکی اینکه میتوانید، با چند ضربۀ انگشت، محل کار ایدئال خودتان را برپا کنید. بهاینترتیب هرجا که بروید، مثلاً میتوانید به استارباکس بروید، بنشینید و قهوهتان را بنوشید و، با اشارۀ دست، هر تعداد مانیتور که بخواهید داشته باشید، درحالیکه همهشان آمادهبهکارند، اندازۀ دلخواهتان را دارند، و همهشان از پیش همان تنظیماتی را دارند که قبلاً در خانه داشتید. و بهراحتی میتوانید آن را هرجا خواستید با خود ببرید.
اگر دارید با کسی روی مسئلهای کار میکنید و میخواهید با او صحبت کنید، بهجای اینکه تلفنی با او تماس بگیرید، او میتواند دورنوردی کند و پیش شما بیاید، آنوقت میتواند تمام اطلاعات شما را ببیند. میتواند هر پنج مانیتور، یا هر چندتا که هست، را ببیند یا همۀ اسناد یا پنجرههای کدنویسیتان، یا مدل سهبعدیای را که در حال ساختش هستید مشاهده کند. میتواند کنارتان بایستد و با شما تعامل داشته باشد، و بعد در چشمبههمزدنی دوباره دورنوردی کند و به جای قبلیاش برگردد و درواقع در مکان مجزایی باشد.
بنابراین فکر میکنم برای اینکه زمان کار مفید و بازده فردی داشته باشیم باید بتوانیم چیدمان مطلوب خودمان را داشته باشیم، چیزی که ما اسمش را «دفتر کار بیکران»۵ گذاشتهایم. همین الان هم نوعی از این دفترِ کار را برای هدستهای واقعیت مجازیمان داریم که دارد بهسرعت بهتر میشود. به نظرم برای انجام همزمان چند کار با هم و برای همراهداشتن چیدمان محیطیمان در جاهای مختلف چیز فوقالعادهای باشد. پژوهشهای زیادی هست که نشان میدهد وقتی افراد قادرند چند چیز را که رویشان کار میکنند و همگی به هم مرتبطاند همزمان با هم روی صفحۀ نمایشگر ببینند، کارآیی بیشتری دارند. وقتی در حال کدنویسی هستید و، بهجای آنکه در آنِ واحد فقط به یک کار برسید، چندین پنجره جلویتان باز است کارتان بسیار سخت میشود. برای همین فکر میکنم این همان چیزی است که میخواهید.
حوزۀ دیگری که به نظرم خیلی جذاب خواهد بود برگزاری جلسات است. و من همین الان هم جلسات زیادی را به شکل واقعیت مجازی برگزار میکنم. درست است که آواتارها هنوز به اندازهای که چند سال بعد خواهیم دید واقعی به نظر نمیرسند، اما از جهات بسیاری تقریباً واقعیتر از قبل هستند و، بهنسبتِ تماس با زوم، بیشتر حس فضا را به شما منتقل میکنند، چون در این حالت حس مشترکی از فضا دارید. پس اگر کسی سمت راست شما نشسته باشد، شما هم سمت چپ او نشستهاید. اگر دور میزی نشسته باشید، همه بهنحوی میتوانند به یاد بیاورند که با چه ترتیبی نشسته بودند. صدای فراگیر هم وجود دارد. میتوانید نگاهی هم به آن سوی میز بیندازید که ممکن است نمایشگری روی آن باشد تا افرادی که نمیتوانند در واقعیت مجازی یا افزوده حاضر شوند بتوانند از بیرون، بهصورت ویدئوکنفرانس، در جلسهتان شرکت کنند. میتوانید تصویر دلخواهتان را روی پرده بیندازید و اشخاص مختلف میتوانند هر تعداد فایل که بخواهند با دیگران به اشتراک بگذارند. پس دیگر نمیشنویم که کسی بگوید «اوه، هر بار میتوانم فقط یک سند به اشتراک بگذارم.»، چون فرض بر این است که همۀ افراد فقط یک صفحۀ نمایش دارند، درحالیکه در واقعیت مجازی، افراد میتوانند هر تعداد صفحه نمایش که بخواهند داشته باشند، بهاینترتیب میتوانید طی جلسه هر مقدار اطلاعات که بخواهید به اشتراک بگذارید. درواقع، شما وایتبردی دارید که دیگران میتوانند رویش بنویسند. واقعاً معرکه است.
و روشن است که ما تازه اول راه هستیم. به همین خاطر فکر میکنم که چیز خیلی جالبی از آب در خواهد آمد و آدمها میتوانند فضای کاری خودشان را شخصیسازی کنند، و کاری کنند که درست مثل دفتر کار واقعیشان به نظر برسد، اما دنبالۀ دیجیتالی آن باشد. برای همین به نظرم خیلی محشر است.
اما دربارۀ سؤال دیگری که پرسیدی فکر میکنم، جدا از کارهای دانشمحوری که امروزه بهطور معمول در دفاتر کار انجام میدهیم و در آینده در متاورس انجام خواهیم داد، قطعاً اشکال کاملاً جدیدی از شغل نیز ایجاد خواهد شد. پس طراحی مکانهایی که مردم در آن دور هم جمع شوند، به گمانم، قسمت عظیمی از بازار کارِ پدیدآورندگان را تشکیل خواهد داد. پدیدآورندگان مستقلی خواهند بود که تجربهها و مکانها را طراحی میکنند. هنرمندانی خواهند بود که کارهایی انجام میدهند، چه نمایش کمدی باشد، چه... . چند روز پیش این نمایش کمدی را در گروهمان در هورایزِن اجرا کردیم و خیلی بامزه بود، حس میکنی با بقیۀ آدمها آنجا هستی، و چیزی در این کار هست که درگیرکنندهتر از این است که خودتان تنهایی به صفحۀ نمایش زل بزنید و تماشا کنید. درست است که میگویند انرژی دارد.
نیوتن: آن نمایش چه بود؟ حین نمایش لطیفه تعریف کردید؟
زاکربرگ: از بخت خوب شرکتکنندههای دیگری که آنجا بودند، من کمدین نبودم. اما نه، گروه توسعهدهندۀ هورایزن، که قسمت مهمی از تلاشهای داخلی ما در فضای متاورس است، سعی کردند کارهای بامزهای از این دست انجام بدهند، آن هم فقط برای توسعۀ کار و آزمودن روند کار. و گمانم خیلی بامزه بود. اما کنسرت هم میتوانید در آنجا داشته باشید. مجموعهای از پدیدآورندگان در کار هستند که تجربیات مختلفی را رقم میزنند، از پدیدآورندگان مستقل گرفته تا گروهی از دهها نفر که به ساخت بازیهای تریپل اِی۶ مشغولاند، بازیهایی که در آنها میتوانید آواتار خودتان را داشته باشید و این تجربیات را از سر بگذرانید. میتوانید در یک چشمبههمزدن دورنوردی کنید. میتوانید لباسها و وسایل دیجیتالیتان را با خودتان ببرید. برای همین فکر میکنم که بازار مالیِ تماموکمالی پیرامونش شکل بگیرد.
و نکتۀ کلیتری که دوست دارم در اینجا به آن اشاره کنم درسی است که از گرداندن فیسبوک طی پنج سال اخیر یاد گرفتهام، اینکه من قبلاً فکر میکردم شغلمان ساختن محصولاتی است که مردم عاشق استفادهکردن از آنها هستند. ولی میدانی، حالا نظرم این است که لازم است با کلنگری بیشتری به این مسئله نگاه کنیم. اینکه فقط یک چیزی بسازیم که مردم استفاده کنند کافی نیست. چیزی که میسازیم باید فرصتساز باشد و درکل برای جامعه چیز مثبتی باشد، یعنی فرصتهای اقتصادی ایجاد کند، بهلحاظ اجتماعی همه بتوانند در آن مشارکت کنند، و بتواند همهچیز را در بر بگیرد. بنابراین، درحقیقت، ما داریم کاری را که قرار است در فضای متاورس انجام دهیم، از پایه، بر اساس آن اصول [دنیای واقعی] طراحی میکنیم. چیزی که داریم میسازیم صرفاً محصولی ساده نیست، بلکه باید به یک اکوسیستم تبدیل شود. پس پدیدآورندگانی که با آنها کار میکنیم و توسعهدهندگان، همهشان، نهتنها باید توان سرپاماندن داشته باشند، بلکه باید نفرات بسیاری را هم استخدام کنند.
و این چیزی است که امیدوارم سرانجام روزی برسد که میلیونها نفر در آن کار کنند و برایش محتوا تولید کنند -چه در حوزۀ تجربههایش باشد، چه در حوزۀ فضاهای مختلف، یا کالاهای مجازی، یا پوشاک مجازی، یا کار برای کمک به گزینش و معرفی افراد به فضاهای متاورسی و حفظ امنیت آن. فکر میکنم که بازارِ عظیمی شکل خواهد گرفت و اگر راستش را بخواهی فکر میکنم باید هم چنین بازاری وجود داشته باشد. این بازار باید موج خیزانی باشد که کلی قایق را با خود بالا ببرد. نمیتوانیم متاورس را صرفاً محصولی بدانیم که داریم میسازیم.
نیوتن: درست است، پس بیایید درمورد بعضی از همان اصولی حرف بزنیم که قرار است در ساختنش به کار بگیرید. چون میدانم بعضیها این حرفهایتان دربارۀ متاورس را خواهند شنید و، ناخودآگاه، آرزو میکنند که کاش آن را نسازید. میگویند فیسبوک آن وقت که دوبعدی بود درست اداره نمیشد، و تلاش برای سهبعدیکردنِ آن نهایتِ خودشیفتگی است. برای این طرز فکرشان هم دلایل زیادی دارند. اما یکی از آن دلایلی که در چند هفتۀ اخیر خیلی زیاد به آن اشاره شده اطلاعرسانی نادرست است. هرچند که رئیسجمهور بایدن حالا دیگر این حرفش را پس گرفته، اما همین جمعه داشت در مورد اطلاعات نادرست دربارۀ واکسنهای کووید صحبت میکرد. و میگفت «فیسبوک دارد مردم را میکشد». برای این طرز فکر که فیسبوک در بهتردیدانداختن مردم نسبت به زدنِ واکسن نقش داشته است چه پاسخی دارید؟
زاکربرگ: خب، فکر کنم نقش اصلی ما در اینجا -راستی ممنون که ماجرا را کامل شرح دادی، چون بایدن بعد از آن اظهارنظر اولیهاش، توضیحات بیشتری ارائه کرد-در اینجا با چندین بخش مواجهیم. یک بخش آن این است که اساساً لازم است به نشر اطلاعات معتبر کمک کنیم. و ما این کار را میکنیم. ما در این زمینه کمک کردهایم، فکر میکنم که در طول دوران همهگیری بیش از ۲ میلیارد نفر در سراسر جهان به اطلاعات معتبری که ما دربارۀ بیماری کووید در بالای صفحات فیسبوک و اینستاگرام منتشر میکنیم دسترسی داشتهاند. به میلیونها نفر، ازجمله در همین ایالاتمتحده، کمک کردهایم تا از طریق ابزارِ واکسنیاب ما واقعاً بروند و واکسن بزنند. بنابراین کاملاً مطمئنم که در این زمینه نیروی ثمربخشی بودهایم، فقط کافی است به تحلیلهای آماری و برآیند تأثیرگذاریمان نگاهی بیندازید.
و درواقع، اگر به میزان پذیرش واکسن در میان افرادی که از محصولات ما استفاده میکنند نگاهی بیندازید، خواهید دید که میزان آن در چند ماه اخیر بسیار افزایش یافته است. پس اگر اقشاری از جامعه هستند که هر روز به تردیدشان افزوده میشود، این به روندی که رویهمرفته
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است با مارک زاکربرگ در تاریخ ۲۲ ژوئیۀ ۲۰۲۱ با عنوان «Mark in the Metaverse» در وبسایت ورج منتشر شده است. و برای نخستین بار با عنوان «مارک در متاورس» در بیستودومین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ نسیم حسینی منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱با همان عنوان منتشر کرده است.
• کیسی نیوتن (Casey Newton) از همکاران وبسایت ورج است. او خبرنامهای روزانه دربارۀ تکنولوژی با عنوان پلتفورمر را نیز منتشر میکند.
[۱] Snow Crash
[۲] teleportation
[۳] community
[۴] Ready Player Oneرمانی علمیتخیلی نوشتۀ ارنست کلاین است. وقایع این رمان در سال ۲۰۴۴ و در پی وصیت مخترع یک دنیای مجازی پیش از مرگش روی میدهد [مترجم].
[۵] Infinite office
[۶] بازیهای AAA یا تریپل اِی توسط ناشری بزرگ و با بودجهای هنگفت ساخته و منتشر میشوند [مترجم].
[۷] ششم ژانویۀ ۲۰۲۱ روزی است که طرفداران ترامپ در اعتراض به نتیجۀ انتخابات به ساختمان کنگره حمله کردند [مترجم].
[۸] به نظـریۀ توطئـهای اشــاره دارد کـه بـر اســاس آن خزندگانی فرازمینی یا انسانهای مارمولکی کنترل امور زمین را به دست داشته و از قدرت سیاسی برخوردارند [مترجم].
[۹] کوتاهشدۀ عبارت extended reality به معنی واقعیت تعمیمیافته است [مترجم].
[۱۰] Big Tech عنوانی است که به پنج شرکت بزرگ دنیا در حوزۀ فناوری داده شده است، این شرکتها عبارتاند از: آلفابت (گوگل)، آمازون، اپل، متا (فیسبوک) و مایکروسافت [مترجم].
[۱۱] Verizonبزرگترین ارائهدهندۀ خدمات مخابراتی در آمریکا [مترجم].
[۱۲] AT&Tشرکت مخابرات آمریکا [مترجم].
[۱۳] T-Mobile شرکتی مخابراتی در آمریکا [مترجم].
[۱۴] scavenger huntنوعی بازی سرگرمکننده است که شرکتکنندگان باید در آن اشیای مختلفی را پیدا کنند [مترجم].