گفتوگوی تیم آدامز با جان کاسیوپو، گاردین — پروفسور جان کاسیوپو ۲۱ سال است که آثار و دلایل احساس تنهایی را مطالعه میکند. او رئیس مرکز علوم اعصاب اجتماعی و شناختی در دانشگاه شیکاگوست. کتاب او به نام تنهایی: طبیعت بشر و نیاز به پیوند اجتماعی۱آسیبشناسی و مسائل ناشی از این احساس را بر سلامت عمومی بررسی میکند.
تیم آدامز: بیش از دو دهه است که ارتباط اجتماعی و احساس تنهایی را مطالعه میکنید. این موضوع چطور برایتان مهم شد؟
جان کاسیوپو: فکر نمیکنم مربوط به دورۀ خاصی در زندگیام بوده باشد. در اوایل دهۀ ۱۹۹۰، طرح کلی حوزۀ جدیدی به نام علوم اعصاب اجتماعی۲ را ترسیم کرده بودم که آن را اینطور تعریف میکردم: مطالعۀ سازوکارهای عصبی در یک گونۀ اجتماعی. گونههای اجتماعی آن دسته از گونهها هستند که پیوندهای پایداری ایجاد میکنند و جوامع و فرهنگهایی دارند. علوم اعصاب هم واقعاً چنین چیزهایی را مطالعه نکرده بود.
آدامز: آیا این چیزی بود که دانشمدان علوم اعصاب، با تأکیدشان بر مغز و سلولهای منفرد، در برابرش مقاومت میکردند؟
کاسیوپو: وقتی در سال ۱۹۹۲ این حوزه را پیشنهاد دادم، انتظار داشتم همکارانم مقداری مخالفت کنند، پس در مقالات اصلی پیشنهاد کردم که «علوم اعصاب اجتماعی چیز متناقضی نیست» و چرایی آن را توضیح دادم. همه چیز خوب و خوش بود، اما سریع متوجه شدم که بحثهای نظری به خودی خود کافی نیستند. لازم بود علوم اعصاب اجتماعی را به شکل متقاعدکنندهای اثبات میکردم.
آدامز: و برای این کار احساس تنهایی را انتخاب کردید؟
کاسیوپو: خب، در اصل به ارتباطات اجتماعی علاقهمند بودم. ادعایم این بود که ما انسانها با ارتباطهای اجتماعی تعریف میشویم، پس وقتی این ارتباطها نباشند، چه اتفاقی در مغز میافتد؟ گام دیگری به جلو برداشتم. گفتم که مغز عضوی برای خلق، نظارت، تغذیه و حفظ ارتباطات اجتماعی است، پس مهم نیست که واقعاً این ارتباطها را داشته باشید یا نه، مهم این است که حس کنید آنها را دارید. تفاوت بزرگی بین انزوای عینی و انزوای ادراکشده وجود دارد و خیلی زود متوجه شدیم که انزوای ادراکشده همان احساس تنهایی است که مطالعه نشده است.
آدامز: بعضیها ارتباطهای زیادی دارند، اما احساس تنهایی هم میکنند.
کاسیوپو: بله. در واقع، اکثر اوقات، هر چه تعداد ارتباطها کمتر باشد، بهتر است. نمونۀ کلاسیک میلیاردری است که میبیند همه میخواهند با او دوست باشند، اما از چشم آن میلیاردر، هیچ کدام از این دوستیها واقعی نیست، چون انگیزۀ چنین آدمهایی منفعت مادی است.
آدامز: در کتابتان میگویید که در جواب به سؤال «چه تعداد محرم اسرار دارید؟» ۲۵ درصد از آمریکاییها گفتهاند که هیچ کسی را ندارند. اگر یک ارتباط با کیفیت وجود داشته باشد، آیا همان یک محرم اسرار میتواند وضعیت شیمیایی مغز را تغییر بدهد؟
کاسیوپو: کافی بودن مفهوم دردسرسازی است، اما مطمئناً یک بسیار بهتر از صفر است و دو احتمالاً بهتر از یک. جواب حقیقی به سؤال شما این است که بستگی به موقعیت دارد. اگر مثالی افراطی را در نظر بگیریم که مثلاً در وضعیت جنگی هستید، آن وقت یک احتمالاً کافی نیست، شما پیرامون خودتان به ارتش کوچکی از آدمها نیاز دارید.
آدامز: آیا رواندرمانگر یا فردی متخصص میتواند محرم اسرار ما باشد؟
کاسیوپو: خیر. اینطوری بهتر از این است که هیچکس را نداشته باشیم، اما ما متوجه شدهایم که اجتناب از احساس تنهایی ربطی به «توجه دریافتکردن» یا شنیدهشدن ندارد. علیرغم چیزی که اقتصاددانان میگویند، اینطوری طراحی نشدهایم. نیاز به حفاظت و کمکی دوطرفی داریم. اگر فقط از دیگران کمک و پشتیبانی دریافت کنید، اینطوری احساس تعلق عمیق شما ارضا نمیشود. اینکه مشتری یک رواندرمانگر باشید، مقداری از نیاز را برطرف میکند، اما نیاز واقعی برای اینکه پیوندی دوطرفه و غنی داشته باشید را برآورده نخواهد کرد.
آدامز: شما به دادههایی رسیدید که میگویند احساس تنهایی مُسری است. چطور چنین اتفاقی میافتد؟
کاسیوپو: در واقع این سازوکار به شکل حیرتآوری ساده است. در یک مطالعه، هر سه تا چهار سال، به ارتباطات مردم نگاه میکردیم. این فرایند در طول زمان اتفاق میافتد. بیایید فرض کنیم که من و شما همسایه هستیم. من به دلایلی تنها شدهام و شما دوستم هستید. به عنوان فردی که ناگهان تنها شده است، حالا بیشتر احتمال دارد که محتاطانهتر و با حالت تدافعی با شما به عنوان یک تهدید احتمالی برای خودم برخورد کنم [چون شاید ترکم کنید و به رنجم بیفزایید] و شما متوجه میشوید و در نتیجه، تعامل اجتماعی منفیتری با هم خواهیم داشت. و طی سه یا چهار سال احتمالا دیگر با هم دوست نخواهیم بود. پس هر دو کمتر از قبل محرم اسرار یکدیگر هستیم.
آدامز: پس روابط باید دوطرفه باشند تا برایمان منفعت داشته باشند؟
کاسیوپو: بله و قضیه همین جا تمام نمیشود. میتوانیم ببینیم که چون تعامل خوبتان با منِ همسایه کمتر میشود، وقتی سر کار میروید هم احتمالاً با فرد دیگری تعامل منفی خواهید داشت. و این زنجیره همینطور ادامه دارد.
آدامز: نقل قول ناراحتکنندهای از فردی در کتابتان هست که میگوید «دقیقا میتوانم سالی را به خاطر بیاورم که تماس چشمیام قطع شد...» چرا گاهی به نظر میرسد برای اجتناب از ارتباط، درد میکشیم؟
کاسیوپو: چیزهایی که فکر میکنیم بیشتر دوستشان داریم، اغلب برایمان سازنده نیستند. احساس تنهایی مثل کوه یخ است، از سطح آن روی آب خبر داریم، اما بخش زیادی از این احساس، از حیث تکاملی، آنقدر عمیق است که نمیتوانیم آن را ببینیم.
آدامز: آماری هست که میگوید در حال حاضر نسبت به سال ۱۹۸۰، ۳۰ درصد آدمهای بیشتری در آمریکا هستند که تنها زندگی میکنند. معلوم است کسانی که تنها زندگی میکنند لزوماً احساس تنهایی نمیکنند، اما این اتفاق ظاهراً تغییر جهتی اساسی در جامعه به حساب میآید. آیا این آمار به توضیح افزایش چنین مشکلاتی کمک میکند؟
کاسیوپو: حقیقت دارد که افزایش عظیمی وجود دارد که تا حدی به دلیل سالمندی است، و بخشی از آن هم ناشی از این حقیقت است که عمر زنان طولانیتر از مردان است. اینکه آیا این اتفاق منجر به احساس تنهایی بیشتری میشود، مشخص نیست. مثلاً وقتی آدمها به خانۀ سالمندان منتقل میشوند، اغلب بیشتر احساس تنهایی میکنند، چون حتی اگر بهتنهایی زندگی نکنند، حس تعلق به خانواده و دوستان و محلهشان را از دست دادهاند.
آدامز: شما انسانها را «محکوم به معاشرت» توصیف میکنید و میگویید که اگر یک باغوحش انسانی طراحی میکردیم، باید یادداشتی اضافه میکردیم که «در انزوا نگهداری نشوند». این مسئله تا چه حد یک ویژگی جهانشمول است؟
کاسیوپو: کشف کردهایم که احساس تنهایی موروثی است. در نتیجه معاشرتی بودنی که در مغزها و دیانای ما طراحی شده است، نوسانات خاصی دارد. از نظر قابلیت به ارث رسیدن احساس تنهایی، به این نتیجه رسیدهایم که درد قطع ارتباط میتواند شکلهای متفاوتی داشته باشد. بعضیها را اصلاً اذیت نمیکند، اما بقیه را چنان آشفته میکند که به نوعی آسیب تبدیل میشود. کسانی که اصلاً اذیت نمیشوند شاید جامعهستیز باشند. مثال بسیار سادهای برای آن دارم که از کار یک زیستشناس تکاملی میآید. اگر از شما بخواهم دربارۀ ویژگیهای فردی فکر کنید که بدذات است، سه کلمهای که به ذهنتان میآید چیست؟
آدامز: بیعاطفه. سرد. محاسبهگر.
کاسیوپو: سه ویژگی یک آدم خوب را بگویید.
آدامز: مهربان، بخشنده، همدل.
کاسیوپو: خب. در واقع جوابهایی که دادید در سنین و فرهنگهای مختلف یکسان است. آنچه دربارۀ آنها میبینید این است که آدم خوب به رابطهاش با افراد دیگر اولویت میدهد. در حالی که فرد شرور فقط و فقط برای خودش اهمیت قائل است. ما انسانها بدون این قرارداد جهانشمول، گونهای اجتماعی به شمار نمیآمدیم.
آدامز: اما خب ظاهراً جامعه بیشتر اوقات باعث میشود رقابتطلب شویم و برای ویژگیهای اتکابهخود و استقلال، ارزش قائل هستیم.
کاسیوپو: درست است. اما هیچ چیز ضدرقابتی در این باره وجود ندارد. به المپیک فکر کنید، رویداد بزرگی بر مبنای رقابت که اثرش گردهمآوردن آدمهاست. همکاری را نیز میتوان یک ویژگی جهانشمول خوب در نظر گرفت، اما مثلاً فکر کنید که چطور بانکداران وال استریت علیه بقیۀ ما تبانی کردهاند. پس این ویژگیها به خودی خود خوب یا بد نیستند.
آدامز: تحقیقات شما حاکی از این است که تنهایی مسئلهای اساسی در سلامت عمومی است. چطور آن
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگوی است با جان کاسیوپو و در تاریخ ۲۸ فوریه ۲۰۱۶ با عنوان «John Cacioppo: Loneliness is like an iceberg – it goes deeper than we can see» در وبسایت گاردین منتشر شده است. و برای نخستینبار با عنوان «جان کاسیوپو: تنهایی مثل کوه یخ است» در پروندۀ اختصاصی سیزدهمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ میترا دانشور منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ با همان عنوان منتشر کرده است.
•• جان کاسیوپو (John Cacioppo) استاد فقید علوم اعصاب در دانشگاه شیکاگو بود. او گردآورندۀ دهها جلد کتاب در زمینۀ تحقیقاتی خود بود که از جملۀ آنها میتوان به راهنمای آکسفورد دربارۀ علوم اعصاب اجتماعی (The Oxford handbook of social neuroscience) و بنیادهای علوم اعصاب اجتماعی (Foundations in social neuroscience) اشاره کرد.
••• تیم آدامز (Tim Adams) نویسنده و روزنامهنگاری است که در گاردین مینویسد.
[۱] Loneliness: Human nature and the need for social connection
[۲] social neuroscience