آنی آتورا، استنفورد — آثار مارتین هایدگر، دربارۀ مفهوم وجود به متونی تبدیل شدهاند که مطالعه آنها برای دانشجویان فلسفه نوعی ضرورت پیدا کرده است. شناختهشدهترین اثر وی هستی و زمان۱ (۱۹۲۷) سالهاست که در جهان غرب به عنوان نقطهای کلیدی برای ورود به عوالم اگزیستانسیالیسم و ساختارشکنی تلقی میشود.
توماس شیان۲، استاد مطالعات ادیان دانشگاه استنفورد، بیش از نیم قرن به مطالعه هایدگر اشتغال داشته است و آثار بسیاری را دربارۀ هایدگر و سایر متفکران محوری فلسفه غرب منتشر کرده است. با این حال او در آخرین اثرش حجم انبوهی از مطالعات و دستاوردهای پیشین خود را بی ارزش قلمداد کرده است.
او میگوید: «خوشحالم که میتوانم به حاصل ۲۵ سال تحقیق فلسفیام بدرود بگویم، چرا که اکنون بر روی قرائتی نقادانهتر و رضایتبخشتر از هایدگر کار میکنم». به نظر شیان، تلاشهای هایدگر در طول سالها بد فهم شدهاند. وی در آخرین کتابش معنی بخشیدن به هایدگر: چرخش پارادیمی۳، چارچوبی جدید و رادیکال برای فهم هایدگر عرضه کرده است.
شیان میگوید: تفاسیر استاندارد آکادمیک برای سالها ادعا کردهاند که هایدگر باور داشت که وجود به جهان ما وزن و ارزش میبخشد. وی میگوید: «فقط یک مشکل وجود دارد و آن هم این که هیچ کس حتی نمیداند وجود اصلاً چه معنایی میدهد». او بعد از سالها کار طاقت فرسا به این نتیجه رسیده است که محور فلسفه هایدگر مفهوم وجود نیست، بلکه این بصیرت اولیۀ وی است که میرا بودن ما سرچشمه تمامی مفاهیم است. او میگوید: مشخصه انسانها این است که محتاج آناند که هرآنچه را که با آن روبه رو میشوند تفسیر کنند و این نیاز از تناهیت انسان نشأت میگیرد، این همان چیزی است که هایدگر به آن «زمانمندی» میگوید. هایدگر هرگز قصد نداشت فلسفهای شبه عرفانی یا رمزی ایجاد کند، با این حال چنین فلسفهای حول محور تفکر او شکل گرفته است. هدف هایدگر این بود که از منشأ اساسی نیاز ما به تفسیر جهان پرده بدرد. بدین معنا، هایدگر بنیادبرافکنتر از آن است که ما خیال میکنیم.
به نظر شیان قرائت هایدگر بر اساس «پارادیم وجودی» بازماندۀ دورانی است که محققان و دانشجویان دسترسی محدودی به آثار اصلی هایدگر
رویکرد من این است که بر آتش گزافهگویی ژرمنیای که اتفاقاً بسیاری از هایدگریها جذاب مییابندش آب سردی بپاشم. چرا که این گزافهگوییها مقاصد اصلی هایدگر را پنهان میکنند. اگر این گزافهگوییها را کنار بگذاریم به جای درگیری هایدگر با مفهوم وجود، دغدغههای بنیادین اگزیستانسیال او را میبینیم. وجود اصطلاحی است که هیچ هایدگریای قادر به تعریف آن نیست.
به نظر شیان تاکنون در تفسیر هایدگر دو پارادیم وجود داشته است. پارادیم اول در سالهای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ حاکم بوده است که در آن هایدگر به عنوان اگزیستانسیالیستی نظیر سارتر تفسیر میشد و این پارادیم با گرایشات فلسفی آن عصر در انطباق بود. پارادیم دوم از سالهای ۱۹۶۰ آغاز شد (زمانی که شیان دانشجوی دکتری بود) و این همان مقطعی بود که هایدگر به مثابه فیلسوف وجود (بیاینگ با بی بزرگ۶) قرائت شد.
به نظر شیان پس از انتشار افادات بر فلسفه۷ در سال ۱۹۸۹ که شواهدی مبنی بر این داشت که وجود، مفهوم محوری فلسفه هایدگر نیست؛ پارادیم وجودی باطل شد و کذب مدعای هایدگرشناسان ثابت شد که هایدگر در سال ۱۹۳۰ از اگزیستانس انسانی به وجود (بیاینگ) چرخش کرده است. انتشار کتاب افادات بر فلسفه موج سومی را به راه انداخت که نهایتاً در کتاب معنی بخشیدن به هایدگرِ شیان صورتبندی نهایی خود را یافته است. شیان از این مساله آگاه است که کتابش مفسرین بزرگ را به چالش میکشد: من در پارادیم دوم پرورش یافتم و شاگرد یکی از اصلیترین نمایندگان این سنت تفسیری بودهام. این فرد، «ویلیام جی ریچاردسون۸»، استاد راهنمای
اطلاعات کتابشناختی:
Sheehan, Thomas. Making sense of Heidegger: A paradigm shift. Rowman & Littlefield International, 2014
پینوشتها:
• این مطلب را آنی آتورا نوشته است و در تاریخ ۸ جولای ۲۰۱۵ با عنوان «Stanford scholar upends interpretation of philosopher Martin Heidegger» در وبسایت استنفورد نیوز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۳ شهريور ۱۳۹۴ با عنوان «عصر قرائت وجودی از فلسفۀ هایدگر به سرآمده است؟» و با ترجمۀ میلاد محمدی منتشر کرده است.
•• آنی آتورا (Annie Atura) دانشجوی دکتری در دانشکدۀ ادبیات انگلیسی دانشگاه استنفورد است.
[۱] Being and Time
[۲] Thomas Sheehan
[۳] Making Sense of Heidegger: A Paradigm Shift
[۴] Deutschlish
[۵] Gesamtausgabe
[۶] capital-B Being
[۷] Contributions to Philosophy
[۸] William J. Richardson