جین واینگارتن، واشنگتنپست — میخواهم اعتراف کنم؛ آنهم اعترافی که اگر باعث اخراجشدنم از کار شود، حق است.
در بیستوپنج سال گذشته، صفات معرفتشناختی۱ و وجودشناختی۲ را در نوشتههای خود به یک معنی و بهجای هم استفاده کردهام و جالب اینجاست که معنی هیچکدام از آنها را هم بهدرستی نمیدانم. البته در فرهنگهای مختلف جستوجو کردهام، اما تعاریف آنها بهقدری مبهم و آکادمیک است که بهنظرم بیمعنی و البتّه فرّارند. بنابراین معنی آنها را فراموش میکنم و حتی برای بررسی دوباره نیز سراغشان نمیروم.
اما نکتۀ جالب اینکه در این بیستوپنج سال حتّی یک نفر هم در این باره به من اعتراض نکرده است. در این مورد حتّی یک تلفن هم به ما نشده است و در صفحات اینترنتی خود یک کامنت یا نامه هم دریافت نکردهایم. کسی در این مدت نگفت که این نویسنده، از لحاظ فلسفی، گیج و غافل است و معنی کلمههای مورداستفادهاش را نمیداند. بنابراین تنها یک نتیجه میتوان گرفت و آن اینکه: هیچکس دیگری نیز معنی این کلمات را نمیداند.
پس اگر بخواهیم از لحاظ وجودی صحبت کنیم، آیا این لغات از چشماندازی معرفتشناختی واقعاً کلمهاند؟
هرگاه موضوع شامل ایدهای انتزاعی باشد و بخواهم وانمود کنم که عمیقتر از حد واقع دربارۀ آن اندیشیدهام، از معرفتشناسی، وجود شناسی و فرمهای اشتقاقی آنها استفاده میکنم. من این لغات را به مالکیت خود درآوردهام. پروفایل توییترم من را معرفتشناس معرفی میکند.
یک بار این سؤال را در یکی از مطالبم نوشتم:
هرگاه موضوع شامل ایدهای انتزاعی باشد و بخواهم وانمود کنم که عمیقتر از حد واقع دربارۀ آن اندیشیدهام، از معرفتشناسی، وجود شناسی و فرمهای اشتقاقی آنها استفاده میکنم
اگر یکی از موسیقیدانان بزرگ نوایی زیبا بسازد، امّا کسی آن را نشنود... آیا واقعاً میتوان او را موسیقیدان بزرگی دانست؟ این بحث معرفتشناختی کهنی است که درواقع از معمای درخت و جنگل
۳ نیز قدیمیتر است. آن داستان برندۀ جایزۀ پولیتزر شد.
آیا در این متن واژۀ معرفتشناختی را بهدرستی استفاده کردم؟ شاید بله و شاید هم نه. تکرار میکنم، واقعاً معنای این واژه را نمیدانم.
تا امروز این موضوع را همچون رازی شرمآور نزد خود نگاه داشتهام و آن را شکلی از تخلّف روزنامهنگارانه میدانم. مثل این است که یک جراحْ قلبِ غاز را به انسان پیوند بزند؛ آنهم فقط به این خاطر که قلب غاز را جایی کنار گذاشته بوده و این کار به نظرش جالب میآمده است. قلب را پیوند زده و منتظر میماند تا ببیند کسی متوجّه میشود یا نه.
با نوشتن این ستون خودم را سبک میکنم و این موضوع را با شما در میان میگذارم. امّا هرچهبیشتر به این موضوع فکر کردم و هرچهبیشتر کتابها را زیرورو کردم، اطمینانم از اینکه گناهم چندان هم سنگین نیست، بیشتر شد.
یکی از فرهنگها معرفتشناسی را اینطور تعریف میکند: «نظریۀ شناخت، خصوصاً روشها، اعتبار و محدودۀ آن.» حال خود این تعریف چه معنایی میدهد؟ از این مهمتر، چه معنایی نمیدهد؟ آیا دماسنجیِ مقعدی میتواند ابزار معرفتشناختی قلمداد شود؟ با این تلاش مذبوحانهای که من اینجا برای فهمیدن میکنم، آیا این ستون احمقانه واقعاً معرفتشناسی محسوب نمیشود؟
تعریف وجودشناسی حتّی مبهمتر از این است: «مطالعۀ فلسفی طبیعت وجود، شدن، اگزیستانس یا واقعیت، همچنین مقولات بنیادین وجود و ارتباطشان با یکدیگر» یا بهعبارتدیگر ترّهات.
سوءِ ظنّی که هر روز در من تقویت میشود، این است که فیلسوفان این واژهها را دقیقاً به همان علّتی ابداع کرده باشند که من از آنها استفاده میکنم: این واژهها آنها را باهوشتر از آنچه هستند، نشان میدهد و همچنین باعث میشود خواننده نیز گمان کند از آنچه هست، باهوشتر است. آیا ممکن است ارزش این لغات نه در معنایشان، بلکه در احساساتی که منتقل میکنند نهفته باشد؟ این را برای این میگویم که آنها معنایی ندارند. شاید آنها معادل ادبی مونوسدیم گلوتامات
۴ باشند. این ترکیب بهتنهایی هیچ خاصیتی ندارد؛ اما باعث بهبود طعم مواد دیگر میشود. این مقایسۀ
فیلسوفان واژههای ثقیل را ابداع کردهاند چون آنها را باهوشتر از آنچه هستند، نشان میدهد
جالبی است: در میان متخصصان و خبرگان امر، استفاده از این مواد خطاست و گناه محسوب میشود. همچنین ممکن است باعث سردرد شود.
من مدعیام که نمیتوانید انسانی را برای تلاش در راه خوشمزهترکردن چیزها مسخره کنید.
از این مهمتر من بلامنازع باقی میمانم.
دیروز با دوستم دیوید سایمن، سازندۀ زبردست سریال «وایر» و برندۀ بورسیۀ نوابغ مکآرتر، در توییتر بحث میکردیم. او انسان بسیار باهوشی است. دیوید در حساب کاربری خود در توییتر، من را به این خاطر که «دکتر استرنجلاو» را تنها فیلم کمدی کامل معرّفی کرده بودم، سرزنش کرده بود. او گفت کمدیدانستن این فیلم اشتباه است؛ زیرا سبْک آن پیچیدهتر از کمدی است. من در جواب نوشتم: ردکردن اینکه استرنجلاو فیلمی کمدی است، درواقع ردّ «وجودشناسی» است.
دیوید سایمن یکی از انسانهای بسیار جذابِ اهل بحثی است که تا امروز دیدهام. او در مواجهه با موضوعات مختلف هیجانزده میشود و تا آنجا که میتواند، موضوع را پیگیری میکند. امّا در این مورد، مثل خیلی از افراد دیگر، بهآرامی خود را کنار کشید.
• نسخۀ صوتی این نوشتار را
اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را جین واینگارتن نوشته است و در تاریخ ۱۲ می ۲۰۱۶ با عنوان «Gene Weingarten: Admit it. You don’t know what ‘epistemological’ means either» در وبسایت واشنگتنپست منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۱ تیر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «بهلحاظ اُنتولوژیک، تو هم نمیدانی اپیستمولوژیک یعنی چه» و با ترجمۀ امیر قاجارگر منتشر کرده است.
•• جین واینگارتن (Gene Weingarten) روزنامهنگار برندۀ جایزۀ پولیتزر و نویسندۀ ستون طنز هفتگی در واشنگتنپست است.
[۱] Epistemological
[۲] Ontological
[۳] این معمای معروف فلسفی میگوید اگر درختی در جنگل بر زمین بیفتد و کسی نباشد که صدای افتادن آن را بشنود، آیا اصلاً صدایی در کار بوده است؟ بهعبارتدیگر آیا اگر انسانی نباشد که اینگونه کیفیات را درک کند، اصلاً این کیفیات وجود خواهند داشت؟
[۴] Monosodium glutamate