لیدیالایل گیبسون، هاروارد مگزین — در یک عصرِ دوشنبۀ پرنور، مادرخواندۀ پَریگونۀ درونگراها -سوزان کینِ نویسنده، فارغالتحصیل دکترای حقوق در سال ۱۹۹۳، که کتابش ساکت: قدرت درونگرایان در جهانی که از صحبت دست نمیکشد۱، پنج سال پیش هیجان زیادی برانگیخت- با اعضای تیمش دور یک میز چوبی دراز نشسته بود. میزی پوشیده از کاغذ و لپتاپ و فنجانهایی که مدتها بود خالی از قهوه مانده بودند. بیرون از اینجا، در این خیابان خوابآلود در قلب هارلِم، روز دیگری با لختی میگذشت. اما درون این اتاق غذاخوری، در ساختمانی قدیمی و پرشکوه با آجرهای قرمز که بهتازگی مرکز فرماندهی عملیات این گروه شده، کین و همکارانش عمیقاً درگیر بحثی فلسفی دربارۀ محبت مهرآمیز، آزادی و وظیفۀ خودآیینی (اصالت) و نکات ظریفترِ بازاریابیِ شبکهای شرکتی بودند. یک سوی اتاق، دو تخته وایتبورد روی سهپایههای چوبی قرار گرفته بودند که پُر شده بودند از کلمات مختصر تختهوایتبوردی: «آسیبپذیری»، «سفر»، «رهبری»، «خدمات»، «ارتباطات». گروه در پی رسیدن به نکتهای دربارۀ ماهیتِ دگرگونی بود: چگونه میتوان جهت حرکت یه فرهنگ را تغییر داد؟ اگر این اتفاق بیفتد امور چه شکلی خواهند داشت؟ و چه کسی میتواند از پس این کار برآید؟
چند هفته پیشازاین، شرکت انتفاعی تازهتأسیس کین، کوایت روُلوشن۲، (با این مأموریت اعلانشده: «آزاد کردن قدرت درونگراها برای منفعت همگان») ابتکاری آزمایشی با عنوان برنامۀ سفیر خاموش را در تعدادی از دفاتر و مدارس سراسر کشور آغاز کرد. شخص کین نیز درونگراست و اگر با او حرف بزنید، یا حتی چند صفحه از ساکت را بخوانید، بهسرعت با یکی از موضوعاتِ اصلی مورد نظرش برخورد میکنید: «ایدئال برونگرایی». او استدلال میکند که فرهنگ آمریکایی، و درکل جهان غرب، برونگرایی را میستاید. کلاسهای درس و محیطهای کارْ پیرامون آنهایی طراحی شدهاند که میتوانند در میان سروصدا و ازدحام دفاترِ پلان باز و توفانهای فکر برای مشارکت همه، موفق باشند. در همین حال درونگرایی «جایی میان سرخوردگی و آسیبشناسی» قرار میگیرد، چیزی که باید در راه رسیدن به یک خویشتن بهتر، بر آن فائق آمد. کین مینویسد «امروزه ما فقط برای دامنۀ بهشدت محدودی از سبکهای شخصیتی جایی در نظر میگیریم. به ما میگویند که عالیبودن یعنی بیباکی، خوشبختی یعنی اجتماعیبودن. ما خود را چون ملتی از برونگراها میبینیم، و این یعنی نسبت به اینکه واقعاً چه کسانی هستیم، نابینا شدهایم.» کین یادآور میشود که درواقع بین یکسوم تا نیمی از آمریکاییها درونگرا هستند. او اغلب به مخاطبانش میگوید اگر خودتان درونگرا نیستید، احتمالاً دارید یکی از آنها را بزرگ میکنید، یا مدیر یکی از آنها هستید یا همسرش.
و بدینترتیب برنامۀ سفیر خاموش، و این جلسه، برای رد و بدلِ آخرین افکار و نظرات، در بعدازظهری در ماه جولای در ساختمان آجرقرمزِ شرکت در هارلم (که اسمش –طبق انتظار- کوایت هاوس۳ است) برگزار میشود. کین میگوید هدفْ فقط این نیست که درونگراها احساس بهتری داشته باشند، بلکه کمککردن به آنهاست برای بهتر کارکردن و بیشتر یادگرفتن، برای اینکه کارمندان و دانشآموزان بهتری باشند. «سفیران» که داوطلبانی از سازمانهای شرکتکننده هستند، ماهها توسط تیم کوایت روُلوشن تمرین داده میشوند و پسازآن، آماده برای هُلدادن فرهنگ محیطهای مدرسه و محل کار به مسیرهایی که با سکوت آشتی دارند، به میان همتایان خود برمیگردند. این سفیران شاید از تعداد کمترِ پروژههای مشترک، و یا تعدادِ بیشتر اطلاعیههای پیش از جلسه دربارۀ موضوعات مطروحۀ آن طرفداری کنند. گوشههای جدیدی برای انزوا و سکوت بیابند، و شفافیت و ارتباط میان همکاران و همکلاسیها در دو انتهای طیف خُلقی را ترویج کنند.
اما تیم کوایت روُلوشن، حتی در همان زمانیکه داشت اولین موج از سفیران را تمرین میداد، هنوز تلاش میکرد تا بهطور کامل این را بفهمد که خودْ چه هستند، یا بهتر از آن، چه باید باشند، و اینکه درنهایت ویژگیهای اصلیشان چه باید باشد؟ پل سیبِتا، مدیرعامل بسیار برونگرای شرکت، درحالیکه صندلیاش پشت سرش کج شده و مسئول وایتبوردها و هدایت گفتوگوست، بالای میز ایستاده است. حدود یک دوجین از اعضای تیم کوایت روُلوشن، فرو رفته در صندلیهایشان دور میز نشستهاند. در آغاز جلسه، سیبتا از همه خواست تا تصویری از یک «سفیر کاملاً شکلگرفته» در ذهن مجسم، و سپس آن را توصیف کنند. پرسید که «ما چه چیزی خلق کردهایم؟ اگر شما خودتان سفیر بودید و فقط یک چیز از ما میخواستید، آن چیز چه بود؟ دوست دارید تبدیل به چه کسی بشوید؟» او داشت پیشنهاد تمرینی در مهندسی معکوس را میداد.
جوابها ابتدا مبهم بودند. گفتوگو حولوحوش «خودآگاهی» و «خودبیانگری» پرسه میزد. هدایت کردن رابطهها. خارج شدن آدم از کنج راحتیاش. کسی پیشنهاد کرد که سفیران میتوانند مثل مشاوران ازدواج باشند، منتهی نه برای ازدواج. دیگری دربارۀ کنشهای فردیِ بسیار کوچکی که شجاعانهاند، حرف زد. او گفت «در توصیۀ خودتان بهعنوان سفیر، دارید پیامی اشاعه میدهید. فکر میکنم لازم است به مردم گفته شود که اشکالی ندارد که قاعدهها را برهم بزنند.» کین اهمیت همراهکردنِ برونگراها، هم بهعنوان سفیر و هم بهمنزلۀ معتقدان به قسمت «برای منفعت همگان» را در بیانیۀ مأموریت کوایت روُلوشن مطرح کرد.
کس دیگری بحث را از سر گرفت: هایدی کازِویچ، مدیر «آموزش خاموش» که رهبری برنامۀ سفیر خاموش در مدارس را بر عهده دارد. او گفت «همراهکردن برونگراها بهعنوان بخشی از گفتوگو، اهمیت حیاتی دارد.» کازویچ بحث سه هفته پیش خود با گروهی از دانشآموزان را یادآوری کرد که طی آن، آنها را با اصول خلقیات و ویژگیهایی که درونگرا و برونگرا را مشخص میکند، آشنا کرده بود. در ادامه گفت «و فضا بهسرعت گشوده میشود. احساس اعتماد و امنیت پدیدار میشود و ناگهان متوجه میشوند که ’آها، پس من اینم؛ من سریعتر تصمیم میگیرم.‘ یا ’من راحتتر چند کار همزمان رو انجام میدم.‘ یا ’پس من بهخاطر همین ساکتم.‘ و بهخصوص برای ساکتها، آن لحظۀ ’آها، پس من از بغلدستیام که همیشۀ خدا دستش رو بلند میکنه، کمتر نیستم.‘»
سیبتا درحالیکه سرش را تکان میدهد تکرار میکند «همیشۀ خدا».
کازویچ دوباره گفت «همیشۀ خدا». موتورش حالا روشن شده بود. اضافه کرد «تغییری اتفاق میافتد. تغییری در مهربانی و احترام که اساسش گوناگونی افراد حاضر در اتاق است که با هم حرف میزنند. و شما تعامل انسانیتری خواهید داشت. من عاشق عبارت ’فرهنگ مهربانی‘ هستم. وقتی فضایی خلق میکنید تا افراد ساکتتر حرف بزنند، گاه ایدههای باورنکردنیای خواهید داشت که درغیراینصورت به اشتراک گذاشته نمیشدند. این خلاقیت است، باروری است. این یعنی اعتماد درون تیم. یعنی قدرت.»
معاشرت بهمثابۀ «ورزش هیجانی»
کین فکرش را نمیکرد که کتابش ممکن است مهم باشد. البته نه از آغاز. در اوایل دهۀ ۲۰۰۰ ایدۀ ساکت را زیرورو میکرده و با ادبیاتی مبهم دربارۀ تاریخ اجتماعی و روانی درونگراها سروکله میزده است؛ میگوید آن زمان «فکر میکردم دارم روی پروژهای بهشدت خاص کار میکنم و اگر بتوانم قراردادی ببندم و چند نسخه از کتاب فروخته شود، شانس آوردهام.» اما بعد کارگزارش با ناشران نیویورک تماس گرفت و «آنها بگویینگویی شیفتۀ کار شدند.» (شاید میتوانستند با موضوع آن همزادپنداری کنند: کین الآن میگوید «همانطور که میتوانید تصور کنید، اکثر دبیران بنگاههای نشر درونگرا هستند.») حراجی برگزار شد و جنگ پیشنهادِ قیمت در گرفت، که درنهایت رندوم هاوس آن را برد. کین به یاد میآورد که «مثل رؤیایی دیوانهوار بود.» و بعد زمان نوشتن رسید. برای رسیدن به مقصودْ هفت سال زمان و نسخۀ دومی لازم بود که باید از صفر شروع میشد.
در حقیقت کتابی که در ژانویۀ ۲۰۱۲ پدیدار شد، همان پروژۀ بهشدت منحصربهفردی بود که کین تصورش کرده بود. کتابی که تا حدودی یک مرور علمی است، تا حدودی یک مانیفست، تا حدودی خودیاری و تا حدودی هم سفرنامه است. سفرنامهای که اقامتهای او را در مکانهایی همچون کلیسای بزرگِ ریک واردن۴ به نام سَدِلبک در کالیفرنیا دنبال میکند، جایی که در میان لامپهای پر نورِ مخصوص فیلمبرداری و صفحهنمایشهای عظیم نیایش کرده است؛ یا یکی از سمینارهای آنتونی رابینز در آتلانتا که وعدۀ «آزادکردن قدرت درون» میداد، یا یک بعدازظهر که این تجارب با «گذر از آتش» از روی بستری از زغال گداخته به اوج خود رسید. و نیز دانشکدۀ کسبوکار هاروارد که یکی از دوستان کین که خود سابقاً محصل آن بوده، گفته بود که «پایتخت معنوی برونگرایی» است. در آنجا مشاهده کرد که استادان سخت میکوشند تا دانشجویان ساکت را به حرف بگیرند و معاشرت نوعی «ورزش هیجانی» است. یک روز کین در مرکز اشپنگلر نشسته و گفتوگویی را با چند دانشجو شروع کرده بود، که یکی از آنها به او توصیه کرده بود که «این دور و بر عمراً بتونی یه درونگرا پیدا کنی.»
هرچند قلب کتاب، چند ده مطالعۀ علمی است که کین طی مسیرش انجام داده است، اما یکی از این مطالعات متعلق به آدام گرنت، استاد مدیریت دانشکدۀ وارتون است که از پژوهش تجربیاش در سال ۲۰۰۳ دربارۀ تأثیرگذاری شگفتانگیز رهبران درونگرا میگوید. یکی دیگر، متعلق به آلن آرونِ روانشناس است دربارۀ افراد «شدیداً حساس»، با عواطف قوی و نفرت از خوشوبش که بسیار شبیهِ درونگراها هستند. و دیگری متعلق است به برایان لیتل، استاد روانشناسی کمبریج (مدرس سابق دانشگاه هاروارد)، دربارۀ «ویژگیهای آزاد» که به درونگراها و برونگراها اجازه میدهد زمانیکه وضعیت میطلبد، از خلقیاتشان فاصله بگیرند. کین یک فصل کامل را به کار جروم کاگان، استاد بازنشستۀ کرسی استارچ در روانشناسی اختصاص میدهد که پژوهش او، شرکتکنندگان را از نوزادی تا بلوغ دنبال کرده است؛ او در این پژوهش کودکانی را که «واکنشیِ شدید» مینامد، یعنی آنهایی که راحتتر از دیگران توسط محرکهای محیط برانگیخته میشوند و احتمال بیشتری دارد که درونگرا بار آیند، متمایز ساخت. کار او به تثبیت نقش زیستشناسی در شکلگیری شخصیت و خلقیات بهعنوان ویژگیای تا حدودی فطری، یاری رساند.
تعریف کاربردی کین از درونگرایی که متأثر از روانشناسان معاصری همچون کاگان است، همچنان پژواکی است از همان تعریفی که کارل یونگ در سال ۱۹۲۱ ارائه داد: اینکه درونگراییْ آدمی را بهسمت درون، به جهان افکار و احساسات هدایت میکند، درحالیکه برونگرایی رو بهسوی بیرون دارد، بهسوی انسانها و فعالیتها. درونگراها برای بازیابی توانشان به تنهایی نیاز دارند؛ برونگراها توان مورد نیازشان را از معاشرت میگیرند. کین با قویتر کردن این صورتبندی با استفاده از پژوهشهایی همچون اثر کاگان، تصویری میسازد که با تبعیضهای ماندگار مقابله میکند. (هرچند او حتی در پژوهشها نیز ایدئال برونگرایی را در کمین یافت: میگوید «وقتی بانکِ دادههای روانشناختی را زیرورو میکردم، خیلی زود فهمیدم که اگر کلمۀ ’درونگرایی‘ را وارد کنید، اینقدر مقاله پیدا میکنید» و دستانش را پانزده سانتیمتر از هم باز میکند. «و اگر کلمۀ ’برونگرایی‘ را وارد کنید، اینقدر مقاله پیدا میکنید.» حالا دستانش شصت سانتیمتر از هم فاصله دارند.)
کین ادعا میکند که درونگرایی خصیصهای ارزشمند و اغلب باشکوه است: درونگراها همدل و متفکرند؛ آنها گوشدادن را به حرفزدن ترجیح میدهند و پیش از گفتن، میاندیشند. احتمال مردن آنها در تصادف خودرو کمتر است و احتمال بیشتری دارد که به علامتهای هشدار توجه کنند. آنها میل دارند کسانی باشند که صلح برقرار میکنند و مشورت میدهند. از «قدرت عظیم تمرکز» برخوردارند و از وسوسههای ثروت و شهرت تقریباً ایمناند. آنها هنرمند و خلاقند، مخصوصاً هنگامیکه به تنهایی کار میکنند. او به خوانندگان اطمینان میدهد که لیست درونگراهای والاقدر بلند است: چارلز داروین، دکتر سوس۵، رُزا پارکس۶، آلبرت آینشتاین، استیو وُزنیاک۷، استیون اسپیلبرگ، جی.کی. رولینگ.
تبدیل درونگرایی به چیزی باحال
خوانندگان نیز همان واکنشی را به ساکت نشان دادند که ناشران نیویورکی داده بودند، انگار چاهی بکر ناگهان از زمین جوشیده است. کتاب پرفروش شد. هفتۀ بعد از انتشار ساکت، عکس کین روی جلد مجلۀ تایم رفت و چند هفته بعد از آن، او در تِد سخنرانیای داشت که تنها در همان روز اولِ انتشار آنلاین، پانصدهزار بار تماشا شد (تا الآن رقمی نزدیک به ۱۶ میلیون بار). در آن سخنرانی، او داستانی تعریف کرد دربارۀ رفتن به اردوی تابستانی بهعنوان یک نُه سالۀ درونگرا، با چمدانی پر از کتاب و انتظاری شادمانه برای همان جنس معاشرتی که در خانه به آن عادت داشت: مقدار زیادی مطالعۀ دستهجمعی در سکوت، همراه با «گرمای حضور فیزیکی» دیگرانی که در نزدیکیاند، در حین «پرسهزنی دوروبَر سرزمین هیجانانگیز درون ذهن خودت.» اما اردو چنین نبود -بیشتر شبیهِ «یک مهمانی آبجوخوری بود منتهی بدون هیچ الکلی»- و کین چمدان را حتی باز نکرد. او گفت اولین بار نبود که «این پیام را دریافت کردم... که باید سعی کنم خودم را برونگراتر جا بزنم.»
سوزان کین
او همچنین به مخاطبان دربارۀ پدربزرگش گفت، یک خاخام بروکلینی که موعظههای هفتگیاش به مدت ۶۲ سال، «قالیچههایی ظریف از تفکرات باستانی و انسانگرایانه میبافتند.» بااینکه در برقرارکردن ارتباط چشمی با جماعتش مشکل داشت اما دوستش داشتند و محترمش میداشتند: وقتی مرد، پلیس مجبور شد خیابانها را برای جادادن انبوه عزاداران ببندد. کین گفت «ما به تعادل بیشتری از لحاظ فرهنگی نیاز داریم. وقتی روانشناسان نگاهی به زندگی اکثر انسانهای خلاق میاندازند، افرادی را مییابند که در تبادل و پیشبرد ایدهها خوبند، اما در کنارِ آن گرایشی جدی به درونگرایی در خود دارند.»
کین پس از سخنرانی به اتاقش در هتل بازگشت و در را بست. ۲۰دقیقه سخنرانیکردن زیر نور و جلوی دوربین و صدها تماشاگر، انرژی زیادی از او گرفته بود و تقریباً نیاز به یک هفته زمان داشت تا بازیابی شود. میگوید «تا چند روز بهندرت بیرون میرفتم.» اما پیشازآن نیز دریافت نامهها و ایمیلهایش شروع شده بود که قرار بود بدل به سیلی از هزاران شود، از خوانندگانی که بیصبرانه میخواستند برای او داستانهایشان را بگویند یا نصیحتش را بشنوند یا از او تشکر کنند. بعضی نوشتند که انگار باری از روی دوششان برداشته شده است. آنها در کتاب کین خود را میدیدند که توضیح داده و تبرئه شده بودند. بسیاری از آنها به کین گفتند که آرزو میکردند همۀ اینها را سالها و یا دههها زودتر میدانستند.
پس از پیدایش ساکت، درونگرایی ناگهان مد شد. سروکلۀ این واژه در جاهای نامحتملی همچون مجلۀ فورچون و فَست کامپانی و هاروارد بیزنس ریویو پیدا شد، در نوشتههایی که توضیح میدادند چگونه میتوان کارمندان درونگرا را پرورش داد و لحاظ کرد. کارگاه ترم زمستانیِ حلِ مسئله در دانشکدۀ حقوق هاروارد که برای تمام دانشجویان سال اول الزامی است، تبدیل به مکانی شده که به گفتۀ مدیر آن، مارتا مینُو -که خودش هم درونگراست- دانشجویان «بهصراحت دعوت میشوند» تا دربارۀ خلقیات و شخصیت، و چگونگی تأثیر آن بر کاراییشان صحبت کنند. مینُو میگوید «فکر میکنم بسیاری از آنها خاطر جمع میشوند که نه، لازم نیست همۀ آدمها وکیل دعاوی باشند.» او اضافه میکند که «در دانشکدههای حقوق، شاید حتی بیش از دانشکدههای کسبوکار، دانشجویان بسیار زیادی خود را درونگرا میپندارند. اینها افرادی هستند که بدشان نمیآید ساعتها و ساعتها پای کتابها بنشینند.» اما حتی برای دانشجویان دانشکدههای کسبوکار نیز تغییری صورت گرفت. اِمی کادی، روانشناس اجتماعی و دانشیار مدرسۀ تجارت هاروارد (نگاه کنید به «روانِ خودکار») که خود جزو قهرمانهای تِد است، هر کلاس جدید را با پرسیدن اینکه چند نفر در کلاس برونگرا یا درونگرا
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را لیدیالایل گیبسون نوشته است و در تاریخ ۲۰ ژانویه ۲۰۱۷ با عنوان «Quiet, Please» در وبسایت هاروارد مگزین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «خاموشانِ جهان متحد شوید» و با ترجمه علی امیری منتشر کرده است.
•• لیدیالایل گیبسون (Lydialyle Gibson) یکی از نویسندگان و ویراستاران هاروارد مگزین است.
[۱] Quiet: The Power of Introverts in a World That Can’t Stop Talking
[۲] Quiet Revolution (انقلاب خاموش)
[۳] Quiet House (خانۀ خاموش)
[۴] Rick Warren واعظ و کشیش مشهور اونجلیکال که در کلیسای سدلبک، یکی از مهمترین کلیساهای اونجلیک در آمریکا، موعظه میکند [مترجم].
[۵] تئودور سوس گایزل، نویسنده، کاریکاتوریست و ناشر آمریکایی. عمدۀ شهرت او برای داستانهایی است که برای کودکان نوشته است. در سال ۱۹۸۴ جایزۀ پولیتزر گرفت [مترجم].
[۶] فعال جنبش حقوق مدنی در ایالات متحده، زن سیاهپوستی که لقب مادر جنبش آزادی را گرفت. تلاشهای او منجر به رفع تبعیضهای قانونی علیه سیاهپوستان شد [مترجم].
[۷] مهندس کامپیوتر آمریکایی، یکی از بنیانگذاران شرکت اپل [مترجم].
[۸] www.quietrev.com
[۹] Quiet Power: The Secret Strengths of Introverts
[۱۰] Quiet Dog (سگ خاموش)