آلیسون گیلبرت، اُپرا — در عکس، من و مادرم روی لبۀ سنگیِ فوارهای گرد و بزرگ در پاریس نشستهایم. شانه به شانۀ هم دادهایم، دستانمان در هم گره خورده است، و من سرم را به گونۀ مادرم تکیه دادهام. شنبه ۳۱ آگوست ۱۹۸۵ است و ۱۵ ساله هستم. ما در باغ تولری هستیم، دو گردشگر سرخوش در یک ماجراجویی مادر و دخترانه که درست از صبح همان روزی آغاز شد که پرواز نیویورک به فرانسهای که سوار آن بودیم، به زمین نشست.
حالا که این عکس را تماشا میکنم، نهتنها آن لحظه در ذهنم مجسم میشود، بلکه بسیاری از اوقات خوش دیگری را که با مادرم گذراندیم در نظرم میآید: اسبسواری در سنترال پارک و مهمانیهای پرسروصدا و شلوغی که او هر سال میزبانش بود. آن تصاویر و احساسات همراهشان -سعادت، عشق، احساس امنیت کامل- با گذشت سالها برای من پررنگتر شده است. ده سال پس از عکسی که در پاریس گرفتیم، مادرم در اثر سرطان تخمدان درگذشت. نتوانست به جشن عروسیام بیاید و هرگز فرزندانم را ندید. خاطراتش تنها چیزی است که برایم باقی مانده، خاطراتی که مرا سر ذوق میآورند و یاریام میکنند تا سراسر وجودم سرشار از احساس کمال شود.
بااینحال، عکسمان در پاریس تا مدتی برایم آینۀ دق شده بود. زمانی طولانی آن را لای یکی از آلبومهای عکس جا گذاشته بودم، چون یادآور چیزهایی بود که از دست دادهام. اما وقتی آن عکسها را به فرزندانم نشان دادم و با آنها دربارۀ مادربزرگشان صحبت کردم، فهمیدم که یادآوری گذشته سودمند است. یافتن راههایی برای حفظ ارتباط با گذشته، آرامم میکرد.
باوجوداین، دلبستگی و احساس تعلقی که داشتم پدیدۀ چندان جدیدی نیست -در هومر و انجیل هم اشارههایی به مفهوم نوستالژی شده است- اما نوستالژی یا حس غربت، در گذشته، یکجور بیماری توصیف میشد. در سال ۱۶۸۸، پزشک سوئیسی، یوهانس هوفر، این اصطلاح را برای توصیف غم و اندوه مداوم و گاه ضربان قلب نامنظم جوانان دور از وطن ابداع کرد. هوفر نوشت بیماری روحی و جسمی آنها با «با صدای زنگولۀ حیوانات که مداوم توی سرشان میپیچد» برانگیخته میشود. بعدها، پزشكان نظامی كه به مداوای سربازان سوئیسی میپرداختند كه بهویژه در مقابل این بیماری آسیبپذیر بودند، فرضی را مطرح كردند كه میگفت حس نوستالژی ناشی از آسیبدیدن پردۀ گوش و بافت مغز آنها در اثر طنین مداوم زنگولۀ گاوها در کوهستانهای آلپ بوده است و احساس غربت آنها نوعی حسرت برای سرزمین کوهستانیشان بود.
تا مدتها، نوستالژی به صورتهای مختلف بهعنوان نوعی اختلال مهاجم و شکلی از افسردگی طبقهبندی میشد، اما امروزه تنها بهمنزلۀ یکجور تعلق احساسی به گذشته تعریف میشود. حالا محققان معتقدند که چنین احساسی میتواند سلامتی و شادمانی را در ما بهبود دهد. براساس مقالۀ جدیدی که در نشریۀ ترندز این کاگنیتیو ساینس۱ به انتشار رسیده است، نوستالژی میتواند نیرویی انگیزشی و پویا باشد. کنستانتین سدیکیدس یکی از نویسندگان این مقاله و دانشآموختۀ دکتری در دانشگاه ساوتهمپتون انگلستان، در زمرۀ روانشناسانی است که به طور گسترده دربارۀ تاثیرات نوستالژی تحقیق کرده است. به گفتۀ او، خاطرات شیرین میتواند احساس تعلق خاطر و عزت نفس را در ما پدید آورد که موجب خوشبینی، الهام و خلاقیت بیشتر ما میشود. تحقیقات او همچنین حاکی از دیدگاه متفاوت دیگری نیز هست که بهویژه برای داغدیدگان اهمیت دارد: نوستالژی ممکن است راه علاج تنهایی این افراد باشد. نوستالژی که امروزه نوعی احساس اجتماعی، مانند همدلی، در نظر گرفته میشود، میتواند ما را به دیگران نزدیک کند. تصور میشود که وقتی پیوندی نزدیک با درگذشتگان عزیزمان احساس میکنیم، احتمالاً احساس پیوند مشابهی را با اطرافیان حال حاضرمان نیز برقرار خواهیم کرد.
این حس عمیق تعلق باعث میشود آدمهای خاطرهباز به این باور برسند که زندگی معنادارتر است، یافتههای سدیکیدس و
آلن پدرسن، مدیر اجرایی موسسه کامپشنیت فرندز، سازمانی كه حامی چیزی نزدیک به یك میلیون پدر و مادر، خواهر و برادر و مادربزرگ و پدربزرگ داغدیده در سراسر ایالات متحده است، میگوید: «نوستالژی مرهمی است شفابخش». «ما قبلاً خیال میکردیم که بهتر است خاطرات درگذشتگان را کنار بگذاریم، چرا که بسیار دردآور بودند. این تفکر قدیمی است. اکنون میگوییم که تا میتوانی خاطراتت را مرور کن».
سی سال پس از آن سفر فراموشنشدنی مادر و دختری، به اتفاق همسر و فرزندانم راهی پاریس شدیم. در اولین عصر سفرمان، یکراست به تولری رفتیم و به فوارهای سر زدیم که من و مادرم در کنارش عکس گرفته بودیم. حالا من و دخترم درست همانجا بر لبۀ فواره نشستیم: مادر در سمت چپ و دختر در سمت راست. میتوانستیم عین همان عکس را بگیریم، اما شوهر و پسرم را ترغیب کردم که به ما ملحق شوند. لحظهای که یک رهگذر مهربان از ما عکس گرفت، احساس سرخوشی وجودم را پر کرد. زمانی طعم زندگی کامل را خواهیم چشید که همزیستی حضور و فقدان را پذیرا شویم. حالا عکس جدید خانوادگیمان در کنار قاب عکس قدیمی من و مادرم روی پیانو جا خوش کرده است و من با دیدن هر دو به وجد میآیم.
پینوشتها:
• این مطلب را آلیسون گیلبرت نوشته است و در شمارۀ نوامبر ۲۰۱۶ مجلۀ اُپرا با عنوان « Why Looking at a Photo Can Ease Loneliness and Grief» منتشر و سپس در وبسایت همین مجله نیز بارگزاری شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۹ مهر ۱۳۹۸ با عنوان «نوستالژی میتواند مرهمی برای تنهایی باشد» و ترجمۀ مرتضی امیرعباسی منتشر کرده است.
•• آلیسون گیلبرت (Allison Gilbert) روزنامهنگار، نویسنده و برنامهسازی است که تاکنون سه بار برندۀ جایزۀ اِمی شده است. گلیبرت مدتهاست دربارۀ مسئلۀ سوگواری و فقدان عزیزان مینویسد. از جمله کتابهای او میتوان به درگذشته و حال: زندهنگاه داشتن خاطرات عزیزان (Passed and Present: Keeping Memories of Loved Ones Alive).
[۱] Trends in Cognitive Sciences