اگنس کالارد، پوینت — اولینباری که در دانشگاه حرف زدم دربارۀ نقش وکیل مدافع شیطان۱ بود؟ سپتامبر ۱۹۹۳ بود و بحثی سیاسی در کلاس بنیانهای علوم انسانی۲ داشتیم: استاد پرسید آیا باید اجازه بدهیم مردم اظهارنظرهایی را که با آن موافق نیستند «صرفاً به خاطرِ استدلال» مطرح کنند؟ گفتم هیچکس نمیتواند دردسرهای احتمالی این کار را بداند. پُرحرارت و مستدل مخالفت کردم. و در بحث بر دیگران پیروز شدم: در بقیۀ سال، دیگر خبری از «مشارکت عمومی» در آن کلاس نبود.
استدلالم این بود که برعهدهگرفتن وکالت شیطان اعتمادی را که اساس گفتوگوست تضعیف میکند. چرا باید کسی را جدی بگیریم اگر خود او به گفتههایش باور ندارد؟ فرایند گفتوگو منوط به صداقت و گشودگی است، زیرا تنها کسانی که صادقاند در موضع یادگرفتن یا یاددادن قرار دارند. عبارت بسیار توییتشدۀ «شیطان به اندازۀ کافی وکیل مدافع دارد» را نشنیده بودم، اما برای سخنرانی پرشور من تعبیر خوبی بود.
به هر حال، مخالفتم با برعهدهگرفتن نقش وکیل مدافع شیطان صادقانه نبود. حقیقت این است که خودم داشتم نقش وکیل مدافع شیطان را بازی میکردم.
ماجرای نمونههای صادقانۀ این نقش با کلیسای کاتولیک آغاز میشود. وکیلمدافع شیطان یک منصب دینی رسمی است که تاریخش به سدۀ شانزدهم برمیگردد و وظیفۀ آن استدلال علیه قدیسسازی از یک فرد معین بود. اسم رسمی این منصب «پشتیبان ایمان»۳ بود، زیرا این شخص، به تعبیر مورخ سدۀ هفدهم جووانی پاپا، «نقش... جستوجو برای حقیقت و حراست از شریعت را دارد تا کاندیدهای کسب افتخار محراب واقعاً شایستگی داشته باشند، بدون کوچکترین شائبهای یا کوچکترین تردیدی».۴
قدیسسازی فرایند کشف کسانی است که از پیش قدیس بودهاند، نه تصمیم در این باره که فلان کس میبایست قدیس «شود». کلیسا برای نیل به این حقایق نوعی رسیدگی ترافعی۵ موسوم به «اقامۀ تناقض»۶ اتخاذ نمود که طی آن وکیلمدافع شیطان علیه وکیلمدافع قدیس (که «وکیلمدافع خدا» یا به طور تخصصیتر «وکیلمدافع مدعی» نیز نامیده میشد) قرار میگرفت. وظیفۀ وکیلمدافع شیطان اشاره به کاستیهای شخصیت قدیس آینده، یا اقامۀ تبیینهایی طبیعتگرایانه برای معجزاتی است که ادعا میشد آن شخص انجام داده است.
یک شیوه برای فهم اهمیت وکیلمدافع شیطان نگاه به اتفاقات پس از ۱۹۸۳ است، یعنی وقتی که پاپ ژان پل دوم قانونی برای کاستن نقش ترافعی «پیشتیبان ایمان» عرضه داشت: شمار قدیسسازیها در دوران پاپی او بیش از ۴۰۰ سال تاریخ
گروه تفحص در معرض سوگیریهای شناختهشدهای است که منبعث از این واقعیتاند که انگیزههای افراد گروه برای کنارآمدن با هم غالباً بیشتر از انگیزههایشان برای یافتن حقیقت است. میل گروهها به «افتادن» در مسیری است که کمترین مخالفتها را برانگیزد: در قدیسسازی، میل گروهها به سمت ائتلاف خواستها جهت یافتن کسی برای تقدیس است (خطر بتسازی)، و وقتی جرمی رخ داد، میل گروه به سمت ائتلاف خواستها جهت یافتن مقصر است (خطر سپر بلا ساختن). فقط یک مثال برای نحوۀ فعالیت این سوگیری بگویم: میل گروهها به این سمت است که دربارۀ اطلاعات چند عضو از گروه بحث نکنند و بر روی اطلاعات بیشتر یا همۀ اعضا بیش از حد تأکید کنند.۷
چنین سوگیریهایی ممکن است ما را متمایل کند به اینکه بدیلهایی برای گروه تفحص بجوییم. در واقع بدیلهایی هم وجود دارد: برای پاسخ به یک پرسش معین میتوان دست به پژوهش تجربی زد، از یک متخصص مشورت گرفت، یا به اجماع محققان رجوع کرد. اگر هر یک از اعضای گروهی بزرگتر قسمتی از پاسخ را داشته باشند، میتوان در پی شیوههایی دقیقتر برای گردآوری این پاسخها بود. برای مثال، کَس سانستاین یادآور شده است که میتوان با بازارهای پیشبینی، که طی آن مردمان بر روی احتمال درآمدی معین معین شرطبندی میکنند، از سوگیریهای ملازم با میل گروه جلوگیری نمود. سانستاین میگوید: «بازارهای پیشبینی غالباً عملکرد بهتری از گروههای مشورتی دارند صرفاً به این خاطر که کاراییشان در گردآوری اطلاعات پراکنده در میان افراد گوناگون بهتر است. بهعلاوه، بازارهای پیشبینی انگیزههای شخصی را به نحوی هماهنگ میسازند که بهخوبی برای کاهش مشکلات ملازم با گروههای مشورتی
در اصل، وکیلمدافعان شیطان اجازه میدهند هدفِ با هم فهمیدن چیزها را با هدفِ تعهد به حقیقت ترکیب کنیم، و این کار را با ایفای نقش بازرسِ اجماعات گروه انجام میدهند. در عمل، وکیلمدافعان شیطان غالباً موفق نمیشوند که به این نقشِ مسالمتجویانۀ «بازرسی» وفادار بمانند؛ چرا که آنها مستعد تندرویاند، چه یک داور مخالفخوان در نشریه باشند، چه ترولی در اینترنت چه یک شورشیِ عاشقِ دیدهشدن. قواعدِ مفروض شغلی مانع راه آنها نمیشود و به نحوی غیرسازنده و افراطی نقد میکنند.
من را در سال ۱۹۹۳ تصور کنید. به جای بازرسیِ اجماعِ گروه از راه طرح دغدغههایی دربارۀ برعهده گرفتن نقشِ وکیل مدافع شیطان، وظیفۀ خودم دانستم تا با سخنرانی قانعکنندهای نظر گروه را با نظر خودم همراه کنم. در مشورت گروهی همیشه کسانی هستند که با جملاتی فصیح حرفشان را شروع کنند و مستبدانه فرصت صحبتکردن را از بقیه بگیرند. و همیشه دیگرانی هم هستند که در گروه بذر نفاق میافکنند تا به هدفِ شومِ انشعاب گروه برسند. گروه نخست در جستوجو برای وحدت افراط میکند، و گروه دوم در جستوجو برای انشقاق. باید به مشکل نخست -خطرهای عوامفریبی- با تأکید بر ارزش فاصلۀ انتقادی، و به مشکل دوم -خطرهای فرقهگرایی- با این ایده واکنش نشان داد که لازم است یاد بگیریم تا با هم کنار بیاییم. تنها در صورت مواجهۀ همزمان
پینوشتها:
• این مطلب را اگنس کالارد نوشته است و در تاریخ ۲ سپتامبر ۲۰۱۹ با عنوان «The Devil’s Advocate’s Advocate» در وبسایت پوینت منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ آذر ۱۳۹۸ با عنوان «آدمهایی که فقط ساز مخالف میزنند چه فایدهای دارند؟» و ترجمۀ میلاد اعظمیمرام منتشر کرده است.
•• اگنس کالارد (Agnes Callard) استاد فلسفۀ دانشگاه شیکاگو و متخصص بحث فلسفی دربارۀ مسائل زندگی روزمره است. ترجمان پیش از این مطالب «چرا از بچه پولدارها بدمان میآید؟» و «چرا هیچکس به هیچ نصیحتی گوش نمیدهد» را از او ترجمه و منتشر کرده است.
[۱] devil’s advocacy
[۲] بنیانهای علوم انسانی (Core humanities) دورۀ درسی یکسالهای است در این باره که انسانها در زمانها و فرهنگهای مختلف تجاربشان را چگونه تفسیر و امور انسانی را چگونه فهم کردهاند. [مترجم]
[۳] promoter of the faith
[۴] Jason A. Geay, “The Evolution of the Promoter of the Faith in Causes of Beatification and Canonization: A Study of the Law of 1917 and 1983”, Pontificia Universitas Lateranesis Facoltas Luris Canonici (Rome, 2015)
[۵] adversarial process
[۶] contradictorium
[۷] Garold Stasser, Laurie A. Taylor, and Coleen Hanna, “Information Sampling in Structured and Unstructured Discussions of Three and Six-Person Groups”, Journal of Personality and Social Psychology 57 (1989): 67
[۸] Sunstein, Cass, “Deliberating Groups versus Prediction Markets (or Hayek’s Challenge to Habermas)”, Episteme, 3 (3) 2006, 192-213