اندرو هوی، ایان — دورههای امروزی تاریخ فلسفه در دانشگاهها، به بررسی متفکران برجسته تمدن غرب، همچون دستهای باشکوه از فیلسوفان، از افلاطون و ارسطو، تا دکارت و کانت و هگل و نیچه اختصاص یافتهاند. این بزرگترین اذهانِ همه دورانها، ایدههای خود را در چارچوب مجلداتی قطور، آکنده از تعاریفِ پیراسته، استدلالهای دقیق و نقدهای پیوسته ارائه کردهاند. آموزگاران فلسفه نیز بر پایۀ این متون، روایتهای اصلیِ این ایدههای فلسفی را به نسلهای جدید جویندگان دانش میآموزند.
ایمانوئل کانت چهرهای است که این سنت فلسفی را بهخوبی نمایندگی میکند. فیلسوف آلمانی در صفحات پایانی نقد عقل محض (۱۷۸۱)، تاریخ فلسفه را از افلاطون تا ارسطو و پس از آن، تا لاک، لایبنیتس و خودش، بهمثابۀ تلاشهایی برای برساختن نظامی [فلسفی] روایت میکند. کانت خودش را چیزی نمیداند، جز یک معمار زبردستِ اندیشهها:
مقصودم از معماری، هنر نظامسازی است. زیرا وحدت نظاممند همان چیزی است که باورهای عمومی را به قامت علم درمیآورد.
معنای این سخن آن است که علم مجموعهای از اندیشههای اتفاقی و باریبههرجهت را در قالبی سازگار و نظاممند بازسازی میکند و صرفاً پس از این بازسازی است که فلسفه میتواند به نظریه یا روشی برای داوری میان دانش و نادانش بدل گردد. از این رو بدون نظام، فلسفۀ واقعی نیز در کار نخواهد بود.
اما آیا ممکن است چیزی بیش از آنچه در فلسفۀ کانت یافتنی است، وجود داشته باشد؟ چه خواهد شد اگر تاریخ فلسفه را نه از چشمانداز نظامهای اندیشه، بلکه با تلقی جایگزینی بنگریم که به پارهها و گزیدههای اندیشه توجه بیشتری نشان میدهد؟
بهعنوان نمونه گفتۀ هراکلیتوس را در نظر آورید که «ذاتْ پنهانشدن را دوست دارد»؛ یا این سخن پاسکال که «سکوتِ جاودانِ این فضاهای نامتناهی مرا به هراس میافکند»؛ یا این گزینگویۀ نیچه که «اگر بنا باشد معبدی بر پا شود، باید معبدی ویران گردد». هراکلیتوس پیش از و در برابر افلاطون و ارسطو، پاسکال پس از و در برابر دکارت و نیچه پس از و در برابر کانت و هگل ایستادهاند. آیا میتوان حرکت تاریخ اندیشه را بر مدار گزینگویهها تحلیل کرد؟
بخش قابل توجهی از تاریخ فلسفه در غرب را میشود بهمثابۀ تلاشهایی برای برپایی نظام روایت کرد. حال آنکه بخش بزرگی از تاریخ گزینگویهها را میتوان چونان هشدار، ایستادگی و روی گرداندن از این کلانسیستمها، از طریق خلق پارههای ادبی، به شمار آورد. فیلسوف خطوط پیوستهای از استدلال را به نقد میکشد یا بنا مینهد؛ اما گزیدهگو خطوط پراکندهای از شهود را به شکل ترکیبی ادبی میسراید. یکی از این دو در زنجیرۀ منطق حرکت میکند و دیگری این زنجیره را پاره میکند و درمیگذرد.
•••
گزینگویهها پیش از تولد فلسفۀ غرب نیز وجود داشتهاند. در یونان باستان، گفتههای کوتاه اناکسیمندر، کسنوفانس، پارمنیدس یا هراکلیتوس نخستین تلاشها برای تفکر نظرورزانه را بنیان نهادند و درعینحال، سنتی را تأسیس کردند که افلاطون و ارسطو مخالف سرسخت آن بودند. گفتههای مبهم آنها از تحلیل گفتار میگریزد و در چارچوبِ نظم سیستماتیک قرار نمیگیرد. با آنکه هیچکس در خردمندانه بودن این گفتهها تردید نداشت، افلاطون و ارسطو با گونهای دودلی به آنها مینگریستند. زیرا چنین به نظر میرسید که این سخنان بی هیچ دقتی بر زبان آمدهاند و گفتههایی پراکنده و مشوش از زبان مردانی بس زیرک و دانا هستند.
به عنوان مثال افلاطون در نقد هراکلیتوس چنین میگوید:
اگر از اینان سؤالی بپرسید، عبارتی رازآلود را از انبان خود بیرون میکشد و به سویتان پرتاب میکند و اگر تلاش کنید او را به ارائۀ توضیحی از آنچه گفته وادارید، عبارت دیگری را دریافت خواهید کرد، پر از پیچوتابِ غریبِ زبان.
افلاطون این راهبرد هراکلیتوسی را مشکلزا میداند، چرا که چنین متفکری پیوسته به خلق گزینگویههای تازه میپردازد تا از داوری و نتیجهگیری بگریزد. در چنین چارچوبی، هراکلیتوس دستِکم به دو شیوۀ بنیادین در برابر افلاطون میایستد: نخست آنکه نظریۀ تغییر دائمیِ او در تقابل با نظریۀ صور افلاطونی است و دوم آنکه اندیشۀ او ظاهراً در به نحوی انفرادی، تکگویانه و ضدانسانگرایانه بر مخاطب اثر میگذارد، حال آنکه افلاطون همواره متفکری اجتماعی، اهل گفتگو و پذیرا به نظر میرسد.
نقد افلاطون بر شیوۀ گزینگویانه و رازآلود سلف خویش، نشانگر مرحلهای مهم در روند تکامل فلسفه باستانی است که در آن، حرفهای الهامآمیز جای خود را به گفتار استدلالی میدهد، تفکر از ابهام به سوی وضوح میرود و در نتیجه، سبک گزینگویانه به سود استدلال منطقی به حاشیه رانده میشود. بهاینترتیب، از دوران سقراط به بعد، فلسفه را نمیتوان بدون برهان و استدلال تصور کرد.
من معتقدم میشود در برابر افلاطون از هراکلیتوس دفاع کرد. زیرا سردرگمی برآمده از گفتههای معماگونه لزوماً به ویرانی تفکر نمیانجامد، بلکه میتواند منجر به پژوهشهایی مولّد بشود. برای نمونه گفتۀ مشهور زیر را در نظر بگیرید:
ذات پنهانشدن را دوست دارد.
(یا)
ذات معمولاً خود را پنهان میکند.
این چند واژه سیلی از تفسیر و پرسش به راه انداختهاند: ذات چیست؟ پنهانشدن چیست؟ دوستداشتن چیست؟ پیر هدو۱، فیلسوف فرانسوی در حجابِ ایزیس۲ از دستکم پنج تفسیر ممکن از این عبارت سخن میگوید: دانستنِ معنای حقیقی هر چیز دشوار است؛ معنا میخواهد پنهان شود؛ ذات منشاء هر چیز است و جستوجوی ردپای آن دشوار است؛ مرگ از پیِ زادن میآید؛ و نمودها فریبندهاند. ذات هراکلیتوس (و بهطور کلی ذات زبان) دوست دارد پنهان شود. بر این پایه میتوان نتیجه گرفت که گزینگویهها پنهانشدن را دوست دارند و تفاسیر روشنساختن را.
الگویی که هراکلیتوس دربارۀ ذات به کار میبرد را میتوان دربارۀ هر نوع گزینگویی گفت. گزینگویهها به دقت و خوانش کاملتر دعوت میکنند و همزمان در برابر هر خوانشی میایستند، و به این ترتیب از هر خوانندهای میخواهند تا دست به تعبیر و تفسیر (هرمنوتیک) بزند. پارهگفتهها نسبت به فلسفۀ استدلالی تناقضآمیز و ابتدایی به نظر میرسند؛ زیرا معماگونه و پیچیدهاند و کاری نمیکنند جز برانگیختن ما به تفکر دربارۀ خواستگاه و ذات اشیا.
هر گزینگویهای مستلزم تفسیر است و در این تفسیر، خواننده به مشارکت در کنش فلسفی فراخوانده میشود. او دعوت میشود که خود نیز فلسفه بورزد. ازاینرو گزینگویهها همزمان پیش از فلسفه حضور دارند، در برابر آن میایستند و پس از فلسفه ادامه مییابند.
دکارت در قرن هفدهم فلسفۀ جدید را با ارائۀ قوانین و جهتگیریهای مورد نیاز برای اندیشیدنِ شفاف آغاز کرد. بااینحال و چند دهه پس از او، پاسکال اصلاحاتی اساسی در پیشنهاد او ایجاد کرد. شاید او «شرط بسته بود» که نظم قاعدهمند، بیش از حد جدی گرفته شده است. پاسکال از هر جهت یکی از نوابغ عصر خود بود. او در سنین جوانی در هندسه و جبر تلاشهای مؤثری کرد و در اواخر دهۀ بیستم
زمانی که نیچه در اواخر ۱۸۷۰ شغل دانشگاهی خود را در پژوهشهای کلاسیک ترک کرد، متنشناسی گزینگویهها در نگاه او به فلسفۀ گزینگویه بدل شد. بهاینترتیب، او به جای مطالعۀ گزینگویهها، خلق آنها را به قلم خود در پیش گرفت. نیچه در بارورترین بخش از حیات خود، میان دو اثر انسانی، زیاده انسانی (۱۸۷۸) و آنک انسان (۱۸۸۸)، هزاران هزار پارهگفتار و گزینگویۀ نغز تصنیف کرد و این سبک گزینگویانه رفتهرفته به شیوۀ مطلوب نیچه بدل شد. چنانکه پیامبر چنین گفت زرتشت با زبانی سخن میگوید که یادآور سبک معماگونه و دیونیسوسی در ادب حکیمانۀ یونان است.
در واقع فرم ادبی مبتنی بر گزینگویی شیوهای بود که نیچه در آن به خوانندگان خود میآموخت که نظریه یا چشمانداز خاص نیچهای را بیچونوچرا نپذیرند، بلکه فلسفۀ زندگیِ اختصاصی خود را بیافرینند. او در این رابطه مینویسد: «در کتابهای گزینگویانه، مانند نوشتههای من، شمار زیادی عبارات فراموششده و زنجیرههای فکری در میان گزینگویههای کوتاه پنهان است». معنای این سخن آن است که نیچه بنا ندارد لقمه را جویده و در دهان خواننده بگذارد. روش او چیزی از گونۀ گفتار هراکلیتوسی است؛ سخنانی جهنده و سخت و کوتاه، پندهایی پیشگویانه و تیرهایی که به قلب خوانندگان مینشیند تا عادات فکری آنها را بر هم بریزد و از میان بردارد. خوانندگان در برابر متون او باید کار بیشتری انجام دهند و آنچه را «میان و پس پشت» واژگان تیز و برّان او پنهان است، جستوجو کنند. نیچه در یکی از همین بینشهای شکافنده در غروب بتها مینویسد:
دربارۀ چیزی واژۀ کافی داریم که آن را دیگر از سر گذرانده باشیم. گفتاری نیست که ذرهای خوارشماری در آن نباشد ... گوینده همین که زبان باز کرد خود را عامّی کرده است.
نیچه میخواهد ما را به تفکر دربارۀ پیوند سست میان افکار درونی، سخن و نوشتار برانگیزد. تولید اندیشه، یا همان حرکت از ایدههای ذهنی به سوی ایدههای بیانشده در نوشتار، هرگز بیخلل صورت نمیگیرد و همیشه نوعی مسئلۀ وفاداری در انتقال از ایده ذهنی به متن در کار است. از این رو است که درونیترین اندیشههای ما به چنگ زبان نمیآیند و گزینگویه حقیقی در واقع ورای واژگان است. به بیان ظریف شلگل:
پارهگفتار باید همچون یک اثر هنری به طور کامل از جهان پیرامون خود ایزوله و همچون خارپشت خودبسنده باشد.
این مقایسه میان خارپشت و گزینگویه به هیچ روی امری تصادفی نیست، چراکه نمونههای دیگری از ارجاع به این جانور، از جمله در پارهگفتار آرخیلوخوس۶، یافتنی است. همان تمثیلی که آیزایا برلین بعدتر آن را این گونه به ما شناساند:
روباه چیزهای بسیاری میداند، حال آنکه خارپشت تنها یک چیز میداند.
گرچه گزینگویه در تعریف خود نوعی بیان موجز است، تقریباً همیشه در روندی مداوم از تکرارهای بیشمار، تکثیر میشود. گزینگویه همچون خارپشت، بنا به ماهیت خود، جانوری منزوی است، اما
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را اندرو هوی نوشته است و در تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۲۰ با عنوان «In praise of aphorisms» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۹۹ با عنوان «در ستایش گزینگویهها» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
•• اندرو هوی (Andrew Hui) استادیار ادبیات در کالج ییل در سنگاپور است؛ هوی نویسنده آثاری همچون بوطیقای ویرانهها در ادبیات رنسانس (The Poetics of Ruins in Renaissance Literature) و نظریهای دربارۀ گزینگویه (A Theory of the Aphorism) است.
[۱] Pierre Hadot
[۲] Veil of Isis (2004)
[۳] Pensées
[۴] Das Athenaeum
[۵] در بخشهای مرتبط با کتاب «غروب بتها» ترجمه داریوش آشوری بازگو شده است [مترجم].
[۶] شاعر یونانی
[۷] de La Rochefoucauld
[۸] Either/Or
[۹] Hupomnemata: میتوان آن را به یادداشت یا واگویه بازگرداند [مترجم].
[۱۰] Self-Writing