ریچل باتسمن، گاردین — اولین درسی که دربارۀ خطراتِ اعتماد به غریبهها آموختم به سال ۱۹۸۳ برمیگردد، تازه پنجسالم شده بود که زنِ ناشناسی وارد خانهمان شد. دوریس، زنی اهلِ گلاسگو و درآستانۀ سیسالگی که بهتازگی پرستارِ ما شده بود. مامانم او را از مجلۀ باکلاسی به نامِ دِ لیدی پیدا کرده بود.
دوریس درحالی که کلاه مخصوص و یونیفرمِ یک انجمن خیریۀ مذهبی موسوم به سپاهِ رستگاری را به تن داشت از راه رسید. مادرم میگوید: «لهجۀ زمخت اسکاتلندیاش خاطرم هست. به من گفت که قبلاً تجربۀ کار با بچههایی در این سنوسال را داشته و چون از کمک به مردم لذت میبَرَد عضوِ سپاهِ رستگاری شده. صادقانه بگویم، از همان نگاهِ اول به دلم نشست».
دوریس ۱۰ ماه با ما زندگی کرد. درکُل پرستار خوبی بود؛ خوشرُو، قابلِاعتماد و دستبهکمک. هیچ چیزِ غیرعادیای در او وجود نداشت، البته بهجز غیبتهای بیدلیلش در بعضی از آخرِ هفتهها.
همان موقعها، همسایهمان، خانوادۀ لوکزامبورگ، زنِ خدمتکاری داشتند که دوریس زمانِ زیادی را با او میگذراند. یک روز بعدازظهر، آقای لوکزامبورگ به خانۀ ما آمد و گفت که متوجه شده که خدمتکارشان با یک شبکۀ فروش مواد مخدر در ارتباط است. «آنها حتی در یک سرقت مسلحانه هم دست داشتهاند». پدرم بعدها فهمید که «دوریس هم رانندۀ فرارشان بوده». بعدتر کاشف به عمل آمد که برای ماشینِ فرار هم از وُلوو-استیشنِ خانوادگیِ ما استفاده کرده بودند.
والدینم تصمیم گرفتند اتاقِ دوریس را بگردند. یک جعبۀکفش زیرِ تختش پیدا کردند که پُر بود از دستههای ارزِ خارجی که از دفترکارِ خانگیِ والدینم دزدیده بود. پدرم تمامِ شب درحالی که کمی هم ترسیده بود، با یک چوب بیسبال پشتِ در کشیک میداد تا دوریس برگردد. شکر خدا هیچوقت پیشِ ما برنگشت.
مادرم میگوید: «حتی یادآوریِ این ماجرا هم حالم را بد میکند. من شما را سپرده بودم به یک مجرمِ خطرناک و خیلی طول کشید تا بفهمیم که او واقعاً کیست». اگر به گذشته برمیگشتید چهکار میکردید؟ «ای کاش بیشتر دربارۀ او تحقیق میکردم».
والدینِ من درکل آدمهای منطقی و باهوشی بودند. آیا اگر امروز بود، باز هم آنها در این دنیای بههممتصلِ دیجیتالی، آن اشتباه را مرتکب میشدند؟ احتمالاً نه. دستۀ جدید و روبهرشدی از شرکتهای فناورانه هستند که قرار است به ما کمک کنند تا تصمیم بگیریم به چهکسی میتوان اعتماد کرد و به چهکسی نمیتوان: یک پرستارِ بچه را استخدام کنیم یا نه، خانهمان را به فردی اجاره بدهیم یا نه، یا سوارِ یک تاکسی بشویم یا نه. فناوریْ امروزه بیش از هر زمان دیگری میتواند تشخیص دهد که ما چگونه کسانی هستیم. آیا الگوریتمی هست که بتواند بهتر از ما تشخیص دهد که چه کسی آدمحسابی و چه کسی غیرقابلِ اعتماد است؟
•••
در یک صبح سرد پاییزی، سری زدم به دفترکارِ سادۀ شرکت ترولی۱ در لوسآلتوس، شهری بیحال و دورافتاده در شمالِ سیلیکونولی. ساوی باوِجا، مدیرعاملِ ترولی، درحالی که سعی داشت به من نشان دهد که این اعتمادسنج۲های جدید تاچهحد توانمند هستند، با لبخندِ ترغیبکنندهای گفت: «نظرت چیست که یکبار نرمافزارِ ترولی را روی خودِ تو اجرا کنیم تا ببینیم چه نشانمان میدهد؟».
همینطور که سرخ شده بودم، تمام کارهای زشت یا شرمآوری که تابهحال مرتکب شده بودم را با خودم مرور کردم. جریمههای متعددِ توقف ممنوع و سرعتِ غیرمجاز؟ وبسایتهای ناجوری که در آن وقت گذرانده بودم (البته منظورم برای اهدافِ پژوهشی است)؟ یا عکسهای قدیمی؟
خندۀ عصبیام را که دید گفت: «نگران نباش. اگر بخواهی میتوانیم برنامه را روی آن نمایشگرِ بزرگ بیاندازیم تا مراحلِ کار را بهطور همزمان ببینی». پیشنهادش خیلی هم اعتمادجلبکن نبود.
آنیش داس سارما، معاون فنی ترولی و پژوهشگر ارشد سابق گوگل، نام و نامخانوادگی و سپس ایمیلِ من را در نرمافزاری به نام «اینستَنت تراست» وارد کرد. و تمام. نه تاریخ تولد، نه شماره موبایل، نه شغل و نه نشانی.
باوِجا برایم توضیح داد: «الآن نرمافزارِ یادگیریِ ماشینی، دادهکاوی را برروی سه منبعِ مختلف از دادههای عمومی و مجوزدار انجام خواهد داد. در ابتدا، رکوردهای عمومی مثلِ گواهیهای تولد و ازدواج، فهرست افراد تحت تعقیب برای پولشویی و فهرست متجاوزان جنسی بررسی میشوند. ما به تمام اطلاعات ثبتشدۀ سراسری که دسترسیِ عمومی داشته و دیجیتالی شده باشند دسترسی داریم». بعد از آن نوبت به یک خزندۀ۳ فوقِ متمرکز میرسد که جستجو در وبِ پنهان۴ را برعهده دارد: «وبِ پنهان هم بخشی از اینترنت است، اما مخفی است و صفحاتِ آن بهوسیلۀ موتورهای جستجوی عادیْ نمایهگذاری نمیشود». پس چهکسی از آن استفاده میکند؟ «انجمنهای نفرتپراکنی، پِدوفیلها و قاچاقچیانِ اسلحه. آن بخش از اینترنت، محل زندگیِ آدمهای ناجور است۵».
آخرین منبع هم رسانههای اجتماعی مثلِ فیسبوک و اینستاگراماند. به رکوردهای رسمیِ پزشکی هم دسترسی نداریم. بااینحال، اگر در توییتر بنویسید «عملِ سختی روی کمرم انجام دادم»، این مورد هم از لحاظِ قانونی دادۀ مجاز تلقی شده و ما از آن استفاده میکنیم. باوِجا و تیمش ۹ ماه را صرفِ سبکسنگینکردنِ دادههای مختلف کردند تا تصمیم بگیرند کدامشان را باید و کدامشان را نباید به کار بگیرند. دادههای مربوط به افرادِ زیر سنِ قانونی هم کنار گذاشته میشود. او میگوید: «در بعضی از کشورها تفاوت میان اطلاعات ’خصوصی‘ و اطلاعاتِ ’خصوصیِ حساس‘ در قانون مشخص شده است. این دومی مواردی چون اطلاعاتِ پزشکی، نژادی، مذهبی، عضویت در اتحادیهها و مواردی از این دست را شامل میشود. ما بهطور جدی حواسمان به این اطلاعاتِ حساسیتبرانگیز هست و آن را خطِ قرمز خود میدانیم».
بعد از حدود سی ثانیه، نامۀ اعمالِ من آماده شد. «اینجا را ببین، تو یک شدی!» پروندهها را از یک تا پنج رتبهدهی میکنند که یک بهمعنیِ قابلِاعتمادترین است. «فقط حدود ۱۵ درصد از مردمْ یک میشوند. اینها ’فوقِ خوبها‘ هستند».
نفسِ راحتی کشیدم و تاحدی هم به خودم افتخار کردم. چه تعداد «فوقِ بد» داریم؟ «در کشورهایی که تحتِ پوششِ ما هستند، ازجمله آمریکا و انگلیس، حدود یک تا دو درصد از مردم رتبهای بینِ چهار و پنج میگیرند».
باوِجا پیشازاین یکی از شرکای شرکتِ مشاورۀ «بایْن اند کامپِنی» بود. یکی از کِشدارترین پروندههایش مربوط به یک «بازارگاهِ۶ اینترنتی معروف» بود. آنجا بود که برای اولینبار توجهش به اهمیتِ اعتماد در دنیای دیجیتال جلب شد. او میگوید: «آنها مجبور بودند شش درصد از کلِ بودجهشان -معادل صدها میلیون دلار- را برای رفعورجوع کردنِ مشکلات رخداده در بازارگاه خرج کنند. آنجا بود که فهمیدم سیستمِ امتیازدهیِ ستارهای در محیطهای آنلاین تاچهحد در جلوگیری از مشکلاتِ پرتعدادِ اینچنینی ناکارآمد است».
در همان دوره، همسرِ باوِجا یک مطبِ دندانپزشکیِ جمعوجور راه انداخته بود. مردم از پولدادن امتناع میکردند یا تهدید میکردند که در اینترنت نظرِ منفی میگذارند. آخرِ هفتهها هم عدهای زنگ میزدند و مسکنهای اعتیادآور میخواستند. او میگوید: «چیزی که تجربه کردم این بود که کسبوکارهای کوچک، در مقایسه با کسبوکارهای بزرگ، خیلی کمتر نسبت به مشتریانشان شناخت دارند. جالب نبود اگر این کسبوکارها به طریقی میتوانستند مشتریانِ بالقوه بدِ خود را کنار بگذارند؟».
نرمافزارِ
آخرین سطحِ خدمات امنیتی هم بهوسیلۀ ترولی و رقبای دیگرش مثل چِکر ارائه میشود. اینکه آیا این پرستار واقعاً مدرکِ کودکداری از دانشگاه ساوث تِمز دارد؟ آیا معمولاً از الفاظِ نامناسب در اینترنت استفاده میکند؟ آیا قبلاً برای او سابقۀ سوءاستفادۀ جنسی ثبت شده است؟
تنها ۲۵ درصد از پرستارانی که فرایند ثبتنام را آغاز میکنند، اسمشان روی سایت میرود. ۷۵ درصدِ بقیه یا درخواستشان رد میشود، یا خودشان منصرف میشوند چراکه نمیخواهند یا نمیتوانند از هفتخوانِ ثبتنام عبور کنند.
حتی در چنین فضاهای جسورانهای هم مواردی از خطا وجود داشته و خواهد داشت، بااینحال تقریباً محال است که بتوانید تعدادِ دقیقِ رخدادهای ریزودرشت ناگواری که در این پلتفرمها اتفاق میافتد را از زیر زبان کارآفرینانی مثل پِرکینز بیرون بکشید. او همواره خواهد گفت: «اتفاقات ناگوار وجود دارد، اما بسیار نادر است».
•••
در ماه ژوئن، شرکت اِیر بیاِنبی (اجارهدهندۀ مکانهای تفریحی و اقامتی)، شرکت ترولی را به قیمت نامعلومی خرید. این کار بخشی از سرمایهگذاریِ آنها در حوزۀ رفعِ ایراد بود. آنها افرادی چون نیک شاپیرو، نایبرئیسِ سابقِ ستاد در سازمان سیآیاِی را به خدمت گرفتند. شاپیرو در سال ۲۰۱۵ کارش را در ایر بیاِنبی بهعنوانِ مدیر واحد مدیریتِ ریسک و اعتماد آغاز کرد. او میگوید: «بهدستآوردن اعتماد و حفظکردنِ آن همیشه جزء مهمی از هر جامعۀ وظیفهمحور بوده است. چیزی که تغییر کرده است مکان و روشِ ردوبدل شدنِ این اعتماد است. مردم بهجای اینکه سازمانها و کسبوکارهای بزرگ یا رسانهها و نهادهای دولتی را نمادِ اعتماد بدانند، بیشازپیش به یکدیگر اعتماد میکنند».
بخشی از شرحِ وظایفِ او این است که بفهمد وقتی کارها از روالِ عادی خارج میشود، ایر بیاِنبی چگونه باید به شرایط واکنش نشان دهد. شرایطی مثلِ موردِ دیوید کارتر، کسی که در مارس ۲۰۱۴ آپارتمان لوکسی در نیویورک را برای یک آخر هفته اجاره کرد. او به صاحبخانه، آری تِمان، گفته بود که برادرش به همراه همسرِ خود به یک عروسی دعوت شدهاند و او دنبالِ جایی است که آنها بتوانند مدتی که در این شهر هستند را در آنجا اقامت کنند. بعداً کاشف به عمل آمد که «همسرهای» برادرش درواقع مهمانهای یک مهمانیِ مختلطِ آنچنانی با حضورِ «زنانِ چاقِ زیبا» و حیواناتِ عروسکی بودهاند. تِمان برای برداشتنِ چمدانی که جا گذاشته بود به خانه برگشت و تازه متوجه شد که خانهاش را کردهاند محل برگزاری یک مهمانیِ مناسب برای ردۀ سنیِ ایکس.
کارتر در سایت ایر بیاِنبی یک حسابِکاربری تأییدشده داشت و تعدادی نظرات مثبت هم برایش ثبت شده بود. شاپیرو معتقد است: «ما وظیفه داریم به عقب برگردیم و ببینیم آیا میتوانستیم کارها را جور دیگری انجام دهیم، آیا قصوری از ما سر زده است؟» بهعبارت دیگر، باید ببینید چطور میتوانیم امثالِ کارترها را از بازی حذف کنیم.
باوِجا میگوید: «بهراحتی میتوانستید آنچه قرار است اتفاق بیافتد را پیشبینی کنید. نیازی نبود به عمقِ روانِ او نفوذ کنید تا متوجه شوید این مردک کارش ترتیبدادن مهمانیهای غیراخلاقی است». جستجوی سادۀ ایمیلِ کارتر در گوگل ما را به تبلیغات آنلاین رویدادهایی از این دست میرساند: دورهمیِ شمارۀ دو شامل مراسم ربودنِ زیرشلواری و مهمانی زنان چاق زیبا. حتی یک نفر هم در توییتی برای یک «جشنِ خفنِ ایکسایکسایکس» نشانی آن خانه را داده بود.
باوِجا میگوید: «با دیدن پروفایل کاربری او سَرنامهای جدیدی یادگرفتم که حتی از فکرکردن دربارۀ آنها هم خجالت میکشم».
داستانِ دوریس را برای باوِجا تعریف کردم. آیا اگر دوریس در اربِنسیتِر درخواست داده بود، میتوانستیم با جستجو مچش را بگیریم؟ قاعدتاً بله. آن موقع والدینم میفهمیدند که او عضو سپاه رستگاری نیست، تجربهای در مراقبت از کودکان
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را ریچل باتسمن نوشته است و در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۱۷ با عنوان «Who do you trust? How data is helping us decide» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ با عنوان «آیا فناوری از «آدمشناسی» غریزی ما پیشی خواهد گرفت؟» و ترجمۀ بابک حافظی منتشر کرده است.
•• ریچل باتسمن (Rachel Botsman) یکی از پژوهشگران برجستۀ اعتماد در دنیای امروز است. باتسمن استاد دانشگاه آکسفورد است و دربارۀ تأثیر تکنولوژیهای جدید بر ساختار اعتماد تحقیق میکند. آنچه مال من است، برای توست (What’s Mine is Yours) و به چه کسی میتوانی اعتماد کنی؟ (Who Can You Trust) کتابهای او هستند.
[۱] Trooly
[۲] Trust Check
[۳] خزنده (crawler) بهعنوانِ بخش مهمی از هر موتورِ جستجو، یک روباتِ نرمافزاری است که با گشت زدن در اینترنت اطلاعات موجود در وبسایتهای مختلف را برای نمایهسازی (indexing) در موتورِ جستجو گردآوری میکند [مترجم].
[۴] Deep Web
[۵] وبِ پنهان (Deep Web) شاملِ تمام صفحاتی از اینترنت است که بهدلایلِ مختلف از دید موتورهای جستجو پنهان شده است. وبِ تاریک (Dark Web) بخشی از وبِ پنهان است که در آن اقداماتِ غیرقانونی و هولناک انجام میشود [مترجم].
[۶] بازارگاه (marketplace) محیطی شبیه به یک فروشگاه آنلاین است با این تفاوت که بهجای فروشِ مستقیمِ کالا یا خدمات، زیرساختی را برای حضور فروشندهها و تامینکنندگانِ دیگر فراهم میکند. درواقع بازارگاه یک درگاهِ ارتباطی بین فروشندههای مختلف و مصرفکنندۀ نهایی فراهم میکند [مترجم].
[۷] صفاتِ شخصیتیِ پنجِ بزرگ (big five) یکی از مدلهای رایج در روانشناسی برای سنجش شخصیت افراد است که بیشتر درمورد اشخاصِ بهنجار کاربرد دارد و برای اندازهگیریِ آن از یک آزمونِ معروف روانشناختیِ به نام NEO استفاده میشود [مترجم].