باب هندرسون، نوتیلوس — ماه اکتبر بود که تقریباً دویست میلیون دلار ازدستدادم. اوضاع در ماه نوامبر هم تعریفی نداشت. سال ۲۰۰۸ بود، درست بعد از ورشکستگیِ بانک لیمن برادرز. بازارها بههم ریخته بودند. بانکها چپوراست زمین میخوردند. من در یک صندوق تأمین سرمایۀ۱ بزرگ مشغول بودم و فکرش را هم نمیکردم که معاملۀ فاجعهباری که انجام داده بودم آنجا را نابود خواهد کرد؛ ضررهای من بهسرعت سودِ داراییهایشان را در آن سال ازبین برد، دستمزدهای بالقوۀ همکارانِ موفقترم را هم به آن اضافه کنید. با خودم فکر کردم که دورۀ کاریام در آنجا به پایان رسیده است. احساس میکردم که بقیۀ معاملهگران و فروشندگان طوری از من فاصله میگیرند که انگار مریضیای چیزی دارم.
با پرواز شب از نیویورک حرکت کردم و صبح روز چهار نوامبر وارد لندن شدم. من یک معاملهگرِ اوراق مشتقه۲ بودم، همچنین سرپرستی تیم معاملهگران قراردادهای اختیار معاملۀ نفت هم با من بود؛ تیمی متشکل از دهدوازدهتا معاملهگر که بین سنگاپور، لندن و نیویورک پخش شده بودند. تا آن موقع تقریباً تمام کارهای آن معامله را خودم جلو برده بودم، تصمیمهایی که کارِ من را ...یعنی ما را... به آنجا کشانده بود. بعد از اینکه با یکی از آن تاکسیهای سیاهرنگ از فرودگاه هیترو به دفترمان در منطقۀ کَنِری وورف رسیدم، بچههای تیم را از سالن معاملهگری به یک اتاق کنفرانسِ بیپنجره فراخواندم و بهحالت اعتراف گفتم: «همۀ راهها را امتحان کردم، اما پولخورۀ این قرارداد تمامی ندارد. حتی بدتر از آن، سروکلۀ ریسکهای جدید و ناجوری در کار پیدا شده که از حوزۀ تخصص من خارج است. هر چه که هست، با همان سرعتی که دنیا دارد تغییر میکند، چیزهایی که من بلد هستم هم دارند منسوخ میشوند». از همه خواستم که کمک کنند. گفتم که از هر ایدهای استقبال میکنم.
اینها را که میگفتم، متوجه شدم اشک در چشمان یکی از بچهها جمع شده است. برای لحظهای مکث کردم، انتظارش را نداشتم. بعد اشکی از سرِ قدردانی و تسکین در چشمانم دوید، فکر میکنم بهخاطر این بود که میدیدم تنها نیستم.
آزمونِ فشار۳ یکی از تکنیکهای استانداردی است که معاملهگرانِ مشتقه از آن استفاده میکنند تا عملکرد سبد دارایی خود را در سناریوی فرضیِ «بدترین حالت» بسنجند. مشکل اینجاست که «بدترین حالت» یک چیز ذهنی است که باعث میشود آزمونِ فشار بیشتر یک هنر باشد تا یک علم و این موضوع موجب میشود معاملهگری که آزمون را طراحی میکند در معرض چیزی قرار بگیرد به نام «توهمِ کنترل».
اِلِن لَنگر، روانشناس آمریکایی، این اصطلاح را در سال ۱۹۷۵ برای توصیف حالتی مطرح کرد که در آن «انتظاری که فرد از احتمال موفقیت خود دارد بهطرز نامتناسبی بیشتر از احتمال عینی و قابل تحقق آن است». شواهد آزمایشگاهیِ این نوع توهم دستِکم به سال ۱۹۶۵ برمیگردد، در آن سال یک تیم پژوهشی از کارکنان تحصیلکردۀ اِیتیاندتی خواستند که دکمههایی را براساس روشنشدن چراغها فشار دهند، آنها دریافتند که افراد تمایل دارند تا باور کنند کنترلشان بر این تمرین بیشتر از چیزی است که در واقعیت وجود دارد، حتی زمانی که چراغها بهصورت تصادفی روشن میشدند یا حتی زمانی که آنها از قلم و کاغذ برای ردگیریِ نتایجشان استفاده میکردند.
در مطالعۀ دیگری که در سال ۱۹۹۲ بر روی یک گروه از دانشجویان انجام شد، نشان داد که آنها قبل از اینکه تاس بیندازند، نسبت به بعد از انداختنِ تاس، هم تمایلشان بر شرطبندی بیشتر است و هم حاضرند شرطهای بزرگتری ببندند، این نشان میدهد که آنها معتقدند بر روی تاسی که میآورند کنترل دارند. ترجیحدادنِ پیشبینی به پسبینی۴ قبلاً هم مشاهده شده بود ولی در این مطالعه مشخص شد که وقتی دانشجویان تهدید شدند که درصورت حدسِ اشتباه به آنها شوک الکتریکی وارد خواهد شد، این ترجیح شدیدتر شد، شاهدی بر این مدعا که فشارِ روانیْ توهمِ کنترل را تشدید میکند.
مطالعات لنگر نشان داد که این توهم تقویت میشود، اگر پای «نشانههای مهارتی» هم درمیان باشد: شرایطی که باعث میشود افراد احساس کنند که در یک فعالیت مهارتی قرار دارند نه یک فعالیت مبتنی بر شانس. این نشانهها عبارتاند از وجود رقابت، حق انتخاب و آشنایی قبلیِ فرد با آن فعالیت. پس اگر افراد در یک بازیِ کاملاً مبتنی بر شانس روبهروی یک رقیبِ هیجانزده قرار بگیرند یا بهجای اینکه یک کارت از روی قرعه به آنها تخصیص داده شود بگذاریم خودشان کارتشان را بیرون بکشند یا مثلاً بگذاریم قبل از بازی یکبار طرز کار دستگاهی که اعداد تصادفی تولید میکند را ببینند، احتمال موفقیتشان را بیشتر از حالت عادی برآورد خواهند کرد.
یا میتوانم اضافه کنم، اگر آدم کلی وقت صرفِ معادلههای پیچیدۀ ریاضی برای پشتیبانی از تصمیمش کند هم همین بلا سرش میآید.
من هم فکر میکردم که میدانم دارم وارد چه کاری میشوم. من با طراحیِ یک قرارداد اختیار معاملۀ پیچیده و یک استراتژی مدیریت ریسک، به شرکتم کمک کرده بودم که برندۀ یک معاملۀ سرنوشتسازِ نفتِ خام شود. معادلاتم به من گفته بود که چگونه میتوانم با خرید و فروشِ محصولات مالیِ سادهتر در طول زمان، سود و زیانهای روزانهام۵ در این اختیار معامله را بهنوعی آفسِت۶ کنم.
موقعی که هنوز در آن معامله بودم، آزمونِ فشار را بر روی استراتژیام اجرا کردم؛ حالتی که قیمت نفت سی درصد سقوط کند، حالتی که نوسانات ضمنیِ۷ اختیار معاملهام تا سطوح تاریخی خودشان شارپی بزنند۸ و مواردی ازایندست را بررسی کردم. ضرری که ماه سپتامبر برای «بدترین حالت» محاسبه کرده بودم سی میلیون دلار بود، یعنی کمتر از یکششم ضرری که در واقعیت فقط در ماه اکتبر محقق کردیم.
تازه هنوز ۱۳ ماه تا انقضای قرارداد اختیار معامله مانده بود.
من از اولین پیاچدیهای فیزیک بودم که، بهخاطر تجربیاتم در مدلسازیِ دنیا با ریاضیات، جذب والاستریت شدم چون آنها معتقد بودند که مشابه همان کار را میتوان درمورد بازارها انجام داد، بهویژه در بازارهای مشتقه. من فیزیک خوانده بودم چون دوست داشتم جهان را بفهمم، و حالا که نمیتوانستم جهان را کنترل کنم لااقل میخواستم بتوانم تجربهام از آن را کنترل کنم، تجربهام از جهان را سازماندهی کنم تا به آرامشی که ازپیِ نظم میآید دست یابم. بعدازاینکه پس از فارغالتحصیلی مدتی در یک بانک کار کردم، فهمیدم که این کار برایم لذتبخشتر از آن است که انتظارش را داشتم. اینجا هم مثل فیزیک، میتوانستم لذت فهمیدن را بچشم و این فرصت برایم فراهم بود که موضوعی را عمیقاً بررسی کنم، حتی اگر مربوط به جزء کوچکی از جهان میشد.
تا سال ۲۰۰۸، بیشتر از یک دهه از عمرم را صرف توسعۀ استراتژیهای معامله و مشتقه کرده بودم که اغلبشان هم موفق بودند. خودم هم آدم موفقی محسوب می شدم، نه بهخاطر تواناییم در پیشبینی آینده، بلکه بهخاطر اینکه دقیق، منطقی و نظاممند کار میکردم. اساساً والاستریت بهخاطر کارهایی که زمانی امیدوار بودم در فیزیک انجامشان دهم به من پاداش میداد؛ تنها فرقش این بود که از نظریۀ احتمال بهجای مکانیک کوانتوم در حوزۀ بازار استفاده میکردم.
اما تا قبل از سال ۲۰۰۸، هیچگاه دُمِ بینهایتِ توزیعِ احتمال۹ را در واقعیت به چشم خودم ندیده بودم. و این تجربه، من را از بیشتر از یک توهم خارج کرد.
مشتقهای که فروخته بودم از نوع اختیار معامله بود، اما آنقدر خوب بود که بیشتر مثل یک بیمهنامه عمل میکرد تا یک مشتقه. خریدارْ دولتِ مکزیک بود، ششمین صادر کنندۀ بزرگ نفت خام جهان در آن زمان، و این یعنی یک کشور برای تحقق یکسومِ بودجۀ فدرالِ خود لنگِ آن صادرات بود. هرگونه ریزش در قیمت نفت خام میتوانست منجر به کسری بودجهشان شود یا مجبورشان کند بسیاری از برنامههای اجتماعی را حذف کنند، قطعاً هیچکدام از این اتفاقات برای سیاستمدارانشان مطلوب نبود. بهطور معمول، مکزیک از مشتقهها برای ایجاد تضمین در حداقل قیمت فروش نفت خام در سال بعد استفاده میکرد. سال ۲۰۰۸، بخشی از آسیبپذیریِ سال ۲۰۰۹شان را با قراردادبستن با من پوشش دادند.
اختیار معاملهای که از من خریده بودند پیچیده، یا لااقل غیرمعمول، بود و مبنای آن نفت خامِ مایا بود، یک گرید سنگین و ترش از نفت خام که حدود نود درصد تولید نفت مکزیک را تشکیل میدهد. مکزیک سالها برای پوشش ریسک۱۰ از اختیار معامله بر روی نفت وست تگزاس اینترمیدیِت استفاده میکرد: نفت خام ایالات متحده که بیشتر از همتایانش در اخبار بهعنوان معیار «قیمت نفت» از آن یاد میشود و سنگینترین حجم تجارت در جهان را به خود
فوراً متوجه شدم، ساعتهای بیشماری را در طول سالها درگیر استخراج احتمالات و سایر شاخصهای آیندهنگر از دادههای تاریخی بودهایم. بزرگترین چالش همیشه این بوده است که پاسخهایمان از تمرکز بر کدام بازۀ زمانی بهدست آمده است. یکماه اخیر؟ سال اخیر؟ پنج سال اخیر؟ و وقتی که شما میخواهید از دادهها برای تخمین احتمال یک رویدادِ بسیار نادر استفاده کنید، به مقدار بسیار زیادی داده احتیاج خواهید داشت -هرچه رویدادْ نادرتر، دادههای موردنیازْ بیشتر- که یعنی باید بیشتر در زمان به عقب برویم و هرچه بیشتر به گذشته میرویم احتمالاً از مرتبطبودن دادهها کاسته میشود.
اما چه چیزی را میتوان جایگزین تخمین زدن احتمالات کرد؟ اگر قادر نباشیم دربارۀ احتمالات صحبت کنیم آنگاه مجبور خواهیم بود که خودمان را برای بدترین سناریوی ممکن آماده کنیم. بنابراین یک معاملهگر هیچگاه وارد یک اختیار معامله یا نوسانگیری نخواهد شد چون در بدترین حالت ممکن است ضررش بینهایت باشد. مردم سوار ماشین و هواپیما نخواهند شد و هرگز ازدواج نخواهند کرد ... درواقع از ترسِ بدترین نتیجۀ ممکن دست به هیچ کاری نخواهند زد. همگی فلج خواهیم شد.
بههمین دلیل است که رِبوناتو به من گفت که صرفنظر کردن از احتمالات آنطور که معمولاً از آن صحبت میشود درواقع «یکنوع بیانصافی و بهانهای است برای منفعل بودن». و باز بههمین خاطر است که در رویکرد مورد علاقۀ او به آزمونِ فشار (روشی موسوم به شبکههای بِیزیَن) تلاشی برای استخراج احتمالات انجام نمیشود و بهجای آن از کاربر خواسته میشود که تنها «بهترین حدسِ مبتنی بر اطلاعاتش را ارائه دهد».
پُر تنشترین بخشِ تجربۀ من در سال ۲۰۰۸ به من آموخت که چگونه حدس بزنم. فردای روزی که بانکِ لیمن سقوط کرد من بیست میلیون دلار ازدستدادم و روز بعدش سی میلیون. این اعداد و ارقام برای اینکه کل سودآوریِ سال قبلم را نیستونابود کند کافی بود (تازه آن سال، سالِ خیلی خوبم بود).
اما بدتر از آن این بود که احساس میکردم گیر افتادهام. مدلهایم نشان میداد که در مسیر بی بازگشتی گرفتار شدهام و هر کاری هم که بکنم قرار است بسیار بیشتر از این مقدار در هفتههای پیشِ رو پول از دست بدهم. همۀ مسیرها لاجرم به پرتگاه ختم میشد. میتوانستم دروازۀ جهنم را زیر پایم احساس کنم. گیجِ گیج بودم و توان فکر کردن را از دست داده بودم. وقتی رئیسم لحظهای کنارم متوقف شد تا خبر دهد که بهنظرش رقبایمان گُلدمن ساکس و مورگان استنلی قربانیانِ بعدیِ سقوط هستند، با حالتی تقریباً خوشحال به من گفت بهنظر ناخوش میآیی.
آن روز زودتر از همیشه و با حالِ بد به خانه رفتم، برای اولینبار در دوران حرفهایام مغزم قفل کرده بود.
اما فشار روانی اثرات دیگری هم داشت.
روانشناسان معتقدند که توهمِ کنترل میتواند منجر به انطباق شود چراکه باعث میشود بهجای واکنشهای هیجانی بر روی حل مسئله متمرکز شویم. ازاینرو زمانی که بهجای ترسیدن شروع کردم به مواجهشدن با مشکل، احتمالاً باور نداشتم که باید از حدسوگمانهایی که بعد از آن سرهم کردم متشکر باشم.
یکشنبۀ بعد از سقوط بانک لیمن، وقتی در سالن خالیِ معاملهگریام رژه میرفتم، یکبار برای همیشه باور کردم که مدلها و گزارشهای من بیشازاین قادر نیستند راه را نشانم دهند. یک واقعیتِ انکارناپذیر این بود که اگر نفت به حرکت نزولیاش ادامه میداد ریسک من افزایش پیدا میکرد. پس تصمیم گرفتم دوشنبه که برگشتم بر روی همین موضوع که نفتِ وست تگزاس اینترمیدیِت سقوط خواهد کرد یک شرط بزرگ ببندم.
و در یک صبح شنبه، که با دوچرخه بهسمت هادسون میرفتم، ناگهان به ذهنم خطور کرد که ممکن است مکزیک بدش نیاید که توافق را از نو تعریف کنیم -یعنی اختیار معامله را پس بدهند و یک جدیدش را بگیرند- توافقی که در آن آنها میلیاردها دلار سود را برای کشورشان تضمین میکردند و کلی پول هم گیر من می آمد، چیزی که شدیداً به آن نیاز داشتم. دوچرخه را کنار خیابان انداختم و این ایده
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را باب هندرسون نوشته است و در تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۱۵ با عنوان «What I Learned from Losing $۲۰۰ Million» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۹۹ با عنوان «ازدستدادن دویست میلیون دلار چه چیزی دربارۀ بازار به من آموخت؟» و ترجمهٔ بابک حافظی منتشر کرده است.
•• باب هندرسون (Bob Henderson) از فعالان سابق بازار والاستریت، فیزیکدان و عکاس است. او میگوید درحالحاضر نویسندهای است که در تلاش است تا برای جهان پیچیده معنایی دستوپا کند.
[۱] Investment Bank: این واژه، طی این مطلب، به صندوق تأمین سرمایه ترجمه شده، چراکه بانک در ایران معنای دیگری را تداعی میکند [مترجم].
[۲] Derivative: منظور از مشتقه دارایی یا قراردادی است که ارزش آن وابسته (مشتقشده) از یک دارایی دیگر است. انواع رایج قراردادهای مشتقه عبارتاند از: قرارداد آتی (futures contract)، پیمان آتی یا سَلَف (forwards contract)، اختیار معامله (options) و معاوضه (swaps). یکی از اهداف اصلی این ابزارها مدیریت ریسک و کاهش تأثیرات ناشی از نوسان قیمت بر تولیدکننده است [مترجم].
[۳] Stress test
[۴] Postdiction
[۵] در معاملات آتی، فروشنده و خریدار توافق میکنند که مقدار مشخصی از یک کالا را در زمان مشخصی در آینده با قیمتی مشخص معامله کنند. بنابراین پس از شروع قرارداد در هر روز با توجه به تغییر قیمت آن کالا در بازار، یکی از طرفین کمی زیان و طرف دیگر به همان اندازه سود میکند. البته در اکثر موارد خودِ قرارداد آتی تا زمان سررسید به دفعات بهعنوان اوراق بهادار بین افراد مختلف دستبهدست میشود. منظور از اختیار معامله هم بهاختصار این است که یکی از طرفین قرارداد با پرداخت مبلغی مشخص اختیار فسخ معامله را از طرف دیگر میخرد [مترجم].
[۶] Offset: آفست یا معاملۀ معکوس یکی از تکنیکهای مورداستفاده در معاملات مشتقه است [مترجم].
[۷] Implied volatilities
[۸] Spike to record levels
[۹] منظور حالت ممکن ولی بسیار دور از ذهن یک رویداد است (فاصلۀ بسیار دور در یک توزیع احتمال آماری که احتمال رویدادنش نزدیک به صفر است ولی صفر نیست) [مترجم].
[۱۰] Hedge
[۱۱] proxy hedge: پروکسیکردن یکی از روشهای مدیریت ریسک است [مترجم].
[۱۲] Insolvency
[۱۳] fight the last war: پیروزی در نبرد قبلی یکی از خطاهای برنامهریزی است و اشاره دارد به حالتی که در آن در طراحی راهحل توجه بیشازحدی به بار قبلی که مشکل پیش آمده میشود. درصورتی که در واقعیت مشکل هربار ممکن است با ابعاد جدید روی دهد [مترجم].
[۱۴] Fannie Mae و Freddie Mac: دو شرکت فعال در حوزۀ مالیِ مسکن در آمریکا که توسط مجلس و دولت برای ساماندهی این حوزه تاسیس شدهاند [مترجم].
[۱۵] short position: موقعیت فروش حالتی است که در آن معاملهگر با پیشبینی کاهش قیمت یک سهم در آینده، مقداری از آن سهم را بهصورت اعتباری (قرضی) خریده و بدون اینکه واقعاً آن سهم را داشته باشد آن را به قیمت روز به یک خریدار واقعی میفروشد. سپس بعد از مدتی که قیمت کاهش پیدا کرد با قیمت پایینتر (قیمت جدید) بدهیاش را تسویه میکند [مترجم].