یان ورنر مولر، بوستون ریویو — هر چه روز انتخابات نزدیکتر میشود نگرانیها هم بیشتر میشود. یکی از نگرانیهای بخصوص، که با تلاشهای رؤسای جمهور پیشین برای انتخاب دوباره فرق دارد، این است: اگر دونالد ترامپ انتخابات را ببازد، آیا شکستاش در صندوقهای رأی را خواهد پذیرفت؟ در این صورت باید با رأی مردم جایگاهش را ترک کند، اما به نظر نمیرسد که او بیسروصدا از موقعیتش دست بردارد. هر چه باشد، او چهارسال پیش، زمانی که برندۀ انتخابات شد، ادعا کرد تقلب گستردهای در رأیگیری اتفاق افتاده است و حالا پیشبینی میکند که وقتی کاخ سفید را ترک کند با اتهامات قضایی روبرو شود. همین پنجشنبۀ گذشته، در توییتی، شایعه کرد که ممکن است انتخابات به تأخیر بیفتد؛ آن هم با این ادعا که اگر انتخابات را به شیوۀ پستی برگزار کنیم، انتخاباتی را تجربه خواهیم کرد که از پرتقلبترین و غیرشفافترینها در طول تاریخ خواهد شد.
البته این نگرانی فقط به ترامپ اختصاص ندارد. زیر سؤال بردن انتخابات یکی از استراتژیهای رایجی است که پوپولیستهای اقتدارطلب به کار میگیرند. این کار باعث میشود یکی از کارکردهای ابتداییای آسیب ببیند که انتخابات برای آن به وجود آمده، اینکه دربرابر مخالفتها رفتاری غیرخشونتآمیز داشته باشیم. از لحاظ نظری، فلسفۀ رأیگیری این است که صلح برقرار شود. اندیشمند سیاسی واقعگرا، آدام پرزورسکی، انتخابات را وسیلهای توصیف میکند که میشود با آن پرسید چه کسی قدرتمندتر است؛ بدون اینکه حتی یک گلوله شلیک شود. با این حال، پوپولیستهای اقتدارطلبِ دست راستی باعث شدهاند این انتظار برآورده نشود. مدل حکمرانیِ سیاسی این افراد خلاصه میشود در اینکه جنگهای فرهنگی درست کنند، به منازعات دامن بزنند و اختلافات موجود در جامعه را تشدید کنند. حتی زمانی که ترامپ داشت انتخابات را میبرد، برای هوادارانش چنین توییتی زد: «بازندهها میخواهند آنچه دارید را از شما بگیرند، این اجازه را به آنها ندهید، یا قوی و پیروز باشید یا ضعیف باشید و بمیرید».
بسیار شبیه به رتوریک ترامپی، این دست جاروجنجالها را هم میتوان با این نگاه دید که ترامپ میخواهد پایگاه رأی خود را محکم نگه دارد. اما نکتۀ دیگری هم در آن هست، اینکه در یک دموکراسی، باختن چیزی به غایت پیچیده است. اینطور به نظر میرسد که بازندگان یک رقابت دموکراتیک میباید دو دیدگاه بهظاهر متناقض را پیش چشم داشته باشند: اول اینکه سیاستهای برندگان اشتباه است و دوم اینکه این سیاستها باید به اجرا درآیند (هرچه نباشد، مردم این آدمها را برنده کردهاند تا سیاستهایشان را به اجرا دربیاورند). برای مواجهه با این چالش باید رویکرد خاصی را به کار گرفت. البته منظورم آن ادب والامنشانهای نیست که اَل گور وقتی که در سال ۲۰۰۰ رقابت را به جورج بوشِ پسر واگذار کرد، از خود نشان داد. بلکه مقصود قسمی از باخت است که منجر به تقویت دموکراسی، بهمثابۀ یک کل، بشود. همچنین این رویکرد باید بتواند در بلندمدت، شانس سیاسی بازندگان را بیشتر کند. بعضی از اشکال شکست انتخاباتی به تقویت دموکراسی کمک میکنند، درحالی که بعضی دیگر فعالانه آن را متزلزل میکنند. رهبران پوپولیست امروزی، فارغ از اینکه اصلاً انتخاب شوند یا نه، اغلب نوع خاصی از استراتژیِ شکست را دنبال میکنند که به فرایند سیاسی لطمه میزند. پوپولیسم، آنطور که من آن را میفهمم، مسئلۀ رهبرانی است که دست یاری از «مردمی واقعی» میطلبند و ادعا دارند تنها صدای صادقانۀ این مردم آنها هستند، حال چه از جناح چپ باشند چه از جناح راست. در نتیجه، ادعایشان این است که همۀ رقبای دیگر هیچ مشروعیتی برای کسب قدرت ندارند. این پوپولیستها رقبایشان را فاسد و اگر بخواهیم اصطلاحی را وام بگیریم، دغلکار میدانند. و در لفافه میگویند آن دسته از شهروندانی که از آنها حمایت نمیکنند به هیچ وجه «مردم» به حساب نمیآیند. تصادفی نیست که ترامپ به جای اینکه برای سیاستهای خود استدلال بیاورد، منتقدانش را «غیرآمریکایی» خطاب میکند. او قضیه را اینطور ساده میکند که برخی از آمریکاییها در حقیقت به آمریکا تعلق ندارند. به طور مثال فرمول «ماگا۱ عاشق سیاهپوستان است» را درنظر بگیرید؛ این جمله به اندازه کافی ثابت کرد که سیاهپوستان دیگریهای بیگانه هستند.
پوپولیستهایی که اسمشان از صندق رأی بیرون نمیآید ظاهراً با تناقض آشکاری روبرو هستند: چطور میشود حزبی که خود را یگانه نمایندۀ مشروع مردم میداند؛ نتواند اکثریت آرای مردم را به دست بیاورد؟ برای خلاصی از این تناقض روش مشترکی وجود دارد و آن استفاده از این اصطلاح پوپولیستی محبوب است: اکثریت خاموش. این اصطلاح میگوید: اگر اکثریت خاموش صدایشان را بلند کنند، رهبران پوپولیست قدرت را به دست خواهند گرفت. همچنین اگر رهبران پوپولیست شکست بخورند، این اصطلاح شکستشان را اینطور پوشش میدهد: این شکست به معنای آن نیست که اکثریت پشتیبان رهبران پیروز هستند، بلکه به این معنا است که صدای اکثریت را خفه کردهاند. به طور قطع چیزی یا کسی جلوی صدای اکثریت را گرفته است. بنابراین، رهبران پوپولیست اغلب به طور تلویحی میگویند که شکست نخوردهاند، بلکه نخبگان فاسدی وجود دارند که در پشت پرده، آرای مردم را دستکاری کردهاند.
ترامپ را میتوان مثال بارزی از این قضیه دانست. در سال ۲۰۱۶ او داشت بلند بلند فکر میکرد که آیا پیروزی هیلاری کلینتون را خواهد پذیرفت یا نه. بسیاری از هوادارانش فهمیدند که منظور او دقیقاً چیست. بر اساس یک نظرسنجی، ۷۰ درصد طرفداران ترامپ فکر میکردند که تنها در دو صورت ممکن است هیلاری کلینتون رئیسجمهور شود: یا رأیگیری غیرقانونی برگزار شود، یا آرا مهندسی شود.
به هرحال هرکس میتواند نظام انتخاباتی آمریکا را نقد کند، خروارها موضوع برای نقد وجود دارد، از دلسرد کردن رأیدهندگان گرفته تا پویشهای مالی بیحدوحصری که به کار گرفته میشوند تا نفوذ ثروتمندان را افزایش دهند. البته چنین نقدهایی به تقویت دموکراسی کمک میکند. اما آنچه با دموکراسی سر سازگاری ندارد این ادعای پوپولیستها است که میگویند اگر در سیستم انتخاباتیای بازنده شوند آن سیستم ضرورتاً فاسد و ناکارآمد است. پوپولیستها به تئوری توطئه متوسل میشوند و هر چیزی را که برایشان پیروزی به ارمغان نیاورد نادرست و فاسد میخوانند. حتی اگر پوپولیستها نتوانند به اهرمهای واقعی قدرت نزدیک شوند، این کارشان باعث میشود اعتماد مردم نسبت به نهادهای دموکراتیک سلب شود و در نتیجه
درست باختن هنری دموکراتیک است. هنری است که شکست را پذیرفتنی میکند. این هنر وقتی محقق میشود که بازندگانِ دموکراسی به شکست خود اعتراف کنند و بگویند قوانین بازی به اندازۀ کافی عادلانه بوده است و هر کس شانس منصفانهای داشته تا به خواستهاش برسد. زمانی که بازندگان به نحوی دموکراتیک نبازند، عملاً ادعا خواهند کرد که رهبری اکثریت را در پای صندوقهای رأی به دست آوردهاند. در واقع، بازندۀ صالح تعهد خود به دموکراسی را با تشکیل اپوزیسیونی وفادار نشان میدهد. یعنی کسی که به اصول زیربنایی روند دموکراسی وفادار است. «این فرد تنها به این خاطر که باخته، سیستم را زیر سوال نمیبرد». شکست دموکراتیک، درعینحال، وفاداری به نتایج فرایند سیاسی هم هست. «ما فرمانبردار قانون خواهیم بود حتی اگر رقیبمان آن را نقض کند، این کار ما را مطمئن میکند که برنامۀ سیاسی ما به مراتب از برنامۀ آنها بهتر بوده است».
تفاوت میان رویههای خاص و اصول زیربنایی اهمیت دارد. برخلاف تفکر ناظران سیاسی که خود را به پیروی از هنجارهای حاکم عادت میدهند، بازندگان مجبور نیستند به هر قیمتی از وضعیت موجود تبعیت کنند. زمانی که قدرت جناح چپ زیاد میشود، اگر دموکراتها طرحی برای اصلاح نهادهای موجود بدهند، جمهوریخواهان آن را به تمسخر میگیرند. مثل طرح تفویض اختیارات ایالتی به واشنگتن دی. سی و پرتو ریکو یا طرح لغو محدودیتهای رأیگیری. اما این تغییرات زمانی میتواند محقق شود که همه این اصلِ پایهای را بپذیرند: اگر نمایندگی و حق اساسی رأیدهی نباشد، خبری هم از مالیات نیست.
یکی از نوآوریهای عمدۀ دموکراسی مدرن، که مخالف آن چیزی است که در یونان باستان وجود داشت، مفهوم اپوزیسیون وفادار است: اپوزیسیون وفادار به دلایل اصولی با حکومت مخالف است، اما با رویههای سیاسی مخالفت متعصبانه نمیکند. به عبارت دیگر، ممکن است یک اپوزیسیون دموکراتیک حکومت را نقد کند، اما هیچگاه مشروعیت حکومت را انکار نمیکند. در نقطۀ مقابل، حزبی که بر سریر قدرت است میباید این نقش ویژۀ اپوزیسیونِ مذکور را به رسمیت بشناسد.
وجود اپوزیسیونی وفادار، که مخالف سیستم دموکراتیک نیست، بهخودیخود ضروری است. وقتی وفاداری اپوزیسیون نهادینه شد، یعنی آنها در امور بازی داده شدند و امتیازاتی کسب کردند، آنگاه برندههای انتخابات هم وفاداریشان را به نظام دموکراتیک ثابت کردهاند. نهادینهکردن اپوزیسیون میتواند اشکال مختلفی به خود بگیرد: مثلاً میتوان به رهبران اپوزیسیون اجازه داد تا در شورای قانونگذاری نظرات خود را بلافاصله اعلام کنند، این کار باعث میشود ایدههای سیاستگذارانۀ جایگزین و متفاوت به چشم بیایند، یا در برابر تشکیل کمیتههای تحقیق و تفحص کمتر مقاومت نشان داده شود، یا روزهایی را به اپوزیسیون اختصاص داد تا بازندگان انتخابات بتوانند دستورکار مجلس را تعیین کنند، یا حتی کرسیهای مهمی از کمیسیونها را به رهبران اپوزیسیون داد (جایی که بههرحال بخش مهمی از کار اپوزیسیون در آن انجام میگیرد). اینجا در ایالات متحده، حکومت و اپوزیسیون مجبور شدهاند تا در برخی جاها با هم همکاری کنند. چارلز بتی، فیلسوف سیاسی، مینویسد: این ترکیب تضاد اصولی و تقابلهای همکاریجویانه با درکی ابتدایی از قوانین
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را یان ورنر مولر نوشته است و در تاریخ ۶ آگوست ۲۰۲۰ با عنوان «Democracy for Losers» در وبسایت بوستون ریویو منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۹۹ با عنوان «دموکراسی خوب است، تا وقتی پیروز انتخابات باشیم» و ترجمهٔ مهدی صادقی منتشر کرده است.
•• یان ورنر مولر (Jan-Werner Müller) استاد سیاست در دانشگاه پرینستون است. آخرین کتاب او قواعد دموکراسی (Democracy Rules) به زودی منتشر خواهد شد.
[۱] مخفف عبارت Make America Great Again که شعار اصلی ترامپ است [مترجم].
[۲] اصطلاحی برای نامیدن منطقهای که شامل جورجیا، آلاباما، میسیسیپی و لوئیزیانا میشود [مترجم].
[۳] Systemparteien در لغت به معنیِ حزبهای سیستم [مترجم].