الیزابت سوبودا، ایان — جایی در گوشهکنارِ حضور آنلاینم، یک تابلوی اعلانات مجازی به نام «نوستالژی» دارم. تصاویرش مثل عکسهایی است از فیلم پرفرازونشیب کودکیام: عروسک رِینبو برایت که موهای کامواییاش قطور و دماسبی بسته شده. یک پوشۀ آچهار با طرح جلدی توهمزده: مدلهایی با چکمههای فضایی، که دارند در دو صفحۀ شمارهای از مجلۀ سِوِنتین در سال ۱۹۹۶ قدم میزنند. کفشهای چرم قهوهای با بندهایی که انتهایشان بهشکل گرههایی مارپیچ بسته میشود.
مدتها، هر وقت که به این تابلو چیزی اضافه میکردم، دچار نوعی شرمندگی نامحسوس میشدم. اگر آدم دیگری وارد اتاق میشد، پنجرۀ مرورگر را میبستم. جستوجو در بین آن عکسهای قدیمی، که هر کدامشان باتلاقی سنگین با پژواکی هیجانی بودند، بهنظر راه دیگری برای تعلل میآمد. علناً حسی احمقانه هم داشت. عکس جلدهای کتاب باشگاه پرستاران بچه۱ یا ویترینهای اورنجمال در زمان حال به چه دردی میخوردند؟ انتظار داشتم چه چیزی از استنشاق عطر تخیلی استیکرهای عطری که معلم کلاس اولم روی مشقهایم میچسباند، به دست بیاورم؟
بااینهمه، نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم. هر تصویر کوچکی دعوتی بود برای سواری در جریان بادی که میتوانست برای بیست دقیقه یا دو ساعت شناورم کند. چرخیدن در گردبادهای تجدید خاطرات، حالتی از غرقشدن به همراه داشت که در آن احساس میکردم خارج از زمان هستم و درعینحال بهشدت آگاه بودم که زمان سپری میشود.
آنچه بعداً اذیتم میکرد، در کنار شرمندگی از اینکه زمان کاریام را هدر داده بودم، این بود که اصلاً نمیدانستم چرا آنقدر مصمم هستم در گذشتهام کندوکاو کنم. شروع کردم به بررسی مطالعات تجربی دربارۀ نوستالژی، که حسی سودمندتر از خاطرهبازی داشت و به نتیجهای رسیدم که انتظارش را نداشتم. تحقیقات نشان میداد سفرهای نوستالژیکم، بسیار فراتر از اینکه حسی از گیجی به خاطر کلیککردن به من بدهند، به ثبات درونیام خوراک میدادند و حتی آمادهام میکردند تا فرصتهای جدیدی را که هنوز متصور نبودم، دنبال کنم.
نوستالژی را مدتها مثل چوب زیربغل -چیزی که هنگام کاهش جذابیت زمان حال به آن تکیه میدهیم- مسخره میکردیم، اما درواقع بهطور شگفتانگیزی بابی جدی به سوی آینده است. نوستالژی به وقتِ فروپاشی یا تغییر افق دید از نظر ذهنی و فیزیکی روی زمین نگهمان میدارد، و درعینحال با فوریتی حسی بر روی چیزی متمرکزمان میکند که بیشتر از همه برایش ارزش قائل هستیم، و نیز آنچه میخواهیم به جهان نشان بدهیم. قدرت دگرگونساز نوستالژی در همین جاست.
اکراه جمعی ما از رسیدن به حد اعلای گذشتۀ خودمان، صدها سال سابقۀ تاریخی دارد. کلمۀ Nostalgia را پزشک سوئیسی، یوهانس هوفر در دهۀ ۱۶۰۰ ابداع کرد. این واژه، آمیختهای از کلمات یونانی notos («بازگشت») و algos («درد») است و دلالت بر این دارد که تفکرات دربارۀ گذشته با رنج همراهند. هوفر از این کلمه استفاده کرد تا بیماری شایعشدهای را در سربازان مزدور سوئیسی توصیف کند که دلتنگ زادگاهشان میشدند. او معتقد بود که نشانههای این بیماری -از جمله دورههای گریه و بیاشتهایی- ناشی از «حال و هوای غرایز حیوانی در آن لایههای مغز میانی بود که...تفکراتی از سرزمین پدری همچنان به آن چسبیده بودند».
وجهۀ نوستالژی در طول عصر ویکتوریا بهبود چندانی نیافت، وقتی پزشکها آن را اختلالی روانی تعریف کردند که نشانهاش تأمل دربارۀ زمانها و مکانهایی بود که هرگز نمیشد دوباره به آنها برگشت. به گفتۀ روانکاوان، این شرایط ناشی از میلی منعشده برای برگشتن به مراحل اولیۀ زندگی بود.
سالها طول کشید تا جوّی صمیمانهتر حول نوستالژی شکل گرفت. کتاب در جستجوی زمان ازدسترفته۲، اثر نویسندۀ فرانسوی، مارسل پروست (۱۹۱۳ تا ۱۹۲۷) که در آن راوی کیک مادلنی را میچشد که طوفانی از خاطرات را آزاد میکند، تأثیر زیادی در این داشت که عمل یادآوری گذشتهها در طول زمان، جنبۀ انسانی پیدا کند. اما با اینکه بیشتر منتقدانْ دیگر نوستالژی را آسیبشناختی نمیدیدند، به نظر خیلیها همچنان میل بیهودهای برابر با ماسکهای گِلی یا همبرگرهایی با ذرات طلا بود. تام وندربیلت، با لحنی تحقیرآمیز در شمارهای از مجلۀ بفلر در سال ۱۹۹۳ نوشت:
نوستالژی شکلی از پروپاگانداست، عملی با خنده و فراموشی که در آن شمایلنگاری بصری صحیح و اصالت ادراکشده میتواند اشتیاقی برای زندگیای ایجاد کند که دیگر ممکن نیست و در واقع هیچ وقت امکانپذیر نبوده است.
چندان طولی نکشید که یک جنبش نوستالژی چنین هشدارهایی را از بین برد، جنبشی که در شبکههای اجتماعی (و قبل از آن، در چترومهای اِیاوال) ریشه دواند. این جنبش را نسل هزاره و ایگرگهای افسردهای به پیش راندند که بهدنبال راه ورودی به زمانی سادهتر بودند، جنبشی که حالا بر تراز اقتصاد آنلاین تأثیرگذار است. بر روی تیترهای پربینندهای مثل «۵۰ چیزی که فقط بچههای دهۀ ۱۹۸۰ میتوانند بفهمند» بیشتر از اخبار فوری ملی کلیک میشود. درعینحال، تبلیغکنندگان از تابلوهای یادگاری آنلاین، مثل تابلوی من، فرصتی میسازند تا کالاهای یادآور گذشته را -یا همان «هرزهنگاری نوستالژی» را- به نسلهایی بیندازند که، دههها پیش، یادآوری گذشتهها را بهعنوان سرگرمی استفاده میکردند.
در مواجهه با همهگیریِ کشندۀ جهانی، اغتشاش سیاسی، اختلاف در روابط، و بازارهای مالی پرفرازونشیب، بهراحتی میتوان محبوبیت سرسامآور نوستالژی را شاهدی بر این امر دید که حاضر نیستیم درگیر فجایع همین امروز شویم. بااینهمه، آنچه روانشناسان تکرار میکنند چیزی جالبتوجهتر و متفاوت است: بهدقت در گذشته کندوکاو میکنیم تا بتوانیم احساس کنیم پایمان آنقدری روی زمین هست که بتوانیم با چالشهای زمان حال روبهرو شویم.
نوستالژی ما را در گذشته قلاب میکند
پیوستن به مقاومت اوکراین، لوبا کومار جنگجوی جوان نوستالژیک را برانگیخت تا اولین خاطراتش را از بزرگشدن در روستایی اوکراینی به یاد بیاورد. او در کتاب خراشهایی بر دیوار زندان۵ (۲۰۰۹) به دخترش کریستین پروکوپ گفت: «بازی میکردیم، میرقصیدیم و آواز میخواندیم. زنها چرخهای ریسندگیشان را میآوردند و حلقه میزدند... کاموا و داستان به هم میبافتند». بعضی از آهنگها و داستانها از آزادی و افتخارِ جستوجوی آن میگفتند و وقتی کومار در میان دامها، بازجوییها، و تهدیدهای جانی میجنگید، به خاطراتش از همین داستانها چنگ میزد.
نوستالژی میتواند بهسمت مراحلی از رشد سوقمان بدهد، حتی اگر هرگز مثل کومار یا فرانکل از چنین آزمونهای سختی نگذریم. من با بازخوانی کتابهای قدیمی رنگورورفتۀ اسکات پک دربارۀ تعهد به حقیقت، با حرفزدن با دوست خوبی از دوران دبیرستان، با یادآوری خاطراتی از مادربزرگ عزیزم، توانستم با افسردگی کسالتباری دست و پنجه نرم کنم. وقتی در امواج متلاطم بهبود پیش میرفتم و بعداً که برای اولین بار علنی دربارۀ بیماریام نوشتم، خاطراتی که به آنها چنگ میزدم تکیهگاهم بودند. امیدوار بودم نوشتههایم سنگر کوچکی باشد برای آدمهای دیگری که احساس میکنند از «خودِ» خودشان تبعید شدهاند.
نوعی از نوستالژی که مشوق امنیت و رشد است چیزی است که باچو «نوستالژی شخصی» مینامد. این همان گونۀ پروستیِ نوستالژی است: تغییر مسیر به خاطرات مشخصی که، بههنگام تحرک تکانهها، در ذهنمان ردیابی میکنیم. باوجوداین، وقتی این تغییر مسیرها در بزرگراهِ بسیار بزرگی ادغام شوند، وقتی نوستالژی از حالت شخصی به حالت متعصب و جمعی تغییر جهت پیدا کند، ممکن است فوراً سمی بشود. این اتفاق را در جوشوخروش جمعیتهای پابهسنگذاشته هم میبینیم، آنهایی که میخواهند یک چشمانداز فرهنگیِ متحدی را بازیابی کنند که، در آن، نظامهای عقاید بی هیچ تغییری (مثل حقوقی که از بدو تولد داریم) منتقل شوند. چنین جنبشهایی، که شعار «خاک و خون» سر میدهند، با سوخت حافظۀ شخصی پیشروی نمیکنند، بلکه براساس ایدئالهای انتزاعیِ گذشتهای پیش میروند که در واقع شاید هرگز وجود نداشتهاند.
این شاخۀ ویرانگرِ نوستالژی زمانی پدیدار میشود که پیروان متعصبْ چشماندازی از گذشته را به گروهی از هواداران خود قالب میکنند. فرانک مکاندرو، روانشناسِ کالج ناکسِ ایلینوی، میگوید «وقتی گذشتۀ شخصی خودت را بازآفرینی میکنی، نوستالژی حاکی از چیزهای فردیای میشود که برای تو خوباند. اما اگر طرز فکرت این باشد که همه چیز قبلاً بهتر بوده، تلاش میکنی نوستالژی خود را به دیگران تحمیل کنی». تحت چنین شرایط زورگویانهای، نوستالژیِ جمعی میتواند شکل مذهب بنیادگرای خانمانسوزی را به خود بگیرد.
نوستالژیای که به هنجارهای گروهی امتیاز بالاتری میدهد، میتواند مولد تعصب هم باشد. کنستانتین سدیکیدس و تیم وایلدشات، دو روانشناس دانشگاه ساوتهمپتون، و همکارانشان جرقۀ نوستالژی جمعی را در دانشجویان یونانی زدند. برای این کار، از آنها خواستند دربارۀ موسیقی و سنتهای فرهنگی یونانی بنویسند یا بخوانند. سپس، دانشجویان عشق بیشتری به میراث یونانی خود ابراز کردند، گفتند که برنامههای تلویزیونی و کالاهای مصرفی یونانی را ترجیح میدهند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را الیزابت سوبودا توشته است و در تاریخ ۱۶ ژوئن ۲۰۲۰ با عنوان «The bittersweet madeleine» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۶ شهریور ۱۳۹۹ با عنوان «نوستالژی بیش از آنکه برای گذشته باشد، دربارۀ آینده است» و ترجمهٔ میترا دانشور منتشر شده است.
•• الیزابت سوبودا (Elizabeth Svoboda) نویسنده و خبرنگار حوزۀ علم است. کتابهای چه چیزی از آدم قهرمان میسازد؟ (What Makes a Hero?) و زندگی قهرمانانه: چگونه از بند گیراترین نسخۀ خود رها شویم؟ (The Life Heroic: How to Unleash Your Most Amazing Self) نوشتۀ اوست. یادداشت سوبودا، با عنوان «آیا هیچ کتابی میتواند ما را از تاریکیهای درونمان نجات دهد؟»، پیش از این، در پروندۀ اختصاصی دوازدهمین فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است.
[۱] The Baby-Sitters Club
[۲] Remembrance of Things Past
[۳] آزمونی که براساس حدس دربارۀ چیستی یکسری تصاویر مبهم انجام میشود [مترجم].
[۴] Man’s Search for Meaning
[۵] Scratches on a Prison Wall