انسانبودن یعنی بیماربودن: سرگذشت فکری چهار فیلسوف دورانساز
محصولات ارگانیک اصلاً وجود ندارد
امروزه، اکثر آدمها دنبال دارو و غذاهای طبیعی میگردند. رژیمهای غذایی از همیشه ارگانیکترند و استفاده از مواد خوراکی و داروهای شیمیایی با خود نوعی احساس گناه میآورند. اما بررسیهای جدید نشان میدهند تفاوت مواد مصنوعی و طبیعی چندان واضح نیست و شاید بتوان گفت تاحدی هیچ فرقی ندارند. این نگرانیها لزوماً هراسی پزشکی نیستند، بلکه گاه نفرتیاند که آدمها ممکن است از جامعهشان بیاموزند یا آن را با جهانبینی خود در هماهنگی ببینند.
تنهایی در عین اینکه احساس سادهای به نظر میرسد، پیچیده است. حرفزدن دربارۀ آن دشوار است و خیلی وقتها یا شبیه خاطرهنویسیهای رمانتیک میشود، یا شبیهِ توصیههای پزشکی. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مشهوری که بسیار به تنهایی میاندیشید، معتقد بود تنهایی چیزی فردی نیست، بلکه موجی فراگیر است که با بهقدرترسیدن حکومتهای توتالیتر بر جامعه سایه میاندازد. اما تنهایی فقط محصولِ توتالیتاریسم نیست، بلکه سرچشمه و تقویتکنندۀ آن هم هست. در واقع، وقتی تنها باشیم، مستعد پذیرش تفکرات جزمی میشویم.
در سیلیکونولی، او تنها کسی است که هنوز چیزی به نام وجدان دارد
اگر یکبار جِران لانییِر را ببینید، برای همیشه در یادتان خواهد ماند. مردی با چشمان آبی، موهای بسیاربلند بافتهشدهای که دور و برش ریخته، ریش بزی تُنُکی که زیر چانهاش پایین آمده و هیکلی بسیار فربه. اما فقط ظاهر او نیست که عجیب است، در واقع همهچیزش، از داستان زندگیاش، تا عقاید و علایق و رفتارهایش عجیب و سردرگمکننده است. او را پدر واقعیت مجازی میدانند؛ دانشمندی که از اولین روزها در این صنعت حضور داشته، و بااینحال، امروزه یکی از سرسختترین منتقدان سیلیکونولی به شمار میرود.
باورهای اشتباه ما به کسی مربوط نیست؟
«آیا نظر هر کسی محترم است؟» حتی آنهایی که باورهایشان را دلبخواهی پذیرفتهاند و برایش بهدنبال هیچ استدلال موجهی نگشتهاند؟ برخی میگویند اینکه «هر کسی حق دارد نظری داشته باشد و آن را اظهار کند» معنایش این است که هر نظری محترم است. اما گروهی دیگرمعتقدند، باورهای ما بیچونوچرا محترم نیستند و احترام شرط و شروطی دارد. چگونه میشود به نتیجۀ قانعکنندهای رسید؟
هلن فیشر، احتمالاً بیش از هر انسانشناس زیستیِ دیگری، تصور ما را دربارۀ خودمان عوض کرده است. او عمیقترین و انتزاعیترین احساساتمان را با هورمونها و عصبهایمان پیوند زده و دم به دم، یادآوری کرده که انسانها، قبل از هر چیز دیگر، موجوداتی زیستی هستند. تحقیقات او دربارۀ عشق که به کمک علوم عصبشناختی انجام شده است، بر نیازِ وجودی ما انسانها به تشکیلِ پیوندهای احساسیِ دونفره و عمیقی تأکید دارد که لازمۀ تداوم نسل بشر بوده است.
به لطف شبکههای اجتماعی، بیشتر ما تجربههای دستِ اولی داریم از اینکه چطور ناگهان چیزی فراگیر میشود. یک توییت، یک کلیپ، یا موضوعی جدید در عرض چند ساعت کلِ فضا را پر میکند و همه دربارۀ آن حرف میزنند. حالا که چندماه از همهگیری کرونا گذشته است، منطقِ سرایت در بیماریها نیز موضوع بحثهای همگانی شده است. کتابی جدید میخواهد توضیح بدهد که چطور این موجهای فراگیری در جوامع انسانی ظاهر و سپس ناپدید میشوند.
گاهی به نظر میرسد گزینگویهها هیچ فایدهای برای تفکر جدی ندارند و فقط به درد صفحههای اینستاگرامیای میخورند که با جملههای قصار لایک جمع میکنند. گزینگویهها اغلب با ابهامی برطرفنشدنی دست به گریبانند و اگرچه عمیق و حکمتآمیز به نظر میرسند، اما در نهایت، انگار هیچکس نمیداند چه میخواهد بگویند. یک استاد فلسفه که سالهاست دربارۀ گزینگویهها تحقیق میکند توضیح میدهد که گزینگویهها، نه طبعآزماییهای ادبی، بلکه حملهای مؤثر به شکلی از فلسفه بودهاند که همواره در پی نظاممند کردن اندیشه بوده است.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
تحلیل حواس و رابطۀ امر فیزیکی با امر روانی
نتایج درخشان علم فیزیک در دورۀ مدرن، تنها محدود به حوزۀ فیزیک نیست، بلکه علوم دیگری را نیزدر بر میگیرد. اما فیزیک، با وجود پیشرفت قابل توجه، تنها بخشی از بدنۀ مشترک و بزرگتر دانش است و با ابزارهای فکریِ محدودش -که برای اهداف و مقاصد محدود و خاصی ایجاد شده است- قادر به پرداختن به تمامی موضوعاتِ محوریِ مورد بحث نیست؛ وقتی به این امور میاندیشیم درمییابیم که این گرایش در نظر ما نباید بهکلی مناسب باشد.
یک شیء در چه صورتی جزء شیء دیگری است؟
کشتی معروف تسئوس را در نظر بگیرید. فرض کنید برای تعمیر این کشتی برخی از اجزاء آن را برمیدارند و با چیزهای دیگری جایگزین میکنند، به نحوی که در طول زمان تمام اجزاء آن جایگزین شده است. فرد دیگری با همان اجزاءِ کهنهٔ کشتیِ اولیه، کشتی دیگری، دقیقاً شبیه کشتیِ اولیه میسازد. حال پرسش این است که کشتی تسئوس کدامیک از این دو است؟
رویکرد زیستشناسانه به اخلاق، علاقۀ گستردهای برانگیخته است. تامس نیگل، فیلسوف اخلاق، ضمن نقد این رویکرد معتقد است اگر اخلاق صرفاً الگویی رفتاری همراه با واکنشهای عاطفی باشد، میتوان انتظار داشت که نظریههای زیستشناختی، دربارۀ آن به ما بیاموزند. اما اگر اخلاق، پژوهشی نظری باشد که بتواند با روشهای عقلانی به انجام برسد، تلاش برای فهمِ اخلاق بهواسطۀ ابزارهای زیستشناسی، ارزشی بسیار کمتر خواهد داشت.
متاانتولوژی مطالعۀ ماهیتِ پرسشهایی است که دربارۀ آنچه هست مطرح میشود. متی اِکلاند، استاد فلسفۀ دانشگاه اوپسالا سوئد، در این مقاله تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد که آیا دلیلی وجود دارد که رویکردی شکاکانه یا انقباضی نسبت به مدعیات انتولوژیک داشته باشیم یا نه. موضوع دیگر این است که آیا رویکردهای فرگهای و کواینی به انتولوژی که، از گذشته تا امروز، در فلسفۀ تحلیلی موقعیتی مرکزی دارند، کارآمد است یا خیر؟
دورۀ «قرون وسطا» در روم غربی را بهطور کلی میتوان به ۹ قرن، میان سالهای ۶۰۰ تا ۱۴۰۰، تعریف کرد. با وجود این، تا اواخر قرن هشتم، نظریۀ هنر قرون وسطا بهطور جدی آغاز نشد؛ یعنی هنگامی که اندیشمندان کارولِنژی برای نخستینبار در قرون وسطای غرب، بررسی مفصلی را از طبیعت و نقش هنرهای دیداری آغاز کردند.
شبیهسازی نظریهای است که در فلسفۀ انگلو-امریکایی برای توصیف نحوۀ درگیرشدن هیجانات ما با روایتهای هنری از آن استفاده میشود. فیلسوفان این حوزه تلاش میکنند نظریهای بسطیافته در زمینۀ فلسفۀ ذهن را به کار گیرند تا درگیری هیجانی و اخلاقی ما با قصهها را توصیف کنند. نوئل کرول نظریۀ «شبیهسازی« را بررسی کرده است.
اگرچه در سالهای اخیر تاکید فراوانی بر تفسیرهای هرمنوتیک از آثار هنری شده است اما به اینکه چگونه هنر و رسانه هیجانهای مخاطبان را بر میانگیزد توجهی نشده است. نوئل کرول تلاش میکند با کمک تحقیقات اخیر در روان شناسی و فلسفه این موضوع را بررسی کند.
ادعاهای مربوط به شهود فردی، برای مدت ها، نقشی مهم در مباحث فلسفی داشته است. شاخۀ جدیدِ فلسفۀ تجربی تلاش میکند تا این ادعاها را با استفاده از روشهای سنتیِ علومِ شناختی، آزمایشِ نظاممند و تحلیلِ آماری، بررسی کند. هرچند عموماً کشفیاتِ حیرتانگیز فیلسوفانِ تجربی مورد قبول است، اما دربارۀ یافتههایشان اختلافِ نظر وجود دارد.
آیا می توانیم برای فهم یا نقدِ آثار هنری، به قصد و نیت مؤلف آن رجوع کنیم؟ بسیاری از منتقدان معاصر معتقدند چنین کاری بیهوده است. اما قصدگرایی را نباید برنامهای متضاد با نقد معاصر دانست. نوئل کرول در این قسمت، نشان میدهد قصدگرایی چطور میتواند با نقد معاصر سازگار شود.
برخی ملاحظات دربارۀ صورت منطقی
لودویگ ویتگنشتاین در طول دوران حیات فکریاش فقط یک مقاله منتشر کرد: «ملاحطاتی دربارۀ صورت منطقی». این مقاله، که در سال ۱۹۲۹منتشر شده است، اولین نشانههای گسست ویتگنشتاین از موضع فکریاش را در رسالۀ منطقی- فلسفی در خود منعکس کرده است. این مقاله بر اهمیت توجه به جهان به جای تحلیل پیشینی زبان تاکید میکند.
معمولاً در مواجهه با اثرِ هنری، چه نقاشی یا مجسمه یا دیگر آثار، میخواهیم مقصود یا هدفِ هنرمند از خلق آن را دریابیم. اما جالب اینجاست که طیِ پنجاه سال گذشته، استدلالهای گوناگونی اقامه کردهاند تا رابطۀ بینِ قصدِ نویسنده و اثر هنری را انکار کنند. نوئل کرول این استدلالها را بررسی میکند.
تعریف موضوعات مختلف، از چالشیترین مباحث فلسفه است. دشواری تعریف گاه ناشی از اختلافات بنیادین مکاتب فلسفی است و گاه ناشی از ترجمه. در این مقاله پس از بررسی سیر تاریخی تعاریف تکنولوژی و کاربردهای متنوع آن، به نفع تمایزاتی استدلال خواهد شد که کاربرد رایج در زبان و پدیدههای جهان واقعی را بازتاب میدهند.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | صفحه بعد » |
تنهایی در عین اینکه احساس سادهای به نظر میرسد، پیچیده است. حرفزدن دربارۀ آن دشوار است و خیلی وقتها یا شبیه خاطرهنویسیهای رمانتیک میشود، یا شبیهِ توصیههای پزشکی. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مشهوری که بسیار به تنهایی میاندیشید، معتقد بود تنهایی چیزی فردی نیست، بلکه موجی فراگیر است که با بهقدرترسیدن حکومتهای توتالیتر بر جامعه سایه میاندازد. اما تنهایی فقط محصولِ توتالیتاریسم نیست، بلکه سرچشمه و تقویتکنندۀ آن هم هست. در واقع، وقتی تنها باشیم، مستعد پذیرش تفکرات جزمی میشویم.
اگر نابغه باشم، بداخلاقیهایم را میبخشی؟
چرا خیلی از نابغهها سرنوشت تلخی دارند؟ چرا خودشان را با الکل و مواد مخدر جوانمرگ میکنند؟ فکر میکنیم آنها چون نابغهاند، چون ذهنشان یا بدنشان قدرتی مهیب و مهارناپذیر دارد، درگیر مشکلاتی میشوند که ما آدم معمولیها درکش نمیکنیم. آنها به چیزهایی میاندیشند و از چیزهایی آسیب میبینند که برای ما ناشناخته است، پس راهی نداریم جز آنکه کنار رویم و ببینیم چطور زندگیشان را تباه میکنند. اما اگنس کالارد مخالف است. از نظر او، جامعه نابغهها را طرد میکند و همین نابودشان میکند.
گاهی رعایت قانون نه عقلانی است، نه اخلاقی
«قانون قانون است». به موقعیتهایی فکر کنید که این جمله را شنیدهاید. احتمالاً بیشترشان بهعنوان موقعیتهایی بد، نامنصفانه و غیرعقلانی در خاطراتتان ثبت شدهاند. مثلاً به سختی از محل کارتان مرخصی گرفتهاید و برای کاری اداری از این سر شهر، رفتهاید به آن سر شهر، اما یادتان رفته است کارت ملیتان را ببرید. عکسش را توی گوشیتان دارید، گواهینامه هم همراهتان است، اما کارمند وظیفهشناس میگوید: «فقط اصلِ کارت ملی. قانون قانون است». چه حسی پیدا میکنید؟ آیا گاهی باید قوانین را شکست؟
آیا در نقطۀ عطف تاریخ ایستادهایم؟
فرض کنید فردا مهمترین روز زندگیتان است. مثلاً روزی که قرار است امتحانی سرنوشتساز بدهید یا ازدواج کنید. احتمالاً تمام فکر و ذکرتان این است که آیا برای فردا آمادهاید؟ آیا همه چیز مرتب است؟ اما اگر به شما بگویند تا مهمترین روز زندگیتان ده سال فاصله دارید، بعید است به این زودی نگران آن روز شوید. حالا این ماجرا را در ابعاد کلِ تمدن بشری ببینید: اگر این روزها مهمترین روزهای گونۀ بشر بر روی زمین باشد، آیا به اندازۀ کافی به فردای تاریخیمان اندیشیدهایم؟
در سیلیکونولی، او تنها کسی است که هنوز چیزی به نام وجدان دارد
اگر یکبار جِران لانییِر را ببینید، برای همیشه در یادتان خواهد ماند. مردی با چشمان آبی، موهای بسیاربلند بافتهشدهای که دور و برش ریخته، ریش بزی تُنُکی که زیر چانهاش پایین آمده و هیکلی بسیار فربه. اما فقط ظاهر او نیست که عجیب است، در واقع همهچیزش، از داستان زندگیاش، تا عقاید و علایق و رفتارهایش عجیب و سردرگمکننده است. او را پدر واقعیت مجازی میدانند؛ دانشمندی که از اولین روزها در این صنعت حضور داشته، و بااینحال، امروزه یکی از سرسختترین منتقدان سیلیکونولی به شمار میرود.
ناگهان دردهایم آرام گرفت، از بدنم جدا شدم و پرواز کردم
مرگ سرزمینی است که تا به حال هیچیک از مسافرانش بازنگشتهاند تا چیزی از آنجا برایمان تعریف کنند. اما آدمهای زیادی هستند که از دیوارهای این سرزمین سرک کشیدهاند و آنچه دیدهاند را شرح دادهاند. بسیاری از آنها توصیف مشابهی از تجربهشان دارند: احساس کردهاند در تونلی هستند که انتهای آن روشن و نورانی است، در هوا معلقاند، از بدنشان جدا شدهاند و آرامش و لذتی عمیق وجودشان را پر کرده است. یک عصبشناس کوشیده است این تجربه را با زیستشناسی توضیح دهد.
رسیدن به خوشبختی بهسبک استاد بدبینی
پس از آنکه پدر آرتور شوپنهاور خودکشی کرد، مادرش تصمیم به مهاجرت گرفت. چندی بعد که آرتور تصمیم گرفت هامبورگ را ترک کند، مادرش موافقت کرد، اما شرطی گذاشت: اینکه فکرِ آمدن به خانۀ او را از سرش بیرون کند و بیپرده به او گفت: «خیلی آزاردهندهای». او نچسب و بدقلق بود، چون زندگی را سیاه و رنجآلود میدید. در نظر او، «زندگیکردن کسبوکاری بود که دخلش به خرجش نمیارزید». اما آیا آموزههای شوپنهاور سراسر بدبینی است؟ دیوید باتروودز توضیح میدهد که چگونه میتوان سراغ «خوشبختیِ نیمهرضایتبخشی» را در اندیشههای او گرفت.
ستایش راسل از بطالت حالا بیش از همیشه به دردمان میخورد
در ستایش بطالت، یکی از رسالههای مشهور برتراند راسل است که در اوج رکود بزرگ نوشته شد. در آن دوران، کسبوکارهای فراوانی از میان رفته بود و هر روز بر تعداد بیکاران افزوده میشد. اما مشکل فقط فقر نبود، آدمی که کار نداشت، گویی مهمترین عنصر معنابخشی به زندگیاش را از دست میداد. راسل میگفت تا وقتی چنین باشد، معنای فراغت را درک نخواهیم کرد. حالا که جهان دوباره در آستانۀ بحران اقتصادی بزرگی قرار گرفته، ایدههای راسل دوباره موضوعیت پیدا کردهاند.
ارسطو طرفدار بردهداری و نابرابری بود، آیا باید او را کنار بگذاریم؟
آیا میتوانیم با دیگران اختلافنظر داشته باشیم، بدون آنکه با آنها خصومت بورزیم؟ معمولاً وقتی موضوع اختلاف چندان حیاتی نباشد، ایستادن در موضعِ «بیطرفی» آسان است، اما اگر بحث از بردهداری، تبعیض جنیستی یا نژادپرستی در میان باشد چطور؟ آنجا هم میتوانیم صرفاً بحث علمی کنیم و نظر مخالف را محترم بدانیم؟ اگنس کالارد، این چالش را در مواجهه با ارسطو پیدا کرد، فیلسوفی که نهتنها زنان را پست میشمرد، که مدافع بردهداری نیز بود. اما در نهایت، راهی پیدا کرد.
عدمقطعیت تنها چیز قطعی در «سیستمهای پیچیده» است
جوامع انسانی وقتی با بحرانهای بیسابقه روبهرو میشوند، چه میکنند؟ همهگیری کووید-۱۹ را در نظر بگیرید: دولتها ابتدا دست به قرنطینۀ سراسری زدند. اما این تصمیم زنجیرۀ هراسناکی از آسیبهای اقتصادی، اجتماعی و روانی به وجود آورد، پس مجبور شدند با سیاستهای ثانویهای مثل بستههای حمایتی از فروپاشی اقتصاد جلوگیری کنند. این کار بهخودی خود موانع تازهای پیش پای دولتها گذاشت و این سلسله همینطور ادامه دارد. نظریۀ «پیچیدگی» میگوید برای بیرون آمدن از این چرخۀ معیوب باید نگاهمان به سیستمهای اجتماعی را تغییر دهیم.
چه ایرادی دارد که به نظریۀ جهانهای موازی معتقد باشیم؟
چه چیز معرفت علمی را از شبهعلم، جادو یا خرافات بیپایه متمایز میکند؟ دههها پیش کارل پوپر، فیلسوف اتریشی، «ابطالپذیری» را مبنای این تفاوت دانست. او میگفت علم چیزی است که بتوان آن را به محکِ آزمایش گذاشت. اما حالا میدانیم که معیارِ ابطالناپذیری کاستیهای جبرانناپذیری دارد و برخی از بهترین نظریههای علمی عملاً آزمونپذیر نیستند. اما آیا میتوان به این بهانه، راحت گفت که فرقی میان علم و اسطوره و خرافه نیست؟ جیم بگات با بررسی نظریۀ جهانهای موازی میکوشد راهحلی ارائه دهد.
هلن فیشر، احتمالاً بیش از هر انسانشناس زیستیِ دیگری، تصور ما را دربارۀ خودمان عوض کرده است. او عمیقترین و انتزاعیترین احساساتمان را با هورمونها و عصبهایمان پیوند زده و دم به دم، یادآوری کرده که انسانها، قبل از هر چیز دیگر، موجوداتی زیستی هستند. تحقیقات او دربارۀ عشق که به کمک علوم عصبشناختی انجام شده است، بر نیازِ وجودی ما انسانها به تشکیلِ پیوندهای احساسیِ دونفره و عمیقی تأکید دارد که لازمۀ تداوم نسل بشر بوده است.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
باستانشناسی از فضا: چطور آینده میتواند به کشف گذشته کمک کند؟
اگر به باستانشناسی علاقه داشته باشید، احتمالاً نام سارا پارکَک را شنیدهاید. باستانشناس جوان و پرشوری که برای اولینبار، توانست نقشۀ یکی از پایتختهای مصر باستان، یعنی شهر اسرارآمیز تانیس را ترسیم کند. آنچه پارکک را به شهرت رساند، روشِ مبتکرانۀ او در باستانشناسی بود: تحلیل تصاویر ماهوارهای برای یافتن آثار تمدنهای گمشده. چیزی که خودش آن را «باستانشناسی فضایی» مینامد. پارکک در این گفتوگو دربارۀ کتاب تازه و بسیار پرفروشش، «باستانشناسی از فضا» سخن میگوید.
برایان مگی، فیلسوف انگلیسی تازهدرگذشته، برای هر کسی که روزگاری به فلسفه علاقهمند شده، نام آشنایی است. دو مجموعۀ تلویزیونی بسیار موفق او، «مردان اندیشه» و «فلاسفۀ بزرگ» که بعدها به صورت کتاب نیز منتشر شدند، مشوق خیلیها برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل فلسفی شد. اما او در آخرین مصاحبهاش از رویۀ دیگری از زندگیاش سخن میگوید: از تنفر و بیاعتناییاش به تلویزیون، از دوران نمایندگیاش در پارلمان و کنارهگیریاش از سیاست و البته از فلسفه، یعنی بزرگترین ابتلای تمام عمرش.
چرا مقابل دانش مقاومت میکنیم؟
سیگاریها میدانند سیگارکشیدن مضر است، اما دست از عادتشان برنمیدارند. همانطور که همه میدانیم مصرف زیاد قند چه عوارضی دارد، اما عاشق شیرینی هستیم. بااینحال، دایرۀ چیزهای غلطی که از آنها دست نمیکشیم، به این مسائل محدود نمیشود، در واقع، باورهایی مثل نژادپرستی، واکسنهراسی، یا انکار تغییرات اقلیمی هم معمولاً از همین سازوکار پیروی میکنند. ذهن ما مستعد مقاوت در برابر دانش است و شرایط جامعۀ امروز این کار را آسانتر از همیشه کرده است. فیلسوفی سوئدی در تلاش است تا راهحلی پیدا کند.
تکنولوژی چگونه تصور انسان از خودش را تغییر داد؟
سالهاست که پیتر گالیسون همزمان مشغول فلسفه و فیلم و فیزیک است و به تکنولوژی نیز فکر میکند. گالیسون میگوید تا وقتی چیزی را در فیلم نبینم، نمیتوانم دربارهاش فلسفهورزی کنم. پس وقتی دربارۀ تاریخ تکنولوژی حرف میزند، نباید توقع داشته باشیم کلمات عجیبوغریب فلسفی از او بشنویم. او بهدنبال اتفاقات جزئی و ملموسی است که در ابتدای قرن بیستم رخ داد و تکلیف انسان را با تکنولوژی و خودش معلوم کرد: از مأموران سانسور روسی گرفته، تا ضدهوایی ارتش انگلستان.
گفتوگو با اسلاوی ژیژک: به من احترام نگذارید، کتابهایم را بخوانید
اگر بگویید «ماست سفید است» ژیژک یک کتاب پانصد صفحهایِ غیرقابلفهم مینویسد تا با حرفتان مخالفت کند. اما از آن طرف هم، اگر ژیژک بگوید «ماست سفید است» مطبوعات پر میشود از مخالفتِ چپها و راستها، محافظهکارها و لیبرالها و تقریباً همه و همه. ژیژک جنجالیترین فیلسوف زندۀ دنیاست و با اینحال ادعا میکند هیچچیز نمیگوید جز چیزهای خیلی معمولی. در این گفتوگو او دربارۀ کتابها، ایدهها و زندگیاش حرف میزند.
به خدای فلسفه اعتقاد ندارم، اما دلم برایش تنگ میشود
افلاطون باور داشت آنکه فلسفه میورزد به خدا شبیه میشود. ارسطو نیز در پایان کتاب اخلاقش هدف آدمی را در «خدمت به خدا و تعمق در او» تعریف میکرد و اسپینوزا آن هدف را «عشق عقلانی به خدا» میدانست. از سوی دیگر، کانت نیز عقل را نقد میکرد تا جایی برای ایمان باز کند و هگل دین و فلسفه را کاملاً در یک خط سیر میدید. اینها بزرگترین متفکران تاریخاند، پس چرا فیلسوفان بیدینترین و سکولارترین انسانها معرفی میشوند؟
آزمایشگاهی به نام دموکراسی؛ گفتوگو با اتین بالیبار
اتین بالیبار، فیلسوف فرانسوی، از چهرههای برجستۀ پسامارکسیسم در دوران ماست. نژادپرستی از مهمترین دغدغههای فکری اوست و هشدار میدهد که ترکیب این گرایش فکری با بازگشت تمایلات ملیگرایانه و اوجگرفتن سیاستهای شبهفاشسیتی آیندۀ نگرانکنندهای را برای ما رقم خواهد زد. بالیبار در این مصاحبه علاوه بر تشریح دیدگاه خود دربارۀ دنیای امروز، از کتابهای قبلی و دوران دانشجویی خود نیز یاد میکند.
برونو لاتور: ما هرگز مدرن نبودهایم
کسی نمیداند واقعاً برونو لاتور چهکاره است. دکترایش را در الهیات گرفته است، با دانشمندان دست به یقه شده است، انسانشناسان او را از جرگۀ خود میدانند، خودش ادعای جامعهشناس بودن دارد، و حالا نمایشنامهنویسی را هم به کارنامهاش اضافه کرده است. فرزند خانوادهای که نسل به نسل در کار تولید شراب بودهاند، این روزها، پس از بازنشستگی از دانشگاه، بیش از همیشه دلمشغول تغییرات اقلیمی شده است.
سایمون کریچلی: وقتی به فوتبال میاندیشیم به چه میاندیشیم
در تاریخ، رقصیدن و خوشگذرانی غالباً مخصوص طبقۀ مرفه جامعه بوده است. اما در عصر ما، که فوتبال محبوبترین خوشگذرانیِ آدمها شده، همه بهشکلی برابر میتوانند در زمین چمن به بدن خود کشوقوس بدهند، برقصند و توپ را از خط دروازه رد کنند. فوتبال آرمان انسانها را در حد توان خود محقق کرده، آرمانی که میخواست همه آزاد باشند و درعینحال از قانون پیروی کنند: آرزویی که از برابری انسانها حکایت میکرد و همزمان حامی استعدادهای متفاوت و گوناگون انسانها بود.
برونو لاتور؛ منتقدی که اعتبار علم را بازمیگرداند
دانشمندانِ علوم تجربی غالباً از دست فیلسوفانِ علم و علمپژوهان دل خوشی ندارند. آنها دائماً به کار دانشمندان اشکال میگیرند و دسترنج چندینسالهشان را زیر سؤال میبرند. لاتور، علمپژوه فرانسوی، پس از وقف زندگیِ خود برای نقد علم، دوباره به این نتیجه رسیده که باید به دانشمندان احترام گذاشت. او میگوید گرچه رهاورد دانشمندان همچنان کلیت و ضرورت ندارند و از دیدگاههای سیاسی جدا نیستند، اما نباید آنها را در عمل نادیده گرفت.
دنیل دنت: ممکن است به قرن نوزدهم بازگردانده شویم
دنیل دنت آنقدر جنجالی است که حتی توییتهایش در دنیای علوم انسانی بحث و جدل به راه میاندازد، چه برسد به اینکه کتاب تازهای منتشر کند. دنت در کتاب جدیدش، از باکتری تا باخ و برعکس به مسئلۀ پیچیدۀ آگاهی و سرنوشتِ آن در دنیای آینده پرداخته است. از نظر این فیلسوف آمریکایی، ما داریم به مرحلهای وارد میشویم که، از شدت پیچیدگیِ مسائل، دیگر هیچکس توان فهم کامل هیچ مسئلهای را ندارد، عصری هیجانانگیز و هراسناک.
فیل، نیویورک و گوگل چه وجه اشتراکی دارند؟
علم تا به امروز توانسته است مسائل عجیب و غریبی را محاسبه کند. مثلاً ما میتوانیم نحوۀ چرخیدن سیارات به دور خورشید را موبهمو پیشبینی کنیم. یا توانستهایم با معادلات فیزیکِ فضا موشکهایی بسازیم که ما را از اتمسفر زمین بیرون ببرد. اما این محاسبات در مواجهه با بعضی از موضوعات عملاً به بنبست میخورند، مثلاً بدن خودمان، یا شهرها. برای فهم این سیستمهای پیچیده باید راههای دیگری پیدا کنیم.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | صفحه بعد » |
ولفگانگ پاولی فیزیکدانی پرآوازه بود، اما در عینحال، زندگی عاطفیِ بسیار بههمریختهای داشت. او که بعد از یک شکست عشقی، به شکل افراطی مینوشید و سیگار میکشید، به پیشنهاد پدرش قرار ملاقاتی با کارل یونگ گذاشت تا شاید بتواند درونِ ناآرامش را درمان کند. اما در عمل، این دیدار، به شکلگیری همفکری طولانیمدتی بین فیزیکدان کوانتومی و روانشناس تحلیلی انجامید و پاولی، با قدرتِ خارقالعادهاش در یادآوری خوابها و تحلیل مسائل انتزاعی، نقشی اساسی در تکامل روانشناسی یونگ ایفا کرد.
چطور غربیها اینقدر عجیب شدند؟ یک نظریۀ جدید
شما چطور خودتان را تعریف میکنید؟ آیا وجودتان را شخصیتی مستقل میبینید که دارای علایق و سلایق ویژهای است و روابطش با دیگران را بر اساس معیارهای فردیای تنظیم میکند که شخصاً درست میداند؟ یا اساساً این خانواده، قوم یا کشورتان است که نقش اصلی را ایفا میکند؟ یوزف هنریش، استاد انسانشناسی دانشگاه هاروارد، میگوید در تقریباً تمام تاریخ، انسانها خودشان را با گروههایشان میشناختهاند و رفتارشان را با اهداف و هنجارهای گروه تنظیم میکردند، اما ناگهان در غرب مسیر تازهای برگزیدند و موجوداتی خاص و عجیب شدند: تحصیلکرده، صنعتی، پولدار، دموکراتیک. دنیل دنت، یکی از مشهورترین فیلسوفان زندۀ دنیا، این ادعا را بررسی میکند.
به لطف شبکههای اجتماعی، بیشتر ما تجربههای دستِ اولی داریم از اینکه چطور ناگهان چیزی فراگیر میشود. یک توییت، یک کلیپ، یا موضوعی جدید در عرض چند ساعت کلِ فضا را پر میکند و همه دربارۀ آن حرف میزنند. حالا که چندماه از همهگیری کرونا گذشته است، منطقِ سرایت در بیماریها نیز موضوع بحثهای همگانی شده است. کتابی جدید میخواهد توضیح بدهد که چطور این موجهای فراگیری در جوامع انسانی ظاهر و سپس ناپدید میشوند.
با خشم میتوان بر پا خاست، اما نمیتوان ایستاد
مارتین لوترکینگ، رهبر مبارزۀ سیاهپوستان در آمریکا، همچنان منبع الهام بزرگی برای مقاومت علیه ظلم و تبعیض است. رؤیای او، اگرچه هنوز محقق نشده، در جان معترضان زنده است. مارتا نوسبام در کتاب «سلطنت ترس» که ناظر به آمریکای دوران ترامپ نوشته شده است، از خشم پالودۀ مارتین لوتر کینگ نوشته است. خشمی که نه برای از میان بردن که برای ساختن به میدان میآید، نیرویی که بهجای آنکه در سوگ گذشته بنشیند، چشم به آینده دوخته است.
وقتی که امبرتو اکو بر شانۀ غولها ایستاد
حتماً شما هم وقتی میروید کتابخانه، آه بلندی میکشید و حسرت میخورید: «چقدر کتاب هست که من نخواندهام». امبرتو اکو عاشق این احساس بود. او میگفت «هرچقدر هم سختکوش باشی، هیچوقت نمیتوانی تمام دانستههای گذشتگان را بدانی. کتابخانه جای یادگیری نیست، جای گمشدن است. با اعتمادبهنفس واردش میشوی، و هنگام بیرونآمدن یک بازندۀ بهتماممعنایی». اکو به همهچیز همینقدر عجیب نگاه میکرد، به بزرگان تاریخ، به نظریههای توطئه، به مرگ، و به معنای زندگی. «بر شانۀ غولها»، آخرین کتاب اکو، نمایندۀ همۀ دیدگاههای عجیب اوست.
تاریخ زشتی را از زبان امبرتو اکو بشنوید
زشتها همیشه در تاریخ منفور بودهاند. افلاطون میگفت نباید دربارۀ زشتیها حرف زد، چون روح را به فساد میکشانند. اما از زمان افلاطون تا الآن، هنرنماییهای نقاشان و نویسندگان ادبی همان جایی به اوج خود رسیده که زشتیها را به تصویر کشیدهاند. درواقع، آنها زشتی را «بهزیبایی» ترسیم کردهاند و موجب شدند ما از زشتی «لذت» ببریم، مثل لذتی که از تماشای فیلمهای ژانر وحشت نصیبمان میشود. امبرتو اکو در این نوشته نشان داده چگونه آدمها در زشتیهای جهان بهدنبال زیبایی بودهاند.
هوش مصنوعی اشتباه نمیکند، برای همین باید از آن ترسید
همۀ نشانهها حاکی از این است که در آیندهای نهچندان دور، هوش مصنوعی به بخش مهمی از زندگی روزمرۀ ما تبدیل خواهد شد. هوش مصنوعی علاوه بر آنکه به ما پیشنهاد خواهد داد چه موسیقیای گوش بدهیم یا چه کفشی بخریم، جای پزشک و قاضی و پلیس را هم خواهد گرفت. اما چالش اصلیای که پیش روی ما قرار دارد، نه احتمال بیکاریِ شمار بیشتری از انسانها، بلکه این واقعیت است که هیچکس، حتی خود سازندگان این فناوریها، نمیدانند هوش مصنوعی چطور تصمیم میگیرد.
مدلهای ریاضیاتی به منزلۀ سلاحهای کشتار جمعی
اگر میخواهید بدانید «سلاح کشتار ریاضی» یعنی چه، این سناریو را تصور کنید: یک روز صبح، شما را به اتهام قتل دستگیر میکنند. سوار ماشین پلیس میشوید، و وقتی بعد از ۱۰دقیقه به دادگاه میرسید، حکمِ نهایی را به دستتان میدهند. هوش مصنوعی در این ۱۰دقیقه، با استفاده از کلاندادهها سوابق کیفری شما، الگوهای روانشناختیتان، روابطتان با دیگران، جزئیات ماجرا و هر چیز دیگری را مرور کرده و شما را گناهکار تشخیص داده است. نه نقطۀ مبهمی وجود دارد، نه کسی حوصلۀ شنیدن حرفهایتان را دارد. چه حالی خواهید داشت؟
روایت ژان پل سارتر و والتر بنیامین از مصرف مواد توهمزا
سارتر که تحت تأثیر جنبش عظیم پدیدارشناسی بود، میخواست حاق واقعیت پدیدارها را توصیف کند، البته اگر خرچنگهایی که دور و برش ورجه ورجه میکردند، آرام میگرفتند. این خرچنگها استعاری نبودند، بلکه سارتر واقعاً آنها را بعد از مصرف مسکالین به چشم خودش میدید. اما سارتر تنها فیلسوفی نبود که این مادۀ روانگردان را که سرخپوستان باستانی کشف کرده بودند، امتحان کرد. کتابی جدید نشان میدهد که چطور این روانگردان به یکی از پشتپردههای مهم فکر و فلسفۀ معاصر تبدیل شد.
انسانها شدیداً با هم متفاوتاند، یا عمیقاً به هم شباهت دارند؟
وقتی بحث سر چاقی باشد، آدمها معمولاً دو دسته میشوند: عدهای میگویند چاقی در ژن آدمهاست و چاقها استعداد چاقی دارند، و دستهای سفت و سخت میایستند که چاقی ناشی از پرخوری و کمتحرکی است، پس اگر کسی چاق شده، تقصیر خودش است. همین را در موفقیت تحصیلی، ابتلای به بیماری یا هر موضوع مثبت و منفی دیگری میتوانید ببینید: کیستیِ ما حاصل ژنهایمان است، یا نحوۀ تربیتمان؟ دو متخصص برجسته، در دو کتاب جدید، این دعوا را وارد مرحلۀ تازهای کردهاند.
لطفاً منطقی نباش، مسئله خیلی جدی است
سختترین دوراهیهایی که در زندگی با آنها روبهرو میشویم، تصمیمهایی هستند که علاوه بر سود و ضررهای مادی، عواطف و احساسات ما را نیز در خود درگیر میکنند. مثلاً آیا کاری را قبول کنیم که درآمد بیشتری دارد، اما ما را از شهری که دوستش داریم جدا میکند؟ در این مواقع است که احساس میکنیم محاسباتمان درست از آب درنمیآیند. یک فیلسوف استرالیایی در کتاب جدیدش، برای فهمِ سازوکارِ عقلانیت، سراغ آدمهایی رفته است که مجبور شدهاند در زندگیشان دست به انتخابهایی دشوار بزنند.
از سفینۀ فضایی تا معجزه: فناوری و دین چطور به فهم یکدیگر کمک میکنند؟
عقیدهای که از نظرتان مسخره است را در نظر بگیرید. مثلاً باور به اینکه آدم فضاییها وجود دارند و یک روز ممکن است به سیارۀ ما حمله کنند. به خودتان میگویید این عقاید مال بچهها یا احمقها یا فیلمهای علمی-تخیلی است. بعد یکروز آدم بسیار باهوش و باسوادی را میبینید که برایتان توضیح میدهد چرا حملۀ آدم فضاییها به زمین مسئلهای واقعی و مهم است. چه حالی میشوید؟ حیرت، عجز و لذتِ غریب فهمیدن چیزی تازه. کتاب تازۀ والش پاسولکا چنین تجربهای برای خوانندهاش به وجود میآورد.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | صفحه بعد » |
تنهایی در عین اینکه احساس سادهای به نظر میرسد، پیچیده است. حرفزدن دربارۀ آن دشوار است و خیلی وقتها یا شبیه خاطرهنویسیهای رمانتیک میشود، یا شبیهِ توصیههای پزشکی. هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مشهوری که بسیار به تنهایی میاندیشید، معتقد بود تنهایی چیزی فردی نیست، بلکه موجی فراگیر است که با بهقدرترسیدن حکومتهای توتالیتر بر جامعه سایه میاندازد. اما تنهایی فقط محصولِ توتالیتاریسم نیست، بلکه سرچشمه و تقویتکنندۀ آن هم هست. در واقع، وقتی تنها باشیم، مستعد پذیرش تفکرات جزمی میشویم.
انسانبودن یعنی بیماربودن: سرگذشت فکری چهار فیلسوف دورانساز
کاسیرر در نامهای به همسرش در ۱۹۲۷ نوشت: «من میتوانم بی هیچ مشکلی، آنچه را که لازم میدانم، بیان کنم». این کاری نبود که دیگر فلاسفۀ بزرگ قرن بیستم بتوانند انجام دهند. دیگران گویا به تاریکی سفر کرده بودند و شبح نیستی را به چشم دیده بودند: بنیامین خودکشی کرد، تندخویی ویتگنشتاین کار دستش داد، و هایدگر درنهایت دچار فروپاشی روانی شد. برخلاف همۀ اینها، کاسیرر میلی افراطی به تعادل زندگی داشت. اما آیلنبرگ این چهار فیلسوف را در عصر جادوگران کنار هم نشانده و برایشان سرگذشتی فکری و خواندنی نوشته است.
محصولات ارگانیک اصلاً وجود ندارد
امروزه، اکثر آدمها دنبال دارو و غذاهای طبیعی میگردند. رژیمهای غذایی از همیشه ارگانیکترند و استفاده از مواد خوراکی و داروهای شیمیایی با خود نوعی احساس گناه میآورند. اما بررسیهای جدید نشان میدهند تفاوت مواد مصنوعی و طبیعی چندان واضح نیست و شاید بتوان گفت تاحدی هیچ فرقی ندارند. این نگرانیها لزوماً هراسی پزشکی نیستند، بلکه گاه نفرتیاند که آدمها ممکن است از جامعهشان بیاموزند یا آن را با جهانبینی خود در هماهنگی ببینند.