هوش مهمتر است یا انعطافپذیری؟
امروزه میزان موفقیت یک پژوهشگر، تا حد زیادی، وابسته به سابقۀ انتشار اوست: نامش را پای چند مقاله گذاشته، آثارش را در کدام نشریات منتشر کرده، سایر مقالهها چند بار به مقالههایش ارجاع دادهاند؟ این امر نظامی آفریده که طرفدار سرعت انتشار، حجم زیاد تولید و جنجالطلبی است. عجله برای انتشار و فشاری که برای جلبتوجه وجود دارد پژوهشگران را بهسوی راههای میانبر و دوز و کلک سوق میدهد. استورات ریچی، روانشناس و گزارشگر علم، در کتاب جدیدش، دروغهای علمی، مشکلات سازوکارهای رایج برای انتشار مقالات علمی و دانشگاهی را بررسی میکند.
ابطالگری پوپری، با همۀ سادگی دلپذیرش، بهسرعت از سوی فیلسوفان در هم کوبیده شد، و آنها نشان دادند که راهی قابل قبول برای درک علم نیست. آنان اشاره کردند که در هرگونه ساختار آزمایشیِ واقعی ناممکن است که عنصر فرضی واحدی را برای ردکردن جدا بکنیم. ولی طی دههها، پوپرگرایی بههرحال در میان خودِ دانشمندان رایج باقی ماند، بهرغم عوارض جانبیِ بالقوه زیانبخشی که داشت. چرا باید اینطور میشد؟
«آیا هنوز اولین برفی را به یاد دارید که، در کودکیتان، روزی در اواخر پاییز یا زمستان بارید؟ هدیهای نامنتظر». کتاب جدید هارتموت رُزا، جامعهشناس تأثیرگذار آلمانی، با این جمله آغاز میشود. این کتاب دربارۀ میل بیوقفۀ مدرنیته است به اینکه جهان را، در تمام وجوهش، قابلِ مهندسی، قابلِ پیشبینی، موجود، دسترسپذیر و یکبارمصرف کند. میلی که رابطهمان با جهان را تخریب و ما را از خودبیگانه کرده است. پال جِی. دآمبروزیو مضامین اصلی این کتاب کوتاه اما کوبنده را مرور کرده است.
ويتگنشتاين درنهايت يک شاعر بود
ویتگنشتاین برای نثرگزینگویانهاش، برای عباراتی که گویی مستقیماً از سرزمین غیب آمدهاند، ستوده و نکوهیده شده است. او در کتاب «فرهنگ و ارزش» که پس از مرگش منتشر شده، میگوید «فلسفه واقعاً باید فقط در قالب تصنیف شاعرانه نوشته شود». اد سایمون در این مطلب ادعا میکند که تراکتاتوس، بیشتر از آنکه بزرگترین اثر فلسفی قرن بیستم باشد، یکی از بینقصترین کتابهای شعر مدرن است که در صد سال گذشته نوشته شده است.
همۀ ما کسانی را میشناسیم که یا خیلی زیاد در گذشته زندگی میکنند، یا خیلی زیاد نگران آینده هستند. بیشتر افراد در پایان زندگیشان، بیشازهمه، افسوسِ کارهایی را میخورند که نکردهاند، چون دربارهٔ پیامد آن کارها نگرانیهای بیجایی داشتهاند. بقیۀ افرادی هم که نسبت به آینده بیتفاوتاند یا به گذشته اهمیتی نمیدهند به آدمهای نفهم یا ریسکپذیرهای بیخِرد تبدیل میشوند. گذشته، اکنون، آینده؛ تاریخ، امسال، دهههای پیشِ رو. چطور باید اینها را در ذهنمان به تعادل برسانیم؟
داستان دلبستگیهای انسان از لحظاتی پس از تولد آغاز میشود و تا لحظۀ مرگ نیز ادامه مییابد. ما انسانیت و هویت خودمان را بر اساس دلبستگیهایمان تعریف میکنیم. زندگیمان را در راه کسانی که دوستشان داریم سپری میکنیم و بیشترین رنجها را وقتی تجربه میکنیم که این دلبستگیها آسیب میبیند. اما چرا؟ آیا میتوان دلیل زیستشناختیای برای آنها پیدا کرد؟ دلبستگیها چه نقشی در تاریخ تکامل انسانی ایفا کردهاند و برای حیات گونۀ ما چه اهمیتی داشتهاند؟
جان گرِی در آخرين کتاب خود سراغ فلسفهورزی با گربهها رفته است
جان گری، فیلسوف مشهور بریتانیایی، یکی از منتقدین سرسخت هر ایدئولوژیای است که ادعا کند میتواند راه خوشبختی را به همه نشان دهد، حال چه این ایدئولوژی لیبرالیسم باشد، چه مارکسیسم یا آتئیسم. او در کتاب آخرش، برای پیگیری این عقیده، مسیر عجیبی برگزیده است. گربهها و زندگی خوب تلاشی برای فلسفهورزی با الهامگرفتن از زندگی گربههاست، حیواناتی که نه حسرت گذشته را میخورند، نه برای آینده رؤیا میبافند، بلکه حال و فقط حال را چسبیدهاند.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
تحلیل حواس و رابطۀ امر فیزیکی با امر روانی
نتایج درخشان علم فیزیک در دورۀ مدرن، تنها محدود به حوزۀ فیزیک نیست، بلکه علوم دیگری را نیزدر بر میگیرد. اما فیزیک، با وجود پیشرفت قابل توجه، تنها بخشی از بدنۀ مشترک و بزرگتر دانش است و با ابزارهای فکریِ محدودش -که برای اهداف و مقاصد محدود و خاصی ایجاد شده است- قادر به پرداختن به تمامی موضوعاتِ محوریِ مورد بحث نیست؛ وقتی به این امور میاندیشیم درمییابیم که این گرایش در نظر ما نباید بهکلی مناسب باشد.
یک شیء در چه صورتی جزء شیء دیگری است؟
کشتی معروف تسئوس را در نظر بگیرید. فرض کنید برای تعمیر این کشتی برخی از اجزاء آن را برمیدارند و با چیزهای دیگری جایگزین میکنند، به نحوی که در طول زمان تمام اجزاء آن جایگزین شده است. فرد دیگری با همان اجزاءِ کهنهٔ کشتیِ اولیه، کشتی دیگری، دقیقاً شبیه کشتیِ اولیه میسازد. حال پرسش این است که کشتی تسئوس کدامیک از این دو است؟
رویکرد زیستشناسانه به اخلاق، علاقۀ گستردهای برانگیخته است. تامس نیگل، فیلسوف اخلاق، ضمن نقد این رویکرد معتقد است اگر اخلاق صرفاً الگویی رفتاری همراه با واکنشهای عاطفی باشد، میتوان انتظار داشت که نظریههای زیستشناختی، دربارۀ آن به ما بیاموزند. اما اگر اخلاق، پژوهشی نظری باشد که بتواند با روشهای عقلانی به انجام برسد، تلاش برای فهمِ اخلاق بهواسطۀ ابزارهای زیستشناسی، ارزشی بسیار کمتر خواهد داشت.
متاانتولوژی مطالعۀ ماهیتِ پرسشهایی است که دربارۀ آنچه هست مطرح میشود. متی اِکلاند، استاد فلسفۀ دانشگاه اوپسالا سوئد، در این مقاله تلاش میکند به این پرسش پاسخ دهد که آیا دلیلی وجود دارد که رویکردی شکاکانه یا انقباضی نسبت به مدعیات انتولوژیک داشته باشیم یا نه. موضوع دیگر این است که آیا رویکردهای فرگهای و کواینی به انتولوژی که، از گذشته تا امروز، در فلسفۀ تحلیلی موقعیتی مرکزی دارند، کارآمد است یا خیر؟
دورۀ «قرون وسطا» در روم غربی را بهطور کلی میتوان به ۹ قرن، میان سالهای ۶۰۰ تا ۱۴۰۰، تعریف کرد. با وجود این، تا اواخر قرن هشتم، نظریۀ هنر قرون وسطا بهطور جدی آغاز نشد؛ یعنی هنگامی که اندیشمندان کارولِنژی برای نخستینبار در قرون وسطای غرب، بررسی مفصلی را از طبیعت و نقش هنرهای دیداری آغاز کردند.
شبیهسازی نظریهای است که در فلسفۀ انگلو-امریکایی برای توصیف نحوۀ درگیرشدن هیجانات ما با روایتهای هنری از آن استفاده میشود. فیلسوفان این حوزه تلاش میکنند نظریهای بسطیافته در زمینۀ فلسفۀ ذهن را به کار گیرند تا درگیری هیجانی و اخلاقی ما با قصهها را توصیف کنند. نوئل کرول نظریۀ «شبیهسازی« را بررسی کرده است.
اگرچه در سالهای اخیر تاکید فراوانی بر تفسیرهای هرمنوتیک از آثار هنری شده است اما به اینکه چگونه هنر و رسانه هیجانهای مخاطبان را بر میانگیزد توجهی نشده است. نوئل کرول تلاش میکند با کمک تحقیقات اخیر در روان شناسی و فلسفه این موضوع را بررسی کند.
ادعاهای مربوط به شهود فردی، برای مدت ها، نقشی مهم در مباحث فلسفی داشته است. شاخۀ جدیدِ فلسفۀ تجربی تلاش میکند تا این ادعاها را با استفاده از روشهای سنتیِ علومِ شناختی، آزمایشِ نظاممند و تحلیلِ آماری، بررسی کند. هرچند عموماً کشفیاتِ حیرتانگیز فیلسوفانِ تجربی مورد قبول است، اما دربارۀ یافتههایشان اختلافِ نظر وجود دارد.
آیا می توانیم برای فهم یا نقدِ آثار هنری، به قصد و نیت مؤلف آن رجوع کنیم؟ بسیاری از منتقدان معاصر معتقدند چنین کاری بیهوده است. اما قصدگرایی را نباید برنامهای متضاد با نقد معاصر دانست. نوئل کرول در این قسمت، نشان میدهد قصدگرایی چطور میتواند با نقد معاصر سازگار شود.
برخی ملاحظات دربارۀ صورت منطقی
لودویگ ویتگنشتاین در طول دوران حیات فکریاش فقط یک مقاله منتشر کرد: «ملاحطاتی دربارۀ صورت منطقی». این مقاله، که در سال ۱۹۲۹منتشر شده است، اولین نشانههای گسست ویتگنشتاین از موضع فکریاش را در رسالۀ منطقی- فلسفی در خود منعکس کرده است. این مقاله بر اهمیت توجه به جهان به جای تحلیل پیشینی زبان تاکید میکند.
معمولاً در مواجهه با اثرِ هنری، چه نقاشی یا مجسمه یا دیگر آثار، میخواهیم مقصود یا هدفِ هنرمند از خلق آن را دریابیم. اما جالب اینجاست که طیِ پنجاه سال گذشته، استدلالهای گوناگونی اقامه کردهاند تا رابطۀ بینِ قصدِ نویسنده و اثر هنری را انکار کنند. نوئل کرول این استدلالها را بررسی میکند.
تعریف موضوعات مختلف، از چالشیترین مباحث فلسفه است. دشواری تعریف گاه ناشی از اختلافات بنیادین مکاتب فلسفی است و گاه ناشی از ترجمه. در این مقاله پس از بررسی سیر تاریخی تعاریف تکنولوژی و کاربردهای متنوع آن، به نفع تمایزاتی استدلال خواهد شد که کاربرد رایج در زبان و پدیدههای جهان واقعی را بازتاب میدهند.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | صفحه بعد » |
هوش مهمتر است یا انعطافپذیری؟
خیلی اوقات مفاهیمی مانند هوش و خلاقیت را مترادف یکدیگر میپنداریم. با این وجود بسیارند کسانی که در آزمونهای استاندارد آی.کیو نمرات بالایی کسب میکنند اما توانایی خلاقانۀ چندانی ندارند و برعکس افراد فوقالعاده خلاقی که عملکرد مناسبی در آزمونهای مرسوم هوش ندارند. یکی از عوامل اساسی تعیین کننده در توانایی افراد برای یادگیری و خلاقیت، مفهومی است به نام انعطافپذیری شناختی. در این یادداشت پژوهشگران دانشگاه کمبریج شیوۀ تشخیص و پرورش این توانایی شناختی را توضیح میدهند.
ابطالگری پوپری، با همۀ سادگی دلپذیرش، بهسرعت از سوی فیلسوفان در هم کوبیده شد، و آنها نشان دادند که راهی قابل قبول برای درک علم نیست. آنان اشاره کردند که در هرگونه ساختار آزمایشیِ واقعی ناممکن است که عنصر فرضی واحدی را برای ردکردن جدا بکنیم. ولی طی دههها، پوپرگرایی بههرحال در میان خودِ دانشمندان رایج باقی ماند، بهرغم عوارض جانبیِ بالقوه زیانبخشی که داشت. چرا باید اینطور میشد؟
ويتگنشتاين درنهايت يک شاعر بود
ویتگنشتاین برای نثرگزینگویانهاش، برای عباراتی که گویی مستقیماً از سرزمین غیب آمدهاند، ستوده و نکوهیده شده است. او در کتاب «فرهنگ و ارزش» که پس از مرگش منتشر شده، میگوید «فلسفه واقعاً باید فقط در قالب تصنیف شاعرانه نوشته شود». اد سایمون در این مطلب ادعا میکند که تراکتاتوس، بیشتر از آنکه بزرگترین اثر فلسفی قرن بیستم باشد، یکی از بینقصترین کتابهای شعر مدرن است که در صد سال گذشته نوشته شده است.
همۀ ما کسانی را میشناسیم که یا خیلی زیاد در گذشته زندگی میکنند، یا خیلی زیاد نگران آینده هستند. بیشتر افراد در پایان زندگیشان، بیشازهمه، افسوسِ کارهایی را میخورند که نکردهاند، چون دربارهٔ پیامد آن کارها نگرانیهای بیجایی داشتهاند. بقیۀ افرادی هم که نسبت به آینده بیتفاوتاند یا به گذشته اهمیتی نمیدهند به آدمهای نفهم یا ریسکپذیرهای بیخِرد تبدیل میشوند. گذشته، اکنون، آینده؛ تاریخ، امسال، دهههای پیشِ رو. چطور باید اینها را در ذهنمان به تعادل برسانیم؟
داستان دلبستگیهای انسان از لحظاتی پس از تولد آغاز میشود و تا لحظۀ مرگ نیز ادامه مییابد. ما انسانیت و هویت خودمان را بر اساس دلبستگیهایمان تعریف میکنیم. زندگیمان را در راه کسانی که دوستشان داریم سپری میکنیم و بیشترین رنجها را وقتی تجربه میکنیم که این دلبستگیها آسیب میبیند. اما چرا؟ آیا میتوان دلیل زیستشناختیای برای آنها پیدا کرد؟ دلبستگیها چه نقشی در تاریخ تکامل انسانی ایفا کردهاند و برای حیات گونۀ ما چه اهمیتی داشتهاند؟
تعریف شما از خودتان چیست؟ کدام خصوصیت ظاهری، روحی یا اجتماعیتان معرف «خود» شماست؟ آیا برداشت غالب دیگران از شما این خود را میسازد، یا برداشت خودتان؟ آیا شما اساساً قابل تقلیل به یک بدن، یک ذهن، یا یک نقش اجتماعی هستید؟ کتلین والِس، در نظریۀ جدیدش، به این پیچیدگی میپردازد و ادعا میکند که «خود»ی که همیشه محاط در یک شبکۀ اجتماعی دانستهایم، خودش، یک شبکۀ پیچیده است. پذیرش این سیالیت میتواند به فهم بهتر کیستی خودمان و دیگران منجر شود، و ارتباطمان با خودمان و دیگران را بهبود دهد.
جستوجو برای یافتن خودِ حقیقی طرحی به درازای تاریخ است، اما امروز بیش از همیشه به دغدغهای همگانی بدل شده است. در دورۀ فراگیری شبکههای اجتماعی، برداشتی که از اصالت رواج یافته ما را در نوعی خلأ خودخواسته گرفتار میکند، و حرکت را از ما دریغ میکند. مفهوم بدلیِ اصالت ما را در ملغمهای از خودشیفتگی افسارگسیخته و همرنگی منفعلانه با جماعت گرفتار کرده است. شاید آگاهی تاریخی به سرچشمۀ دو آرمان اصالت و آزادی بتواند ما را از این دام نجات دهد.
چشم باز کن! در خیابان، هزاران ابرانسانِ معمولی خواهی دید
با همۀ پیشرفت و تنوعی که در جهان به وجود آمده، یک چیز بهطرز عجیبی یکسان، تکراری و ملالانگیز شده است: شخصیت انسانها. افراد جوامع امروزی در میان جمعیت گماند. آنها غالباً یا در پی نفع شخصیاند و یا در برکۀ امیال خود دستوپا میزنند. به قول نیچه، آدمهای این زمانه «خوشیهای کوچک روزانهای دارند و خوشیهای کوچک شبانهای». او بود که بهتحقیر میگفت انسانهای معمولی به یک نوع حشره تبدیل خواهند شد، «نژادی امحاءناپذیر همچون سوسک». جورج سایلابا، مرورنویس شهیر آمریکایی، میپرسد آیا وضعیت امروزمان همان چیزی است که از پیشرفت مادی و اخلاقی انتظار داشتیم؟
پارادکس هیوم: چگونه پرچمدار روشنگری طرفدار عقاید افراطی شد؟
یقیناً دیوید هیوم جایگاه رفیعی در میان فیلسوفان دارد، اما وقتی سراغ سیاست میرود، بارها و بارها به دام خطا میافتد. این غول دورۀ روشنگریْ دمکراسی را به دیدۀ تردید مینگریست و علیرغم شهرتش به «کافر اعظم»، از کلیسای رسمی جانبداری میکرد. هیوم همچنین نسبت به برابری حقوق زنان خاطرجمع نبود، در نژادپرستی شهرۀ خاص و عام بود و در یک حملۀ نظامی بیدلیل علیه فرانسه هم حضور داشت. چگونه یکی از بزرگترین فیلسوفهای تاریخ اینهمه به اشتباه افتاده است؟ جولیان باگینی توضیح میدهد.
شوپنهاور پس از ملاقات دیوانگان چه چیزی دربارۀ نبوغ آموخت؟
گوتلیب فیشته، وارث خودخواندۀ کانت، میگفت «نبوغ» امری الهی است، درحالیکه «جنون» ماهیتی حیوانی دارد. شوپنهاور تردید داشت که موضوع به همین سادگی باشد، بلکه اساساً ممکن است ماجرا کاملاً برعکس باشد، اینکه نبوغ و جنون نه دو سوی مقابل، بلکه دو امر بههمپیوسته باشند.شوپنهاور برای ارضای کنجکاوی خود دست به کاری خارقالعاده زد. او دانشگاه را ترک کرد و، برای آنکه با چشم خودش ببیند، به دیدار ساکنان تیمارستان رفت، دیداری که به رویهای مداوم بدل شد.
مغز؛ جعبه سیاهی که هر روز مرموزتر میشود
چند دهه قبل حرکتهای کهکشانیِ خلاف انتظار وجود مادۀ تاریک را اثبات کرد؛ مادهای که هرگز مشاهده نشده اما قسمت اعظم کیهان را تشکیل میدهد. حال پژوهشهای جدید نشانگر وجود کارکردهایی خلاف انتظار در مغز است. بر اساس این یافتهها مغز حتی برای انجام سادهترین کارکردها مثل تشخیص بو، بیش از آنچه ما تصور میکنیم تغییر میکند. آیا این تغییرات نشانۀ توانایی ما در یادگیری است؟ آیا صرفاً خطایی سیستماتیک است؟ یا شاید هم مانند مادۀ تاریک، نشانۀ وجود چیز دیگری پس پرده است که هنوز نمیدانیم چیست.
موتزارت چطور میتوانسته موسیقی را بیکموکاست در ذهنش بپروراند؟ داوینچی چطور طرحهایی بهظاهر بیربط را به مفهومی یکپارچه و معنادار تبدیل میکرده است؟ آی.کیو؟ نمرههای مدرسه؟ کودکی درخشان؟ شاید، اما استیون هاوکینگ تا هشتسالگی نمیتوانسته بخواند و پیکاسو و بتهوون از پس عملیات سادۀ ریاضی برنمیآمدند. اگر دربارۀ معیارهای «استاندارد» ارزیابی نبوغ مبالغه شده، آیا میتوان نبوغ را در چیزهایی یافت که معمولاً بیرون از این معیارهای استاندارد قرار میگیرند؟ و آیا با یافتن پاسخ هنوز هم میخواهیم نابغه باشیم؟
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
اصطلاح متاورس که اولین بار در رمان علمیتخیلی اسنو کرش ابداع شد، به همگرایی واقعیت فیزیکی، افزوده و مجازی در فضای آنلاینِ اشتراکی اشاره میکند. به گفتۀ زاکربرگ، متاورس یک «اینترنت جسمیتیافته» خواهد بود که بهنحوی غیرمتمرکز توسط بازیگران بسیاری هدایت میشود.متاورس سؤالات بسیاری را دربارۀ آیندۀ فضای مجازی، نحوۀ نظارت بر محتوای آن، و تأثیر وجود آن بر حس مشترک ما از واقعیت به ذهن میآورد. کیسی نیوتن،خبرنگار تکنولوژی وبسایت ورج، با زاکربرگ دربارۀ چیستی متاورس گفتوگو کرده است.
احساسات به چه دردمان میخورند؟
خیلیها کارل دایسروث را بزرگترین دانشمند علومعصبشناختی در دهههای اخیر میدانند. بااینحال، راه او به عصبشناسی از ادبیات آغاز شده است، از مسئلۀ شگفتانگیزی که همیشه وقت کتابخواندن از خودش میپرسید: چطور ممکن است در اثر خواندن کلماتی روی کاغذ خوشحال، غمگین، عصبانی یا هیجانزده شویم؟ مسیر تحقیقاتی او دربارۀ احساسات انسانی حالا منجر به کتابی شده است که اثر علایق قدیمی او به ادبیات و هنر نیز در آن هویداست. او در این گفتوگو از زندگی، کار و کتاب جدیدش میگوید.
مارتا نوسبام در کتاب جديدش از آزار جنسی نوشته است
مارتا نوسبام، بهعنوان زنی بسیار موفق در دنیای بهشدت مردانۀ فلسفه، در طول زندگی کاریاش شاهد تبعیضها و بدرفتاریهای جنسی فراوانی بوده است. اما بعد از بالاگرفتن رسواییهای جنسی اخیر و بهراهافتادن جنبش #من_هم احساس کرد خیلی از جوانانی که این جنبش را جلو میبرند، بیش از آنکه راهحلی در سر داشته باشند، صرفاً میخواهند مردان قدرتمند و فاسد را بیآبرو کنند. نوسبام که آن روزها درگیر بیماری دخترش بود، در بیمارستان نوشتن کتابی دربارۀ آزارهای جنسی را شروع کرد.
باستانشناسی از فضا: چطور آینده میتواند به کشف گذشته کمک کند؟
اگر به باستانشناسی علاقه داشته باشید، احتمالاً نام سارا پارکَک را شنیدهاید. باستانشناس جوان و پرشوری که برای اولینبار، توانست نقشۀ یکی از پایتختهای مصر باستان، یعنی شهر اسرارآمیز تانیس را ترسیم کند. آنچه پارکک را به شهرت رساند، روشِ مبتکرانۀ او در باستانشناسی بود: تحلیل تصاویر ماهوارهای برای یافتن آثار تمدنهای گمشده. چیزی که خودش آن را «باستانشناسی فضایی» مینامد. پارکک در این گفتوگو دربارۀ کتاب تازه و بسیار پرفروشش، «باستانشناسی از فضا» سخن میگوید.
برایان مگی، فیلسوف انگلیسی تازهدرگذشته، برای هر کسی که روزگاری به فلسفه علاقهمند شده، نام آشنایی است. دو مجموعۀ تلویزیونی بسیار موفق او، «مردان اندیشه» و «فلاسفۀ بزرگ» که بعدها به صورت کتاب نیز منتشر شدند، مشوق خیلیها برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل فلسفی شد. اما او در آخرین مصاحبهاش از رویۀ دیگری از زندگیاش سخن میگوید: از تنفر و بیاعتناییاش به تلویزیون، از دوران نمایندگیاش در پارلمان و کنارهگیریاش از سیاست و البته از فلسفه، یعنی بزرگترین ابتلای تمام عمرش.
چرا مقابل دانش مقاومت میکنیم؟
سیگاریها میدانند سیگارکشیدن مضر است، اما دست از عادتشان برنمیدارند. همانطور که همه میدانیم مصرف زیاد قند چه عوارضی دارد، اما عاشق شیرینی هستیم. بااینحال، دایرۀ چیزهای غلطی که از آنها دست نمیکشیم، به این مسائل محدود نمیشود، در واقع، باورهایی مثل نژادپرستی، واکسنهراسی، یا انکار تغییرات اقلیمی هم معمولاً از همین سازوکار پیروی میکنند. ذهن ما مستعد مقاوت در برابر دانش است و شرایط جامعۀ امروز این کار را آسانتر از همیشه کرده است. فیلسوفی سوئدی در تلاش است تا راهحلی پیدا کند.
تکنولوژی چگونه تصور انسان از خودش را تغییر داد؟
سالهاست که پیتر گالیسون همزمان مشغول فلسفه و فیلم و فیزیک است و به تکنولوژی نیز فکر میکند. گالیسون میگوید تا وقتی چیزی را در فیلم نبینم، نمیتوانم دربارهاش فلسفهورزی کنم. پس وقتی دربارۀ تاریخ تکنولوژی حرف میزند، نباید توقع داشته باشیم کلمات عجیبوغریب فلسفی از او بشنویم. او بهدنبال اتفاقات جزئی و ملموسی است که در ابتدای قرن بیستم رخ داد و تکلیف انسان را با تکنولوژی و خودش معلوم کرد: از مأموران سانسور روسی گرفته، تا ضدهوایی ارتش انگلستان.
گفتوگو با اسلاوی ژیژک: به من احترام نگذارید، کتابهایم را بخوانید
اگر بگویید «ماست سفید است» ژیژک یک کتاب پانصد صفحهایِ غیرقابلفهم مینویسد تا با حرفتان مخالفت کند. اما از آن طرف هم، اگر ژیژک بگوید «ماست سفید است» مطبوعات پر میشود از مخالفتِ چپها و راستها، محافظهکارها و لیبرالها و تقریباً همه و همه. ژیژک جنجالیترین فیلسوف زندۀ دنیاست و با اینحال ادعا میکند هیچچیز نمیگوید جز چیزهای خیلی معمولی. در این گفتوگو او دربارۀ کتابها، ایدهها و زندگیاش حرف میزند.
به خدای فلسفه اعتقاد ندارم، اما دلم برایش تنگ میشود
افلاطون باور داشت آنکه فلسفه میورزد به خدا شبیه میشود. ارسطو نیز در پایان کتاب اخلاقش هدف آدمی را در «خدمت به خدا و تعمق در او» تعریف میکرد و اسپینوزا آن هدف را «عشق عقلانی به خدا» میدانست. از سوی دیگر، کانت نیز عقل را نقد میکرد تا جایی برای ایمان باز کند و هگل دین و فلسفه را کاملاً در یک خط سیر میدید. اینها بزرگترین متفکران تاریخاند، پس چرا فیلسوفان بیدینترین و سکولارترین انسانها معرفی میشوند؟
آزمایشگاهی به نام دموکراسی؛ گفتوگو با اتین بالیبار
اتین بالیبار، فیلسوف فرانسوی، از چهرههای برجستۀ پسامارکسیسم در دوران ماست. نژادپرستی از مهمترین دغدغههای فکری اوست و هشدار میدهد که ترکیب این گرایش فکری با بازگشت تمایلات ملیگرایانه و اوجگرفتن سیاستهای شبهفاشسیتی آیندۀ نگرانکنندهای را برای ما رقم خواهد زد. بالیبار در این مصاحبه علاوه بر تشریح دیدگاه خود دربارۀ دنیای امروز، از کتابهای قبلی و دوران دانشجویی خود نیز یاد میکند.
برونو لاتور: ما هرگز مدرن نبودهایم
کسی نمیداند واقعاً برونو لاتور چهکاره است. دکترایش را در الهیات گرفته است، با دانشمندان دست به یقه شده است، انسانشناسان او را از جرگۀ خود میدانند، خودش ادعای جامعهشناس بودن دارد، و حالا نمایشنامهنویسی را هم به کارنامهاش اضافه کرده است. فرزند خانوادهای که نسل به نسل در کار تولید شراب بودهاند، این روزها، پس از بازنشستگی از دانشگاه، بیش از همیشه دلمشغول تغییرات اقلیمی شده است.
سایمون کریچلی: وقتی به فوتبال میاندیشیم به چه میاندیشیم
در تاریخ، رقصیدن و خوشگذرانی غالباً مخصوص طبقۀ مرفه جامعه بوده است. اما در عصر ما، که فوتبال محبوبترین خوشگذرانیِ آدمها شده، همه بهشکلی برابر میتوانند در زمین چمن به بدن خود کشوقوس بدهند، برقصند و توپ را از خط دروازه رد کنند. فوتبال آرمان انسانها را در حد توان خود محقق کرده، آرمانی که میخواست همه آزاد باشند و درعینحال از قانون پیروی کنند: آرزویی که از برابری انسانها حکایت میکرد و همزمان حامی استعدادهای متفاوت و گوناگون انسانها بود.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | صفحه بعد » |
اصطلاح متاورس که اولین بار در رمان علمیتخیلی اسنو کرش ابداع شد، به همگرایی واقعیت فیزیکی، افزوده و مجازی در فضای آنلاینِ اشتراکی اشاره میکند. به گفتۀ زاکربرگ، متاورس یک «اینترنت جسمیتیافته» خواهد بود که بهنحوی غیرمتمرکز توسط بازیگران بسیاری هدایت میشود.متاورس سؤالات بسیاری را دربارۀ آیندۀ فضای مجازی، نحوۀ نظارت بر محتوای آن، و تأثیر وجود آن بر حس مشترک ما از واقعیت به ذهن میآورد. کیسی نیوتن،خبرنگار تکنولوژی وبسایت ورج، با زاکربرگ دربارۀ چیستی متاورس گفتوگو کرده است.
امروزه میزان موفقیت یک پژوهشگر، تا حد زیادی، وابسته به سابقۀ انتشار اوست: نامش را پای چند مقاله گذاشته، آثارش را در کدام نشریات منتشر کرده، سایر مقالهها چند بار به مقالههایش ارجاع دادهاند؟ این امر نظامی آفریده که طرفدار سرعت انتشار، حجم زیاد تولید و جنجالطلبی است. عجله برای انتشار و فشاری که برای جلبتوجه وجود دارد پژوهشگران را بهسوی راههای میانبر و دوز و کلک سوق میدهد. استورات ریچی، روانشناس و گزارشگر علم، در کتاب جدیدش، دروغهای علمی، مشکلات سازوکارهای رایج برای انتشار مقالات علمی و دانشگاهی را بررسی میکند.
«آیا هنوز اولین برفی را به یاد دارید که، در کودکیتان، روزی در اواخر پاییز یا زمستان بارید؟ هدیهای نامنتظر». کتاب جدید هارتموت رُزا، جامعهشناس تأثیرگذار آلمانی، با این جمله آغاز میشود. این کتاب دربارۀ میل بیوقفۀ مدرنیته است به اینکه جهان را، در تمام وجوهش، قابلِ مهندسی، قابلِ پیشبینی، موجود، دسترسپذیر و یکبارمصرف کند. میلی که رابطهمان با جهان را تخریب و ما را از خودبیگانه کرده است. پال جِی. دآمبروزیو مضامین اصلی این کتاب کوتاه اما کوبنده را مرور کرده است.
جان گرِی در آخرين کتاب خود سراغ فلسفهورزی با گربهها رفته است
جان گری، فیلسوف مشهور بریتانیایی، یکی از منتقدین سرسخت هر ایدئولوژیای است که ادعا کند میتواند راه خوشبختی را به همه نشان دهد، حال چه این ایدئولوژی لیبرالیسم باشد، چه مارکسیسم یا آتئیسم. او در کتاب آخرش، برای پیگیری این عقیده، مسیر عجیبی برگزیده است. گربهها و زندگی خوب تلاشی برای فلسفهورزی با الهامگرفتن از زندگی گربههاست، حیواناتی که نه حسرت گذشته را میخورند، نه برای آینده رؤیا میبافند، بلکه حال و فقط حال را چسبیدهاند.
آيا جستوجو در کتابهای باستانی چيزی بيش از تفنن است؟
عاشقان کتاب و مطالعه، از گذشتههای دور، از چشم مردم معمولی آدمهای عجیب و غریبی جلوه میکردند. چطور ممکن بود کسی درخشش روز و لذت تعامل با آدمهای زنده را کنار بگذارد و عمر خود را صرفِ جستوجو در کاغذهایی کند که نویسندگانش قرنهاست مردهاند؟ از قضا جویندگان حکمت هم بر تفاوت خودشان با بقیه آگاه بودند و بر آن تأکید میکردند. کتابِ جدیدی به نام دستهای جوهرآلود به دنیای شگفتانگیز کتابدوستان در اوایل دوران مدرن پرداخته است.
اعتياد پنهان: آيا وقت آن رسيده که کافئين را ترک کنيم؟
حدود ۹۰ درصد انسانها مرتب کافئین استفاده میکنند اما کمتر کسی اصلاً کافئین را مخدر به حساب میآورد، چه رسد به اینکه مصرف روزانۀ آن را اعتیاد بداند. کافئین موجب افزایش تحرک، کارآمدی و سرعت میشود. ولی به اندازهای وابستهاش شدهایم که هشیاریمان در گرو آن است.
آیا در دوران دیجیتال مردهها میتوانند به آرامش برسند؟
فراموشکردن در دنیای دیجیتال، اگر ناممکن نباشد، بسیار سخت است. اگر کسی از زندگیمان بیرون برود، همچنان عکسها و نوشتهها و حرفهایش را در شبکههای اجتماعی میبینیم یا دادههایش را نگه میداریم. میراث دیجیتالِ آنهایی که از دنیا میروند نیز با ما میماند. پروفایلهای فیسبوک و توییترشان هست و سابقۀ چتها و پیامهایمان به آنها باقی است. حتی شاید گاهی برای آنها چیزی بنویسیم و گذشتهها را یاد کنیم. آیا دنیای دیجیتال به ما کمک خواهد کرد تا دردِ ازدستدادن را تسلی بدهیم؟
آیا تجربۀ سفر فضایی میتواند ما را به آدم بهتری تبدیل کند؟
فضانوردان غالباً آدمهاییاند مهندسی یا پزشکی خوانده، اهل عمل، و ورزیده و نترس. کسی از آنها انتظار ندارد حرفهای الهامبخش بزنند یا فلسفه ببافند، اما خیلی از فضانوردان، بعد از آنکه از سفری فضایی بازمیگردند، از تجربۀ عجیبی حرف میزنند که با دیدنِ زمین از آن بالا به آنها دست داده است: نوعی حس ابهت و عظمت، درکِ ناچیزبودن حیات انسان، و احساس خضوع و فروتنی. آنها زمینی را میبینند عاری از مرزکشی، و البته آسیبپذیر و شکننده. چطور باید این احساس را توضیح داد؟
ریشهکنشدن ویروس آبله شاید «بزرگترین داستان موفقیت در تاریخ پزشکی باشد»، اما این موفقیت ساده و بیهزینه به دست نیامده است. سال ۱۷۹۶ بود که ادوارد جنر روش مؤثری برای واکسیناسیون آبله ابداع کرد، اما این ویروس تا سال ۱۹۷۷ همچنان قربانی میگرفت و در این مدت بیش از نیم میلیارد نفر را به کام مرگ کشاند. استیون شیپین، مورخ تاریخ علم هاروارد، با نگاهی دوباره به مسیر پرفراز و فرود مبارزه با بیماری آبله، زوایای شگفتانگیزی از سایهروشنهای آن دوران پیش رویمان میگذارد که این روزها، بیش از همیشه، برای مدیریت پرتنشِ سلامت همگانی به آن نیازمندیم.
ولفگانگ پاولی فیزیکدانی پرآوازه بود، اما در عینحال، زندگی عاطفیِ بسیار بههمریختهای داشت. او که بعد از یک شکست عشقی، به شکل افراطی مینوشید و سیگار میکشید، به پیشنهاد پدرش قرار ملاقاتی با کارل یونگ گذاشت تا شاید بتواند درونِ ناآرامش را درمان کند. اما در عمل، این دیدار، به شکلگیری همفکری طولانیمدتی بین فیزیکدان کوانتومی و روانشناس تحلیلی انجامید و پاولی، با قدرتِ خارقالعادهاش در یادآوری خوابها و تحلیل مسائل انتزاعی، نقشی اساسی در تکامل روانشناسی یونگ ایفا کرد.
چطور غربیها اینقدر عجیب شدند؟ یک نظریۀ جدید
شما چطور خودتان را تعریف میکنید؟ آیا وجودتان را شخصیتی مستقل میبینید که دارای علایق و سلایق ویژهای است و روابطش با دیگران را بر اساس معیارهای فردیای تنظیم میکند که شخصاً درست میداند؟ یا اساساً این خانواده، قوم یا کشورتان است که نقش اصلی را ایفا میکند؟ یوزف هنریش، استاد انسانشناسی دانشگاه هاروارد، میگوید در تقریباً تمام تاریخ، انسانها خودشان را با گروههایشان میشناختهاند و رفتارشان را با اهداف و هنجارهای گروه تنظیم میکردند، اما ناگهان در غرب مسیر تازهای برگزیدند و موجوداتی خاص و عجیب شدند: تحصیلکرده، صنعتی، پولدار، دموکراتیک. دنیل دنت، یکی از مشهورترین فیلسوفان زندۀ دنیا، این ادعا را بررسی میکند.
به لطف شبکههای اجتماعی، بیشتر ما تجربههای دستِ اولی داریم از اینکه چطور ناگهان چیزی فراگیر میشود. یک توییت، یک کلیپ، یا موضوعی جدید در عرض چند ساعت کلِ فضا را پر میکند و همه دربارۀ آن حرف میزنند. حالا که چندماه از همهگیری کرونا گذشته است، منطقِ سرایت در بیماریها نیز موضوع بحثهای همگانی شده است. کتابی جدید میخواهد توضیح بدهد که چطور این موجهای فراگیری در جوامع انسانی ظاهر و سپس ناپدید میشوند.
« صفحه قبل | ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ | ۶ | ۷ | ۸ | ۹ | ۱۰ | صفحه بعد » |
هوش مهمتر است یا انعطافپذیری؟
خیلی اوقات مفاهیمی مانند هوش و خلاقیت را مترادف یکدیگر میپنداریم. با این وجود بسیارند کسانی که در آزمونهای استاندارد آی.کیو نمرات بالایی کسب میکنند اما توانایی خلاقانۀ چندانی ندارند و برعکس افراد فوقالعاده خلاقی که عملکرد مناسبی در آزمونهای مرسوم هوش ندارند. یکی از عوامل اساسی تعیین کننده در توانایی افراد برای یادگیری و خلاقیت، مفهومی است به نام انعطافپذیری شناختی. در این یادداشت پژوهشگران دانشگاه کمبریج شیوۀ تشخیص و پرورش این توانایی شناختی را توضیح میدهند.
ابطالگری پوپری، با همۀ سادگی دلپذیرش، بهسرعت از سوی فیلسوفان در هم کوبیده شد، و آنها نشان دادند که راهی قابل قبول برای درک علم نیست. آنان اشاره کردند که در هرگونه ساختار آزمایشیِ واقعی ناممکن است که عنصر فرضی واحدی را برای ردکردن جدا بکنیم. ولی طی دههها، پوپرگرایی بههرحال در میان خودِ دانشمندان رایج باقی ماند، بهرغم عوارض جانبیِ بالقوه زیانبخشی که داشت. چرا باید اینطور میشد؟
اصطلاح متاورس که اولین بار در رمان علمیتخیلی اسنو کرش ابداع شد، به همگرایی واقعیت فیزیکی، افزوده و مجازی در فضای آنلاینِ اشتراکی اشاره میکند. به گفتۀ زاکربرگ، متاورس یک «اینترنت جسمیتیافته» خواهد بود که بهنحوی غیرمتمرکز توسط بازیگران بسیاری هدایت میشود.متاورس سؤالات بسیاری را دربارۀ آیندۀ فضای مجازی، نحوۀ نظارت بر محتوای آن، و تأثیر وجود آن بر حس مشترک ما از واقعیت به ذهن میآورد. کیسی نیوتن،خبرنگار تکنولوژی وبسایت ورج، با زاکربرگ دربارۀ چیستی متاورس گفتوگو کرده است.
امروزه میزان موفقیت یک پژوهشگر، تا حد زیادی، وابسته به سابقۀ انتشار اوست: نامش را پای چند مقاله گذاشته، آثارش را در کدام نشریات منتشر کرده، سایر مقالهها چند بار به مقالههایش ارجاع دادهاند؟ این امر نظامی آفریده که طرفدار سرعت انتشار، حجم زیاد تولید و جنجالطلبی است. عجله برای انتشار و فشاری که برای جلبتوجه وجود دارد پژوهشگران را بهسوی راههای میانبر و دوز و کلک سوق میدهد. استورات ریچی، روانشناس و گزارشگر علم، در کتاب جدیدش، دروغهای علمی، مشکلات سازوکارهای رایج برای انتشار مقالات علمی و دانشگاهی را بررسی میکند.