آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از جیل لپور که پیش از این با عنوانِ «وقتی همه غریبه میشوند و هیچکس حرف دلت را نمیفهمد» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
صبح روز بیستوهفتم دسامبر ۱۸۷۸، شامپانزۀ مادۀ باغ جانورشناسی فیلادلفیا به دلیل عوارض ناشی از سرماخوردگی مُرد. روزنامهها نقل کردند که «خانم شامپانزه در حضور همنشینش در کنار خود» از دنیا رفت. این همنشین، شامپانزۀ ۴ سالۀ نری بود که نزدیک رود گابن در غرب آفریقا به دنیا آمده بود؛ در ماه آوریل، آن دو را با هم به فیلادلفیا آورده بودند. آرتور ای. براون، سرپرست باغوحش، توضیح داد: «این میمونها را فقط وقتی بچه هستند میشود گرفت» و هر بار فقط یکی دوتایشان را میگیرند. در محیط طبیعی، شامپانزهها در گروههای کوچک ششتایی زندگی میکنند و با استفاده از شاخهها و برگها، در لابهلای شاخههای درخت جایی درست میکنند که رویش میخوابند. اما در فیلادلفیا، در خانۀ میمون که فقط دو شامپانزه در آن زندگی میکردند، «عادت کرده بودند شبها روی تشکی روی زمین، در بغل هم بخوابند» و در طول شبهای سرد و طولانی، مأیوسانه و با غصه، محکم همدیگر را در آغوش بکشند.
فایل صوتی نوشتار «وقتی همه غریبه میشوند و هیچکس حرف دلت را نمیفهمد» را گوش کنید.