
چرا کتابهایی که دوستشان دارم را دوباره و دوباره میخوانم؟
وقتی آدمهای کتابخوان میبینند کس دیگری میخواهد یکی از کتابهایی که تأثیر زیادی روی آنها گذاشته را شروع کند، معمولاً با حالتی حسرتزده به او میگویند: «خوشبهحالت که برای بار اول آن را میخوانی». بااینحال، چنین نیست که اگر دوباره سراغ کتابهای محبوبمان برویم، از خواندنشان لذتی نبریم. ناتالی جنر،...
نسخۀ صوتی: یادگیری زبانی تازه مثل شروع رابطهای عاشقانه است
کلماتی که آوایشان به گوشمان خوشایند میآید، اما معنایشان را نمیدانیم. حروفی که پیچ و تابشان زیباست، اما دستمان به نوشتنش عادت ندارد. قواعدی که پایان ندارد، استثنائات آن قواعد که گیج و سردرگممان میکند و لهجهای که هیچوقت درست نمیشود. شناختنِ یک زبان تازه، مثلِ شناختنِ یک انسان تازه است. خیلی وقتها ...
بین آن نامههای کهنه دنبال پدرم میگشتم
همۀ ما روزی از دنیا خواهیم رفت، اما تکهها و نشانههایی از سالهایی که کنار دیگران گذراندهایم باقی خواهد ماند. دستخطمان توی مدارک و نامههایمان، لحن حرفزدن و حالتهای چهرهمان در فیلمهایی از ما جا مانده، و خاطرۀ محوی از کارهایی که کردهایم و حرفهایی که به بقیه زدهایم. الی فیتزجرالد، نویسنده و ...
مشهور شدن با برقانداختن توالت خانه
لباسهای مهمانیتان را بپوشید، سر و وضعتان را مرتب کنید، دوربین را روشن کنید و دست به کار شوید. سینک را بسابید، کابینتهای در هم ریخته را مرتب کنید، کف خانه را تی بکشید و توالت را بشورید. این کاری است که «اینفلوئنسرهای تمیزی» با انجامدادن آن میلیونها دنبالکننده را با خود همراه کردهاند. شهرتی که ...
رماننویسی که، کمی قبل از کرونا، همهچیز را پیشگویی کرد
اگر نویسندهای، تنها کمی قبل از کرونا، رمانی دربارۀ عالمگیرشدن ویروسی کشنده تحویل انتشارات بدهد، بیشتر باید جزو پیشگوها حسابش کرد تا رماننویسها. حتی شاید همهچیز بوی توطئه بگیرد. اما لارنس رایت برای نوشتن آخرین رمانش نه از الهام استفاده کرده و نه از اطلاعات سری. او، وقتی میخواهد رمان بنویسد، مثل ...
نقاشان برجستۀ اروپایی طاعون را چطور به تصویر کشیدند؟
هفتصد سال پیش، طاعونی کشنده و فراگیر اروپا را به کام مرگ فرو برد. در قرن هفدهم نیز تنها در ناپل ۲۰۰هزار نفر جان سپردند. نقاشیهای آن دوران اندوه صاحبانشان را زنده نگه داشته و همچنان دل را میخراشد: سالواتور روزا که مرگ پسربچۀ نوزادش را به تصویر کشید؛ رامبرانت که چهرۀ معصومانۀ معشوقش را نقاشی کرد؛ و ...
«منِ عزیز»: نامههای یک رماننویس به خودِ آیندهاش
اگر اهل خاطرهنوشتن باشید، حتماً میدانید که عمومیترین احساسی که هنگام خواندن نوشتههای گذشته به آدم دست میدهد این است: «خدایا! چقدر احمق بودم!» اما اگر دربارۀ خود آیندهمان نوشته باشیم، داستان جالبتر هم میشود. خود گذشتهمان را میبینیم که برای آیندۀ خیالیاش رؤیا میبافد و بعد یادمان میآید که ...
با بیحوصلگی نجنگید. در آغوشش بکشید
وقتی چند ماه انتظار کشیدهاید تا تعطیلات فرابرسد و راهی سفر شوید، کافی است اتفاقی بیفتد و، بهخاطر آن، معطل شوید یا کلاً قید سفررفتن را بزنید. چه حسی پیدا میکنید؟ به این سرخوردگی دقیقاً میگویند «ملال». انگیزهای درونتان هست، اما پاسخ درخوری به آن داده نمیشود. همه از این احساس فراریاند. صنعت سرگرمی،...
اگر میخواهید شنوندۀ خوبی باشید، باید از شر افکارتان خلاص شوید
چشمانت خیره میشود، سرت دائماً بهنشانۀ تأیید تکان میخورد، کمکم خوابت میگیرد و انگار دیگر گوشهایت نمیشوند. این یکی از تکراریترین صحنههای هر روز ماست: یکی با ما حرف میزند، اما ذهن ما دوست ندارد حرفش را بشنود. بله، گوشدادن به صحبت دیگران یکی از سختترین کارهای دنیاست. کیت مورفی برای نوشتن کتابش ...
یادگیری زبانی تازه مثل شروع رابطهای عاشقانه است
کلماتی که آوایشان به گوشمان خوشایند میآید، اما معنایشان را نمیدانیم. حروفی که پیچ و تابشان زیباست، اما دستمان به نوشتنش عادت ندارد. قواعدی که پایان ندارد، استثنائات آن قواعد که گیج و سردرگممان میکند و لهجهای که هیچوقت درست نمیشود. شناختنِ یک زبان تازه، مثلِ شناختنِ یک انسان تازه است. خیلی وقتها ...
هر روز صبح که گروه خانوادگیتان را باز میکنید، الگوی مشخصی از پیامها میبینید: خالهتان تصویری از غروب آفتاب در دشتی سرسبز را فرستاده است که روی آن نوشته شده: «امروز مثل خورشید بتاب» یا پسرعمویتان که عکسی از یک دسته گل گذاشته و زیرش نوشته: «گاهی اوقات فقط باید لبخند بزنی و رد شوی، بگذار خیال کنند ...
نسخۀ صوتی: چرا بیشتر کتابهایی را که میخوانیم فراموش میکنیم؟
بعضیها هر کتاب را فقط یکبار میخوانند و بعد از گذشت مدتها تقریباً بیهیچ کموکاستی همۀ آن را به یاد میآورند. اما بیشتر ما اینطور نیستیم و این موضوع خیلی ناراحتمان میکند و مدام خودمان را بابت روش مطالعهمان ملامت میکنیم یا حافظۀ ضعیفمان را مقصر میدانیم. زمانی که کتابی را خریدیم، اسم کتابفروشی،...
اسطورهسازی از مادر چه آسیبی به تکتک ما میزند؟
وقتی در نوار جستوجوی گوگل عبارت «مادر یعنی» را تایپ کنید، بلافاصله چنین کلمههایی برای تکمیل جستوجویتان پدیدار میشود: «مادر یعنی مهر»، «مادر یعنی ازخودگذشتگی» یا «مادر یعنی عشق واقعی». این تعبیرات تصویر عمومی ما از مادر را ساختهاند. نگاهی اسطورهای که گاهی باعث میشود جنبههای دیگر این نقش پنهان ...
نسخۀ صوتی: وقتی بچهمان میپرسد: به چه حقی عکسهایم را در اینترنت گذاشتی؟
این روزها که شبکههای اجتماعی مالامال از عصبانیت است، کاربرانی که دربارۀ کارهای بچههای کوچکشان مینویسند، مثل آب خنکی هستند که برای چند لحظه آراممان میکند. بچهها بامزهاند و حتی مشکلات و سختیهایی که تجربه میکنند، شیرینی خودش را دارد. اما در یک چشمبههمزدن، بچهها بزرگ میشوند و خودشان سراغ اینترنت ...
جولیان بارنز در رمان جدیدش زندگی شگفتانگیز یک جراح را بازآفریده است
جولیان بارنز در رمان جدیدش، زندگی شخصیتی غریب در تاریخ فرانسه را بازآفرینی کرده است. پزشکی چیرهدست که تحولی انقلابی در جراحی زنان به وجود آورد و در بین طرفداران سینهچاکش به «دکتر خدا» و «دکتر عشق» مشهور بود. مردی خوشپوش و اهل هنر و سیاست که با گروهی از روشنفکران تراز اول فرانسوی نشست و برخاست داشت ...
پیش از عصر دیجیتال هم آدمهای زیادی کتاب نمیخواندهاند
سالهای زیادی از رواج رسانههای دیجیتال نمیگذرد، اما همین الآن هم خیلیها نوستالژی دورانی را دارند که اینترنت و گوشی هوشمند و شبکۀ اجتماعی وجود نداشت. نوستالژیبازها میگویند در آن دوران کتاب آنقدر غریب نبود و مردم خوانندگان جدیتری بودند. اما مورخی که دربارۀ تاریخ خواندن پژوهش میکند تصویر دیگری ارائه ...
نسخۀ صوتی: دو کتابباز به هم دل بستند، اما زن رازی شرمآور داشت
بعضیها کتابباز نیستند، نه کتاب میخرند و نه تظاهر میکنند اهل کتاب هستند. اما کتاببازها متفاوتاند. کتابها در نظر آنها ارزشمند است؛ ساعتها بین قفسهٔ کتابفروشیها پرسه میزنند، با ولع تمامنشدنی کتابهای جدید را میخرند و در شبکههای اجتماعی گروههای کتابخوانی را دنبال میکنند و در پروفایل خود ...
وقتی بچهمان میپرسد: به چه حقی عکسهایم را در اینترنت گذاشتی؟
این روزها که شبکههای اجتماعی مالامال از عصبانیت است، کاربرانی که دربارۀ کارهای بچههای کوچکشان مینویسند، مثل آب خنکی هستند که برای چند لحظه آراممان میکند. بچهها بامزهاند و حتی مشکلات و سختیهایی که تجربه میکنند، شیرینی خودش را دارد. اما در یک چشمبههمزدن، بچهها بزرگ میشوند و خودشان سراغ اینترنت ...
چرا بیشتر کتابهایی را که میخوانیم فراموش میکنیم؟
بعضیها هر کتاب را فقط یکبار میخوانند و بعد از گذشت مدتها تقریباً بیهیچ کموکاستی همۀ آن را به یاد میآورند. اما بیشتر ما اینطور نیستیم و این موضوع خیلی ناراحتمان میکند و مدام خودمان را بابت روش مطالعهمان ملامت میکنیم یا حافظۀ ضعیفمان را مقصر میدانیم. زمانی که کتابی را خریدیم، اسم کتابفروشی،...
دو کتابباز به هم دل بستند، اما زن رازی شرمآور داشت
بعضیها کتابباز نیستند، نه کتاب میخرند و نه تظاهر میکنند اهل کتاب هستند. اما کتاببازها متفاوتاند. کتابها در نظر آنها ارزشمند است؛ ساعتها بین قفسهٔ کتابفروشیها پرسه میزنند، با ولع تمامنشدنی کتابهای جدید را میخرند و در شبکههای اجتماعی گروههای کتابخوانی را دنبال میکنند و در پروفایل خود ...