همۀ ما وقتی پایِ فیلمهایی مثل «اگه میتونی منو بگیر» مینشینیم، هر بار که شخصیتِ اصلی با دغلبازی و فریبکاری از مهلکه میگریزد، لبخندی از سرِ تحسین میزنیم. اما مگر فریبکاری بد نیست، پس تحسینِ چه؟ برخی روانشناسان معتقدند که علاقۀ ضمنیِ ما به دغلبازان از تمایل و ترس همزمانمان نسبتبه دغلبازی نشئت میگیرد. آیا همۀ ما بهواقع دغلبازانی هستیم که هر یک بهاندازهای فرصت و جسارتِ بروز یافتهایم؟
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از بروس واتسون که پیش از این با عنوانِ «اگه میتونی منو بگیر»، منتشر شده است. نوشتار این نسخه صوتی را در اینجا بخوانید.
دغلها، این هنرمندانِفریبکار که لبخند بر لب و تخته شاسی در دستشان است، تاریخی طولانی دارند، میراثی اغواکننده از فریب که ما را مسحور و شیفته میسازد. درحالیکه اکثر ما میکوشیم درون مرزهای اجتماعی باقی بمانیم، دغلها این موانع را کنار زده و بهآسانی بر هر صحنهای که دلشان بخواهد گام مینهند. زمانی هم که در مرکز توجه قرار گرفتند، پردۀ نزاکت حرفهای را کنار زده و تظاهرهای آن را مسخره میکنند.
فایل صوتی نوشتار «اگه میتونی منو بگیر» را گوش کنید.
لش نوعی حس جسورانه و خلاقه داشت که به او میگفت دیگر کار از کار گذشته است
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»