«یه روز از خواب پا میشی، میبینی» دلت میخواهد مارکسیست باشی. سبیل میگذاری و اورکت سبز آمریکایی تنت میکنی. فرداروزی میبینی درویشمسلکی هم خوب است، اتفاقاً سبیل مناسب را هم داری. پیراهن گشاد بییقه میپوشی و عود دستت میگیری. بعدش نوبت به هیپیبودن و پستمدرنبودن هم میرسد. آیا ما با نوعِ جدیدی از «خودنمایی» مواجهیم؟ با مگامالهایی اخلاقی که نظامِ اعتقادی دلبخواهمان را از آنجا میخریم؟
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از چاک کلاسترمن که پیش از این با عنوانِ «من از امروز صبح، هیپی شدهام»، منتشر شده است. نوشتار این نسخه صوتی را در اینجا یخوانید.
چندین ماه قبل، به اکران عمومی مستند رالف نیدر بهنام «مردی غیرمنطقی» رفته بودم. این مستندْ تصویری متعادل از شهروندی بسیار محترم است. تنها مشکل این بود که مجبور شدم مستند را در منهتن تماشا کنم. اما ماجرای عجیبی در اواخر فیلم اتفاق افتاد: سه ردیف پشت سر من، پیرمرد ریشویی که روی صندلی چرخدارش نشسته بود، شروع کرد به استفراغ کردن. این حالت ظاهراً ناشی از نوعی تشنج بود. یک ثانیه ترس برم داشت که پیرمرد دارد میمیرد، اما یک ثانیه شد دو ثانیه و بعدش سه ثانیه و رسید به دو دقیقه. هیچکس، ازجمله خودم، هیچ کاری نکرد. حداقل صد نفر در سالن حضور داشتند که همگی مشغول تماشای فیلمی غیرداستانی دربارۀ فردی آرمانگرا و نوعدوست بودند؛ همه بهمدت دو دقیقه به صدای پیرمردی غریبه گوش سپرده بودند که دچار تشنج شده بود و استفراغ میکرد.
فایل صوتی نوشتار «من از امروز صبح، هیپی شدهام» را گوش کنید.
اِد سایمون از ما میخواهد تا در تعریفمان از سبکِ خوب تجدیدنظر کنیم
تاریخ رسانههای جمعی راهحلهایی پیش پای ما میگذارد
آیا واقعاً به بازیهای ویدئویی «معتاد» میشویم؟
چه شد که تریاک به سلاح امپراتوریها علیه یکدیگر بدل شد؟