سالهای آخر زندگیِ سالمندان عمدتاً با بیماری همراه است. بدن فرتوت آنها توانایی بازسازی خود را از دست میدهد. هرچه پزشکان نسخه میپیچند، اوضاع وخیمتر میشود. بستریشدن در بیمارستان هم میشود قوز بالای قوز. پیر بیچاره فقط باید رنجهای بیشتری را تحمل کند: دیوارهای بیروح، سرمهای مزاحم، صدای دستگاهها و البته قیافۀ رنجور هزاران بیمار دیگر. ایزیکیل ایمانوئل، که خودش هم پزشک است، توضیح میدهد که چرا پدر ۹۲سالهاش ترجیح داد روزهای آخر زندگی را در کنار نوههایش سپری کند، نه روی تخت بیمارستان.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از ازیکیل ایمانوئل که پیش از این با عنوانِ «پدر پیرم میخواست کنار نوههایش بمیرد» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
پدرم یک تومور مغزی بزرگ داشت که لاعلاج و کشنده بود. هیچ پزشکی نمیتواند امر اجتنابناپذیر را تغییر دهد. بهخصوص باتوجهبه سن پدرم، هر دخالتی که شامل حفاری جمجمه و نمونهگیری یا برداشتن قسمتهایی از توموری به آن بزرگی باشد صرفاً کیفیت زندگی پدر را بدتر میکرد. نمیخواستیم کاری کنیم در روزهای باقیماندۀ عمرش نتواند با فرزندان و نوههایش صحبت و با نتیجههایش بازی کند.
فایل صوتی نوشتار «پدر پیرم میخواست کنار نوههایش بمیرد» را گوش کنید.
تاریخ رسانههای جمعی راهحلهایی پیش پای ما میگذارد
آیا واقعاً به بازیهای ویدئویی «معتاد» میشویم؟
چه شد که تریاک به سلاح امپراتوریها علیه یکدیگر بدل شد؟
ما قبل از آنکه بتوانیم غذا بخوریم، خوردن پلاستیک را شروع میکنیم