چطور ممکن است بچهای که پدر و مادری خداناباور دارد، احساساتِ عمیق مذهبی پیدا کند؟ دیوید فاستر والاس، جستارنویس بسیار مشهورِ آمریکایی، در نوشتاری برای نیویورکر با روایتی شیرین و موشکافانه تعریف میکند که چگونه «دروغی» که پدر و مادرِ او دربارۀ یک ماشینِ اسباببازیِ چوبی به او گفته بودند، باعث شده بود تا افکار و احساساتِ جدیدی در ذهن و دلش به جریان افتد.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از دیوید فاستر والاس که پیش از این با عنوانِ «آیا از اینهمه لذت جان به در خواهم برد؟»، منتشر شده است. نوشتار این نسخه صوتی را در اینجا بخوانید.
تجربۀ شنیدنِ «صدا» در کودکی درست مثل این است که هرجا میرَوید، ماساژور خصوصیتان با شما باشد و تمام وقتش را صرف مشتومالدادن به پشت و شانههایتان کند. مادر زیستیام نیز وقتی که در بستر بیماری بودم، معمولاً این کار را میکرد؛ با استفاده از الکل و پودر بچه ماساژم میداد و مرتباً روبالشیها را عوض میکرد تا تمیز و خنک باشند. تجربۀ شنیدن صدا شبیه حسی بود که برگرداندن بالش به روی خنکش به انسان میدهد. گاهی این تجربه آنقدر نشئهآور بود که تحملش را نداشتم؛ مثل وقتی که برای اولین بار شیرینی یا سیبی را گاز میزنید که آنقدر خوشمزه است و چنان آبی در دهانتان جاری میکند که برای یک لحظه درد شدیدی در دهان و غدد آن احساس میکنید.
فایل صوتی نوشتار «آیا از اینهمه لذت جان به در خواهم برد؟» را گوش کنید.
راستافراطی: جستوجویی تباه در جهانی ویرانشده
فرقهها از تنهایی بیرونمان میآورند و تنهاترمان میکنند
تاریخ مطالعات فقر و نابرابری در قرن گذشته با تلاشهای این اقتصاددان بریتانیایی درهمآمیخته است
کالاهایی که در فروشگاه چیده میشود ممکن است محصول کار کودکان یا بیگاری کارگران باشد