یک فنجان قهوه شما را یاد چه چیزی میاندازد؟ شروع صبحی تازه. دیداری خوشایند با دوستان قدیمی در کافۀ محبوب. بیداری شبانه برای امتحانی سخت یا تمامکردن کاری عقبمانده. اگر بیخوابشدنهای گاهبهگاه را در نظر نگیریم، قهوه نوشیدنیِ خوشیها و خاطرات خوب ماست و چه کسی در این زمانه، به چنین خوشیهای کوچکی نیاز ندارد؟ بااینحال، آگوستین سجویک این سؤال را از جای دیگری میپرسد: چه شد که در دنیایی گیر افتادیم که بدون قهوه نمیشود با آن کنار آمد؟
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از مایکل پولان که پیش از این با عنوانِ «چطور قهوه به جزء جداییناپذیر صبحهای کاری تبدیل شد؟ » منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
چهارصد سال پیش، قهوۀ عربیکا، بوتهای گرمسیری که برگهای سبز براق و دانههای سرخرنگ روشن داشت، عملاً خارج از جهان عرب ناشناخته بود. این بوته در قرن نهم در گوشهای از حبشه کشف شد، آنهم (بنا به افسانهها) به دست یک بزچران که میدید چهارپایانش پس از جویدن دانههای آن بوته جستوخیز میکنند و کلِ شب را بیدار میمانند. در گذر ایام، مردم فهمیدند که قهوه میتواند اثر مشابهی روی ما انسانها هم داشته باشد، آن گیاه خدمت زیادی به گونۀ ما انسانها کرد، و گونۀ ما نیز خدمت زیادی به آن گیاه کرد. امروز در سراسر دنیا بیش از ۱۱۰ هزار کیلومترمربع زیستگاه جدید به قهوه دادهایم، ۲۵ میلیون خانوار را مسئول مراقبت و تغذیهاش کردهایم، و قیمتش را تا جایی بالا بُردهایم که یکی از ارزشمندترین کالاهایی شده که در جهان داد و ستد میشود. برای بوتهای که نه خوراکی است، نه چندان زیباست، نه پرورشش کار سادهای است، بد هم نشده.
فایل صوتی نوشتار «چطور قهوه به جزء جداییناپذیر صبحهای کاری تبدیل شد؟» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟
اسکرینشاتها هم مایۀ شگفتی و هم مایۀ وحشت ما میشوند