معروف است که دوران بارداری، علیرغم مشکلاتی مثل تهوع و تغییرات هورمونی، از شیرینترین دورانهای زندگی هر مادر است: ماههای انتظار برای دیدن بچهای که ذره ذره درون وجودت شکل میگیرد و خیالپردازی دربارۀ روزهای خوشی که با هم خواهید داشت. اما واقعیت پیچیدهتر از این تصویر ساده است. بسیاری از زنان در دوران بارداری درگیر انواع و اقسام افکار ناخوشایند یا اضطراب و افسردگی میشوند، تجربههایی که همچون نقطهای سیاه در کارنامۀ مادری نگریسته میشوند و چنان انگ خوردهاند که اغلب زنان باردار را ساکت میکنند.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از جوانا نواک که پیش از این با عنوانِ «بچهای در شکم و غمی در دل، اما…» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
مانکنهای فروشگاه بارداری «اِ پی این د پاد» در لسآنجلس، شکمهای برآمدهشان را در شومیزهای کتان و لباسهای تابستانی خوشقواره نمایش میدادند. کارمندشان پرسید که تا به حال آنجا آمدهام؟ نیامده بودم. سهماهۀ اول بارداریام تمام شده بود و میخواستم شلوار جینی را که آنلاین سفارش داده بودم برگردانم. یک سایز بزرگتر از سایز قبل از بارداریام را انتخاب کرده بودم، که کارمندشان گفت اشتباه کردهام. شلوار دور زانوهایم چروک میخورد. ولی اساساً مشکلم این نبود که لباس به تنم درست نمینشست. وقتی که شلوار رسید، آن تکۀ کِشی که مثل چسبزخم بالای کمر دوخته بودند شوکهام کرد. انگار که یک غلاف خالی برای یک سوسیس گنده درست کرده باشند. با اکراه شلوار را پوشیدم اما آن تکه حتی زیر یک تیشرت سیاه هم خودنمایی میکرد. شلوار جین هم به فهرست پنیر کپکزده و سوشی اضافه شد؛ چیزهایی که قرار بود تا شش ماه آینده بیخیالشان شوم.
فایل صوتی نوشتار «بچهای در شکم و غمی در دل، اما…» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟