اگر دور و برتان بچهای باشد، با این معضل به خوبی آشنایید: پیش شما میآیند و میگویند که حوصلهشان سر رفته و نمیدانند چکار کنند. اگر سرتان خلوت باشد شاید مشغول بازیکردن با آنها شوید و اگر نتوانید با آنها وقت بگذرانید احتمالاً برایشان انیمیشنی میگذارید یا راه دیگری پیدا میکنید تا سرگرم شوند. اما چه بسا راه درستتری هم باشد: ولشان کنید تا کم کم بیاموزند که زندگی چیزی است که در آن اغلب اوقات حوصلۀ آدم سر میرود.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از پاملا پل که پیش از این با عنوانِ «بگذارید دوباره حوصلۀ بچههایتان سر برود» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
«حوصلهام سر رفته». این جمله کوتاه آنقدر قدرت دارد که پدر و مادرها را از وحشت، آزردگی خاطر و عذاب وجدان لبریز کند. اگر حوصله کسی سر رفته باشد، حتماً فرد دیگری در آموزش، غنابخشی یا سرگرمکردن او کوتاهی کرده است. اصلاً چطور ممکن است کسی -خواه کودک یا بالغ- ادعای ملال کند، آن هم در حالی که کارهای زیادی را میتوان، و باید، فوراً انجام داد؟ اما ملال از آن چیزهایی است که باید تجربهاش کرد، نه آنکه با عجله کنارش زد. تجربۀ ملال، در این معنا با آن تربیت بیرحمانۀ مبتنی بر شرطیسازی در دوران ویکتوریا تفاوت دارد که چون تجربهای مخوف بود برای تقویت قوای ذهنی توصیه میشد. برخلاف چیزی که بیشتر افراد در فرایند رشد میآموزند –اینکه فقط افراد حوصلهسربر هستند که حوصلهشان سر میرود- ملال سودمند است؛ برای ما خوب است.
فایل صوتی نوشتار «بگذارید دوباره حوصلۀ بچههایتان سر برود» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟
اسکرینشاتها هم مایۀ شگفتی و هم مایۀ وحشت ما میشوند