مردی که نمیخواست نامش را کسی بداند، برای انسانشناسی آمریکایی که داشت دربارۀ شغلهای بیمعنی کار میکرد، نوشت: «من در سمت نگهبان موزه کار میکردم. در موزهای که مشغول بودم، اتاقی بلااستفاده وجود داشت که وظیفۀ من نگهبانی از همان اتاق خالی، و مطمئن شدن از این بود که هیچیک از بازدیدکنندگان به چیزی دست نزنند و آتشسوزی راه نیاندازند. برای آنکه حواسم جمع باشد و هوشیار بمانم، از استفاده از کتاب و تلفن و غیره هم منع شده بودم.» نکته اینجاست که آدمهایی شبیه او کم نیستند.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از دیوید گریبر که پیش از این با عنوانِ «من نگهبان یک اتاق خالی هستم: داستان شغلهای بیمعنی» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
همه ما با مشاغلی که وقتی از بیرون نگاهشان میکنی به نظر میرسد کار زیادی انجام نمیدهند، آشناییم. مشاوران منابعانسانی، هماهنگکنندههای ارتباطات، پژوهشگران روابط عمومی، استراتژیستهای مالی، وکلای سازمانی و خلاصه آن دسته افرادی که تمام وقتشان را صرف تشکیل کمیتههایی میکنند که دربارۀ معضل کمیتههای غیرضروری بحث کنند. اگر این شغلها واقعاً بیهوده باشند و شاغلانشان هم این را بدانند چه؟ یعنی چیزی دلسردکنندهتر از این هم وجود دارد که آدمی بالغ، پنج روز در هفته صبح زود از خواب بیدار شود تا کاری را انجام دهد که به نظرش نه تنها لزومی به انجام آن نیست، بلکه تنها اتلاف زمان و منابع است و شاید حتی کاری است که باعث میشود جهان جای بدتری شود؟ تحقیقاتی فراوان پیرامون رضایت شغلی افراد انجام شده است، اما تابهحال کسی به این فکر افتاده که بداند آیا افراد دلیلی منطقی برای وجود شغلشان مییابند یا نه؟ من تصمیم گرفتم این پدیده را بررسی کنم. برای این کار از ۲۵۰ اظهارنامه از سرتاسر جهان استفاده کردم که بهدست افرادی نوشته شده بود که یک وقت، یا همین حالا، کاری داشتهاند که من «شغل مزخرف» مینامم.
فایل صوتی نوشتار «من نگهبان یک اتاق خالی هستم: داستان شغلهای بیمعنی» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟
اسکرینشاتها هم مایۀ شگفتی و هم مایۀ وحشت ما میشوند