رابطۀ اعضا در خانوادۀ مافیاییِ فیلم «پدرخوانده» چگونه بود؟ تصور اغلبمان از دوستی همانطور است: دوست همچون برادر توست و هر چیزی غیر از وفاداری کامل، به هر قیمتی، بهمعنای خارجشدن از مرزهای مقدس دوستی است. اما هر چه سنمان بالاتر میرود، این تصور غیرواقعیتر میشود. با گذشت ایام جوانی، عنوان «دوست» را برای اطرافیان آزادانهتر استفاده میکنیم و دیگر توقعاتِ آنچنانی و سختگیرانه از آنها نخواهیم داشت. شاید بشود گفت دیگر واقعاً نمیتوانیم با کسی دوست شویم.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از الکس ویلیامز که پیش از این با عنوانِ «چرا پیداکردن دوستان صمیمی بعد از ۳۰سالگی دشوار است؟» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
دیدار من و برایان شبیه صحنهای جادویی در یکی از فیلمهای رومانتیک-کمدی هالیوودی بود، البته منهای بخش رمانتیکش. صحنهای که در آن دو نفر بدون هیچ شناخت قبلی با هم ملاقات میکنند. چند سال پیش بهواسطۀ کار با برایان، که یک نمایشنامهنویس نیویورکی است، ملاقات کردم و این دیدار به شامی خانوادگی انجامید و فضای دوستانهای شکل گرفت که خیلی ناگهانی و محسوس بود. هر دو آهنگهای یکسانی را از آلبوم «بلوند آن بلوند» باب دیلن و دیالوگهای یکسانی را از فیلم «محلۀ چینیها» دوست داشتیم. تا خوراک میگو و ادویه کاریای که سفارش داده بودیم آماده شود، جملات همدیگر را کامل میکردیم. همسرانمان بهناچار حرف ما را قطع میکردند «آهای، بچهها، نمیخواهید نفسی تازه کنید؟» کمی بعد، وقتی برایان و همسرش بهسمت قطار شمارۀ دو در حرکت بودند، به ذهنم رسید که اگر در کالج با برایان آشنا شده بودم، بدون شک برایم تبدیل به کسی میشد که در جشن عروسیام او را ساقدوش خودم میکردم.
فایل صوتی نوشتار «چرا پیداکردن دوستان صمیمی بعد از ۳۰سالگی دشوار است؟» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟
اسکرینشاتها هم مایۀ شگفتی و هم مایۀ وحشت ما میشوند