«چشمتان را ببندید و سعی کنید، همانطور که به ابر در آسمان نگاه میکنید، بر احساساتتان تمرکز کنید. یا مثلاً شکلاتی در دهان بگذارید و تلاش کنید ذرهذرۀ آن را با تمام بافت زبانتان بچشید». این تمرینها تجربۀ مشترکِ اغلب کسانی است که در جستوجوی آرامش از این کلاس به آن کلاس میروند. به این تمرینها اصطلاحاً میگویند «ذهنآگاهی»، که ادعایش این است که فارغ از هرگونه ایدئولوژیِ خاصی میتواند ذهن شما را آرام کند و در مواجه با هر مشکلی به دادتان برسد. اما این ماجرا روی دیگری هم دارد: این تمرینها پیشفرضهای فلسفی پنهان و بعضاً دردسرسازی دربارۀ درک ما از خودمان دارند.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از ساهانیکا راتنایاکه که پیش از این با عنوانِ «اگر بهدنبال آرامش بدوید، شاید خود واقعیتان از دست برود» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
سه سال پیش، زمانیکه در مقطع کارشناسی ارشدِ رشتۀ فلسفه در دانشگاه کمبریج درس میخواندم، حالآگاهی مثل هوا انگار همهجا را گرفته بود. بخش روانپزشکی، با همکاریِ خدمات مشاورۀ دانشگاه، پژوهش گستردهای دربارۀ تأثیرات حالآگاهی به راه انداخته بود. به نظر میرسید هرکسی که میشناختم بهنوعی درگیر قضیه بود: آنها یا مرتب در کلاسهای حالآگاهی شرکت میکردند و با وظیفهشناسی برگههای نظرسنجی را پر میکردند یا، مثل من، بخشی از یک گروه کنترل بودند که گرچه در کلاسها شرکت نمیکردند، خود را در این جنون گرفتار مییافتند. ما در خانۀ غریبهها جمع میشدیم تا در ساعات نامعمول مراقبه کنیم و با اشتیاق دربارۀ تجربیات مراقبهای خود بحث کنیم. زمانۀ عجیبی بود.
فایل صوتی نوشتار «اگر بهدنبال آرامش بدوید، شاید خود واقعیتان از دست برود» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟