هیچ بیمار سرطانیای، حتی اگر کاملاً بهبود بیابد، دیگر به همان آدم قبلی تبدیل نمیشود. سایۀ مرگ و رنج بیحساب درمان، او را خرد میکند و از نو میسازد. کسی میشود که انگار دوباره متولد شده است، البته اگر جان به در ببرد. انی بویر، جستارنویس موفق آمریکایی، از تجربۀ خودش در مبارزه با سرطانی بسیار مهاجم نوشته است. از دورانی که بارها از خودش پرسید آیا تحمل این همه رنج میارزید؟ آیا بهتر نبود به تقدیر تن میدادم و مرگ را میپذیرفتم؟
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از انی بویر که پیش از این با عنوانِ «مرگ را بلعیدم، تا شاید زنده بمانم: زندگیِ یک بیمار سرطانی» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
وقتی پزشکان تشخیص دادند به نوع بسیار مهاجمی از سرطان سینه مبتلایم، درمانی که پیشنهاد دادند چنان زهرآگین بود که اگر هم جان به در میبردم شاید قدرت بینایی، تکلم و حافظهام از دست میرفت.تکنیسین که از اتاق بیرون میرود، صورتم را سمت نمایشگر میچرخانم تا سر از کار تودهها درآورم، آن شبکههای عصبی، آن نقطههای روشن کوچک که سرنوشت بیماری یا آیندهام در آنها نوشته شده است. اولین توموری که به عمرم دیدم، لکهای تاریک روی نمایشگر بود، گرد با یک برآمدگی دراز ناهموار که از آن بیرون زده بود. از روی تخت معاینه، با آیفون از آن عکس گرفتم. آن تومور مال من بود.
فایل صوتی نوشتار «مرگ را بلعیدم، تا شاید زنده بمانم: زندگیِ یک بیمار سرطانی» را گوش کنید.
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
آیا کرونا رابطۀ ما با حیوانات را تغییر خواهد داد؟