وقتی یک نویسنده را در ذهنمان تصور میکنیم، معمولاً آدمی را در نظر میآوریم که پشت میز تحریری بزرگ و زیبا، با چهرهای آرام مشغول نوشتن است و دورش را کپههای کتاب و کاغذ پر کرده است. به همین خاطر وقتی میفهمیم نویسندهای غیر از نوشتن، مثلاً سوزنبانی یا مکانیکی میکرده است، شگفتزده میشویم. الی گلدستون، نویسندۀ بریتانیایی از این دست بود. او که پیش از آنکه بتواند با نوشتن زندگیاش را بگذراند، نظافتچی بود، از موقعیت دشواری نوشته است که این شغل برایش به وجود میآورد.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از الی گلدستون که پیش از این با عنوانِ «من نظافتچی بودم، صاحب همۀ تهماندهها» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
کار نظافت را بیشتر از بعضی شغلهای دیگری که داشتم و خیلی کمتر از بقیهشان دوست داشتم. رضایتی در فیزیکیبودنش وجود داشت، اینکه میدیدم کار چطور بر بدنم اثر میگذاشت -عضلات برآمده، دستهای پوستپوستشده- و اینکه شب به خوابی عمیق فرو میرفتم، چون تا مغز استخوان خسته بودم. اما اینکه در موقعیت اجتماعی پایینتری به دنیا آمدهام یا هر روایتی که باعث میشود آدمها با چنین اصطلاحاتی صحبت کنند، دلیل نمیشود آدم شریفی باشم. گهگاهی سخت کار میکردم، اما غذاهای خوشمزه و داروهای تجویزشدهام را هم میدزدیدم، کثیفیها را زیر یخچال جارو میزدم و در تختخواب آدمهای دیگر دراز میکشیدم. دوست داشتم خودم را تا حدی قهرمان طبقۀ کارگر توصیف کنم تا باعث شوم آدمها در مهمانیها بیشتر احساس راحتی کنند. در واقع، اصلاً هیچ نوع کار دیگری به جز نوشتن به نظرم راضیکننده نبود و هنوز به اندازۀ کافی دستی بر نوشتن نداشتم تا اثبات کنم ارزش دارم به من پول بدهند و به پول نیاز داشتم.
فایل صوتی نوشتار «من نظافتچی بودم، صاحب همۀ تهماندهها» را گوش کنید.
محیط اطراف بیش از آنچه تصور میکنیم بر واکنشهای ذهنی ما اثر میگذارد
اگر نمیتوانید در جنگی پیروز شوید، میتوانید معنی پیروزی را تغییر دهید
حدوداً بیست سال از تشخیص بیماریام میگذرد، و من چیزهای بسیار زیادی آموختهام
شاید بتوانیم با چیزهای جدید سازگار شویم، اما چیزهای قدیمی را چطور فراموش کنیم؟