• آیا راهی برای مقابله با چرندگویی وجود دارد؟
تجربه نشان میدهد که نه بیاعتنایی روی چرندگویان اثر دارد، نه جنگیدن با آنها
احتمالاً همۀ ما دور و برمان آدمهایی داریم که ید طولایی در چرندگویی دارند و از سیاست بینالملل تا پزشکی و فضانوردی و تاریخ و الاهیات برایمان میبافند. اما بدبختی واقعی از آنجا شروع میشود که آن چرندگو رئیسمان باشد، یعنی در موقعیتی قرار میگیریم که باید حرفهایش را جدی بگیریم و به توصیههایش عمل کنیم. در چنین اوضاعی لازم است استراتژی دقیقی برای مبارزه با چرندیات بچینیم.
• چطور چرندیات مدیریتی در فضای کسبوکار فراگیر شد؟
زبان مدیریت تُهی و پوچ شده است و مدیران هر روز کلمات عجیب و غریب تازهای خلق میکنند
برای مدیران، حرفزدن خیلی مهم است. آنها با حرفهایشان کارمندان را سر شوق میآورند، کارها را جلو میبرند، نگرانیهایشان را منتقل میکنند یا قدرتشان را نشان میدهند. اما باوجود همۀ اینها معلوم نیست چرا باید از واژههایی عجیبوغریب استفاده کنند که خیلی از وقتها پوچ و خستهکنندهاند. شاید این زبانِ مدیریتی مشخصۀ متمایزکنندۀ آنها باشد، اما بیشک برای خودشان هم ضررهایی دارد. آندره اسپایسر در کتاب جدید خود تاریخی از مدهای پوچ مدیریتی را شرح داده است.
• احمق باش تا کامروا شوی
چگونه سازمانها حماقت جمعی را پاس میدارند و کارکنان با تعطیل کردنِ مغزشان تشویق میشوند
اکثر نظریههای مدیریتی میزانِ دانشِ انباشته را مهمترین داراییِ شرکتها میدانند. اما یافتههای پژوهشی جدید نشان میدهد که مهمترین عاملِ پیشبُردِ کارها در بزرگترین شرکتهای جهان چیز دیگری است: حماقتِ جمعی. در این روند افرادِ باهوش به سرعت در مییابند که هوشمندانهترین کارْ احمق بودن است. آنهایی هم که مدام با پیشنهادهای نوآورانه به استفاده از هوششان اصرار بورزند کنار گذاشته میشوند. خساراتِ چنین سیستمی چه خواهد بود؟