مجموعه نوشتههایی دربارۀ بیماری، پزشکی و شکستهای درمانی
گاهی یک سرماخوردگی ساده کافی است تا آدم را از پا بیندازد. کسانی را هم دیدهایم که بیماریهای صعبالعلاج را شکست دادهاند. محیط پیرامون در این شکست و پیروزیها خیلی مؤثر است. مهم است اطرافیان چه حسی داشته باشند: بیخیال باشند، غصه بخورند، امید بدهند، و هزار جور احساس دیگری که میشود از عمق نگاهشان خواند. اما مهمتر از همۀ اینها تجربۀ ملموسی است که بیمار از بیماریِ خود دارد، تجربهای که او را خرد میکند و ازنو میسازد.
احساس میکردم داروهایی که قرار است مرا از مرگ برهانند، خودشان دارند جانم را میگیرند
شاید لازم است گاهی به جای آنکه دنبال دلیل بدبختیهای دیگران بگردیم، به آنها کمک کنیم
پزشک باید مسائل درمانی و مسائل شخصی خودش را از هم جدا کند. اما اگر این مرز فروبپاشد چه میشود؟
آتول گاواندی میگوید هیچ پزشکی بدون کنجکاوی دربارۀ آدمها نمیتواند پزشک خوبی باشد
پزشکی مدرن به چیزی جز درمان فکر نمیکند، اما مرگ درمان ندارد
اینکه در بدترین روز ممکن دوربین بهدست وارد زندگی دیگران شوی چیز غریبی است
آغازشدنِ زبان در کودکان شگفتانگیز است، اما رویداد جالبتری وجود دارد: پایان زبان در انسانهای در انتظارِ مرگ
گناه بیماران سالمند چیست که باید روزهای آخر زندگی را زیر جراحی و تجویزهای ناموفق بگذرانند؟