اکو در ذهن خوانندههایش آنچنان دچار تشویش بود که بهزعم یکی گویا دوباره ارسطو زاده شده بود و اینبار کمدی مینوشت، و بهگمان دیگری روزنامهنگار فریبکاری بود که قیافۀ همهچیزدانها را به خود میگرفت. اما در این گیرودار یکچیز مسلم بود: او دیوانهوار پرخوان بود و کتابهایش، بهشکلی سرسامآور، پرخواننده. تنها یکی از کتابهایش به سی زبان ترجمه شد و مجموع تیراژ آن به ده میلیون رسید. ۸۶سالِ پیش، در چنین روزی، وقتی خانوادهاش او را امبرتو نامیدند، شاید فکر نمیکردند نامش اینچنین جهانی شود.
اومبرتو اولین رمان خود را در ۴۸ سالگی نوشت، اما این آغاز شهرت بینالمللی او بود.
برندگان ابلهاند؛ چون معمولاً با شانس پیروز میشوند.
حتی وقتی دربارۀ کتابهایی حرف میزنیم که خواندهایم، تصویری ناقص از آنها را در ذهن داریم