آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 17 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
آیا نوبل اقتصاد سال به زودی به راج چتی میرسد؟
کلاس اقتصاد مقدماتی دانشگاه هاروارد، مشهور به «اقتصاد-۱۰»، یکی از مهمترین واحدهای درسی دنیاست. استادان این درس عمدتاً از اقتصاددانهای باسابقه و مشاوران روسایجمهور ایالات متحده بودهاند، ازجمله پرفسور گریگوری منکیو که کتاب مقدمهای بر علم اقتصادش همچنان مهمترین منبع درسیِ آموزش مقدماتی اقتصاد در سراسر جهان است. اما بهتازگی سروکلۀ استاد جوانی پیدا شده که ایدۀ متفاوتی برای آشناکردن دانشجویان با اقتصاد دارد. راج چتی، که دکتری اقتصادش را در ۲۳سالگی از هاروارد گرفت و در ۲۹سالگی استادِ آنجا شد، به تازگی، از طرح درسی رونمایی کرده که میتواند نگاهمان به علم اقتصاد را بهکلی زیرورو کند.
دیلن متیوز، ووکس — اگر هاروارد به یک دورۀ آموزشیْ مشهور باشد، آن دورۀ اقتصاد-۱۰ است.
کلاس اقتصاد مقدماتی قطعاً یکی از پرطرفدارترین دورههای آموزشی است که به دانشجویانِ مقاطع پایین ارائه میشود. این کلاس معمولاً در یکی از آن تالار اجتماعاتهای بزرگ و هاگوارتزگونه۱ برگزار میشود، جایی که صدها دانشجو با وظیفهشناسیِ تمامْ مشغول یادداشتبرداری یا خطخطیکردن در لپتاپهایشان هستند، چراکه یکی از اقتصاددانهای پرآوازۀ دانشکده دارد آنها را در مسیرِ اصول اولیۀ عرضه و تقاضا به پیش میبَرَد.
ازآنجاییکه معمولاً هاروارد الگوی دانشگاههای دیگر است، کتاب درسیِ مرتبط با سری کلاسهای اقتصاد-۱۰ یکی از پرفروشهای گردنکلفت است. کتابی که در دهها دانشگاه دیگر هم استفاده میشود و از زمان اولین انتشارش در سال ۱۹۹۸ تا کنون، چیزی حدود ۴۲ میلیون دلار را از بابت حق امتیاز نصیب نویسندۀ خود، پروفسور گریگوری مَنکیو، کرده است. کتاب مقدمهای بر علم اقتصادِ۲ منکیو نهتنها در هاروارد، بلکه در سرتاسر آمریکا به کتاب درسیِ اصلی برای درس اقتصاد-۱۰ تبدیل شده است.
این کتاب درسی شامل نظریهای انتزاعی است که اقتصاد را آنگونه که در دهها سال اخیر شناخته شده است توصیف میکند. این کتاب دربارۀ عرضه و تقاضاست و قدرتِ بازار را ابزاری برای تخصیص منابعِ کمیاب میداند. در سری کلاسهای اقتصاد-۱۰ از دانشجویان خواسته میشود که برای حل مسائل ساده نمودار عرضه و تقاضا رسم کنند، مسائلی مثل اینکه اگر شهردارِ شهرِ کوچک۳در آمریکا تصمیم بگیرد بر اتاقهای هتل مالیات ببندد چه اتفاقی میافتد.
هدفْ بیانِ یک نظریۀ مقدماتی است که زیربنایی را فراهم کند تا با آن بتوانیم چگونگی عملکرد جامعه را بفهمیم. و این نظریه قویاً معتقد است که بازارها بدون دخالتِ زیاد میتوانند کارشان را انجام دهند و مواردی مثل ]تعیین دستوریِ[ حداقل دستمزد، بیشتر از اینکه مفید باشد مضر خواهد بود.
• نسخۀ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
اما اقتصاددانِ دیگری در هاروارد هست که ایدۀ متفاوتی برای آشناکردن دانشجویان با علم اقتصاد دارد.
راج چِتی، عضو برجستۀ هیئت علمی، که هاروارد بهتازگی از استنفورد پسش گرفته است، در بهار گذشته از درسی رونمایی کرد باعنوانِ «اقتصاد-۱۱۵۲: استفاده از کلاندادهها برای حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی» که برای تدریسش از، گریگوری برو ایچ، کمک گرفت. کلاس در اولین ترم با ۳۷۵ دانشجو شامل ۳۶۳ دانشجوی کارشناسی پُر شد. پس هنوز از کلاس اقتصاد-۱۰ با ۴۶۱ دانشجو عقبتر است، اما نه خیلی.
این دو دوره متفاوتتر از این نمیتوانستند باشند. چِتی، که او را بهعنوانِ یک اقتصاددانِ تجربی میشناسند، با لشکرِ کوچکی از همکاران و دستیارانِ تحقیقش در تلاشاند تا به یافتههایی از دنیای واقعی دستیابند که به پرسشهای سیاسیِ مهم مربوط میشود. تمرکز او بر ریشهها و پیامدهای نابرابریِ اقتصادی و نژادی است. وی از مقادیر عظیمی از دادههای مربوط به مالیاتهای سازمان خدمات درآمد داخلی (آی.آر.اس) استفاده کرد تا ارتباط بین محل زندگی و نابرابری در فرصتها را در آمریکا نشان دهد. او همچنین نشان داد که پسران سیاهپوست، بهطورخاص، کمتر از پسران سفیدپوست از نعمت پیشرفت اجتماعی۴ بهرهمند میشوند.
اقتصاد-۱۱۵۲، مقدمهای است بر این نوع از اقتصاد. در این درس مباحث کمی دربارۀ منحنیهای عرضه و تقاضا، دربارۀ مازاد عرضهکننده یا مازاد مصرفکننده و سایر مفاهیم ابتدایی که در کلاسهایی مثل اقتصاد-۱۰ مطرح میشود وجود دارد. کتابِ درسیای در کار نیست، هرچه هست فقط مجموعهای است از مقالاتِ تجربی. میتوان گفت مواد درسی از پیشرفتهترین یافتهها تشکیل شده است. از ۱۲ مقالهای که دانشجوها باید بخوانند، ۱۱ تایشان از ۲۰۱۰ به اینطرف منتشر شده است. نیمی از مقالههای تخصیصدادهشده هم چاپ ۲۰۱۷ یا ۲۰۱۸ هستند. در یکسوم از آنها هم چِتی خودش یکی از نویسندگان است.
و بااینکه درس اقتصاد-۱۰ پیشنیازِ بیشتر واحدهای اقتصادی در هاروارد است، اقتصاد-۱۱۵۲ از این قضیه مستثناست. ترماولیها هم مجازند این درس را بهعنوانِ اولین واحدشان در اقتصاد بردارند.
به گفتۀ چِتی، «هرچه میگذشت بیشتر احساس میکردم که آنچه در دفتر کارمان و در پژوهشهایمان انجام میدهیم کاملاً متفاوت است از چیزی که در کلاسهای مقدماتی آموزش میدهیم. فکر کردم که خیلی از دانشجویان حق دارند بپرسند که ’چرا باید چنین چیزی را یاد بگیرم؟ یا به چه دردم خواهد خورد؟‘».
او ادامه میدهد «این که نشد علم، اینکه شما بهعنوان یک بچه یک فهمی دارید که ممکن است خیلی هم دقیق نباشد، حالا بخواهید با آن سرطان را درمان کنید». او میخواهد به دانشجویانش فهمی از آن نوع اقتصاد بدهد که درمان میکند: که نابرابری را درمان میکند، که دانشکدههای مشکلدار را شناسایی کرده و اصلاح میکند.
موضوع فقط یک تغییر آموزشی در هاروارد نیست، بلکه هدف چِتی این است که این درس را به یک مدل آموزشی برای سایر دانشکدهها تبدیل کند. بعد از بحران مالی، خیلی از اقتصاددانها اینطور نتیجهگیری کردند که اقتصاد-۱۰ در نظام دانشگاهی شکست خورده است و نمیتواند دانشجویان را برای دنیایی که در آن بازارها مرتباً به مشکل میخورند آماده کند. کلاسِ چِتی علاوهبراینکه روش جدیدی را برای آموزش یک درس مقدماتی ارائه میدهد، با پژوهشهای اقتصادیِ روز نیز همراستایی بیشتری دارد. ویدئوهای ارائۀ این دوره هماکنون بهصورت آنلاین در دسترساند و دانشجویان مؤسسات آموزشی دیگر میتوانند از آنها استفاده کنند.
این تغییر رویکرد میتواند گروه جدیدی از دانشجویان را، که بهجای زدهشدن از ریاضیواربودن و نظریبودنِ بیشازاندازه شیفتۀ تجربهگراییِ جدید آن شدهاند، جذب کرده و بهاینترتیب خودِ رشتۀ اقتصاد را هم متحول کند و میتواند باعث شود گروههای آموزشی اقتصاد متنوعتر شده و بیشازپیش پذیرای دیدگاههای جدید شوند، از زنان گرفته تا دانشجویان رنگینپوست.
این موضوع میتواند جامعۀ وسیعتری را هم دستخوش تغییر کند. برای بسیاری از دانشجویان، واحدهای درسیِ اقتصاد-۱۰ تنها چیزی است که بهعنوان نمودِ تفکر اقتصادی دریافت میکنند و، بهویژه در جایی مثل هاروارد، این دانشجویان تربیت میشوند تا سکاندار مؤسسات مهم فرهنگی و سیاسی و مالی شوند. اگر در زمان معرفی اقتصاد به آنها، بهجای نظریۀ خشکِ عرضه و تقاضا، بر اهمیت تبعیض اقتصادی و نژادی تأکید شود، اثرات ماندگاری در دانشگاه و حکومت و محیط کسبوکار خواهد داشت.
ملاقات با راج چِتی
راج چِتی فردی لاغر و کمحرف و خورۀ کتاب است. دفتر کار کوچکش، در خیابان ماساچوست، با فاصله از ساختمان اصلی گروه اقتصاد دانشگاه است. تختهسفیدش پر است از سؤالهای پراکنده مربوط به مقالۀ بعدیاش.
او، پیش از این کلاس، تجربۀ زیادی در تدریس اقتصاد مقدماتی نداشت. از زمان ورودش به هاروارد در سال ۱۹۹۷ از کمک پدرش، وی.کِی. چِتی بهرهمند بود. پدرش یک اقتصاددان هندیآمریکایی است که سابقاً مشاور دولت ایندیرا گاندی بوده است.
چِتیِ پسر به یاد میآورَد «زمانی که هند از یک اقتصاد سوسیالیستی به یک اقتصادِ بیشترْ سرمایهداری در حرکت بود، او تلاشهای زیادی درجهت مقرراتزدایی انجام داد. هروقت ]برندۀ نوبل[ جیم هِکمن را میبینم به من میگوید ’ از وقتی دو سالت بود میشناسمت‘ و بعد شروع میکند از مقالهام ایرادگرفتن».
چِتی در دورۀ کارشناسیِ خودش در هاروارد درس اقتصاد-۱۰ را برنداشت و یکراست به برنامۀ سطح متوسط جهش کرد و باقیماندۀ دوره را هم صرف انجام تکالیف دورۀ تحصیلات تکمیلی نمود. سهساله کارشناسیاش را گرفت و سه سال بعد هم وقتی سنوسالی از او گذشته بود (در ۲۳ سالگی!) پیاچدی را در همان هاروارد تمام کرد و در ۲۷ سالگی در دانشگاه برکلی استاد رسمی۵شد. ۲۹ ساله بود که به هاروارد برگشت و همچون لری سامرز در زمرۀ معدود استادان هاروارد قرار گرفت که پیش از ۳۰ سالگی استاد رسمی شدهاند. زمانی که تنها ۳۳ سال داشت برندۀ مدال جان بِیتز کلارک شد. جایزهای که بهصورت سالانه به بهترین اقتصاددان آمریکاییِ زیر چهل سال اعطا میشود.
او در سال ۲۰۱۴ با چاپ دو مقاله دربارۀ نگاشت تحرک اقتصادی در آمریکا به فرد شناختهشدهای بین مردم تبدیل شد. در این مقالات، نقش سطح محل زندگی بر تحرک اقتصادی -همبستگی میان درآمد افراد و درآمد والدین آنها- بررسی گردید. مقالهها عنوانِ مقالۀ محبوب را در نیویورک تایمز و واشنگتن پست کسب کردند.
ازآنجاکه چِتی و همکارانش (ناتانیل هِندرن از هاروارد و ایمانوئل سائِز و پاتریک کلاین از برکلی) تمام دادههای خود را در اینترنت قرار دادند، دیگران هم توانستند تحلیلهای خود را بر روی دادهها اجرا کرده و ببینند چه عواملی تحرک اقتصادی را پیشبینی میکند؛ این کار در مدت کوتاهی توانست جهتگیری بحث دربارۀ برابری فرصتها را در اتاق فکرهای هر دو جریان چپ و راست تغییر دهد. محافظهکاران ادعا کردند که این دادهها نشان میدهد که تکوالدیبودن بر تحرک اقتصادی تأثیر منفی دارد؛ مرکز پیشرفت آمریکا هم با استفاده از این دادهها مدعی شد که اتحادیهها تحرک اقتصادی را بهبود میدهند.
از آن زمان به بعد، هر مقالهای که چِتی یا «آپُرچونیتی اینسایتز»۶ -گروهی پژوهشی در هاروارد که چِتی آن را میگرداند- منتشر میکند به یک رویداد خبری تبدیل میشود. نیویورک تایمز هم معمولاً موضوعات مهمش را درقالب گزارشهای تعاملی۷ منتشر میکند که بخشهایی از آن بهشدت ویروسی۸ میشود. گزارشهایی که به شما اجازه میدهد تا ببینید هممحلهایهای بچگیهایتان الآن چقدر درآمد دارند، چگونه پسربچههای سیاه از رشد اقتصادی کنار گذاشته میشوند و چند نفر از یکدرصدِ ثروتمند جامعه یا بیستدرصدِ فقیرِ جامعه در دانشگاهی که شما در آن درس خواندهاید تحصیل میکنند.
بهاینترتیب چِتی به نوعِ خاصی از یک اقتصاددانِ معروف تبدیل شد. او خارج از این رشته به چهرۀ مهمی تبدیل شد بیآنکه مثل افرادِ قبل از خود از قبیل پُل کروگمن، میلتون فریدمن یا جان کِنِت گالبرایت واقعاً تلاش کرده باشد که یک مفسر شناختهشده در فضای عمومی شود. شهرتی که او در بین عام و خاص دارد تقریباً تمامش از پژوهشهای او سرچشمه میگیرد، نه از مطالبی که خودش مستقیماً در قسمت سیاسی یا بخش دیدگاهِ نویسنده در نشریات نوشته باشد.
کارهای وی دارای مفاهیم سیاسی است، اما او محجوبتر از آن است که خودش مستقیماً توصیههای سیاسیِ جدی ارائه کند. بااینکه درجریان رقابتهای سال ۲۰۱۶، هیلاری کلینتون و جب بوش بهطور غیررسمی از او مشاوره گرفتند اما او هرگز شغل مشاورهای حکومتی نداشته است.
انقلاب اعتبار
اگر چِتی نمایندۀ یک چیز باشد آن چیز این است که اقتصادْ یک رشتۀ تجربی است و همانقدر علم است که پزشکی علم است. سال ۲۰۱۳ در یک مقالۀ نادر در نیویورک تایمز تأکید کرد که مشاجرههای بین اقتصاددانها چیزی شبیه به اختلافنظری است که پزشکان مثلاً بر سر مفید یا مضربودن قهوه دارند، و اینکه رشتۀ اقتصاد پیوسته دارد بهسمتِ شواهدمحورترشدن پیش میرود. باآنکه اقتصاد بهصورت سنتی یک رشتۀ بهشدت نظری بوده که توجهی به مطابقتدادن نظریهها با شواهد نداشته است این وضع رو به تغییر است.
او نوشت: «در دهههای گذشته، برجستهترین اقتصاددانها بهطور معمول نظریهپردازانی چون پُل کروگمن و جانِت ال. یِلِن بودند که مدلهایشان همچنان تفکر اقتصادی را هدایت میکند».
او میگوید که این وضع تغییر کرده است و اقتصاددانهای کاردُرُست «تجربهگراهایی مثل دیوید کارد از دانشگاه برکلی و اِستِر دوفلو از امآیتی هستند» که با پژوهشهای تجربیِ دقیقشان به شهرت رسیدهاند. پژوهشهایی که بهترتیب در موضوع بازار کار و اقتصادهای درحالتوسعه انجام شده است.
تحولی که او شرح میدهد باعنوانِ «انقلاب اعتبار» در علم اقتصاد شناخته میشود. مقالهای که در سال ۲۰۱۰ این اصطلاح را رایج کرد، سخنی از ادوارد لیمرِ اقتصاددان را نقل میکند که در سال ۱۹۸۳ گفته بود: «بهندرت کسی تحلیل دادهها را جدی میگیرد. یا دقیقتر بگویم، بهندرت کسی تحلیل دادههای کس دیگری را جدی میگیرد».
تحلیل دادهها خیلی وابسته به شخص بود و بهراحتی میتوانست براساس نتیجهگیریهای ازپیش انتخابشدۀ فرد تغییر کند پس تقریباً بیفایده بهنظر میرسید. بعد از آن بود که نسل جدیدی از اقتصاددانها -از قبیل دیوید کارد، آلن کروگرِ فقید، جاشوا آنگریست و خیلیهای دیگر- بر خود واجب دانستند که برای تغییردادن این وضعیت، با دقت زیاد پژوهشهایشان را بهگونهای طراحی کنند که بهتر بتواند رابطۀ علیّت (و نه فقط رابطۀ همبستگی) را تعیین کند و بهطور جدی بر روی آزمایشهای واقعی و شبهآزمایشهایی متمرکز شدند که با وضوح بیشتری نشان میداد کدام عاملْ علتِ کدام پدیده است.
اقتصاددانانی چون دوفلو و آبهیجیت بنرجی با پافشاری بر استفاده از آزمایشهای تصادفی، پای این انقلاب را به حوزۀ اقتصادِ توسعه باز کردند. بعدتر، اقتصاددانهایی مثل اِمی ناکامورا (جدیدترین برندۀ مدال کلارک) آن را به حوزۀ اقتصاد کلان وارد کردند. اقتصاد کلان بهطور سنتی نظریترین و غیرتجربیترین شاخۀ علم اقتصاد است که یکی از محدودیتهای آن بهطرز خفتباری در رکود بزرگ بر همگان آشکار شد.
البته این انقلاب بدون منتقد هم نیست. راس رابرتز، اقتصاددانی از مؤسسۀ هووِر و میزبان پادکست محبوب «اِکونتاک»۹، در سال ۲۰۱۷ مطلبی تأثیرگذار در رد گرایش به پژوهشهای تجربی نوشت و مدعی شد که این گرایش نهایتاً رشتۀ اقتصاد را به منجلابِ مشاجرههای بیپایان بر سر مطالعۀ دادهها خواهد کشاند. او هشدار داد: «اعداد خودشان زبان ندارند، تا دلتان بخواهد عدد و رقم وجود دارد. باید یک نظریهای باشد که به ما بگوید به کدام اعداد گوش دهیم. سوگیریها و منافعمان ناگزیر باعث میشود که صدای بعضی از اعداد را بلندتر بشنویم». از نظر او اکثر اقتصاددانهای تجربی چیزی بیشتر از یک «متخصص در آمار کاربردی» نیستند.
بااینحال افرادی چون رابرتز در موضع ضعفاند. همکار او در دانشگاه جورج مِیسِن، تایلر کوئنِ سنتگرا، به من گفت که این کلاس توجهش را جلب کرده است. او مینویسد: «من طرفدار آزمایشکردن هستم و بیشتر از آن طرفدار کارِ دانشگاهی، برای همین هم آن را تأیید میکنم. البته که خودم اینطور کار نمیکنم، کار من بیشتر اقتصاد خُردِ سنتی است، نظریۀ بیشتر و همپوشانیِ کمتر با جامعهشناسی. البته اینکه استادْ آدمِ بزرگی باشد خیلی مهم است».
و میتوان گفت چِتی بیش از هر کس دیگری در بازتعریف مفهوم عمومی اقتصاد به مفهوم جدید نقش داشته است. یعنی تعریفی که «انقلاب اعتبار» از اقتصاد دارد: اقتصادی که بهجای نظریههای کلیگو از پژوهشهای دقیق و پیشرونده تشکیل شده است.
جدال بر سر اقتصاد-۱۰
و اکنون انقلابِ اعتبار به درس اقتصاد-۱۰ رسیده است.
برای چند دهه، درس اقتصاد مقدماتی در هاروارد بهوسیلۀ دو کهنهسرباز جمهوریخواه تدریس میشد: مارتین فِلدستِین، استاد راهنمای چِتی در دورۀ کارشناسی، یا گریگوری منکیو، اقتصاددان ارشد جورج دبلیو بوش.
فِلدستِین، که طبق شایعات، شخصیت آقای بِرنز در کارتون سیمپسونها را از روی او ساختهاند، از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۵ سکاندار این درس بود و بعد از آن جای خود را به منکیو داد؛ هر دو نفر هدایت این درس را زمانی برعهده گرفتند که بعد از یک دوره فعالیت بهعنوان رئیس شورای مشاوران اقتصادی کاخ سفید به هاروارد برگشته بودند.
فِلدستِین و منکیو رهبران بینقصی برای این درس بودند. هر دو گهگاه برای مخاطب عام و تاحدی در انتقاد از جمهوریخواهان مطلب مینوشتند. فِلدستِین در کاخ سفید با آهونالههایی که برای افزایش کسری بودجه سر میداد روی اعصابِ ریگان بود و میگفت اگر سیاست کاهش مالیاتهای ریگان بخواهد بیش از این به بدهی دولت بیفزاید او خواستار افزایش مالیاتها خواهد شد. منکیو هم یکی از طرفداران اصلی مالیاتِ کربن بود و پای یک درخواست دادگاه عالی مربوط به ازدواج همجنسگراها را هم امضا کرد.
بنابراین آن دو خیلی هم برای تأثیرگذاری بر دانشجویانشان که عمدتاً چپِ میانه بودند مشکلی نداشتند. اکثر این دانشجویان به دنبال یافتن موقعیتهای شغلی در زمینههای مالی و مشاوره بودند. آن دو در کلاسْ حدِّوسط را میگرفتند و اقتصاد مقدماتی را بهگونهای درس میدادند که هم جهانبینیشان را منعکس کند و هم برای دانشجویانِ نیمچهچپ قابل قبول باشد.
تکرار ارائۀ این درس بهوسیلۀ منکیو به کتابِ درسی خودش برمیگردد (نسخۀ آنلاین کتاب ۱۳۲ دلارِ ناقابل قیمت دارد)، چیزی که باعث میشود بیشتر شگفتزده شویم. محتوای درسی خیلی کلیشهای است. تمرکز کتاب بر این ایده است که پرداختِ مصرفکننده و تولیدِ تولیدکننده آنقدر بالاوپایین میشود که سرانجام در یک نقطۀ تعادل به هم میرسند، جایی که در آن نیازهای هر دو طرف بهطرز کارآمدی تأمین خواهد شد. کتاب از بازارهای غیررقابتی میگوید، جایی که انحصار و قدرتِ کارفرما نتایج را از نقطۀ تعادلِ «طبیعی» خارج کرده و آن را به نفع شرکتها جابهجا میکند، اما این بازارها تنها حالتی مستثنا از یک حالتِ طبیعیِ اثباتنشده به نام بازارهای رقابتی و شفاف هستند.
پس نتیجهگیری بدیهی این میشود که مداخله در کار بازار رقابتی اغلب بیشتر از اینکه مفید باشد مضر خواهد بود. برای مثال، بحث منکیو دربارۀ حداقل دستمزد، قویاً بر این ایده تاکید دارد که عامل بیکاریْ تعیین حداقل دستمزد است. او مینویسد: «اگر دولت دخالت نکند، دستمزد بهطور طبیعی در نقطۀ تعادل عرضه و تقاضای نیروی کار تنظیم میشود» و با ارائۀ شکل زیر نتیجه میگیرد که «نتیجۀ [تعیین حداقل دستمزد] میشود بیکاری».
این یک مثال کوچک است، اما مثالهای زیاد دیگری در طول کتاب و به تبع آن در طول کلاس وجود دارد. فصل هشت کتابِ منکیو توضیح مفصلی است دربارۀ هزینههای اقتصادی ناشی از اخذ مالیات.
در طول سالیان، مخالفتهای قابلتوجهی از سمت جناح چپ با اقتصاد-۱۰ میشد. استفن مارگلین از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۰ یک اقتصاد مقدماتیِ جایگزین، مخالف و چپپسند را در هاروارد تدریس کرد. مارگلین زمانی یکپا نظریهپردازِ جریانِ غالب و تاحدی برای خودش اعجوبهای بود. اما همین که استاد رسمی شد، در یکی از جدیترین شوخیهای تاریخ دانشگاهی، ناگهان یکی از طرفداران سرسخت الغای سرمایهداری از آب درآمد. در سلسله مقالاتی که بعداً «رؤسا چه کار میکنند؟» نام گرفت، جواب او بهطور خلاصه این بود «از کارگرها دزدی میکنند».
مارگلین در کلاسش پیشفرضهای پایهای اقتصادِ جریان غالب را معرفی و همزمان نقد میکرد. دانشجویان مجبور به ترکیبی خواندن بودند. هم باید متون کلاسیکی چون نظریۀ طبقۀ تنآسا از تورستِین وِبلِن و سرمایهداری، سوسیالیسم و مردمسالاری از جوزف شومپیتر را میخواندند و هم محتواهای کیفیتری مثل ذن و هنر نگهداشتن موتورسیکلت۱۰ و مقالهای دربارۀ اهمیت اجتماع در فرهنگ آمیشها را. تعجبی نداشت که این کلاس با مشکلِ عدم حمایت از سوی بقیۀ دانشکده مواجه شد. غیر از خود مارگلین فقط یکی از همکارانش به گنجاندن این کلاس در فهرست دروس گروه اقتصاد رأی داد؛ و در آخر، حتی بهعنوان یک واحد درسی برای دانشجویان رشتۀ اقتصاد هم رأی نیاورد.
اقتصاد-۱۰ نسخۀ چِتی
چِتی نهتنها مثل مارگلین در گروه اقتصاد منفور نبود، بلکه یکی از دوستداشتنیترین اعضا بود. بااینحال درس اقتصاد-۱۱۵۲ در انحرافِ بلندپروازانهاش از اقتصاد مقدماتیِ استاندارد دستکمی از کلاس مارگلین نداشت.
کسی که کتاب مقدماتی منکیو را بخواند احساس میکند که اقتصاد علمِ مطالعۀ عرضه و تقاضاست. ولی اگر سرفصل درس اقتصاد-۱۱۵۲ را بخواند نظر کاملاً متفاوتی به این رشته پیدا خواهد کرد. اقتصادی که او شرح میدهد اساساً نوعی از آمار کاربردی است، تلاشی درجهت استفاده از دادههای کمّی برای پاسخ به پرسشهای اجتماعی.
چِتی نظریهگریز نیست. انگیزۀ خیلی از کارهای او ناشی از تمایلش به تلنگرزدن به نظریههای جاافتاده و آزمودن آنها بوده است؛ مطالعۀ او بر روی قابلرؤیتبودنِ مالیاتِ فروش۱۱ این پیشفرض را به چالش کشید که مصرفکنندگان بهصورت منطقی هزینۀ تمام مالیاتها را میپذیرند، و تحقیقِ او بر روی پسانداز بازنشستگی این اعتقاد را به چالش کشید که یارانهدادن به پساندازها لزوماً باعث افزایش آن میشود. برخی از کارهای اولیۀ او، مثل مقالهای با موضوع تأثیر نرخهای بهره بر سرمایهگذاری شرکتی، هم بیشتر شامل مدلسازی بود تا گردآوریِ شواهد.
در دفتر کار چِتی بودیم که گفت: «یک دیدگاه به اقتصاد این است که اقتصاد علم مطالعۀ قیمتها و بازارها و مشوقهاست. این تعریفِ بنیادین اقتصاد است. من این دیدگاه را میفهمم ولی آن را محدودکننده میدانم. همه چیز به این بستگی دارد که بخواهید یک رشته را براساس سؤالهایش تعریف کنید یا براساس ابزارهایش».
اقتصاد-۱۱۵۲ اساساً دربارۀ ابزارهاست، اینکه یاد بگیرید از آنها استفاده کنید، یاد بگیرید چهوقت از کدام استفاده کنید و اینکه یاد بگیرید این ابزارها چهکارهایی را میتوانند و چهکارهایی را نمیتوانند برای شما انجام دهند. همچنین این درس به دانشجویان یاد میدهد که از این ابزارها برای مطالعۀ نابرابریها استفاده کنند، بهویژه: در محلۀ خودشان، در نوع سکونت، در نوع آموزش و موارد دیگر. بهجای اینکه تمرینهای هفتگی بدهیم (مثل سایر برنامههای آموزشی استاندارد)، کلاس اقتصاد-۱۱۵۲ از دانشجوها انتظار دارد چهار پروژۀ اصلی را کامل کنند که در آنها دانشجویان مستقیماً به تحلیل دادهها میپردازند.
در یکی از این پروژهها از آنها خواسته میشود که دادههای تحرک اقتصادی را که چِتی و همکارانش جمعآوری کردهاند بررسی کرده و مشاهده کنند که متغیرِ تحرک چگونه در داخل و اطراف محل زندگیِ آنها تغییر میکند. پروژۀ دیگر از دانشجویان میخواهد که یک آزمایشِ درحال جریان را تحلیل کنند که در آن کوپنهای مسکن به خانوادههای فقیر ارائه میشود تا آنها را تشویق کند که به مناطق با فرصتهای بیشتر نقل مکان کنند.
از سطح بالای سختکوشیای که برای انجام این پروژهها نیاز بود متعجب شدم. تنها شناختن روشها کافی نبود، بلکه باید میدانستید که چرا این روش خاص را از میان روشهای مختلف انتخاب میکنید. اگر اقتصاد-۱۰ مفاهیم اقتصاد را آموزش میدهد، اقتصاد-۱۱۵۲ هدفش این است که به دانشجویان بیاموزد که علم اقتصاد -یا حداقل آن اقتصادی که چِتی و همکارانش استفاده میکنند- را در عمل پیاده کنند.
و مفاهیمی که اینجا ارائه میشود اکثراً مفاهیم مربوط به انقلاب اعتبار هستند: اینکه چگونه بفهمیم در دادهها چهچیزی علت چهچیزی است، نه اینکه ببینیم اثرات یک سیاست دولتی را چگونه میتوان با یک مدل سادۀ عرضه/تقاضا پیشبینی کرد.
هفتهای که من از کلاس بازدید کردم (و در فضای دانشگاه گفتوگویی بیپرده با مرکز تحقیقاتی چِتی انجام دادم)، بخش زیادی از ارائۀ چِتی در کلاس متمرکز بود بر مقالهای که با آدام لونی و کُری کرافت نوشته بود. مقالهای دربارۀ مالیات فروشِ قابلمشاهده که در آن برچسبهای قیمتی جدیدی که مالیات بر روی آنها درج شده بود را برروی شانهها و لوازم آرایشی در تعدادی از فروشگاههای کالیفرنیا نصب کرده بودند.
نتایج آن مقاله -که برای مردم عادی قابل پیشبینی ولی برای اقتصاددانانِ متعصبِ سنتی احتمالاً تعجبآور بود- این بود که درج مبلغ مالیات در قیمتها تمایل افراد به خرید اقلام را کاهش میدهد. چِتی در کلاس بهاختصار اهمیت اساسی این یافته را توضیح میدهد (اینکه مصرفکنندهها کاملاً منطقی عمل نمیکنند و در هنگام خرید گاهی هزینههای مخفی را نادیده میگیرند.
اما بیشترین صحبتهای چِتی راجعبه روش مورد استفاده در این پژوهش بود، روشی که در اقتصاد به آن «تفاضلِ تفاضلها»۱۲ میگویند. اساس این روش مقایسۀ تغییر رفتار فروش محصولات دستکارینشده نسبت به تغییر رفتار فروش محصولاتی است که برچسب قیمتیشان تغییر داده شده است. فروش محصولات گروه اول از ۲۶.۴۸ فروش در هفته به ۲۷.۳۲ فروش در هفته تغییر کرد درحالیکه فروش گروه دوم از ۲۵.۱۷ به ۲۳.۸۷ فروش در هفته رسید.
در قسمت بحث و تبادل نظرِ کلاس، دستیاران آموزشی چِتی از مقطع بالاتر، موضوع را بیشتر باز کردند. مایکل دروست و جان مککی، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، در آن بخش از صحبتهایشان که به آن توجه کردم تأکید داشتند که «تفاضلِ تفاضلها» یک تکنیک عمومی است که حتی در مواردی که یک آزمایشْ واقعاً انجام نشده است هم میتوان از آن استفاده کرد.
آنجا به دانشجوها ایدههای بزرگی میآموزند. اما این ایدهها بهجای اینکه دربارۀ عرضه و تقاضا باشد دربارۀ این است که چهچیزی علت چهچیزی است.
و کلاس تلاش میکند که دربارۀ کارهایی که علم اقتصاد میتواند و کارهایی که نمیتواند انجام دهد، روراست باشد و با دانشجویان دربارۀ سیاستگذاری عمومی صحبت میشود. اگر اقتصاد-۱۰ به دانشجویان میگوید که تعیین حداقل دستمزد ناکارآمد است، که مالیات دشمن رشد است، که تجارت آزاد خیرش به همه خواهد رسید و مواردی از این دست، اقتصاد-۱۱۵۲ تلاش میکند مرز مشخصی بین حقایق تجربی و ارزشهای اخلاقی ترسیم کند.
چِتی میگوید یکبار از دانشجوها نظرسنجی کردم که بالاترین نرخ مالیات باید چقدر باشد. «میانۀ نتایج روی پنجاه درصد بود؛ خیلیها هم گفته بودند شصت تا هفتاد درصد. من به آنها ]گفتم[ شما نباید هیچ وزن خاصی به ترجیحات من در این موضوع بدهید. بگذارید شفاف بگویم: این یک قضاوت شخصی است».
او گفت که بعد از کلاس یکی از دانشجوها سراغم آمد و گفت: «از کاری که کردید خیلی ممنونم، اینکه برایمان مشخص کردید که چه چیزی را میتوان ]با قطعیت[ گفت که درست است و چه چیزی به ارزشها مربوط میشود».
اقتصادی برای همه
احتمال اینکه بچههای این کلاس وقتی بزرگ شدند کنترل زندگی شما را بهدست بگیرند منطقاً بالاست.
هماکنون شش نفر از فارغالتحصیلان هاروارد با مدرک کارشناسی نمایندۀ مجلس سنا هستند، از جمله چاک شومر رهبر اقلیت و ۱۱ نفر دیگر هم در مجلس نمایندگان هستند. قاضی ارشد دادگاه عالی هم لیسانسۀ هاروارد بود. مارک زاکربرگ هم لطیفهای دربارۀ خوابیدن سر کلاس اقتصاد-۱۰ دارد. براساس بررسی روزنامۀ دانشجویی، ۱۸ درصد فارغالتحصیلان هاروارد مشاور میشوند و ممکن است در تدوین طرحهایی دخالت کنند که میتواند شما را از کار بیکار کند، ۱۸ درصد دیگرشان هم جذب مشاغل مالی میشوند، این گروه میتوانند خیلیها را از کار بیکار کنند.
ازآنجاکه بهلطف قوانین اُلیگارشیِ آمریکاییْ مُهرِ مدیریت بر پیشانی فارغالتحصیلانِ هاروارد خورده است، ایجاد یک تغییر اساسی در نحوۀ تدریس اقتصاد در این دانشگاه نهتنها برای خود این دانشگاه بلکه برای دنیا اهمیت دارد. درواقع، این تغییر میتواند اینکه کدامیک از دانشجویان هاروارد به قدرت وارد میشوند را تغییر دهد.
زمانی که چِتی برای اولینبار یک نسخۀ فشردهشده از این درس را در زمان حضور کوتاهش در استنفورد ارائه کرد، متوجه تغییر بزرگی در نوع دانشجویانی شد که توجهشان به این رشته جلب میشد. او گفت: «یک موضوعی را در استفورد بهوضوح دیدم، چیزی که اینجا هم شاهدش بودم، مثلاً در همین کلاس سه خانم آمریکاییِ آفریقاییتبار داریم. بهطور معمول در کلاسهای اقتصاد همچین چیزی را نمیبینید».
اعداد و ارقام هم این موضوع را تأیید میکند. ۴۹ درصد کل دانشجویان خانمها هستند، مقایسه کنید با عدد ۳۸ درصدی که در کلاسهای اقتصادی حضور دارند (و عدد ۴۰.۵ درصد برای نیمسال دوم کلاس اقتصاد-۱۰). چِتی در ایمیلی برایم توضیح داد: «این موضوع را از جهات دیگر هم بررسی کردیم -برای مثال از نظر نژاد و درآمد والدین- کلاسِ ما تقریباً مشابه کلاسهای دیگر اقتصاد و کل دانشگاه بود» اما دانشجویان رنگینپوست و فرزندانِ والدینِ کم درآمد، با برنامۀ درسیِ ما بیشتر ارتباط برقرار میکنند.
نائومی ویکرز، یک دانشجوی سالدومی، بهعنوان موضوع اولین پروژۀ کلاسیاش ردگیریِ تجربیاتِ خانوادگیشان در تبعیض نژادی در ریچموندِ ویرجینیا را انتخاب کرد.
او فوراً متوجه ارتباط بین دادههای تحقیق و تاریخچۀ خانوادگی خود شد. از نظر او مطالعات جغرافیاییِ چِتی نشان میدهد که بسیاری از خانوادههای فقیر، بهجای اینکه از محلۀهای با فرصتهای کم بهمحلههای با فرصتهای زیاد مهاجرت کنند، درمیان محلۀهای با فرصتهای کم جابهجا میشوند.
نائومی میگوید: «وقتی جاهایی که به آن نقل مکان کرده بودیم را دنبال میکردم، مشاهده کردم که خانوادهام عیناً از این الگو پیروی کردهاند، ما همیشه فقط به یک محلۀ با تحرکِ اقتصادیِ پایینِ دیگر میرفتیم».
او در پروژهاش مینویسد: «بچه که بودم میشنیدم که مادربزرگم یکی از اولین سیاهانی بود که موفق شد خانهای در منتهاالیهِ شرقی بخرد، چراکه خط قرمزهای دولت فدرال شهر را با مرزهای نژادی به دو قسمت تقسیم کرده بود و قوانینِ تبعیض نژادیِ بخش خصوصی هم از آن تبعیت میکرد». او در پروژهاش آن خط مرزی را با استفاده از نقشههای یک پایگاهداده از سیاستهای خط قرمز فدرال ترسیم کرده است.
او نشان داد که وقتی در دادههای چِتی دقیق شویم میتوانیم یک خط مرزی دیگر را هم بین داخل شهر و محلۀ کودکیاش در حومۀ شهر مشاهده کنیم: «صرفنظر از نژاد یا درآمد، کودکانی که در مناطق حاشیهای بزرگ شدند، بهطور متوسط پیشرفت اقتصادی بسیار بیشتری را نسبت به آنهایی که در داخل شهر بزرگ شدهاند داشتند».
ویکرز قبلاً هم تمرکزش روی اقتصاد بود اما آن زمان نمیتوانست مثل الآن سابقۀ خانوادگیاش را به تکالیف درسیاش مرتبط کند -بگذریم که او و بعضی دیگر از همکلاسیهای سیاهپوستش از اول برای کندوکاو در موضوعاتی چون نابرابری، عدالت نژادی و تحرکِ اقتصادی وارد این رشته شده بودند.
کِیلی الیزابت میلر، کسی که در نسخۀ اولیۀ کلاس در استنفورد شرکت کرده بود، تصمیم گرفته بود که از محتوای درسی استفاده کند تا بیشتر دربارۀ ریشههایش بداند. او میگوید: «من اهل ویرجینیای غربی هستم؛ اینجا در استنفورد دانشجوهای زیادی از ویرجینیای غربی نداریم و بسیاری از این مطالعات نشان میدهد که دانشجوهای مناطق روستایی دسترسی بسیار کمتری به آموزش عالی دارند».
پس از گذراندن این دوره، میلر گروهی را راه انداخت به نام پروژۀ کلید که هدفش ارائۀ مشاورههای تحصیلی به دانشآموزان ویرجینیای غربی است. و براساس چیزهایی که از کلاسِ چِتی آموخته است، از روشهای تصادفی برای انتخاب کلاسهای هدف برای ارائۀ مشاوره استفاده میکند، دانشآموزان را بررسی میکند و امیدوار است که از دادهها بهدرستی برای اندازهگیریِ آزمایشیِ تأثیراتِ برنامههایش استفاده کند.
او یک مدرسۀ کنترل و یک مدرسۀ بهبود دارد و کلاسهای هر مدرسه را هم بههمینترتیب دستهبندی کرده است. «زمانی که دانشآموزان راجعبه این موضوع صحبت کنند من بهدنبال یافتن اثر سرریز۱۳ بین مدارس خواهم بود. و سپس درطول سال، دادههای مدیریتیِ مدارس در سالهای گذشته را بررسی میکنم».
با حالت غرورآمیزی میگوید: «کارمان دارد سروشکل پیدا میکند».
ویکرز و میلر تنها دو نمونه از صدها دانشجوی اینچنینی هستند؛ خیلی از آنها بدون وجود این کلاس ممکن بود هیچگاه واحد اقتصاد را برندارند. چِتی تأکید دارد که کلاسِ او یک جایگزینِ تمامعیار برای اقتصاد-۱۰ نیست، بلکه دانشجوها این کلاس را در کنار کلاس اقتصاد-۱۰ میگذرانند.
خود کلاس اقتصاد-۱۰ هم تکامل یافته است و در آینده هم این روند ادامه خواهد داشت. جِیسون فِرمن، که پیشازاین اقتصاددانِ ارشدِ اوباما بود، بههمراه همکارش دیوید لایبسِن، پاییز امسال کلاس اقتصاد-۱۰ را از منکیو تحویل خواهد گرفت. او میگوید یکی از اولویتهایم این است که به دانشجوها نشان بدهم که «کار اقتصاددانها مطالعۀ نابرابری درآمد، مطالعۀ جنسیت و مطالعۀ نژاد است و ما همۀ این موضوعات را به کلاس درس خواهیم آورد». او همچنین به منکیو اجازه داد تا نمرۀ درس اقتصاد-۱۰ را روی نمودار ببرد تا با نمرات سایر کلاسهای اصلیِ هاروارد مطابقت کند، چراکه تحقیقات نشان میدهد که سختگیریِ بیدلیل و نامتناسبی در نمرهدهیِ کلاسهای اقتصاد وجود دارد و این موضوع انگیزۀ خانمها را برای برداشتن این واحدها کمرنگ میکند.
اما کلاس اقتصاد-۱۱۵۲ بهوضوح در جذب دانشجویان گریزان از اقتصاد-۱۰ موفق بوده است. این موضوع نشان میدهد که درسِ اقتصادِ مقدماتی بهجای اینکه نگاهی از دور به اقتصاد بیندازد میباید راهنمایی باشد برای بهکارگیریِ علمِ اقتصاد در عمل.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
•این مطلب را دیلن متیوز نوشته است و در تاریخ ۲۲ مۀ ۲۰۱۹ با عنوان «The radical plan to change how Harvard teaches economics» در وبسایت ووکس منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ با عنوان «اقتصاددانی که در ۲۹سالگی استاد هاروارد شد و حالا میخواهد نگاهمان به اقتصاد را متحول کند» و ترجمۀ بابک حافظی منتشر کرده است.
•• دیلن متیوز (Dylan Matthews) یکی از نخستین روزنامهنگارهای ووکس است. حوزۀ موردعلاقۀ او مطالعۀ نابرابری است.
[۱] Hogwarts: هاگوارتز نام مدرسۀ جادوگری در رمان معروف هری پاتر نوشتۀ جی.کی.رولینگ است [مترجم].
[۲] introduction to economics
[۳] در کتابهای منکیو و سایر کتابهای درسی اقتصاد برای آموزش مفاهیم اقتصادی از مثالها و مدلهای فرضی سادهشده استفاده میشود، مثالهایی دربارۀ شهر کوچکی با سه خانواده یا شهر کوچکی با ۱۲ مغازه و مواردی از این دست [مترجم].
[۴] Upward mobility: پیشرفت اجتماعی یا پیشرفت میاننسلی اشاره دارد به بهبود وضعیت یک فرد از نظر درآمد، شغل یا موقعیت اجتماعی نسبت به والدین خود. حالت کلیتر این موضوع را تحرک میاننسلی (Intergenerational mobility) مینامند که میتواند ناظر بر پیشرفت یا پسرفت فرد نسبت به نسل قبلیاش باشد [مترجم].
[۵]در دانشگاههای آمریکا معمولاً اساتید بعد از اتمام دورۀ پیاچدی بهعنوان استادیار (Assistant-Professor) جذب دانشگاه شده و بعد از گذشت مدتی (معمولاً ۵ تا ۷ سال) درصورت صلاحدید دانشگاه به استاد رسمی و دائمی (Tenure) تبدیل میشوند. در فارسی گاهی Tenure را «استاد ممتاز» ترجمه میکنند که بهنظر اشتباه است. عبارت «استاد ممتاز» بیشتر برای «Distinguished Professor» مناسب است که درجهای است عالی و افتخاری که بالاتر از مرتبۀ دانشیار(Associate Professor) و استاد تمام (Professor) تعریف میشود [مترجم].
[۶] Opportunity Insights
[۷] Interactive: گزارش تعاملی نوعی گزارش است که کاربر میتواند با کلیک بر روی قسمتهای مختلف یا استفاده از فیلترهای موجود، اطلاعات اختصاصی تر را مشاهده نموده یا گزارش را براساس ترجیحات خود سفارشیسازی نماید [مترجم].
[۸] زمانی که یک محتوا (پست، ویدئو و…) با استقبال کاربران مواجه میشود و به سرعت دستبهدست شده و در اینترنت و شبکههای اجتماعی منتشر میشود اصطلاحاً به آن محتوا ویروسی (viral) میگویند، چون مثل ویروس منتشر شده است [مترجم].
[۹] EconTalk
[۱۰] Zen and the Art of Motorcycle Maintenance
[۱۱] رقم مالیات فروش (مالیات بر ارزش افزوده) در فاکتورفروش میتواند برای مشتری بهصورت یک رقم مجزا قابل رؤیت (visible tax) یا در رقمِ کل مستتر و غیرقابلرؤیت (hidden tax) باشد [مترجم].
[۱۲] روش تفاضلِ تفاضلها یا تفاوت در اختلافات (differences in differences) یک روش آماری است که بیشتر در تحلیلهای کمّیِ علوم اجتماعی کاربرد دارد [مترجم].
[۱۳] Spillover effect
همهچیز در فضای آنلاین بهشکل عجیب و غریبی جنسی شده است
اینکه چرا انسانها به نگهداشتن حیوانات خانگی علاقه دارند پرسشی است که پاسخدادن به آن اصلا ساده نیست
بسیاری از بحثهایی که در کلاسهای مبانی اقتصاد طرح میشود کلیشه و تاریخمصرفگذشته است
سفرهای اینستاگرامی پر از پژواکهای استعماریاند