هایدگر تنها متفکری نبوده که عقاید نژادپرستانه داشته است، اما هیچکس به اندازۀ او تاوان نداده است
مارتین هایدگر بیتردید جنجالیترین فیلسوف قرن بیستم است. تحلیلهای او از موقعیت انسان در عصر جدید و چالشهای او در مواجهه با فیلسوفان بزرگی مثل ارسطو و نیچه، جایگاه رفیعی میان فیلسوفان کلاسیک به او بخشیده است. اما بدنامی نازیگری و یهودستیزی چنان میراث او را تخریب کرده است که در چهلمین سال درگذشت او، هیچ بزرگداشتی برایش برگزار نخواهد شد.
What to Make of Heidegger in 2015
9 دقیقه
سانتیاگو زابالا، لسآنجلس ریویو آو بوکز — مارتین هایدگرِ فیلسوف، تقریباً چهل سال بعد از مرگش، هنوز هم بر فیلسوفان، نظریهپردازانِ سیاسی و روشنفکران در دایرۀ وسیعی از رشتهها تأثیر میگذارد. لئو اشتراوس و هربرت مارکوزه در ایالات متحده؛ چهرههای اصلیِ مارکسیسم رادیکالِ اروپایی مانند ژانپل سارتر و جیانی واتیمو؛ متفکران ژاپنی مانند کنت کوکی شوزو و کِیجی نیشیتانی؛ فیلمسازان، معماران و رماننویسان مشهوری مانند دنیل لیبسکیند، ترنس مالیک و تام مککارتی بهدقت تحلیلِ این متفکر آلمانی از وجود انسان و نقدِ او از عقلگراییِ بیشازحد فناورانۀ اروپایی را مطالعه کرده و تحتتأثیر آن قرار دارند. کسی منکر این نیست که هایدگر یکی از تأثیرگذارترین متفکرانِ قرن بیستم است.
سال بعد چهلمین سال درگذشت اوست۱. اما برای او یادبودی مانند آنچه برای برخی از شاگردانش نظیر هانا آرنت، ریچارد رورتی و ژاک دریدا برگزار شد در کار نخواهد بود. نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه هایدگر زمانی عضو حزب نازی بوده است. این نشانهها تأثیر وحشتناکی بر شیوۀ مطالعۀ آثار و همچنین یادکرد او گذاشته است: اندیشۀ او دوباره بهخاطر ماجراجوییهای سیاسی و دیدگاههای ظاهراً نژادپرستانهاش کنار گذاشته شده است.
فیلسوفان معاصری مانند پِگ بیرمینگام، ادوئاردو مندییتا و سایمن کریچلی این متفکر آلمانی را بهخاطر عقاید سیاسیاش نمیبخشند؛ اما اکثر آنها به مطالعه و بسط فلسفۀ او ادامه میدهند. مساهمتهای او در میان مساهمتهای فیلسوفان کلاسیکی مانند ارسطو، دیوید هیوم یا گوتلوپ فرگه قرار میگیرد.
هایدگر تنها فیلسوف بزرگی نیست که دیدگاههای نژادپرستانه و ضددموکراتیک داشته است: ارسطو بردهداری را توجیه میکرد، هیوم سیاهپوستان را بهطور طبیعی پایینتر از سفیدپوستان میدانست و فرگه نیز با فاشیسم و یهودستیزی همدل بود. هرچند ارتباط هایدگر با حزب نازی از اواخر دهۀ ۱۹۸۰ آشکار بود، انتشارِ دفترچههای سیاه او بینههای جدیدی دربارۀ دیدگاههای نژادپرستانۀ او (یهودستیزانه و ضدکاتولیک) در اختیار قرار داد و واکنشهای شدیدی برانگیخت. رئیس بنیاد مارتین هایدگر اخیراً از سِمَت خود استعفا کرد. دانشگاه فرایبورگ نیز در آستانۀ جایگزینکردنِ کرسیهای هوسرل و هایدگر با یک جونیور پروفسور۲ در منطق و فلسفۀ تحلیلیِ زبان است. این تصمیم درحالحاضر جامعۀ بینالمللی فلسفی را تکان داده است: جدای از اینکه منطق و فلسفۀ زبان نیز مبتنی بر آرای فیلسوفانی با دیدگاههای یهودستیزانه هستند (فرگه)، این تصمیم یکی از مهمترین مراکزِ آموزش و پژوهش دربارۀ پدیدارشناسی و هرمنوتیک را از بین خواهد برد. به همین خاطر است که مورخ اندیشه، مارتین وُسنر در هایدگر در امریکا۳ معتقد است: «هرچند هایدگر در تمام عمرش نازی و یهودستیز بود، حتی اگر فقط بهخاطر تأثیر فراگیر اوست نیز باید به خواندن و نقدِ بحثانگیزترین فیلسوفِ قرن بیستم ادامه دهیم.»
هایدگر فیلسوفان سنتی مانند هراکلیتوس، افلاطون و ارسطو و همینطور متفکران مدرن مانند دکارت، لایبنیتس و کانت را تحلیل کرد و با آنان مواجه شد. مطالعات او از هگل و نیچه متونی هستند که متخصصان نمیتوانند به آنها مراجعه نکنند. اما هایدگر کاری بیش از این کرد که به ما راههایی متفاوت برای خواندن این فیلسوفان یاد دهد. او همینطور به مسائل منطقی، زیباییشناختی و هستیشناختیِ آنان و نیز اینکه این مسائل چطور به روزگار او مربوط میشوند نیز علاقهمند بود. احتمالاً به همین دلیل است که مهمترین کتاب او، هستی و زمان (۱۹۲۷)، که در ۳۷سالگی آن را منتشر کرد، بیشتر تلاشی برای واژگونکردن ۲۵۰۰ سال اندیشۀ غربی بود. همینطور تلاشی برای بازیافتن و گشودنِ معنای هستی بهعنوان پرسش بنیادیِ فلسفه به حساب میآمد. از نظر هایدگر، گشودنِ این پرسش به ما اجازه خواهد داد که نهتنها ببینیم که چقدر همۀ پاسخهای پیشین ناقص بودهاند، بلکه بفهمیم که علم و فناوری چه نقش مسلط و ظالمانهای در زندگیِ ما ایفا میکنند.
هایدگر همینطور معمار یکی از مهمترین پژوهشها دربارۀ هستی و جهان فناورانۀ ماست. در یکی از مهمترین سخنرانیهایش، «چه باشد آنچه خوانندش تفکر»، او بین فلسفه و علم با اشاره به اینکه علم «به آن شیوه که متفکران میاندیشند، نمیاندیشد» تمایز قائل میشود. دانشمندان در پارادایمهای چارچوبیافته محاسبه میکنند؛ اما فیلسوفان هم به چارچوب و هم به پارادایمهایی میاندیشند که علوم در آن رشد و پیشرفت میکنند. متفکر آلمانی گمان نمیکند که علوم فیزیکی و حیاتی بیفایدهاند؛ بلکه تنها بر این است که آنها در چارچوب چیزی شکل گرفتهاند که او «متافیزیک» مینامد. این علوم (و اغلب حتی فلسفه) هر زمانی که تلاش کنند چیزها را از طریق هویاتِ جاودانی (چه ایدهها، چه خدا و چه قوانین فیزیک مدرن) و همینطور ارجاعاتِ حاضرِ (عینی) بفهمند، متافیزیکی هستند؛ مثلاً وقتی دربارۀ چیزی مثل سیب یا ارزشی اخلاقی میپرسیم که «واقعاً چیست»، پاسخ هیچگاه «این سیب قرمز» یا «آن ارزشِ اخلاقی که من به کار میبندم» نیست، زیرا آنها فقط مثالهایی موقتی هستند. پاسخ صحیح چیزی خواهد بود که ما در نظر میگیریم سیب یا ارزش اخلاقی همیشه خواهد بود. اما از نظر هایدگر مشکلِ این پاسخ این است که هویتی جاودانی و حاضر را فرض میکند که همیشه به ما حقیقت را خواهد گفت؛ فارغ از اینکه ما که هستیم و در کجا ایستادهایم.
آنطور که هایدگر توضیح داده است (مجموعۀ کامل آثار او ۱۰۲ جلد خواهد بود)، درعوض حقیقت چیزی مطابق با واقعیتی جاودانی و عینی نخواهد بود؛ بلکه چیزی است که خود را به ما بهعنوان انسانهایی در مکان، زمان و سنتی خاص مینمایاند. این بدان معناست که مواجهۀ اولیه ما با جهانْ عینی نیست؛ یعنی تجربۀ یک تماشاگر به جهان نیست، بلکه تجربهای درگیرشده است که در آن چیزها با معنای انسانی پر شدهاند. به همین دلیل است که هایدگر بین وجود اصیل و غیراصیل نیز تمایز قائل میشود. اما آیا ممکن است که در این عصر متافیزیک، زندگی اصیلی داشت؛ در جایی که وجود در برابرِ هویات فراموش شده است؟ چنین جهانی چگونه خواهد بود؟ همانطور که هایدگر زمانی به اشپیگل گفته بود:
هر چیزی کاری میکند. این دقیقاً همان چیزی است که عجیب است. هر چیزی کاری میکند و این کارکردنْ ما را بهشکلِ روزافزون بهسوی کارکردنِ بیشتر پیش میبرد. فناوری نیز انسان را رها میکند و آنها را در زمین بیشتروبیشتر آواره میسازد. شما را نمیدانم؛ اما وقتی عکسهایی از زمین را دیدم که از فضا گرفته شده بود، ترسیدم. ما نیازی به بمب اتم نداریم؛ آوارگی انسان همین الان در حال اتفاقافتادن است. ما فقط شرایط کاملاً فناورانه را در اختیار داریم.
این شرایط فناورانه نتیجۀ نادیدهگرفتن وجود در برابر موجودات است؛ یعنی افشای جهانهایی برای چیزی که در آن جهانها آشکار میشود. به همین دلیل است که علم «فکر نمیکند»؛ بلکه «محاسبه میکند». از زمان مدرنیته، زمانی که سوژۀ انسانیْ مرجع هرچیزی شد و طبیعت نیز به چیزی فروکاسته شد که میتواند تحت تسلط انسانی قرار گیرد، قدرتی ذاتِ این انواع را شکل داد که ما کنترل آن را در اختیار نداریم. اما این بههرحال حسی است که امروز همۀ ما داریم، زمانی که آنطور که هایدگر میگوید، «تنها مسئلۀ اضطراری، نبودِ حسِ اضطرار است». این حقیقت که در سال ۲۰۱۵ همۀ ما تحت کنترلیم، از ما جاسوسی میشود و بهزودی بهلحاظ بیوژنتیکی نیز مهندسی خواهیم شد، نشان میدهد که پیشبینی متفکر آلمانی درست درآمده است: «زمانی [خواهد رسید] که اطمینان به خود را نمیتوان پشت سر گذاشت، زمانی که هرچیزی محاسبهپذیر تلقی میشود و زمانی که بدون هیچ پرسشی تصمیم گرفته میشود که ما که هستیم و قرار است چه کار کنیم». همانطور که در این ویدیو از سال ۱۹۶۹ میبینیم، به همین دلیل است که هایدگر باور ندارد که ما برای تغییر دادنِ جهان نیاز داریم که آن را بهتر توصیف کنیم؛ بلکه معتقد است ما باید آن را به گونهای متفاوت توصیف کنیم.
هایدگر مانند بسیاری از فیلسوفانِ بعد از خود نهتنها متوجه این مسئله بود که انسانها در جوامع صنعتی غیراصیل زندگی میکنند، بلکه متوجه شیوۀ فناورانهشدنِ خود ما نیز بود. در این شرایط فلسفه، بهعنوان تحلیلی از مفاهیم، سنتها و جهان، نقشِ آموزشی و انتقادی خود در جامعه را از دست میدهد. متأسفانه یهودستیزیِ او میراثِ او را از بین برده است؛ حتی بیشتر از دیگر یهودستیزانِ عصر او (تی.اس.الیوت، ازرا پاوند، دی.اِیچ.لارنس). درحالیکه امروز بسیاری میخواهند از فساد اخلاقی و سیاسی متفکر آلمانی دفاع کنند یا آن را بیاعتبار سازند، باید چیزی را که زمانی هایدگر گفت، به یاد داشته باشیم: «کسی که اندیشههای بزرگ دارد، اغلب اشتباهاتِ بزرگ نیز مرتکب میشود.»
پینوشتها:
• این مطلب را سانتیاگو زابالا نوشته است و در تاریخ ۲۴ ژوئن ۲۰۱۵ با عنوان «What to Make of Heidegger in 2015» در وبسایت لسآنجلس ریویو آو بوکز منتشر شده است. وبسایت ترجمان این مطلب را در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۵ با عنوان «امروز از میراث هایدگر چه باقی مانده؟» و با ترجمۀ مهدی رعنایی منتشر کرده است.
•• سانتیاگو زابالا (Santiago Zabala) استاد دانشگاه پمپو فابرا و نویسندۀ بازماندۀ وجود (The Remains of Being)، ماهیت هرمنوتیکِ فلسفۀ تحلیلی (The Hermeneutic Nature of Analytic Philosophy) و کمونیسم هرمنوتیکی (Hermeneutic Communism) است.
[۱] این نوشتار در سال ۲۰۱۵ نوشته شده است.
[۲] junior professorship: جونیور پروفسور در سیستم آموزش عالی آلمان به فردی گفته میشود که هنوز بهعنوان استاد استخدام نشده است؛ اما طی شش سال فرصت دارد که پژوهشی مستقل را به انجام رساند که منجر به انتشار تعداد قابلتوجهی مقاله یا کتاب شود. در کنار آن تعدادی ساعت تدریس نیز دریافت میکند. این استاد در دو مرحلهٔ سهساله مورد ارزیابی قرار میگیرد و در صورت مثبتبودن جواب ارزیابی که معمولاً متمرکز بر پژوهش است، میتواند استخدام رسمی شود [مقالۀ مطالعهٔ تطبیقی تجربهٔ فرهنگی تربیت مدرس در ایران و آلمان].
[۳] Heidegger in America
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
هایدگر متفکر بزرگی است و در فضا و هوایی زیسته که خرد خود بنیاد و انتقادی را شکل و نمو داده است، بازخواندن آرای او و همچنین اندیشیدن به کنه هر نقدی بر پیشرفت و تغییر، راهی است برای درک و تعمق نسل با مسائل اینجا و اکنونی مان. اما اگر اندیشه ها و اندیشمندان را به گرو و عاریه نگیریم و خواب اهداف خودمان را در جوار آن ها نبینیم.