نهتنها جامعۀ سرمایهداری شبیه زندان شده است، زندانها هم شبیه جامعۀ سرمایهداری شدهاند
میشل فوکو در کتاب شناختهشدهاش، «مراقبت و تنبیه»، شرح میدهد که زندانها در سدۀ هجدهم، نهتنها محل نگهداری مجرمان، که جایی برای هر کسی بود که جایی در جامعه نداشت. از فقرا تا پیرها و دیوانهها. به نظر میرسد زندانها دارند به آن رسم قدیمی برمیگردند. نظم سرمایهداری، حداقل در جامعۀ آمریکایی، زندان را به چیزی شبیه انبار تبدیل کرده است. جایی برای تلنبارکردن آدمهایی که جهانیسازی و فناوری بیمصرفشان کرده است.
How Prisons Serve Capitalism
17 دقیقه
دن برگر، پابلیکبوکز — یکبار از شرکتکنندگان کلاسی در یکی از زندانهای واشنگتن پرسیدم که رابطۀ بین سرمایهداری و حبس را چطور توصیف میکنند. یکی از آنها بلافاصله گفت «هر دوتایشان آدم را مجبور به رفت و آمد میکنند». شاید منظورش الزامات مالی حقوقیای بود که علیه بسیاری از افراد به خاطر محکومیتشان تحمیل میشود.۱ شاید هم به هزینههای گزاف مایحتاج زندگی در زندان اشاره میکرد. در ماه ژانویه، زندانیان فلوریدا در اعتراض به وضعیتشان اعلام اعتصاب کردند. آنها از جمله به هزینههای بالای مایحتاج اعتراض داشتند، ۱۷ دلار برای یک بشقاب سوپ و ۱۸ دلار برای تامپون.۲ یا شاید هم به مسافتهایی فکر میکرده است که عزیزانش برای صحبتکردن با او مجبور بودند طی کنند. از وقتی از من خواستهاند این نقد را بنویسم ۵۳ دلار به شرکت مخابراتی سکوروس پرداختهام تا دوستی که در نیویورک محبوس است بتواند با من تماس بگیرد -سه دلار برای فعالسازی بهعلاوۀ ۵۰ دلار سپرده در حسابش برای تماسهای آینده- همچنین ۵۰ دلار به کمپانی جی.پِی، یکی از زیرمجموعههای سکوروس که خودش را معتمدترین نام در تأدیبات مینامد، پرداخت کردم تا بتوانم به افرادی که اینجا در شمال غربی ایالت متحده زندانی هستند ایمیل بزنم. این پول جدا از هزینۀ معمول تمبر و پاکتهایی است که برای حفظ شکلهای قدیمی مکاتبه با دوستانی که به ایمیل دسترسی ندارند، پرداخت میکنم.
اینکه زندانها تقریباً فقط مردم فقیر را زندانی میکنند حقیقتی است آشکار. آنچه کمتر دربارۀ آن بحث شده این است که حبس، مردم -و جوامع- را فقیر نگه میدارد. نظام کیفری آمریکا، اگرچه تماماً به دست دولت اداره میشود، ثروت را از مردمی که کمترین توانایی را برای پرداخت دارند بیرون کشیده و با مجبورکردنِ آنها به پرداخت پولْ آنها را در قبضۀ خود نگه میدارد.۳
مردم اغلب نقش اقتصاد در ایجاد بزرگترین نظام زندانی جهان در آمریکا را بهدرستی تعبیر نمیکنند. بسیاری از مفسران تأکید دارند که مطمئناً چرخ کل این مجموعه حول سود و منفعت میچرخد؛ وگرنه چه دلیلی دارد که کشور اینهمه آدم را برای این مدت طولانی در شرایطی چنان بیرحمانه زندانی کند؟ سرمایهداری در داستان مجازاتهای آمریکایی نقشی محوری دارد؛ البته نه به این خاطر که نظام عدالت کیفری ساختارِ هرمیِ دقیقی دارد. یک بررسی اجمالی از نیم قرن گسترشِ قدرتِ پلیس و زندان نشان میدهد که بدهی، خشونت و زندان به طور عمده در خدمت اهداف سیاسیای بودهاند که بستر نابرابری اقتصادی را عمیقتر کردهاند. سرمایهداری بیش از تولید سود، از فقیرترین سوژههای خود بدبختی تولید میکند.
بههمبافتن بدهی و مجازات اگرچه تاریخی طولانی دارد، از اوایل دهۀ ۱۹۷۰ مسئلۀ اصلی تبدیل شده است به اینکه چگونه این ترکیبْ عدالت کیفری دولت آمریکا را تثبیت کرده است. جکی وانگ در کتاب جدید خود، لقب «سرمایهداری زندانگونه۴» را به این دگرگونی داده است: الگویی سختگیرانه از حاکمیت اقتصادی که رویکردش به اجتماعاتِ شهری سیاهپوستان ترکیبی از تحمیل بدهی و خشونت پلیس است. سرمایهداری زندانگونهْ پلیس، دادستانها و دادگاهها را به طلبکار، اجارهدهنده و جمعکنندۀ بدهیها تبدیل میکند. وانگ نشان میدهد که سرمایهداری از طریق بدهی و وامْ دولتِ مجازاتگر را کامل میکند. برای بسیاری از مردم، بدهی خودش شکلی از مجازات است.
با بررسی این موضوع که چطور قدرت پلیس از طریق تحمیل بدهی و گسترش فناوریهای جدید افزایش مییابد، وانگ میخواهد خوانندگان نقش حبس «در پویایی سرمایهداری» را درک کنند. حکومتهای شهری و ایالتی که خودشان برای تهیۀ سرمایه و پول تحت فشار هستند، خود نیز از جیب مردم فقیر برای پرداخت هزینههایشان استفاده میکنند. از زمان زندانهای مخصوص بدهکاران در آمریکای قرن هفدهم تا تعهدات مالی-کیفریِ پربهره امروز که امکان پرداخت آنها در ورشکستگی وجود ندارد، بدهکاربودن همواره به معنای این بوده است که در معرض قدرت دولت برای مجازات قرار گرفتهاید. یکی از ابزارهای حکومتهای شهری و ایالتی برای حفظ جریان سرمایه غارتکردن افرادی است که در محدودیتهای اقتصادی به سر میبرند و فناوریهای پیشرفته شیوههای بیش از پیش پیچیدهای برای تعقیب طعمههای آنها فراهم کرده است.
باوجوداین، تمرکز دقیق بر ابداعات فناورانۀ علوم مالی و وام، یک دگرگونی عمیقتر را تحتالشعاع قرار میدهد. داستان وانگ درباره بدهی بیشتر درباره جریانهای وسیعتر در سرمایهداری معاصر آمریکایی، یعنی چیزهایی مثل اقتصاد سیاسی شهری صحبت میکند، تا بیعدالتی زندانها.
ایده «سرمایهداری زندانگونه» شیوهای متفاوت برای نامنهادن بر تقارب سرمایهداری و حکومت مجازاتگر پیشنهاد میکند، حکومتی که افراد زیادی را قربانی پلیس و زندان کرده است. دانشمندان و فعالان این عرصه واژههایی را پیشنهاد دادهاند: «حبس همگانی»، که بر رشد سریع حبس از دهه ۱۹۷۰ به بعد تأکید دارد؛ «مجتمعِ صنعتی زندان»، که اغلب به عنوان تمرکز اقتصادی بر کار زندان یا کار تعداد محدودی از زندانهای خصوصی دچار سوءتعبیر شده است؛ «حکومت زندانگونه»، عبارتی ثقیل که بر فُرم دولت تمرکز دارد اما به دگرگونیهای اقتصادیای که تسریع و تسهیلکنندۀ مجازات صنعتیشده است، اشارهای نمیکند.
هیچ عبارت واحدی نمیتواند ادغام پیچیدۀ حکومت، بازیگران خصوصی و فقر را در خود بگنجاند. پدیدهای که ۱۰ میلیون نفری که سالانه در حال رفت و برگشت به زندانهای آمریکا هستند، بیش از ۱.۵ میلیون نفری که روزانه در زندان و دارالتأدیت نگهداری میشوند، ۴.۵ میلیون نفری که در آزادی مشروط یا مجازات تعلیقی هستند، و تعداد بیشماری که توقیف، بازرسی، تهدید و نظارت میشوند، آن را آشکار کردهاند. اما مفهوم «سرمایهداری زندانگونه» شیوهای برای تلفیق اجزایی پیشنهاد میدهد که ایالات متحده را به بزرگترین زندانبان جهان تبدیل کرده است.
امروزه، صاحبان قدرت برای محبوسکردن گروههایی از مردم پاداش مالی و سیاسی دریافت میکنند. ریشههای این نظام را میتوان در پروژۀ سیاسی-اقتصادیای سراغ گرفت که هدفش حفظ نابرابریهای نژادی سرمایهداری است: فرونشاندن شورشهای جوامع سیاهپوست و کارگر در دهۀ ۱۹۶۰. نگاهی عمیقتر به این تاریخ سرکوب و از بینرفتن نیروی کار نژادیشده را در مرکز داستان قرار میدهد. پس برای فهم کامل سرمایهداری زندانگونه بررسی تاریخ نیروی کار و بیکاری در محلههای شهری سیاهپوستان ضروری است.
در طول دهۀ ۱۹۶۰، طبقة کارگر سیاهپوست علیه سرمایهداری نژادپرستانه به پا خواستند. شورشهای آنها همچنین باعث شورشهای مشابهی در جوامع پرتوریکویی و مکزیکی شد. همواره خشونت پلیس جرقۀ این شورشها بود. البته محرک این قیامها دههها تفکیک سیاهپوستان از سفیدپوستان در محل زندگی و اشتغال بود، تفکیکی که باعث شده بود سیاهپوستان همگی در شرایط فلاکتبار زندگی کنند و همواره بیکار یا نیمهبیکار باشند. در واتز، دیترویت، و نیوآرک؛ در پلینفیلد، انجِی، کمبریج، امدی، وائوکگان، آیاِل؛ و همچنین در بسیاری از نواحی دیگر، آتشها از همان هیزم قبلی بلند میشد: تبعیض الگومندی که با خشونت عادی ولو خودجوش پلیس تثبیت میشد. گارد ملی در دستگیری دهها هزار نفر از مردم در این تابستانهای طولانی و گرم به پلیس محلی و ایالتی کمک میکرد. از طرف دیگر، نیروهای پلیس در کلانشهرها نیز بیش از پیش از لحاظ سلاحها و نیرو به گارد شبیه شدهاند.
بحران بیکاری بسیاری از مردم را به اعتراض در خیابانها سوق داد یا باعث شد به سازمانهایی از حزب پلنگ سیاه گرفته تا اتحادیۀ شهری، و از حزب کمونیست گرفته تا انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان بپیوندند. هرچند عکسالعمل حکومت به این گروهها و این بحران، گسترش پیگردهای قضایی و ظرفیت فیزیکی برای حبس بود. آنطور که وانگ با نظر به دوران معاصر تأکید میکند، این نه وام و بدهی بلکه جنگ بود که علت زندانی و در بندکردنِ مردم در این دوران را توضیح میداد: جنگ علیه کمونیسم، جنایت، مواد مخدر، تبهکاران و اسلحه.۵
وام برای آنان که با جهانیشدن سرمایه کهنه و بلااستفاده شدهاند به شکلی از سرکوب تبدیل شده است. تعدادی از تحلیلگران در خلال نزاع و مبارزات آزادی سیاهان در دهۀ ۱۹۶۰ این چالش درحال ظهور را تشخیص دادند. جک اُدل در یکی از شمارههای مجله راههای آزادی۶ در سال ۱۹۶۷ نوشت که عکسالعمل به شورشهای شهری دهۀ ۱۹۶۰ خبر از روند و گرایشی خطرناک داشت: «علیرغم اعطای امتیازات خاص به حقوق مدنی و چند حکم قضاییِ مهم به نفعِ دفاع از آزادیهای مدنی، نظامیگری و حضور نظامی به سرعت در حال تبدیلشدن به خصیصۀ اصلی قدرت دولتی در زندگی امریکایی شده است.»۷ سه سال بعد، سیدنی ویلهلم، جامعهشناس، در کتابش با عنوان چه کسی به کاکاسیاه احتیاج دارد؟۸ هشدار داد که صنعت اتوماسیون موجب افزایش روزافزون بیکاری در میان کمونیستهای سیاهپوست شده است که باید مورد بررسی قرار گیرد؛ سؤال اینجاست که آیا علت این بیکاریها روندِ عمومی کار بوده است یا خودکامگی فزاینده یا سوسیال دموکراسی یا خشونت دولت؟
اندکی پس از این دوره، نرخ حبس در ایالات متحده صعود بیوقفۀ خود را آغاز کرد.
مجازات کارگران سیاهپوستی که به تعصب نژادی سرمایهداری دهۀ ۱۹۶۰ معترض بودند، فکر و ذکر دولت را به خود مشغول کرده بود. به محض اینکه نهادهای دولتی محلی و فدرال خزانۀ عمومی را به مجازات اختصاص دادند، دیگر گریزی از تلاش شرکتهای خصوصی برای کسب درآمد از سرکوب سیاسی و نژادی نبود؛ همان کاری که پیشتر نیز با در حوزههای اشتغال و مسکن انجام داده بودند. سرمایهگذاریهای جدی و ایدئولوژیک آنها در بخشِ مجازات اساساً انگلوار است: هرچند این شرکتها خودشان به طرز آزاردهندهای بهرهکش هستند، باوجوداین، همچنان به انگیزش نهادهای خارجی وابستهاند. سیاستها و کمکهای مالی دولتی محرک اعمال آنهاست.
در عین اینکه صاحبان قدرت با حبس همگانی به بحرانهای نیروی کار در جوامع رنگینپوست واکنش نشان دادند، زندانها خودِ بیکاری را سرعت بخشیدند. ایدۀ توانبخشی همواره همزیستی غیرمسالمتآمیزی با رسالت تنبیهی حبس داشته است. به موازات آنکه زندانها با جمعیت بیشتری از رنگینپوستان پر میشد، شورشهای ضدنژادپرستانه در زندانها با شدتی که تنه به شورشهای مشابه شهری میزد فوران کرد. صحبت از توانبخشی تقریباً از بین رفت. رؤسای قدیمی زندانها، زندانیان جدید را فریب میدادند تا وارد زندان آنها شوند و برای خشونت بیشتر در مجازات اعمال نفوذ میکردند.۹ حذف کار بخشی از افزایش خشونت زندان بود. جان مککوی، روزنامهنگار، در سال ۱۹۸۱ در مقالهای تصویری دربارۀ زندان والاوالا نوشت «زندان فرصتهای محدودی برای گذراندن حبس به شکل مفید دراختیار زندانیان قرار میداد». «تعداد کمی شغل وجود داشت». شغلهای موجود نیز فعالیتهای بیفایدهای بودند که نه با لذت همراه بودند و نه آموزش ارزشمندی ارائه میدادند.۱۰
گسترش مجازات تحت سلطۀ نئولیبرالیسم پدیدۀ زندان انبارمانند۱۱ را شدت بخشیده است. کمتر از نصف ۲.۳ میلیون نفری که در حال حاضر در آمریکا زندانی هستند کاری در زندان انجام میدهند و اکثریت عمدۀ کسانی که در داخل زندان شاغل هستند هم کارهای خود زندان را انجام میدهند: جاروکشیدن سالن بندهای زندان، نظافت آشپزخانه، یا همکاری در یکی از معدود برنامههایی که برای زندانیان پیشبینی شده است. بطالت و بیکاری یکی از ویژگیهای مجازات آمریکایی است و نه یکی از اشکالات آن. جرمشناسان محافظهکار و سیاستمداران واپسگرا کمی بعد حتی ایدۀ توانمندسازی را نیز با ایدۀ ناتوانسازی برای تکرار جرم جایگزین کردند. راث ویلسون گیلمور در پژوهش دقیق خود دربارۀ زندانهای کالیفرنیا مینویسد «به نظر نمیرسد ناتوانسازی برای تکرار جرم چیزی جز محل اسکان افراد را تغییر دهد».۱۲
بیشتر پژوهشهای اخیر دربارۀ دولت زندانگونه، دادههای بیشتری را به دیدگاههایی که معترضان سیاهپوست در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ارائه کردند اضافه کرده است. این پژوهشها نشان میدهند که جلوههای تأدیبِ طبقۀ کارگر سیاهپوست، یاغی و ستیزهجوی سیاسی چطور فزونی گرفته است. اگرچه تفاوتهای مهمی، از جمله چگونه ارزیابیکردن دگرگونیهای سیاسی در ارتباط با سرکوب آشکار سیاسی، در این نوع تحقیقات وجود دارد، اما در اینکه ظهور حبس همگانی باید بهمثابۀ واکنش صاحبان قدرت به جوامع رنگینپوست فهم شود نوعی اجماع نوخاسته وجود دارد، این حبس همگانی سهم اجتماعاتی شده است که در آغاز ظهور نئولیبرالیسم به اعتراضات سیاسی میپرداختند.۱۳
عبارت «سرمایهداری زندانگونه» پرسشی را به ذهن متبادر میکند: چگونه است که سرمایهداری و قدرت زندان نه تنها با یکدیگر همزیستی دارند بلکه سازندۀ یکدیگر نیز هستند؟ بدهی یا وام یک متغیر روشنگر و ضروری، اما ناکافی در فهم این موضوع است که سرمایهداری زندانگونه چگونه به وجود میآید و پایاندادن به آن چه معنایی میتواند داشته باشد. وانگ رؤیای آرمانی و پیامبرگونۀ پایاندادن به این سرمایهداری را ستایش میکند، رؤیایی که باید به آن تلاشهای سازماندهی شده برای کاهش مقیاس و وسعت نظام مجازات را نیز اضافه کنیم. طرفداران نابودی این نظام با اذعان به اینکه قدرت زندان معیاری برای سنجش نابرابری در آمریکاست علاوه بر تلاش برای از بینبردن زندانها، حبس و پایاندادن به بازداشت و بیرون راندن مهاجران، در راه ایجاد اشتغال برای همه، مراقبتهای پزشکی همگانی، برابری در آموزش و عدالت ترمیمی نیز گام برداشتهاند.
قدرت زندان از چارچوب سرمایۀ مالی و ابداعات فناورانهای که وانگ استدلالش را حول آنها بنا میکند فراتر میرود. گسترش زندانها بیشتر شکلی از سرکوب سیاسی و نیز اقتصادی است که هدف از آن مدیریت بیکاری در طبقۀ کارگر رنگینپوست (و به طور فزایندهای سفیدپوست) است، کارگرانی که سرمایهداری جهانی به تعداد محدودی از آنها نیاز دارد.۱۴ نظریهپردازی مولد دربارۀ سرمایهداری زندانگونه باید با کار تجربی بر روی اقتصاد سیاسی زندانها بیش از این محل بحث و تحقیق قرار بگیرد.
پلیس و زندانها در پنجاه سال گذشته هم از لحاظ کمی و هم از لحاظ رذالت و ناجوانمردی گسترش پیدا کردهاند تا مدیریت خشن کارگران سرکشی را ممکن سازند که با جهانیسازی فزایندۀ سرمایهداری آمریکایی ناکارآمد شدهاند. اما شاید در اعماق عصر ترامپ، با حمایت اعتصابهای کارگری و اعتصاب غذای زندانیان، که به طور فزایندهای در زندانهای آمریکا گسترش پیدا کرده است، با مطالبۀ اشتغال و مراقبتهای پزشکی همگانی و با نافرمانیهای مدنی با هدف متوقفکردن بازداشت و بیرونراندن کارگران مهاجر، بتوانیم شاهد طلوع صبح آزادی باشیم.
پینوشتها:
• این مطلب را دن برگر نوشته است و در تاریخ ۱۷ آگوست ۲۰۱۸ با عنوان «How Prisons Serve Capitalism» در وبسایت پابلیکبوکز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۹۷ با عنوان «زندانها چگونه به سرمایهداری خدمت میکنند؟» و ترجمۀ امیر قاجارگر منتشر کرده است.
•• دن برگر (Dan Berger) استادیار مطالعات قومی تطبیقی در دانشگاه واشنگتن و نویسنده و ویراستار ۶ کتاب است. از جمله کتاب ملتِ محبوس: سازماندهی زندان سیاهپوستان در دوران حقوق مدنی (Captive Nation: Black Prison Organizing in the Civil Rights Era) آخرین کتاب او بازنگری در جنبش زندان آمریکایی (Rethinking the American Prison Movement) نام دارد که با همکاری توسینت لوسیر نوشته شده است.
[۱] دربارۀ الزامات مالی حقوقی، نگاه کنید به:
Alexes Harris, Pound of Flesh: Monetary Sanctions as Punishment for the Poor (Russell Sage Foundation, 2016)
[۲] این مدعا دربارۀ قیمت یک بشقاب سوپ را میتوان در «فراخوان زندانیان زندان فدرال فلوریدا برای عملیات پوش (اتحاد مردم برای نجات انسانیت) به منظور ارتقای زندگی زندانیان و جوامعی که ما از آنها میآییم» یافت، نامهای سرگشاده از زندانیان فلوریدا که در تاریخ ۹ ژانویه ۲۰۱۸ در صفحۀ جری یانلی در میامی نیو تایمز و با عنوان «زندانیان فلوریدا این یکشنبه و در روز مارتین لوترکینگ برای دفاع از حقوق شهروندی خود دست به اعتصاب گسترده میزنند» منتشر شد. سازمان کشف حقایق «پالیتیفکت» در فلوریدا تلاش کرد تا این اتهام را بررسی کند؛ اطلاعات به دست آمده از ادارۀ زندانها حاکی از این بود که قیمتها بسیار پایینتر از قیمتهای اعلام شده است، هرچند این قیمتها نیز بالا به حساب میآمدند. نگاه کنید به مقالۀ «مدعیات دربارۀ قیمتهای بالای زندان، سوپ ۱۷ دلاری و تامپون ۱۸ دلاری» نوشتة آلیسون گریوز، پالیتیفکت فلوریدا، ۲۲ ژانویه ۲۰۱۸.
[۳] دربارۀ هزینههای اجتماعی حبس، نگاه کنید به مطلب «چه کسی میپردازد؟ هزینۀ واقعی حبس برای خانوادهها» که با تلاش مرکز حقوق بشر الا بیکر، بنیاد همه به پیش و بنیاد RAD در سپتامبر ۲۰۱۵منتشر شده است.
[۴] Carceral capitalism
[۵] جیمز فورمن در کتاب برندۀ جایزۀ پولیتزرِ خود، جنگ بر سر اسلحه را به فهرست جنگهای داخلی به هم پیوستهای اضافه میکند که از دهۀ ۱۹۷۰ طبقۀ کارگر شهرنشین و سیاهپوست را هدف گرفتهاند. نگاه کنید به:
Locking Up Our Own: Crime and Punishment in Black America (Farrar, Strauss & Giroux: 2017)
[۶] Freedomways
[۷] جک اودل، «شورشهای جولای و دولت نظامی» در:
Climbin’ Jacob’s Ladder: The Black Freedom Movement Writings of Jack O’Dell, edited by Nikhil Pal Singh (University of California Press, 2010), p. 154
[۸] Who needs the Negro
[۹] به عنوان یک مثال از ایالت واشنگتن، نگاه کنید به توضیحات رئیس زندان والا والا، بابی جِی رای، که در کتاب چارلز استستنی و گابریل تیرنائوئِر آمده است:
Who Rules the Joint? The Changing Political Culture of Maximum-Security Prisons in America (Lexington Books, 1982), p. 81
[۱۰] جان مککوی و اتان هافمن، مادر سیمانی: شرح حالهایی از زندان از والاوالا (انتشارات دانشگاه میسوری، ۱۹۸۱)، صص. ۱۳۴-۱۳۵
[۱۱] Warehouse prison: زندانهایی که به نیازها و مشکلات زندانیان اهمیتی نمیدهند [مترجم].
[۱۲] برای این مطلب نگاه کنید به:
John McCoy and Ethan Hoffman, Concrete Mama: Prison Profiles from Walla Walla (University of Missouri Press, 1981), pp. 134–135
[۱۳] به عنوان مثال، نگاه کنید به:
Elizabeth Hinton, From the War on Poverty to the War on Crime (Harvard University Press, 2016); Heather Ann Thompson, Blood in the Water: The Attica Prison Uprising of 1971 and its Legacy (Pantheon, 2016); Julilly Kohler-Haussman, Getting Tough: Welfare and Imprisonment in 1970s America (Princeton University Press, 2017)
برای مباحث انتقادی دربارۀ این مسائل، نگاه کنید به:
Alessandro De Giorgi, “Five Theses on Mass Incarceration,” Social Justice, vol. 42, no. 2 (2015); Ruth Wilson Gilmore, “The Worrying State of the Anti-Prison Movement,” Social Justiceblog, February 23, 2015; and Orisanmi Burton, “Diluting Radical History: Blood in the Water and the Politics of Erasure,” Abolition, January 26, 2017
[۱۴] میشل چن، «آیا بحران مواد مخدر موجب افزایش میزان زندانیان سفیدپوست میشود؟» مجله نیشن، ۷ مارس ۲۰۱۸
آنچه سرمایهداری را از پا درآورده خودِ سرمایه است
عجیبها در همه جای دنیا دارند به هم شبیهتر میشوند
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
آیا روانکاوان حق دارند هر طور که دلشان میخواهد دربارۀ مراجعانشان بنویسند؟