image

آنچه می‌خوانید در مجلۀ شمارۀ 17 ترجمان آمده است. شما می‌توانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.

نوشتار

سلامتی کالایی لوکس است، با چند تمرین ساده به دست نمی‌آید

فرهنگ جدید سلامتی می‌گوید شما پزشک خودتانید، البته اگر پول زیادی در جیبتان باشد

سلامتی کالایی لوکس است، با چند تمرین ساده به دست نمی‌آید

حالتان خوب نیست؟ مروّجان «فرهنگ سلامتی» نسخۀ ساده‌ای دارند: غذاهای پاک و مغذی، آبمیوه، مکمل، مراقبت‌ روزانه از پوست، یوگا، ذهن‌‌آگاهی. اگر روزانه ورزش نمی‌کنید، فقط یک دلیل دارد: پذیرفته‌اید که «ارزشش را ندارید». آن‌ها می‌گویند اضافه‌وزن و چین‌وچروک صورتتان نه‌تنها زشت است، که نشان می‌دهد به‌خاطر بی‌توجهی به خودتان آدم بی‌اخلاقی هستید. اما سوفی مک‌بین می‌گوید فرهنگ سلامتی مراقبت‌ازخود را به مأموریتی فردی تبدیل کرده، مأموریتی که برای فقرا غیرممکن است و اولویت‌های واقعی برای ارتقای جامعه را نابود می‌کند.

سوفی مک‌بین

سوفی مک‌بین

فعال در حوزۀ سیاست و مسائل اجتماعی

NewStatesman

The dark side of the wellness industry

سوفی مک‌بین، نیواستیتسمن — در یکی از «چهارشنبه‌های سالمی» که این اواخر برگزار شد میراندا کِر، مدل استرالیایی، قبل از اینکه سراغ مجموعه کارت‌هایش با عنوان «خودت را قوی کن»‌ برود، یک تکه چوب پالوسانتو را آتش زد، عود معطری که یا در مناسک مقدس آمریکای جنوبی استفاده می‌شود یا کاربران اینستاگرامی‌ای که می‌خواهند انرژی‌های منفی را از خود دور کنند آن را آتش می‌زنند. این مجموعه کارت‌های میراندا کِر با قیمت ۱۵ دلار تحت عنوان برند محافظ‌پوستی‌اش، کُرا اورگانیکس، موجود است.

او به دنبال‌کنندگانش در اینستاگرام می‌گوید: «می‌خواهم این کارت‌ها را بُر بزنم و یکی را به‌طور شانسی انتخاب کنم، چون فکر می‌کنم این پیامی است که در این روز بخصوص برای شما معنا پیدا می‌کند». این کارت‌ها باعث شده‌ اغلبِ اوقات چهرۀ کِر خندان باشد و زمانی که لبخند می‌زند دندان‌هایش مثل چراغ مهتابی بدرخشد.

میراندا کر یک مؤمن به سلامتی۱ است که در اینستاگرام بیش از دوازده میلیون دنبال‌کننده دارد. او از ماه آوریل، هفته‌ها پس از اینکه شهر محل سکونتش لس‌آنجلس وارد قرنطینه شد، ویدیوهای مربوط به چهارشنبه‌های سالم را در سایتش بارگذاری می‌کند. او در این ویدیوها، به همراه استادی که اسمش اونکار رایان است، یوگا تمرین می‌کند. در چهارشنبۀ قبلی، رایان که از طریق ارتباط تصویری متصل بود کاملاً شاد و قبراق به‌نظر می‌رسید و کِر هم مشتاق بود. او می‌گوید: «می‌دانم که ماه بر جزر و مد، و حجم عظیمی از آب، تأثیر می‌گذارد و حدس می‌زنم که بر ما انسان‌ها هم به همان‌اندازه تأثیر می‌گذارد».

رایان هم تأیید می‌کند:« بر من بشخصه تأثیر زیادی دارد».

صنعت ۴.۵ تریلیون دلاری سلامتی هرگز چنین وسوسه‌کننده نبوده است: دنیای غذاهای پاک و مواد مغذی، آبمیوه‌ها، شیره‌های گیاهی، مکمل‌ها، اقدامات روزمره برای مراقبت‌ از پوست، حمام‌های خودمراقبتی، باشگاه‌های بدن‌سازی، یوگا، ذهن‌‌آگاهی، مراقبه، سی‌‌بی‌دی، طالع‌بینی، درمان‌های جایگزین و همه‌جانبه‌نگر. چه کسی بدش می‌آید، در طول یک همه‌گیری، سیستم ایمنی‌‌ خود را تقویت کند؟ چه کسی بدش می‌آید راهی برای خلاصی از شر این ویروس پیدا کند و اضطرابش را پایین بیاورد؟

همه‌گیری ویروس کرونا برای معرکه‌گیران سلامتی بساطی پهن کرده تا داروهای تقویت سیستم ایمنی‌شان را به فروش برسانند و برایشان به محملی بدل شده تا مخاطبان جدید و مشتاقی را به خود جذب کند. «در خانه بمانیم، سلامت بمانیم» شعاری است که «ول‌کو»، برند سلامتی سوپرمدل معروف الی مک‌فرسون، ساخته است. او با این شعار طرفدارانش را تشویق می‌کند تا محصولاتی مثل «سوپر تقویت‌کننده» را (به قیمت ۹۲ دلار در آمریکا و ۸۵ پوند در بریتانیا) تهیه کنند، پودری از ترکیب آلو که گفته می‌شود به‌مدت دو هفته سیستم ایمنی بدن را تقویت می‌کند. همزمان با آنلاین‌شدن چیزها در دوران قرنطینه، برندهای سلامتی هم حضور خود را در این فضا افزایش داده‌اند. هزینۀ شرکت در هر جلسه‌ای که گوئینت پالترو (ستارۀ نسلی از سلبریتی‌ها که برای همیشه دست‌اندرکاران صنعت سلامتی را تغییر داد) در شرکت سلامتی گوپ برگزار می‌کند اغلب به صدها و گاه به هزاران دلار می‌رسد. اما امسال تماشای آنلاین این رویدادها رایگان است. کارگاه‌های گران‌قیمت پرورش اندام کلاس‌هایی ارائه می‌کنند که به‌صورت طرح‌های عضویت ماهانه برگزار می‌شود؛ هزینۀ این کلاس‌ها کمتر از دوره‌های خصوصی است.

همچنین تعطیلی باشگاه‌ها باعث شده تا محبوبیت وسایل تناسب اندام در خانه افزایش پیدا کند. مثل دوچرخه‌های تمرینی پلوتون، که به شما اجازه می‌دهد تا متناسب با تقاضایتان سطح چرخش چرخ‌ها را تعیین کنید و صفحه‌نمایش دیجیتالی که اسمش «میرِر» است میزان و شیوۀ تمرین را به شما نشان می‌دهد. یادداشتی که به‌تازگی در وب‌سایت شرکت نوشته شده به‌خوبی خودشیفتگی فرهنگ تناسب اندام مدرن را بیان می‌کند: «من برای سال‌های زیادی عضو باشگاه بوده‌ام و هیچ‌گاه از کلاس‌های شلوغ، آهنگ‌های با صدای بلند و مربیانی که مدام از زندگی شخصی‌شان حرف می‌زدند لذت نبردم، من ’میرِر‘ را خریدم و از همۀ این چیزهای قبلی بی‌نیاز شدم، من عاشق این دستگاه شده‌ام».


«سلامتی … کلمه‌ای نیست که هر روز آن را بشنوید» این جمله را دَن رادِر، روزنامه‌نگار آمریکایی، در سال ۱۹۷۹ بیان کرد، زمانی که داشت بخشی از برنامۀ ۶۰دقیقۀ خبری شبکۀ سی.بی.اس را معرفی می‌کرد. او ادامه ‌داد: «سلامتی دقیقاً به همان معنایی است که فکر می‌کنید، نقطۀ مقابل بیماری. جنبشی که دارد کل کشور را فرامی‌گیرد». آن مستند بر کار جان تراویس تمرکز داشت، کسی که در سال ۱۹۷۵ اولین مرکز سلامتیِ آمریکا را در شهر کالیفرنیا پایه‌گذاری کرد. تراویس به برنامه می‌گوید: «کار ما تشخیص، درمان، و یا نسخه‌پیچی نیست؛ نقش ما این است که به فرد کمک کنیم تا علت بیماری خود را بفهمد». در این برنامه، مردی با اسم جولیان نمایش داده شد که سردردهای ممتدش به وسیلۀ «پسخوراند زیستی» برطرف شده است. «پسخوراند زیستی دستگاهی الکترونیکی است که میزان استرس و تنش بدن فرد را اندازه‌گیری می‌کند». این را گوینده می‌گفت، درحالی‌که در صفحه‌نمایش فردی با دستگاهی ور می‌رفت که یک شاسی داشت؛ یک سویش نوشته شده بود «برق‌نگاری ماهیچه» و سوی دیگر «اندازه‌گیری دما». کسی که دستگاه معاینه‌ای بر انگشت اشاره داشت و تعدادی الکترود به پیشانی‌اش متصل بود آرام به جولیان می‌گوید: «همین الان دمای دستت را یک درجه بالا بردی». در این مستند، سلامتی به‌عنوان نوعی خودمراقبتی بازنمایی می‌شود، یعنی باید به مردم نشان داد که چگونه خود را معاینه و درمان کنند. یک مصاحبه‌شونده می‌گوید: «در بحث سلامتی، شما خودتان دکتر خودتان هستید».

سلامتی چیزی فراتر از پرهیز از بیماری است. باوری است که می‌گوید این حق و وظیفۀ اخلاقی هر کس است که خودش را دوست بدارد و از خود مراقبت کند. سلامتی یعنی ارج نهادن خود، یعنی اعتماد به بدن و ندای دورنی، یعنی اطرافت را با آدم‌هایی پر کنی که از بودن با آن‌ها کیف می‌کنی، یعنی با ایده‌هایی مشغول شوی که در خدمت تو هستند، سلامتی قدرتی است که از کارت‌بازی عاید آدمی می‌شود و اعتقادی است که به تأثیر ماه بر زندگی‌مان داریم، تنها به این خاطر که فکر می‌کنیم چنین است. سلامتی یعنی زندگی با حقایقی که به آن باور داریم. چشم‌اندازی است که در میانۀ تردید جوانه می‌زند و پاسخی است که به میلمان برای اطمینان‌خاطر، امنیت، و باورِ مثبت می‌دهیم و شبیه گل لاشه، به‌طرز اعجاب‌انگیزی، گل می‌دهد.

نیمۀ پنهان صنعت سلامتی هیچ‌گاه از این اصرار خوشبینانۀ آن جداشدنی نیست، اصراری که می‌گوید همۀ ما می‌توانیم پرستار و دکتر خودمان باشیم. آیین سلامتی مدرن نوعی شبه‌علم را تقویت می‌کند. این شبه‌علمْ نابرابری در سلامت و اصطلاحات سیاسی تعاونی‌ها را، در کنارِ خودعشق‌ورزی و قدرت‌گیری، به چیزی تبدیل کرده که می‌توان آن‌ها را خرید. این آیین جدید مروج نوعی فردگرایی شایع است: ایده‌ای که می‌گوید تو به‌تنهایی مسئول خیر و رفاه خود هستی. مُبلغان سلامتی با «خود» به‌عنوان منبع لایزالی رفتار می‌کنند که گویی می‌توان آن را تا بی‌نهایت ارتقا داد، البته پر واضح است که برخلاف این حرف طبیعت اجتماعی‌اقتصادی انسان به اندازۀ قوانین فیزیک غیرقابل تغییر است، مگر اینکه آرزو داشته باشید خطی درمورد امکاناتتان در یکی از مجله‌های زرد اضافه کنید.

ویروس کرونا فقیرترها و سیاه‌پوستان و سفیدپوستان و گروه‌های قومی اقلیت را نابود می‌کند، کسانی که امکان کار از خانه را ندارد، کسانی که در محل‌های مسکونی بسیار شلوغ زندگی می‌کنند، کسانی که از مراقبت‌های بهداشتی کافی برخوردار نیستند، کسانی که مستعد استرس‌های مزمن، فشار خون بالا، قند خون، چاقی مفرط و دیگر زمینه‌هایی هستند که خطر مرگ بر اثر کرونا را بالا می‌برد. یافته‌های دولتی نشان می‌دهد که احتمال مرگ بر اثر کرونا در بیشتر مناطق محروم انگلستان و ولز حدوداً دوبرابر مناطق ثروتمندنشین است. احتمال مرگ سیاه‌پوستان حدوداً چهاربرابر بیشتر از سفیدپوستان است.

همه‌گیری کرونا آن حقیقت قدیمی را به‌شکل عریان‌تری دوباره برملا کرد: سلامتِ خوب یک کالای لوکس است. حتی قبلاً از شیوع کرونا، ثروتمندان در انگلستان می‌توانستند یک دهه امید بیشتری برای زندگی، نسبت به افراد در مناطق محروم کشور، داشته باشند. حال زمان آن رسیده تا سرمان را از زیر برف بیرون بیاوریم و به این فکر کنیم که چگونه پس از کرونا جامعه‌مان را ازنو شکل دهیم. این در حالی است که صنعت سلامتی، برعکس، می‌خواهد سرمان را مثل کبک زیر برف نگه داریم. تشویقمان می‌کند که در پی ارضای روحانی باشیم و هدفی را دنبال کنیم که از طریق ذهن‌آگاهی به دست می‌آید یا اینکه قدردان غذاهای پاک باشیم. در بحبوحۀ این فاجعۀ انسانی، هر روز روشن‌تر می‌شود که صنعت سلامتی نه‌تنها یک درمان نیست، بلکه خود نشانه‌ای از یک بیماری اجتماعی است.

مثل خیلی از زن‌ها، داستان ورود من هم به میدانِ سلامتی از آنجا شروع شد که در کل دوران بزرگ‌سالی‌ آرزو می‌کردم اندام‌ لاغرتری داشته باشم. سالادهای رنگین‌کمانیِ خوش‌عکس و آب‌میوه‌های فشردۀ سرد، در مقایسه با غذاهای پخته و سیگار، راه جذاب‌تری جلوی پایم می‌گذاشت تا، با آن، رژیم غذایی‌ام را محدود کنم. در اوایل دهۀ ۲۰۰۰، هیچ‌چیز به اندازه فلسفۀ احساس لاغری لذت‌بخش‌ نبود، دقیقاً همان زمانی که من کم‌کم احساس کردم زندگی‌ام بهتر خواهد بود اگر جای کمتری را اشغال کنم. رژیم‌های غذایی مربوط به سلامتی جذاب هستند، به این علت که نوعی خودبیزاری را، که میل به تحقیر فرد است، به نوعی خودعشق‌ورزی تبدیل می‌کنند. بدن فردی که وارد وادی سلامتی شده یک معبد است، تنها اجازه داریم که آن را با غذاهای پاک، کامل و یا خالص تغذیه کنیم. سلبریتی سالم کسی است که زمانی با تصویر بدن خودش در ستیز بوده اما حالا یاد گرفته که قوت و ضعف‌های خود را در آغوش بکشد. اینکه می‌بینیم مُبلغان سلامتی این‌قدر جذاب هستند تصادفی نیست؛ اگر این بدن‌ها جذاب نبودند و ما معانی ضمنی آن‌ها را درنمی‌یافتیم، علاقه‌ای نمی‌داشتیم که شبیهشان شویم. اگر نسبت به یک بدن ارزشمندِ اندامی که موزون و هالیوودی است این‌قدر مشکل‌پسند هستیم، پس تکلیف بدن‌های دیگر چه می‌شود؟ در این‌صورت آن‌ها چیزی برای عرضه به ما نخواهند داشت.

زمانی بود که مدام فکر می‌کردم چرا این‌قدر حساس شده‌ام، چرا این‌قدر برایم مهم است که باید بدنم را به حالت قبل از زایمان برگردانم، چرا شکاکیت حرفه‌ای‌ام را در فروشگاه‌های زیبایی تلف می‌کنم، چرا این‌قدر پول بابت کرم‌هایی می‌دهم که خودم هم نمی‌دانم چرا می‌خرمشان. به‌طور حتم تا ابد جوان و جاودان نخواهیم ماند؛ هرچند می‌توانیم این حس را برای ۳۰ ثانیه یا چیزی در این حدود ایجاد کنیم. یک بار به دوستی گفتم، شاید می‌خواستم این ایده را بیش از هر چیز دیگری امتحان کنم که در دهۀ ۳۰ از عمرم دلم می‌خواست قبول کنم که دیگر زیبا نیستم. منظورم این نبود که فکر می‌کردم دیگر به‌طور کامل جذابیتم را از دست داده‌ام یا دیگر دوست‌داشتنی نیستم؛ همۀ ماجرا این بود که صرفاً نمی‌خواستم زندگی‌ای داشته باشم که در آن برای رعایت استانداردهای زیبایی مقبول جامعه مجبور باشم محصولات مشخصی را خریداری کنم. اما او وحشت کرد. و من احساس کردم که خودم را ارزان فروخته بودم.

هیدر ویدوز، فیلسوف بریتانیایی، در کتابی که در سال ۲۰۱۸ نوشت، من را کامل کن۲، معتقد است که زیبایی دارد به یک آرمان اخلاقی بدل می‌شود. ظاهر ما فرهنگ وسواس‌زده‌ای است که زیبایی را با خوبیِ ذاتی گره زده است و عملِ زیبایی -مثل رژیم غذایی و ورزش و ماساژ صورت- را با فضیلت. او می‌نویسد: «ما زمانی خود را موفق می‌دانیم که به بخشی از جنبه‌های ایدئالمان دست یابیم، مثلاً زمانی که به وزن دلخواهمان برسیم، چین و چروک‌های صورتمان را صاف کنیم یا عضلات رانمان را تقویت کنیم. برعکس این موضوع هم صادق است؛ اگر نتوانی وارد این بازی شوی به این معناست که پذیرفته‌ای که ’ارزشش را نداری‘. داشتن اضافه وزن نه‌تنها یک شکست زیبایی‌شناختی است بلکه شکستی اخلاقی نیز هست: یعنی خودت را به امان خدا رها کرده‌ای». تقاضاهایی که از سوی فرهنگ سلامت القا می‌شود، که ظاهراً بیشتر مربوط به تندرستی است تا اینکه در مورد زیبایی‌شناسی باشد، به این راحتی قابل چشم‌پوشی نیست. هر کسی علاقه ندارد آخرین مدهای غذاهای پاک یا ترمیم‌ صورت‌های عجیب‌غریب را دنبال کند و یا حتی امکانات کمی برای انجام این کار دارد، اما نگرش‌های اخلاقی نسبت به غذا و شکل بدن فراگیر است؛ چنان فراگیر که، بدون اینکه حتی متوجه شویم، تعیین می‌کند چگونه درمورد خودمان و بقیه فکر کنیم.

با‌این‌حال، چند سال پیش، در نزدیکی شهر محل زندگی‌ام منهتن، چند پوستر جدید یک باشگاه ورزشی مرا شوکه کرد. روی یکی از آن‌ها نوشته شده بود «گرو‌ه‌ها‌ی مقاومت، نه ممنوعیت‌های مسافرت» یا یکی دیگر می‌گفت «گرم‌کردن ورزشی، نه گرمایش زمینی». این پیشنهاد که انجام این یکی به معنای نفی دیگری است -یعنی باشگاه‌رفتن به‌طریقی مقاومتی است در برابر سیاست‌های بیگانه‌هراسانه و تغییرات اقلیمی- کمی مضحک به‌نظر می‌رسد، اما نباید فراموش کنیم که این دست پوسترها نمونه‌ا‌ی خام‌دستانه‌ از ترفند برندهای مدرن تناسب اندام است که مدام تبلیغ می‌شود: اینکه شما با ورزش‌کردن و باشگاه‌رفتن به هدفی والا یا اخلاقی خدمت می‌کنید. «بدنت را تغییر بده و روحت را پیدا کن» چیزی است که کارگاه دوچرخه‌سواری درجا، سول‌سایکل، به شما وعده می‌دهد، یا «خودت را به هدیه‌ای برای جهان تبدیل کن» انگیزشی است که باشگاه بدن‌سازی لوکسِ اکوینوکس شما را به آن ترغیب می‌کند.

اوایل امسال، قبل از اینکه باشگاهم تعطیل شود، دوچرخه‌های درجای پلوتون همۀ حواسم را به خود مشغول کرده بود. مربیانی که سطح کلاس‌هایشان به‌وسیلۀ صفحۀ لمسی بالای دستۀ این دوچرخه‌ها تعیین می‌شود؛ دستورالعمل‌های تمرینی‌شان برای پدال‌زدنِ سریع و محکم همراه است با لفاظی‌های پرشور عمیقی که مصنوعی به نظر می‌رسد. آن‌ها می‌گویند هرآنچه بر تو زخم بزند مقاوم‌ترت می‌کند، احتمالاً این زخم‌ها همان فراز و نشیب‌های کلاس‌های پلوتون هستند؟ دقیقاً شبیه زندگی، اگر بتوانی از این تپه‌های (خیالی) بالا بروی، توانایی جنگیدن با هر چیز را خواهی داشت. تو برنده خواهی بود، تنها در‌صورتی‌که امروز خودت را نشان دهی. مرسی بابت اینکه این کار را برای دوستان و خانواده‌ات انجام می‌دهی. زمانی که قلبتان تاپ‌تاپ می‌زند و اندروفین ترشح می‌کنید، زمانی که آهنگ‌های پاپ دهۀ ۹۰ بالاوپایین‌تان می‌برد، عالی خواهد شد اگر احساس کنید که در حال انجام رسالتی هم هستید. اما من فکر می‌کنم این خود‌گول‌زدنی بیش نیست.

پس از اینکه صد سفر پلوتونی‌ام را کامل کردم، شرکت به پاس پنجاه ساعت پدال‌زنی جایزۀ عجیب‌غریبی برایم فرستاد: یک تی‌شرت. و جالب آنجاست که من آن را با افتخار به تن کردم. برای تازه‌واردانِ به فرهنگ باشگاهی عجیب نیست که اکنون چقدر احساس «قدرت» و «نیرومندی» می‌کنند. اما اگر شما هم مثل من بیشتر وقتتان به فرستان ایمیل می‌گذرد، به‌جای اینکه از آن برای غلبه بر حیوانی درنده استفاده کنید، قدرت جسمانی‌ای که از طریق پدال‌زدن و وزنه‌زدن به دست می‌آورید زائد خواهد بود. در این زمینه معناداری، قدرت و نیرومندی به چیزی کمی بیشتر از احساس شخصی تقلیل داده شده‌اند و وسیله‌ای برای تغییر جهان به حساب نمی‌آیند. فرهنگ سلامتی پیشرفت‌های چشمگیری حاصل کرده است، با این‌حال این پیشرفت‌ها بیشتر در زمینۀ فروکاستن مفاهیم سیاسی مثل انسجام، آزادی و استقلال به وضعیت‌های احساسی بوده است. با این اوصاف سیاست به کالایی بازاری و بی‌آزار تبدیل می‌شود: مأموریتی فردی و نه جمعی.

می‌توان چنین استدلال کرد که ظهور صنعت سلامتی بازتابی از ناتوانی جمعی ماست، یعنی نیروهای اقتصادی‌ای که فرای کنترل شخصی‌مان هستند ما را به محاصرۀ خود در آورده‌اند. کریستوفر لَش، تاریخ‌نگار آمریکایی، در کتاب خود فرهنگ خودشیفتگی۳، که در سال ۱۹۷۹ نوشت و هنوز هم تکان‌دهنده است، چنین بیان می‌کند: «آن‌ها هیچ امیدی به بهبود زندگی خود در هیچ‌کدام از زمینه‌های مهم ندارند، به‌همین خاطر متقاعد شده‌اند که تنها چیزی که اهیمت دارد بهبود خود‌ِِ روحی‌شان است: مثلاً اینکه احساساتشان را لمس کنند، غذای سالم بخورند، به کلاس رقص باله یا رقص عربی بروند، در عرفان شرقی مستغرق شوند، پیاده‌روی آرام داشته باشند، یاد بگیرد که چطور ’نقالی‘ کنند و بر ’ترس از لذت‘ خود غلبه کنند». او ادامه می‌دهد: «این وضعیت دیگر جنبۀ مذهبی ندارد، بلکه به‌دنبال درمان است، مردم امروزی عطشی برای سعادت فردی ندارند؛ چه برسد که بخواهند عصری طلایی را زنده کنند، آن‌ها به‌دنبال مخدرهای لحظه‌ای هستند تا آسایش شخصی‌ به دست بیاورند. آن‌ها به‌دنبال امنیت جسمانی و روانی می‌گردند».

آندره اسپایسر و کارل سدرستروم در کتاب خود، سندرم سلامتی (۲۰۱۵)، معتقدند زمانی که سلامتی به یک الزام اخلاقی تبدیل شد، یعنی «وقتی که زندگی تقلایی شد برای اینکه سلامتی‌مان را بیشینه کنیم»، باعث شد حواس مردم از مطالبه‌‌‌های عدالت اقتصادی و عدالت اجتماعی پرت شود، همچنین باعث شد تا نوعی احساس نفرت نسبت به افراد کمتر سالم جامعه قوت بگیرد. آن‌ها می‌نویسند: «این افراد تحت عناوینی مثل تنبل، سُست‌عنصر و بی‌اراده به‌شکلی اهریمنی جلوه داده شدند: نوعی منحرف کثیف».

•••

حقیقت تلخ آن است که، هرچند فرهنگ سلامتی توسط نخبه‌هایی مضطرب عَلَم شده است، بسیاری از ایده‌های تعاونی و همکاری توسط جنبشی شکل گرفته که دربرابر طرد و نابرابری ایستادگی کرده است. فعالان مدنی و فمنیست‌های دهه‌ها‌ی ۶۰ و ۷۰ تصدیق می‌کردند که برابری در امکانات بهداشتی از اهداف سیاسی آن‌ها جدایی‌ناپذیر است. آن‌ها برنامه‌ها و مراکز بهداشتی مخصوص‌به‌خود را تأسیس کردند تا تعصبی را از بین ببرند که حول تخصص پزشکی مرد سفید‌پوست مسلط شده بود. قبل از این هشتگی وجود داشت که می‌گفت خودمراقبتی راهی است که فرد از طریق آن می‌تواند ارزیابی کند ارزش او برای جامعه‌‌ای که هرروزه او را نظارت می‌کند چقدر است. آندره لورد، شاعر فمنیست سیاه‌پوست، می‌نویسد: «اینکه از خودمان مراقبت کنیم به‌هیچ‌وجه تن‌پروری نیست، بلکه آن را باید صیانت‌نفس قلمداد کرد: نوعی کنش در کارزار سیاسی». اما حالا آن ایدۀ خود‌مراقبتی، که پیش‌فرضش فعالیت اجتماعی بود، جای خود را به ایده‌ای از خودمراقبتی داده که بن‌مایۀ آن به‌نحوی ساده نازپروریِ تن و خود است. این نوع دوم به‌خودی‌خود به هدفی اخلاقی تبدیل شده است.

فرآیند مشابهی هم در افزایش محبوبیت ذهن‌آگاهی اتفاق افتاده است، ابتدا در میان اجتماع اهل‌سلامتی و سپس در جریان اصلی سیاسی و فرهنگی. تیترها و عناوین بی‌شماری از روزنامه‌ها خود را وقف پوشش آن کرده‌اند تا بتوانند از پس اضطراب ناشی از همه‌گیری بربیایند. ذهن‌آگاهی تمرینی روان‌شناختی است که سعی می‌کند تا فرد را از همۀ جنبه‌های لحظۀ اکنون آگاه کند. ریشه‌های آن در مراقبۀ بودیستی نهفته است و حتی می‌توان آن را به‌عنوان مسئولیتی رادیکال و گاه انقلابی به حساب آورد. می‌توان ذهن‌آگاهی را به‌شکل تقاضایی تفسیر کرد که می‌خواهد، به‌نفع شفقتی جهانی، همۀ بدعت‌های غلطی را بزداید که به «خود» نسبت داده شده است. همچنین می‌توان آن را دستورالعملی دانست که از ما می‌خواهد به عدالت توجه کنیم. با این‌حال، چنانچه رونالد پِرسِر، بودیست و استاد مدیریت، در کتابش، مک‌ذهن‌آگاهی: چگونه ذهن‌آگاهی به مذهب سرمایه‌داری تبدیل شد؟۴، می‌گوید نسخۀ محبوب ذهن‌آگاهی در جهان غرب مردم را به‌سمتی هدایت می‌کند که به فاصلۀ میان وضع موجود و آنچه باید باشد توجهی نکنند. آن‌ها را وامی‌دارد تا احساساتشان را بدون هیچ سبک‌سنگینی بپذیرند. این نسخه به‌جای اینکه علت درد و رنج مردم را تابعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی‌شان تعریف کند به مردم می‌آموزد که علت درد و رنج‌شان درون خود آن‌هاست. پرسر می‌نویسد «ذهن‌آگاهی به وسیله‌ای تقلیل داده شده که برای انضباط شخصی استفاده شود و به‌عنوان خودیاری تعریف می‌شود». او ادامه می‌دهد:« با این اوصاف اگر من از اینکه بیکار شده‌ام، از اینکه بیمۀ سلامتم را از دست داده‌ام، از اینکه بچه‌هایم را زیر فشار وام‌های دانشگاه می‌ببینم ناراحت هستم، وظیفه‌ام هست که یاد بگیرم تا بیشتر ذهن‌آگاه باشم».


سریال محبوب و زیبایی‌زدۀ کوئرآی به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه این اخلاق معذب، در همنشینی با نئولیبرالیسمِ چراغ‌خاموشِ فرهنگ سلامتی، توانسته‌اند طی دهۀ اخیر در شیوۀ اندیشیدن جریان اصلی رسوخ کنند. در سریال تلویزیونی اصلی، که در سال ۲۰۰۳ پخش می‌شد، پنج مرد همجنسگرا یکی ‌پس از دیگری به افراد بی‌بضاعتی که می‌بینند کمک می‌کنند که خودشان را تغییر دهند، کمک آن‌ها به این نحو است که یا به‌سمتشان پول پرتاب کنند یا برایشان مدل موی جدید می‌زنند یا لباس‌های جدیدی به تنشان می‌کنند و یا کلاً خانه‌شان را نو می‌کنند. در نسخۀ جدید سریال که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، تغییراتی که این افراد انجام می‌دادند بیشتر جنبۀ روحی داشت تا فیزیکی. در این نسخه، این «پنج رفیق فابریک» طراح مد هستند، اما پیشنهادهایشان برای انتخاب لباس یا کِرم صورت متفاوت است با توصیه‌های اخلاقی‌‌شان، مثل نکاتشان برای اینکه چگونه افق دیدمان را فراخ‌تر کنیم یا اینکه چگونه بر موانع درونی‌مان غلبه کنیم و، بالاتر از همه، چگونه کسی را دوست بداریم.

این سریال تلویزیونی موفق شده راه‌هایی برای صحبت از مقولات تفرقه‌افکنانه‌ بیابد: مثلاً خشونت پلیس یا همجنسگراهراسی در کلیسا. اما چیزی که به‌طرز قابل‌توجهی در برابر آن ساکت است سؤالاتی دربارۀ عدالت اقتصادی است. یکی از قسمت‌های این سریال به بابی کمپ اختصاص داده شده است، مرد ۴۸ساله‌ای که صاحب شش فرزند است و دو شغل دارد. همسر او گلایه می‌کند که «او هیچ‌گاه برای خود وقت صرف نمی‌کند و شبیه بی‌خانمان‌ها به‌نظر می‌رسد». جاناتان وان‌نِس مرد خوش‌قلب، آرایشگر و بذله‌گویی است که موهای بلند و ریش خوش‌فرمی دارد. او از کمپ می‌خواهد برنامۀ روزانۀ خود را توضیح دهد. کمپ ساعت چهار صبح از محل کار به خانه می‌آید، ساعت ۶:۳۰ دقیقۀ صبح از خواب بلند می‌شود و بچه‌ها را برای مدرسه آماده می‌کند، پس از آن ده دقیقه زمان دارد که دوباره برای رفتن به سر کار آماده شود. جاناتان وان‌نس قبل از اینکه پماد و ضدآفتاب تجویز کند، به کمپ می‌گوید: «اگر می‌توانستی، در طول روز، هر کجا که می‌روی، خیلی خوب می‌شد سه دقیقه از وقتت را به خودت اختصاص می‌دادی».

در کل این سریال، هیچ‌گاه به کمپ گفته نشد که بزرگ‌ترین مشکل او این است که برای گذران زندگی باید دو شغل داشته باشد. دائماً در گوشش خوانده می‌شود مشکلش این است که به تیپش چندان توجه نمی‌کند یا اینکه در او نشانه‌های نگران‌کننده‌ای از خوداتکایی و خودانضباطی پایین وجود دارد و خوشبختانه این‌ها چیزهایی است که برای آن راه‌حلی وجود دارد. این فلسفۀ حسِ خوب سلامتی و خودعشق‌ورزی، که گویا می‌خواهد کمک‌حالی باشد برای بقا در اقتصادی نابرابر و نئولیبرال و رقابتی، انگیزه‌ای نهفته در پس خود دارد. این انگیزۀ نهفته دست‌آخر در واقعیت به این ختم می‌شود که خودِ فرد مسئول تیره‌روزی خودش است. چرا نمی‌توانی کمی بیشتر ذهن‌آگاه باشی؟ یا اینکه کمی تمرین خودمراقبتی کنی؟

تافی برودسراکنر، که در مجلۀ نیویورک‌تایمز می‌نویسد، در سال ۲۰۱۸، این‌گونه می‌نویسد: «درست در زمانی که عبارت ’همه‌اش را داشته باش‘ محبوبیت خود را میان زنان از دست داد، سلامتی به میدان آمد و جایش را گرفت». برای زنان، سلامتی جایی است که آرمان‌های دوگانه‌شان با هم آشتی می‌کند: یکی آرمان مادرانه‌ای که خودش را قربانی می‌کند و دیگری آرمان فمنیسم مشارکتیِ ’دختر رئیس‘. به‌طرز عجیبی، بیشتر مدهای سلامتی متناسب زنان مرفه درنظر گرفته شده است. زمانی از این زن‌ها انتظار می‌رفت که بتوانند همه‌چیز داشته باشند. آن‌ها تقریباً در همۀ موارد سفیدپوست و ثروتمند هستند، اما احساس ناامیدی و خستگی و استیصال می‌کنند، خود را فرسوده و بیمار می‌پندارند. متخصصان سلامتی درد و رنج شما را جدی می‌گیرند. این گرایش ضدعلمی و ضدپزشکی که بر این جهان سایه انداخته در خلأ شکل نگرفته است. پزشکان هنوز هم به‌طور مکرر دردهای زنان را نادیده می‌گیرند و علائم بیماری فیزیکی را به‌اشتباه نشانه‌ای روانی‌جسمانی تشخیص می‌دهند. اینجا در بریتانیا برای زنی که از آندومتریوز -حالتِ به‌شدت دردآوری که به نازایی منجر می‌شود- رنج می‌برد، تقریباً حدود هشت سال طول می‌کشد تا بیماری‌اش تشخیص داده شود. در شرایط یکسان دکترها برای زنان دوبرابر مردان داروی ضدافسردگی تجویز می‌کنند، حتی زمانی که آن‌ها گزارشی از احساس افسردگی ارائه نمی‌دهند. برودسرآنکر می‌نویسد: «سلامتی از راه رسید، چون به‌شدت لازم بود».

با شیوع کرونا در ابعاد جهانی، مسیر ضدعلمیِ فرهنگ سلامتی به یکی از خطرناک‌ترین عناصر آن تبدیل شده است. پزشکی بزرگ‌ترین امید برای نجات است: ما به درمان‌های مؤثر نیاز داریم، به واکسن و به برنامه‌ای برای بازگشایی اقتصادها، بدون اینکه به موج‌های کشندۀ دوم و سوم این بیماری دامن بزنیم. اما برای آن‌هایی که به‌دنبال اطمینان و قطعیت هستند، علم چیز چندانی برای ارائه ندارد. پزشکان بی‌شماری وجود دارند که هنوز چیز زیادی راجع‌به کووید-۱۹ نمی‌دانند. اوضاع هولناک به نظر می‌رسد. ناامیدی از راه‌حل و نوعی گرایش به خیال‌های آرزومندانه فرصتی را فراهم آورده تا مُبلغان سلامتی بتوانند درمان‌های جایگزین را وارد بازار کنند.

درست در همان زمانی که همه پیشنهاد دونالد ترامپ را محکوم کردند، که می‌گفت برای درمان کرونا شوینده به داخل بدن تزریق کنیم و از نورخورشید استفاده کنیم، کریستیانا کومو، نویسندۀ‌ِ سلامتی که با گویندۀ خبر سی‌.ان.ان کریس کومو ازدواج کرده است، در وبلاگش توصیه‌هایی برای مبارزه با ویروس منتشر کرد. از جملۀ آن‌ها، حمام‌ با آب‌اکسیژنه بود تا «بتوانیم به جنگ آلودگی‌ها و تشعشعاتی که در سیستمش وجود دارند برویم و آن‌ها را اکسیژنه کنیم». همچنین «شارژر بدن»، «دستگاه با میدان الکترومغناطیسیِ مضاعف»، «ویتامین‌های مختلف» و «غذاهای آیورودا» در لیست کومو بود. او با این دست شبه‌‌علم‌ها همراهی می‌کند، به این امر به‌نحوی بی‌تفاوت اعتراف می‌کند و آن را جزو افتخارات خودش می‌داند. کومو می‌نویسد: «بسیاری از درمان‌هایی که من از آن‌ها استفاده می‌کنم از داروهای متعارف ارزان‌تر هستند، مثل سوپ فلفل قرمز، سیر و زنجبیل یا لیمو و چای‌زنجفیل و یا ویتامین سی». او ادعا می‌کند «زمانی که توانستید این سبک‌زندگی را فرابگیرید، قطعاً راحت‌ترین و ارزان‌ترین راه برای مدیریت سلامتی‌تان خواهد بود». انگار که چای گیاهی می‌تواند فروشندۀ فروشگاه را از معرض ویروس دور بدارد و یا نگذارد فردی که سیستم ایمنی‌اش سرکوب شده زیر دستگاه تنفس مصنوعی جان بدهد. ایده‌ای که می‌گوید ما هر کدام به‌تنهایی می‌توانیم سلامتمان را تأمین کنیم، زمانی که می‌خواهد فرق بین بیمار و سالم در این همه‌گیری را تعریف کند به نابرابری فراگیر و بی‌رحم در زمینۀ اقتصادی و اجتماعی و نژادی اشاره نمی‌کند -نابرابری‌ای که به حدی شدید است که باید همگی خاک بر سر بریزیم- بلکه درعوض به تعهد ناکافی‌مان برای سالم‌نماندن اشاره می‌کند.

با تمام این اوصاف، من فکر می‌کنم که بیشتر مُبلغان سلامتی نیت خیری دارند. آن‌ها از خطری که تولید می‌کنند آگاه نیستند. درمان‌هایشان می‌تواند واقعاً مؤثر باشد. مشکلاتی که به آن پی می‌برند معمولاً درست است، اما آن‌ها به مداوای کسانی می‌پردازند که مناسب درمانشان نیستند. زن سفیدپوست لاغراندامی که غذاهای تازۀ تجویزی مصرف می‌کند، به‌لحاظ جمعیت‌شناختی، جزو کسانی محسوب نمی‌شود که به‌خاطر رژیم‌های غذایی ناسالم مدرنِ بیش‌ازحد فرآوری‌شده دچار بی‌تابی‌ شده است‌. بانکداران شهر جزو کسانی نیستند که نیاز شدیدی به رهایی از استرس داشته باشند. کسانی که بیشترین نیاز را به آسایش و سلامتی دارند جزو کسانی‌اند که کمترین دسترسی را به آن دارند.

به دور از انصاف خواهد بود، اگر اشاره نکنم که تقریباً همۀ مبلغان سلامتی که، در طول نوشتن این مقاله، به آن‌ها مراجعه کردم از دست‌اندرکاران جمع‌آوری کمک‌های خیریه در طول این همه‌گیری بوده‌اند. هرچند ناگفته نماند که برایم راحت‌تر است که برای پرسنل و کادر درمانی دست بزنم تا اینکه بخواهم به‌نحو جدی به تغییراتی فکر کنم که باید در زندگی‌ام ایجاد کنم؛ سپس بتوانم با آن تغییرها در بازسازی‌ِِ رادیکالی شریک باشم که قرار است نحوۀ کارم و انسان‌ها را ارزیابی کند و پاداش دهد.

اینکه وقتمان را برای سلامتی صرف کنیم به آسایش‌های موقت خواهد انجامید و همچنین راهی خواهد بود برای اینکه لحظه‌ای از این جهان فارغ شویم. من می‌خواهم باور کنم که بهترین کاری که اکنون از دستم برمی‌آید این است که از خودم مراقبت کنم، هر روزم را به تمرین و مراقبه سپری کنم، غذاهای کامل بخورم و در یک وان خوش‌بو غوطه‌ور شوم. دلم می‌خواست می‌توانستم در یک کابینِ خودبسنده در جایی پرت و به‌دور از همه‌گیری منتظر بمانم و به بچه‌هایم بهترین غذاها را بدهم تا سالم و سلامت نگهشان دارم؛ دلم می‌خواست می‌توانستم تمرین ذهن‌آگاهی کنم و به احساساتم اجازه دهم که مانند ماهی در آب شناور شوند، ترس‌ها، عصبانیت‌ها و ناراحتی‌هایم را بپذیرم و دست آخر از آن‌ها رها شوم. اما حالا وقت آن است که همگی به خشمی شرافتمندانه چنگ بزنیم و بر ناراحتی غلبه کنیم و تلاش کنیم تا آن را به چیز دیگری تبدیل کنیم. در یک همه‌گیری ما همگی مستحق چیزی بهتر از سلامتی هستیم.


فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازه‌ترین حرف‌های دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و به‌روز انتخاب می‌شوند. مجلات و وب‌سایت‌هایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابع‌اند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفت‌وگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار می‌گیرند. گزیده‌ای از بهترین مطالب وب‌سایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پرونده‌های موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر می‌شوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمال‌کاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتی‌ها» و نظایر آن پرداخته‌ایم.

فصلنامۀ ترجمان در کتاب‌فروشی‌ها، دکه‌های روزنامه‌فروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان به‌صورت تک شماره به‌ فروش می‌رسد اما شما می‌توانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهره‌مندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب به‌عنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال می‌شود و در صورتی‌که فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید می‌توانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را سوفی مک‌بین نوشته است و در تاریخ ۱۷ ژوئن ۲۰۲۰ با عنوان «The dark side of the wellness industry» در وب‌سایت نیواستیتسمن منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ با عنوان «سلامتی کالایی لوکس است، با چند تمرین ساده به دست نمی‌آید» و ترجمۀ مهدی صادقی منتشر کرده است.
•• سوفی مک‌بین (Sophie McBain) مسئول بخش آمریکای شمالی در نیواستیتسمن است. او پیش از این دستیار سردبیر این مجله بوده است. مک‌بین عمدتاً دربارۀ سیاست و مسائل اجتماعی می‌نویسد.

[۱] wellness
[۲] Perfect Me
[۳] The Culture of Narcissism
[۴] McMindfulness: How Mindfulness Became the New Capitalist Spirituality

مرتبط

«عجیب»ها کیستند و چرا این‌قدر در دنیای هنر و ادبیات زیادند؟

«عجیب»ها کیستند و چرا این‌قدر در دنیای هنر و ادبیات زیادند؟

عجیب‌ها در همه جای دنیا دارند به هم شبیه‌تر می‌شوند

نوستالژی دیگر یک بیماری نیست

نوستالژی دیگر یک بیماری نیست

امروزه روان‌شناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است

پیش روان‌کاو مشهوری می‌رفتم که از من متنفر بود

پیش روان‌کاو مشهوری می‌رفتم که از من متنفر بود

آیا روان‌کاوان حق دارند هر طور که دلشان می‌خواهد دربارۀ مراجعانشان بنویسند؟

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0