بررسی کتاب «فوکو در عصر وحشت: مقالاتی دربارة زیستسیاست و دفاع از جامعه» ویراستۀ مورتون و بایگریو
نویسندگانِ کتابِ فوکو در عصر وحشت اعتقاد دارند اندیشۀ فوکو در اواخر عمر وی دستخوش چرخشی رادیکال شد؛ شاهد این مدعا درسگفتارهایی هستند با عنوان باید از جامعه دفاع کرد، که رویکرد دلوز و گاتاری در باب جنگ را به چالش میکشد و شاهدی است بر تغییر نقطۀ ثقل تحلیلی فوکو از مفهوم نظم به زیستسیاست.
8 دقیقه
جِنِریشن آنلاین — مقدمه نشان میدهد که کتاب دو هدف عمده را دنبال میکند: پرداختن به مدعای مایکل هارت و آنتونیو نگری که طبق آن تحلیلهای میشل فوکو از قدرت باید با مفهوم جامعهٔ کنترلی ژیل دلوز و فلیکس گاتاری بهروز شود؛ و دیگری زیر سؤالبردن خوانش جودیت باتلر از شرح فوکو برهمزیستی حکومت و قدرت.
رید در بخش «جنگ، مراقبت و زیستسیاست» توضیح میدهد که چگونه مسئلهٔ جنگ «پارادوکس و بحران مدرنیتهٔ سیاسی» است. همانطور که رید بهخوبی بیان میکند مسئلۀ جنگ لحظهٔ راهبردیِ ساختن سیاست است. این اشارهای مفید و بینشی شفاف دربارهٔ این مشکل است. رید پس از شرح مفهوم جنگ از نگاه فوکو در کتاب مراقبت و مجازات۱، به معرفی درسگفتارهای او در کتاب باید از جامعه دفاع کرد۲ میپردازد و جالب اینجا است که با این مقدمه آغاز میکند که در این کتاب فوکو پروژهٔ احیای دانشهای منقاد۳ بهمثابۀ شیوههای مقاومت در برابر گفتمان قدرت را نقد میکند، پروژهای که خود بانی آن بوده است. این موضوع از این جهت جالب است که برای خوانندگان فوکو چندان آشکار نیست.
طبق آنچه رید میگوید، فوکو این بحث را برخوردی جدلی با معاصرانش (بهویژه دلوز و گاتاری) میداند، کسانی که وجود جنگ را شرطی برای امکان مقاومت میدانند. رید مشتاق است نشان دهد که مداخلۀ فوکو در جهت مسئلهسازیای است که بار دیگر پارادایم جنگ را – بهعنوان نحوۀ وجود سیاسی و تاریخی قدرت – در حوزهٔ گفتمانی مناسب خودش قرار میدهد. با این وجود به نظر میرسد این دانشهای منقاد بار دیگر از راهی دیگر وارد معرکه میشوند. در واقع فوکو فکر میکند این دانشها با حقیقت در ستیزه هستند. اما این نحوۀ هستیِ قدرت هرگز چنین تعریف نشده است. رید بدون اینکه توضیح دهد چارچوب انتولوژیک چگونه به آثار فوکو مربوط میشود، آن را رد میکند. برنامهٔ معرفتشناختی یا روششناختیِ درسگفتارها در نظر رید مهم بوده است؛ با این حال اهمیت زبان در هستی بدون هیچ توضیحی کنار گذاشته شده است. رید با اشارهای گذرا به وجوه اشتراک فوکو و فرانتس فانون و معرفی فوکو بهعنوان متفکری پسااستعماری، فراخوان فوکو مبنی بر جداکردن دانشها و نیروهای مقاوم از گفتمان غالب را بهمثابۀ اشارتی هشداردهنده و تحذیری۴ تفسیر میکند. با این وجود این تفسیر تنها در صورتی ممکن است که شخص بخواهد سطح هستیشناسی را کنار بگذارد، زیرا اگر، در تقابل با تفسیر رید، هستیشناسی را جوهر این گفتمان بدانیم، آنچه رید اشارتی هشداردهنده تلقی میکند مسلماً به انقلابیترین میراث فوکو تبدیل خواهد شد.
بحث هوئن در فصل «حاکمیت، زیستسیاست و کاربرد ادبیات» دو بخشی و خودمتناقض است. از یک سو او معتقد است به دلیل پیشرفتهای پیشگامانهای که از دولت بوش آغاز شد، حاکمیت بار دیگر به دولتملت بازگردانده شده است. مورد خلیج گوانتانامو نمونهای از طرز کار زیستسیاست در یک چارچوب قانونی حکومتی است و هوئن از این مشاهدۀ سؤالبرانگیز به مدعایی غیرِ شهودی میرسد که طبق آن جنگ علیه تروریسم جنگی علیه نژادها نیست؛ یعنی جنگهایی که در آن نظامیان غیرِ قانونی شرایط شهروندی سیاسی را بازتعیین میکنند. از نظر هوئن، بازداشتهای نامعین بهنوعی «تطویل قدرت احیای شدهٔ حکومت» است. اگرچه در این مدعا فرض بر این است که بحث فوکو دربارۀ جنگ نژادها بهنحوی مبتنی بر مقدمۀ وجود حقوق سیاسی برای افراد است، اما در واقع چنین نبوده است. از این گذشته تودۀ نامحدود جمعیتی که بهعنوان نژادهای مختلف صفآرایی کردهاند، درست به اندازهٔ بربرها یا بیگانگان، همان پیشرفتهایی را به دست آوردهاند که هوئن از آنها برای اثبات مدعیات مقابل استفاده میکند. هوئن میخواهد مقاومت را بهمثابۀ عملی خودنیروزا۵ از طریق اصل «امتناع از آنچه هستیم۶» در آثار ادبی فهم کند؛ امری که گیجکننده و عجیب است و در واقع ضمیمهای بیربط به بحثی است که راه به جایی نبرده است.
مارکز در «زیستسیاست و زیستشناسی» در پی ارائۀ تفسیری بدیع از برخی مباحث فوکو است، مباحثی مانند تبارشناسیِ علاقهٔ فوکو به زیستشناسی و تلقیاش از آن درکتاب منطق نظامهای زنده۷ و اینکه چگونه بهدنبالِ دورۀ تاریخیای که فوکو در درسگفتار باید از جامعه دفاع کرد آن را توصیف میکند اصلاح نژاد توسعه پیداکرده است. این بحثی راهگشا در مورد زیستسیاست است، بهخصوص این پیشنهاد که اصلاح نژاد هرگز نمیتواند چارچوبی برای زیستسیاست عملی را توسعه دهد، به طوری که اخیراً بیشتر مسئولیتپذیری را بر عهدهی فرد و تکنیکهای آن در کمال نفس گذاشته است. در فصلی که هانسون در مورد «زیستسیاست، نژادپرستی زیستشناسانه و اصلاح نژاد» مینویسد، با بحثی جذاب در مورد مجادلاتی مواجه میشویم که در بریتانیای پس از جنگ دربارۀ اصلاح نژاد و عواقب آن در سطح طبقاتی در گرفته بود. هانسون به طریقی مجابکننده و مؤثر، فهم فوکو از وحدت زیستشناختی را بهمنزلۀ نوعی بهسازی در جنگ نژادها بهکار میبندد. در مقالات هانسون و مارکز است که میتوانیم ادامۀ پروژه فوکو را هم در تبارشناسی تاریخی و هم تحلیل گفتمان ببینیم.
مکِی در فصلی با عنوان نامناسب «باید از جامعه دفاع کرد و ایدۀ نژاد» تلاش میکند با داد و قال در مورد نژادپرستی و تبعیض جنسی – که شامل مجموعه وسیعی از نمونهها در تاریخ، ادبیات و حکایات شخصی میگردد – بحث را به امور واقعی بازگرداند. متن چیزی بیش از برداشت خود نویسنده در این طیف از موضوعات به ما نمیگوید و سبک ژورنالیستی دارد، اما در عین حال تفسیری جذاب و تلاشی گیرا است که نشان میدهد برخی از لوازم قدرت که در تبارشناسیهای تاریخی فوکو توصیف شده است، در زمانهٔ ما نیز صادق است.
در «حکومت و ویرانههای دموکراسی» هارتلی بهنحو مفیدی از مواجههٔ فوکو با هارت و نِگری و باتلِر، برای برگماشتن دوبارهٔ پروژهای سیاسی در باب مقاومت استفاده میکند. بر خلاف هوئن، او قادر است ارتباط مستقیم مفهوم زیستسیاست را با پارادایمهای جنگ معاصر ببیند. مداخلهٔ مبمبه۸ در مبحث «سیاست مرگ۹»، با روحیهای مشابه، تحلیل فوکو را به جلو سوق داد، این تحلیل به بررسی این میپردازد که چگونه پارادایم مرگ حدودوثغور غیر ضروریبودن زندگی انسان را در زیستسیاست معاصر با تأکید بر خودکشی نشان میدهد.
بهطور کلی کتاب مجموعهای است جالب و غیرِ متعارف از تفسیرها بر درسگفتار فوکو؛ باید از جامعه دفاع کرد، اگرچه برخی از این نوشتهها چیزی بیش از تفسیر و تأویل هستند. پیشفرضهای دشواری که مبنای بیشتر نوشتهها هستند، این است که مجموعه درسگفتار مذکور نشاندهندهٔ چرخشی رادیکال یا وقفهای معرفتشناختی در مجموعهآثار فوکو است که تحلیلهای او را از نظم به سوی زیستسیاست حرکت داد. نویسندگان این مقالات کوشیدهاند نشان دهند که این پارادایمها را نمیتوان با هم وفق داد، اما مقالاتشان دقیقاً خلاف این مدعا را نشان میدهد. علاوهبراین، الزام ارتباط درسگفتارها با تفکر سیاسیِ معاصر تنها با بیمیلی رعایت و حفظ شده است. این تفسیر ما را به بینشهایی مهم در باب شکلگیری و تکوین سیاست جهانی پس از یازده سپتامبر مجهز نمیکند؛ و هنگامی که تلاش میکند چنین کند، مؤثر نمیافتد. بهتر است این نوشتهها را بهمثابۀ مجموعهای از تفسیرها بر تبارشناسی فوکو از نژادپرستی قلمداد کنیم تا مقالاتی در باب عصر ترور. از آنجا که ما هنوز هم بهطور کامل درگیر تجربه و پارادایم این جنگ هستیم، تمایل عمده در جهت تجسم بخشیدن به آن بهمثابۀ یک جدایی رادیکال از گذشته (پارادایمها، گفتمانها و کنشها) است و عجیب اینکه در جهت عکسِ هستیشناسی تاریخیِ فوکو از زمان حال حرکت میکند، یعنی حرکت به سمت تحلیلی حال محور۱۰ از گذشته.
اطلاعات کتابشناختی:
مورتون، استفان و استفان بایگریو، فوکو در عصر وحشت: مقالاتی دربارهٔ زیستسیاست و دفاع از جامعه، پالگریو، لندن، ۲۰۰۸
Morton, Stephen, and Stephen Bygrave, eds. Foucault in an Age of Terror. Palgrave Macmillan, 2008
پینوشتها:
[۱] Discipline and Punish
[۲] Society must be defended
[۳] subjugated knowledges
[۴] cautionary note
[۵] Self-potentiating
[۶] Refusal of what we are
[۷] The logic of living systems
[۸] Mbembe
[۹] Necropolitics
[۱۰] Presentialist