آیا تنظیم ژن میتواند مسائلِ اجتماعی لاینحلی مثل فقر و جنایت را درمان کند؟
در سال ۲۰۰۴، پژوهشی جنجالی منتشر شد که ادعا میکرد الگوهای تربیتیِ والدین، در ژنتیک بچهها تأثیر میگذارد. و شگفتانگیزتر آنکه این تأثیر ممکن است از طریق وراثت به نسلهای بعدی هم منتقل شود. این تحقیقات که به اپیژنتیک موسوم شد، خیلی زود بین دانشمندان علوم اجتماعی محبوبیت پیدا کرد. آنها ادعا میکردند شاید بتوان با تحقیقات ژنتیکی به یافتههای تازهای دربارۀ مسائل اجتماعی رسید. اما این ادعا به سادگی اثباتپذیر نبود.
برایان باوتوِل و جِی.سی. بارنز، نوتیلوس — دانشمندان علوماجتماعی در چند سال گذشته راجعبه موضوعی خاص در بیولوژی مولکولی، یعنی تنظیم ژن، سروصدای زیادی راه انداختهاند. هرازگاهی این جاروجنجال بالا میگرفت؛ اما اخیراً بهخاطر مطلبی که در نشریۀ نیویورکر به چاپ رسید و بهطرز گستردهای منتشر شد، بهسرعت به یکی از موضوعات اصلی در بحثهای عمومی تبدیل شد. مقالاتی که راجعبه این موضوع نوشته میشوند تقریباً همیشه جذاب هستند: آنها دائماً این تصور را ایجاد میکنند که این حوزۀ خاص در علم بیولوژی تمامقد ایستاده است که پرده از رازهای بزرگ «توسعۀ انسانی» بردارد. این برداشت ممکن است در رشتههایی نظیر پزشکی و دیگر رشتههای مرتبط با آن مناسب به نظر برسد؛ اما بااینحال تعدادی از علاقهمندان هم علناً راجعبه قابلیت آن در توضیح بیماریهای اجتماعی طولانیمدت گمانهزنی میکنند، بیماریهایی نظیر فقر، جنایت و چاقی. مشکل اینجاست که متخصصان علم ژنتیک اتفاقنظر ندارند که آیا این علم میتواند برای بیماریهای اجتماعی توضیحی بیابد یا نه.
این شور و هیجانِ دانشمندان علوماجتماعی دربارۀ چیزی است که میتوانیم بهاختصار آن را اپیژنتیک فرانسلی۱ بنامیم. برای فهمیدن اینکه چرا دانشمندان علوماجتماعی عاشق این بحث شدهاند، ابتدا باید به ژنتیک پایه توجه کنیم. برای توضیح و فهم اینکه ژنوم چیست، استعارههای زیادی وجود دارند: همۀ این استعارهها بر این واقعیت صحه میگذارند که ژنْ حاوی اطلاعاتی برای ساخت و راهاندازی یک نظام بیولوژی نظیر بدن انسان است.
از همان لحظهای که اسپرم موفق میشود واردِ تخمک شود، ژنها (یعنی بخشهایی از دیاناِیِ ما که اساساً پروتئین تولید میکنند) مشغولِ پیونددادن و محکمبستنِ اجزای لازم و ضروری به یکدیگر هستند تا بدین طریق امکان حیات را ممکن سازند. این موضوع نیازمند هماهنگی و نظمی کامل و بینقص است. حتی باوجوداینکه تمام سلولهای بدن شما (منهای گلبولهای قرمز خون) رمز ژنتیکی شما را بهصورت تماموکمال حمل میکنند، هر ژنی یکباره در تمام بدن «روشن» نمیشود. مارک تاشنه، صاحب کرسیِ لودویک در رشتۀ بیولوژی مولکولی در مرکز سرطان «مموریال اسلونکترینگ» در نیویورک است. او در این باره چنین توضیح میدهد:
«رشد و نمو موجود زنده در تخمکی بارورشده، در وهلۀ نخست، از طریق فعالیتِ پروتئینهای تنظیمکنندهای صورت میپذیرد که به آنها فاکتور رونویسی۲ میگویند. این پروتئینها در پیچوتابهای متوالی و در ترکیبشدنها، به برخی توالیهای خاص دی.ان.ای، موسومبه توالیهای ساماندهنده همسو۳، پیوند میخورند که با ژنهای خاص مرتبط هستند. این پروتئینها، رونویسی را به «آر.ان.ایِ پیامرسانِ»۴ آن ژنها ترغیب (فعال) یا منع (سرکوب) میکنند».
این فاکتورهای رونویسی که تاشنه به آنها اشاره میکند، تا حد زیادی مراقب هستند که ژنها بهدرستی بیان شوند. بیان ژن که بهصورت ناهماهنگ و همزمان صورت میگیرد، ممکن است شبیه این باشد که سعی کنیم این مقاله را با زدن تمام حروفِ (یا ژن) روی صفحهکلید، آنهم در آنِ واحد، بنویسم؛ یک کلمۀ (یا پروتئین) ناخوانا ممکن است نتیجهاش سالاد باشد. تایپکردن حروف در نوعی توالیِ هماهنگ، همچنانکه راجعبه بیانِ هماهنگِ ژن هم صدق میکند، این امکان را میدهد که کلمات، جملات و پاراگرافهای بامعنا (پروتئینها) ساخته شوند.
حالا این چه ربطی ممکن است به علوماجتماعی داشته باشد؟ در سال ۲۰۰۴ پژوهشی برجسته انجام شد که در نشریۀ نِیچر نوروساینس به چاپ رسید. درواقع همین پژوهش بود که گفتوگوهای مربوط به اپیژنتیکِ فرا نسلی را آغاز کرد و به همین خاطر نقطۀ عطف محسوب میشود و باید به آن توجه کرد. مؤلفان این پژوهش به تحلیل این مسئله پرداختند که آیا روشهای مختلف تربیت و پرورش ممکن است بر واکنشهای استرسی در فرزندان تأثیر داشته باشد یا خیر. یافتهها نشان میداد که روشهای مختلف تربیت و پرورش از سوی مادران شرکتکننده در این پژوهش، از طریق دستکاری مستقیم بیانِ ژنی بچهها بر نحوۀ رشدشان تأثیرگذار است. بگذارید ماجرا را درست بفهمیم: تجربیات ما، ازقبیل اینکه چطور والدینمان با ما برخورد میکنند، ممکن است نحوۀ بیانشدنِ ژنهای ما را تغییر دهد، بدینترتیب این تجربیات بر رشد فیزیولوژیکی و روانی ما تأثیر میگذارند. ولی دلالتِ مهمترِ پژوهش مذکور این بود که این «نشانگرهای» اپیژنتیک در ژنوم ممکن است به نسلهای آینده انتقال یابند (و بر این اساس به آن نام «فرا نسلی» را اطلاق میکنند).
بسیاری از دانشمندانِ علوماجتماعی با این تصور که چنین یافتههایی نشاندهندۀ غلبۀ «امراجتماعی» بر «امر بیولوژیکی» است، احساسِ بر حق بودن کردند. اما ماهیتِ واقعی اینچنین یافتههایی باید القاکنندۀ نوعی احتیاط و هشدار باشد. استیون پینکر استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد، کتاب شاهکار و استادانهای دارد با عنوان لوح سفید۵ که در سال ۲۰۰۲ به چاپ رسیده است. در مؤخرهای که امسال بر این کتاب نوشته است، به ما یادآوری میکند که چرا ما نباید، با بیمبالاتی، خود را یکباره به میان جاروجنجالِ اپیژنتیکِ فرانسلی بیندازیم:
«بزرگشدنِ حباب اپیژنتیک بهخاطر مجموعهای از یافتههایی است که حقیقتاً حیرتانگیز است؛ یعنی اینکه برخی نشانگرهای اپیژنتیک که در نتیجۀ سیگنالهای محیطی (عموماً عوامل استرسزایی نظیر گرسنگی یا بیتوجهیِ مادر) به رشتههای دی.ان.ای متصل شدهاند، میتواند از مادر به فرزند منتقل شود. این تأثیرات بیننسلی بر بیانِ ژنْ گاهی اوقات اشتباهاً لامارکی خوانده میشود؛ اما این تأثیرات لامارکی نیست، چون توالی دی.ان.ای را تغییر نمیدهد. این تأثیرات بیننسلی بعد از یکیدو نسل وارونه و دگرگون میشوند. خود این تأثیرات هم تحتکنترل ژنها هستند و شاید نمایانگر نوعی سازگاری داروینیاند. موجودات زنده با سازگاری داروینی، فرزندان خود را برای شرایط استرسزایی آماده میکنندکه بهاندازۀ یک نسل پایدار میمانند. (همچنین امکان دارد که این تأثیرات صرفاً شکلی از آسیبی موقتی باشند.) وانگهی، اکثر تأثیراتِ اپیژنتیکِ فرانسلی در جوندگان به اثبات رسیده است، موجوداتی که هرچند ماه یکبار زادولد میکنند. برآوردهای مربوط به انسانهایی با عمر طولانی در اکثر موارد و نمونهها یا فرضی و حدسی هستند یا برپایۀ نمونههای جزئی و نامطمئن. بیولوژیستها رفتهرفته دارند خشم خود را بهخاطر استفاده از اپیژنتیک ابراز میکنند. جرج دیوی اسمیت (۲۰۱۱)، که خودْ اپیدمیولوژیست۶ است، دلیل بروز این خشم را این چنین توضیح میدهد که اپیژنتیک اکنون تبدیل شده است به «پاسخی رایج و دمدستی به هر سؤالی که پاسخش را نمیدانید.» نوشتههای دیگر نیز مواردی را ذکر کردهاند که منجر به خالیشدن بادِ حباب اپیژنتیک میشوند۷.
درست است، متقاعدکنندهترین مدرک و گواه برای اثبات اپیژنتیک فرانسلی در جوندگان موجود است نه انسانها. ما همه طرفدارِ تحقیقات جانوری هستیم؛ اما همانطور که پینکر هم بدان اشاره کرد، ممکن است نقاط قوت آن (یعنی چرخههای سریع زادولد که امکان مطالعۀ چندین نسل را در محدودۀ زمانی کوتاهی فراهم میکند) همچنین از قابلیت کاربرد آن برای انسان در این مورد خاص بکاهد. علاوهبراین، دانشمندان میتوانند، بهطور تصادفی، نوزاد جوندهای را در معرض راهبردهای گوناگونِ فرزندپروری/تربیت قرار دهند و این جریان را کنترل کنند. اما انجام این کار با نوزاد انسان هرگز موردقبول کمیتۀ اخلاق دانشگاهها واقع نخواهد شد.
وقتی که نمیتوانید آزمایش و تجربه کنید، باید بسیار مراقب چیزی باشید که به آن «خلطکردن» میگویند. «خلطکردنِ» مشکلاتِ خطرناک ممکن است باعث شود چیزی طوری به نظر برسد که انگار باعث بروز چیز دیگری شده است؛ درحالیکه در واقعیت نشده است. تحقیقات اپیژنتیک، همانند تمام حوزههای علمی، باید با دقت از خود در مقابل «خلطکردن» محافظت کند. آزمایشها بهخوبی از پس این مشکل برمیآیند. هرچند مطالعات ارتباطی روی انسانها، بسیار بیشتر از سایر حوزهها نسبتبه این مسئله آسیبپذیر است.
هنگام کار روی این مقاله، پینکر نکتۀ کلیدی دیگری را به ما گوشزد کرد. هنگامی که دانشمندان اجتماعی میگویند «محیط»، منظورشان چیزی بسیار متفاوتتر از آن چیزی است که بیولوژیستها به آن میگویند «محیط». از منظر نسلشناسان، محیط هرآن چیزی است که دی.ان.ای نیست (در اصل، محیط سلولی دی.ان.ای). اما از منظر دانشمندان علوماجتماعی، محیط شامل همه چیز میشود: از روشی که والدینتان شما را بارآوردهاند گرفته تا شرایط سیاسی بینالمللی. محیط سلولی ممکن است به فهم تنظیم محیطیِ بیانِ ژن مرتبط باشد؛ اما این مسئله الزاماً بدین معنا نیست که محیطهای اجتماعی (نظیر محلهها) تأثیری مشابه دارند. برای تجزیهتحلیلِ امکان تأثیر محیط اجتماعی، به زمان و تحقیقات بیشتری نیاز است.
دو استاد برجستۀ دانشگاه دوک، تری موفیت، روانشناس بالینی و اَمبر بِکلی، متخصص جرمشناسی میگویند: «بسیاری از همکاران متخصص ما در تحقیقات اپیژنتیک، از واکنش پرحرارت، چشمبسته و غیرنقادانۀ دانشمندان علوماجتماعی به کار آنها، عمیقاً احساس خجالت و شرمساری میکنند.» «در جولای ۲۰۱۴ کارگاهی با موضوع پیامدهای اجتماعی و رفتاری اپیژنتیک در شهر واشنگتن.دی.سی برگزار شد. یکی از شرکتکنندگان آن کارگاه، که بیولوژیست بود، بهصورت بریدهبریده میگفت: حتی فکرکردن به این موضوع، بیولوژیستهایی را که آنجا بودند ترسانده بود… ما برای انجام این کار واقعاً هنوز بهاندازۀ کافی از بیولوژی پایه سر درنمیآوریم.» (برای دیدن هشدارهای بیشتری از متخصصین راجع به اپیژنتیک به اینجا مراجعه کنید.)
ما شاهد یورشِ پرجاروجنجال اپیژنتیک به حوزۀ خودمان یعنی جرمشناسی و عدالت کیفری بودهایم. اخیراً ما با محققان برترین نشریۀ جرمشناسی به مناظره نشستیم، محققانی که قبلاً چنین استدلال میکردند که ما باید تحقیقات ژنتیک رفتاریِ پایه را تا حد زیادی کنار بگذاریم؛ چراکه اپیژنتیک ما را بر آن میداشت که «راجع به بیولوژی» و همچنین چگونگی تأثیر ژنها بر رفتار «تجدیدنظر کنیم». هنگامی که راجعبه مناظرهمان تأمل میکردیم، دریافتیم که این موضوعِ بسیار مسخره و طنزآمیزی است که جرمشناسی، رشتهای که تاکنون همواره به بحثکردن راجعبه تأثیرات ژنتیکی بر رفتارْ بیمیل بوده است، یکباره بدون هیچ توضیحی متحمل نوعی دگردیسی شده باشد. حالا، اپیژنتیک مظهر راهِ روشن روبهجلو است.
بهطور قطع، در وارسی دقیقتر، پیدایش این شوروشوقِ نوظهور چیزی عجیب و غیرقابلفهم نیست. همانطور که بدان اشاره کردیم، ماجرا در این امید نهفته است که اپیژنتیک منادی پیروزی «محیط» بر «بیولوژیک/ژنتیک» است. اگرچه، فراموش نکنید که اپیژنتیک راهی برای پریدن از روی دیوارِ اصول بنیادی تکامل نیست و همچنین بههیچوجه اجازه نمیدهد که هرکسی هرطور که خواست، بینشهای پربار و گرانبهای ژنتیکِ کمّی و همچنین تحقیقات وراثت را نادیده بگیرد. این مطالعات نشان دادهاند که تأثیرات ژنتیکی بر کارهایی که از انسان بروز میکند، ردخور ندارد. هرچیزی هم که راجع به اپیژنتیک فرانسلی بفهمیم، تغییری در این مسئله ایجاد نخواهد کرد.
پینوشتها:
• این مطلب را برایان باوتوِل و جِی.سی. بارنز نوشتهاند و در تاریخ ۱۷ می ۲۰۱۶ با عنوان «Epigenetics Has Become Dangerously Fashionable» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «محبوبیتِ ناروای ژنتیک در علوم اجتماعی» و با ترجمۀ سعید محمدی منتشر کرده است.
•• برایان باوتوِل (Brian Boutwell) دانشیار رشتۀ جرمشناسی و عدالت کیفری در دانشگاه سنت لوئیس است. او همچنین در این دانشگاه در دپارتمان اپیدمولوژی صاحب کرسی است.
••• جِی.سی. بارنز (J.C. Barnes) دانشیار دانشکدۀ عدالت کیفری در دانشگاه سینسیناتی است.
[۱] Transgenerational epigenetic
[۲] transcription factors: فاکتور رونویسی ژنتیکی یا عامل رونویسی ژنتیکی مجموعهای از پروتئینهای مختلف است که با اتصال به راهانداز ژن و فعالکردن رونویسی (ژنتیک) در سلولها باعث فعالشدن ژنها، ساختهشدن آر.ان.ای از دی.ان.ای و سنتز پروتئینهای دیگر میشوند [ویکی پدیا].
[۳] cis- regulatory sequences: ساماندهندهٔ همسو به بخشی از دی.ان.ای یا آر.ان.ای گفته میشود که کارش تنظیم بیان ژنی است که بر روی همان مولکول دی.ان.ای جای دارد [ویکی پدیا].
[۴] mRNA: ‘آر.ان.ای پیامرسان (mRNA) گروهی مهم از آر.ان.ایها هستند که برنامهٔ ژنتیکی را برای تولید محصولی پروتئینی، رمز میکند. mRNA، از یک الگوی دی.ان.ای رونویسی میشود و اطلاعات کدینگ را به مکانهای سنتز پروتئی،ن یعنی ریبوزومها، حمل میکند [ویکی پدیا].
[۵] The Blank Slate
[۶] Epidemiologist: همهگیرشناسی یا اِپیدمیولوژی، مطالعهٔ نحوهٔ انتشار بیماریها و عوامل بیمایزا، توزیع بیماریها در زمانها، مکانها، نژادها یا فرهنگهای خاص یا هر عاملی است که به سلامت مربوط باشد. این اصطلاح ابتدا بهمفهوم «علم بررسی همهگیری بیماریهای عفونی» به کار برده شد؛ ولی امروزه با پیشرفت تمام علوم و ازجمله علم پزشکی و کنترل بسیاری از همهگیریها و تحولات اپیدمیولوژیک علل بیماریها (تغییر علل اصلی مرگومیر از بیماریهای واگیر به بیماریهای مزمن( دامنهٔ آن وسعت بیشتری پیدا کرده است، بهمفهوم «علم بررسی انتشار و علل بیماریها تلقی میگردد [ویکی پدیا].
[۷] Coyne, 2015; Heard & Martienssen, 2014; Juengst, Fishman, McGowan, & Settersten, 2014; Moffitt & Beckley, 2015; and Haig, 2007
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
کتابی جدید، تاریخ ایدۀ خودآفرینی را در کنار تغییرات مذهبی بررسی میکند
نظریۀ «انفجار هوش» بر مبنای درک نادرستی از هوش به وجود آمده است