ما اغلب برای خواندهشدن خاطره نمینویسیم. حتی اگر کسی دزدکی سروقت خاطراتمان برود، ناراحت میشویم. حالا فرض کنید کسی دفترچۀ ما را بردارد و آن را در فروشگاهی اینترنتی به حراج بگذارد. دیوانه میشویم. سالی مکنامارا کسی است که تابهحال هشتهزار دفترچۀ خاطرات از فروشگاههای اینترنتی و سمساریها خریده و خوانده است. او میگوید «مردهها مثل ما غیرت خاصی روی خاطراتشان ندارند». خواندن خاطرات آدمهای غریبه چه چیزی دربارۀ زندگی افراد معمولی به مکنامارا آموخت؟
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است که پیش از این با عنوانِ «شکارچی خاطرات: زندگی آدمهای معمولی چه هیجانی میتواند داشته باشد؟» منتشر شده است. نوشتار این نسخۀ صوتی را اینجا بخوانید.
در ۳۵ سال گذشته، مکنامارا بیش از هشتهزار دفتر خاطرات افراد غریبه را خوانده است. بچه که بود، مادرش او را برای «پیداکردن زبالههای بازیافتی» همراه خود میبرد؛ یک روز تکهکاغذی قدیمی و دستنویس را در میان زبالهها دید. بلافاصله، توجهش جلب شد. وقتی سیزدهساله بود، پدرش خودکشی کرد و یک صندوق پر از کاغذ بر جای گذاشت که همه گم شدند. میگوید: «دلم نمیخواست این اتفاق برای کس دیگری بیفتد و به همین خاطر شروع کردم به جمعکردن خاطرات و نامههای مردم. عاشق مردمی میشوم که هرگز آنها را ندیدهام».
فایل صوتی نوشتار «شکارچی خاطرات: زندگی آدمهای معمولی چه هیجانی میتواند داشته باشد؟» را گوش کنید.
لش نوعی حس جسورانه و خلاقه داشت که به او میگفت دیگر کار از کار گذشته است
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
برای ما مهم است که محتوای ترجمان، همچون ده سال گذشته، رایگان بماند و در اختیار عموم باشد. اما این هدف بدونِ حمایت شما ممکن نیست. هر کمک کوچک نقشی بزرگ در این مسیر دارد. به جمع حامیان ترجمان بپیوندید.