در قرن نوزدهم پزشکان راه درمان بسیاری از بیماریهای روحی و جسمی را بیرونرفتن از محیط شلوغ و پردودِ شهرها میدانستند. راه درمان افسردگی یا اضطراب این بود که چندماهی را در آسایشگاهی روستایی در میان درختان و کوهها سپری کنید. اما در قرن بیستم قرصها اختراع شدند و وعده دادند که همهچیز را حل خواهند کرد. ولی نیاز انسانها به زندگی در طبیعت با هیچ قرصی برطرف نمیشود.
آنچه در این نوبت گوش میکنید نسخهٔ صوتی نوشتاری است از مایکل هریس که پیش از این با عنوانِ «فوایدِ گریختن از جامعه»، منتشر شده است. نوشتار این نسخه صوتی را در اینجا بخوانید.
۱۴ آوریل ۱۹۳۴، ریچارد برد به پیادهروی روزانهاش رفت. هوا در دمای معمولش بود: منفی پنجاه درجۀ سانتیگراد. برن داشت به آرامی میان تودۀ انباشتهشدۀ برفها قدم برمیداشت و مسیر همیشگی خود را طی میکرد، ناگاه ایستاد و گوش فرا داد: هیچ صدایی نبود. او که کمی جا خورده بود، به سکوتِ عمیق و قدرتمندی که در آن گام نهاده بود گوشِ جان سپرد. تا شعاع چندین مایلی، تنها نشانههای حیات متعلق به چند میکروب سمج بود که به پناهگاههای یخی چسبیده بودند. ساعت تازه چهارِ بعدازظهر بود، اما زمین در گرگومیش همیشگیاش به خود میلرزید. حرکتی چند در افقِ یخبسته وجود داشت (واقعاً وجود داشت؟)، نوعی شکاف در آسمان کبود قطبی. و ناگهان، به طور عجیبی دنیای ریچارد برد شروع کرد به گسترش یافتن.
فایل صوتی نوشتار «فوایدِ گریختن از جامعه» را گوش کنید.
.shenotoIframe3
لش نوعی حس جسورانه و خلاقه داشت که به او میگفت دیگر کار از کار گذشته است
تدریس کامو در میانۀ ترس از «کار بیهوده و مأیوسکننده»
برای ما مهم است که محتوای ترجمان، همچون ده سال گذشته، رایگان بماند و در اختیار عموم باشد. اما این هدف بدونِ حمایت شما ممکن نیست. هر کمک کوچک نقشی بزرگ در این مسیر دارد. به جمع حامیان ترجمان بپیوندید.