مصاحبۀ برَد اِوانز با گایاتری چاکراورتی اِسپیواک
وقتی گروههای مسلط دستهای از مردم را «پست» میشمارند، تلاش میکنند که ثابت کنند این مردم نمیتوانند معقول و منطقی فکر کنند. بدینطریق فرادستان با گرفتن قوۀ فکر از فرودستان، موقعیتِ سرکوب را نهادینه میکنند. گایاتری اسپیواک، متفکر پرآوازۀ هندی، میگوید این شیوهای از خشونتِ فکری است که باید با آن مبارزه کرد، مبارزهای که او سالهاست در دفاع از اقشار محروم هند، چین و آفریقا خود را در آن درگیر کرده است.
نیویورکتایمز — برَد اِوانز: شما در سراسر اثر خود دربارۀ شرایط پیش روی اقشار محروم جهان، بهویژه مناطقی مانند چین، هند و آفریقا نوشتهاید. چگونه میتوانیم از فلسفه برای درک بهتر انواع متفاوتی از فوران خشونت استفاده کنیم که درنتیجۀ دشواریهای حاشیهنشینی ایجاد شدهاند؟
گایاتری چاکراورتی اِسپیواک: با آنکه خشونت غیرقابل تشخیص و شناسایی نیست، اما پرسشهای دشواری را پیش میکشد. من آدمی صلحطلب هستم و به قدرت عدمِخشونت باوری جدی دارم. بااینحال، نمیتوانیم حق افراد برای مقاومت در برابر خشونت را (که در برخی موارد خود نیز خشونتآمیز است) نادیده بگیریم. موقعیت افراد گاهی چنان تحملناپذیر میشود که اصول اخلاقی دیگر واجد معنا نیستند. در اینجا میان چشمپوشی از چنین واکنشی و تلاش برای درک اینکه چرا توسل به خشونت گریزناپذیر میشود، اختلاف نظر وجود دارد.
زمانی که برخی انسانها را مادون بشر ارزشگذاری میکنند، خشونت بهعنوان تنها راهحل ظهور مییابد. وقتی گروهی از افراد توسط گروهی دیگر پست تلقی میشوند، برداشت آنها این است که گروه پست قادر به تفکر به شیوه «معقول» نیست. باید به یاد داشته باشیم که این نوعی خشونت فکری است و در آن، حقوق گروه سرکوبشده برای کار یدی لزوماً نفی نمیشود. درواقع گروه سرکوبشده اغلب بهسوی انجام کارهای جسمانی در جامعه سوق داده میشود. ازاینرو، مسئله این نیست که از فعالیت چنین افرادی ممانعت به عمل میآید، بلکه نوعی فعالیت خاص، نامعقول و وحشیانه به آنها تحمیل میشود. و همین قدرت ملازم با فعالیت جسمانی است که درنهایت سرکوبگران را به هراس میافکند. از سوی دیگر سرکوبشدگان نیز تنها با یک امکان برای هویت خویش روبرو هستند که خود امری خشونتآمیز است. این روند به سیاست سرکوبشدگان بدل میشود و قوای فکری آنها را به خود معطوف میسازد.
این نکته ما را بهصورت مستقیم به موضوع خشونت «معقول» در برابر خشونت «نامعقول» هدایت میکند. هنگام مواجهه با خشونتی که «نامعقول» محسوب میشود، گروههای غالب واکنشهای خشونتآمیز را شرورانه تفسیر میکنند و میگویند «بله! این آدمها همینطور هستند» و نهتنها ارزش بشری کمتری دارند، بلکه ذاتاً شرور و جنایتکارند. آنها دینی دارند که باعث تمایل به قتل و کشتار میشود.
درعینحال، خشونت دولتی که توسط بسیاری «معقول» تلقی میشود، رویهمرفته بسیار هراسناکتر است. در چنین خشونتی استدلال میشود که اگر فردی نوع خاصی از لباس را پوشیده یا به زمینه خاصی تعلق داشته باشد، میتوان او را قانوناً به قتل رساند. چنین خشونتی هراسانگیزتر است، زیرا پیوسته توسط قدرت توجیه میشود.
* این گفتوگو بخشی از مجموعه مصاحبههای وبسایت نیویورکتایمز با فیلسوفان و نظریهپردازان انتقادی دربارۀ «خشونت» است. متن کامل این گفتوگو بههمراه سایر مصاحبههای این مجموعه بهزودی در قالب کتاب توسط انتشارات «ترجمان علوم انسانی» منتشر خواهد شد.
چارلز تیلور شعر و موسیقی را عناصر نجاتبخش دوران افسونزدایی میداند
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
کتابی جدید، تاریخ ایدۀ خودآفرینی را در کنار تغییرات مذهبی بررسی میکند
نظریۀ «انفجار هوش» بر مبنای درک نادرستی از هوش به وجود آمده است