فلسفۀ غرب، فلسفۀ چینی، فلسفۀ هندی، و فلسفۀ اسلامی. وقتی به یکیشان علاقهمند میشویم، هزار دلیل میتراشیم تا آن یکی را از اعتبار بیندازیم. آنگاه آنچنان قلمروِ تفکر را محدود میکنیم تا ناخواسته اعتراف کنیم: «فقط فلان فیلسوف چیز میفهمید!». پیتر آدامسون، استاد فلسفۀ دانشگاه ماکسیمیلین مونیخ، تمام عمرش را بهپای مبارزه با این نوع نگاه گذاشته و پروژۀ خود را «تاریخ فلسفه بدون شکاف» نامیده، شکافی که مرزهای ذهنساختۀ ما بر فلسفه تحمیل کرده و باعث شده برخی تفکرهای اصیل حاشیهنشین شوند.
4 دقیقه
• کتاب جدید پیتر آدامسون نشانۀ انقلاب در تاریخ فلسفه است
بررسی کتاب «تاریخ فلسفه بدون هیچگونه شکاف: فلسفه در جهان اسلام» نوشتۀ پیتر آدامسون
از ۱۸۰۰ صفحۀ تاریخ فلسفۀ هگل، تنها یک صفحه دربارۀ اندیشمندان مسلمان است، یعنی چیزی در حد یک پاورقی بلند. حاشیهنشینیِ فلسفۀ اسلامی در سراسر تاریخ فلسفه به چشم میخورَد، اما وقتی، بیست سال پیش، پژوهشگران نظریۀ «برخورد تمدنها» را از زبان هانتینگتون شنیدند، موج جدیدی از مطالعات فلسفۀ اسلامی به راه افتاد که ثمرات زیادی داشت، آنقدر که وقتی پیتر آدامسون یک دوره تاریخ فلسفه مینویسد، ترجیح میدهد آن یک صفحه را به «یک جلد» تبدیل کند.
• شکاکان به «جزماندیشها» مدیوناند
بازی شکاکیت وقتی به بهترین شکل اجرا میشود که مخالفی «وجود» داشته باشد
پیرهون، شکاک کلاسیک یونان، آنقدر در همهچیز شک میکرد که همیشه باید کسی همراهش بود تا مراقبش باشد. تا او میخواست فکر کند «آیا این ارابه وجود دارد یا نه؟»، ممکن بود همان ارابه او را زیر بگیرد. البته پیرهون نمایندۀ افراطیترین نوع شکاکیت است. شکاکان معتدلتری هستند که به برخی چیزها یقین دارند؛ اما گاه آنقدر همان «برخی چیزها» متنوع میشود که بین خودشان نیز درگیری به وجود میآید.
• وقتی فلسفه به مسلمانان، مسیحیان و یهودیان نیازی یکسان داشت
فلسفه بستری برای گفتوگو بین روشنفکران ادیان مختلف فراهم میساخت
زمانی بغداد جایی استثنایی بود که محققان را از سراسر جهان اسلام بهسوی خود میکشید. مسلمانان، مسیحیان و یهودیانی که به مابعدالطبیعۀ ارسطو یا نظریههای پزشکی جالینوس علاقه داشتند، با هم گفتوگو میکردند، شروح و تفاسیر رقیب را میخواندند و با یکدیگر محاجه میکردند. اینکه فلسفه در این دوران، اغلب، نمایندگانِ ادیان متفاوت را در خود جای میداد، ازآنرو بود که ترجمه مستلزم چنین امری بود.
• اگر آکوئیناس فیلسوف است، چرا متکلمانِ مسلمان نباشند؟
خودداری از ستایش رگههای فلسفیِ «کلام» زیانبار است
شرقشناسان میگویند فلسفۀ اسلامی بعد از ابنرشد دیگر پیش نرفت. اما برتراند راسل پایش را فراتر میگذارد و میگوید: «فلسفۀ عربی تفکری اصیل به شمار نمیآید. مردانی همچون ابنسینا و ابنرشد صرفاً شارح ارسطو بودهاند». از طرف دیگر، فارابی و ابنسینا هم متکلمان را فیلسوف نمیدانستند. ذهن ما پر شده است از بسیاری از پیشفرضهایی که میگویند فلسفه در جهان اسلام مایۀ فلسفی و پرباری ندارد، حال آنکه متن هیچکدام از آن متفکران را نخواندهایم.
• کار مترجمان عربی صرفاً پاسداری از فلسفۀ یونان نبود
ترجمۀ آثار فلسفی میتواند روشی قدرتمند برای فلسفهورزی باشد
در قرن دهم میلادی، عربزبانها تقریباً بهاندازۀ خوانندگان انگلیسیزبانِ امروز به آثار ارسطو دسترسی داشتند. این امر بهلطف نهضت ترجمه میسر شد. اما چه چیزی باعث میشد خلفای عباسی از این کار حمایت کنند؟ بیشک، بخشی از انگیزۀ آنها نفع آشکارِ این کار بود: متون مهم در رشتههایی چون مهندسی و پزشکی کاربرد عملی داشتند. اما این نکته توضیح نمیدهد که چرا به مترجمانْ مبالغ هنگفتی داده میشد تا فیالمثل متافیزیک ارسطو را به عربی ترجمه کنند.
• به خدای فلسفه اعتقاد ندارم، اما دلم برایش تنگ میشود
تاریخ تصویر کاملاً متفاوتی از ارتباط فلسفه با سکولاریسم به ما میدهد
افلاطون باور داشت آنکه فلسفه میورزد به خدا شبیه میشود. ارسطو نیز در پایان کتاب اخلاقش هدف آدمی را در «خدمت به خدا و تعمق در او» تعریف میکرد و اسپینوزا آن هدف را «عشق عقلانی به خدا» میدانست. از سوی دیگر، کانت نیز عقل را نقد میکرد تا جایی برای ایمان باز کند و هگل دین و فلسفه را کاملاً در یک خط سیر میدید. اینها بزرگترین متفکران تاریخاند، پس چرا فیلسوفان بیدینترین و سکولارترین انسانها معرفی میشوند؟
برخی افکارشان به شکل تصویر است و بعضی به شکل واژهها. اما فرایندهای ذهنی مرموزتر از چیزی که تصور میکنیم هستند
یک متخصص هوش مصنوعی میگوید فرق انسانها با هوش مصنوعی در نحوۀ آموختن آنهاست
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپها به مشکل خورده است
گفتوگویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانهها