آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 1 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
همانطور که خودرو کالای معرّف قرن بیستم بود، گوشی هوشمند نیز کالای معرّف عصر ما است.
چهل سال پیش در چنین روزهایی استیو جابز و استیو وزنیاک شرکت اَپل را تاسیس کردند. احتمالا آن روز آنها تصورش را هم نمیکردند که گوشی هوشمند روزی کالای معرّف عصر ما خواهد شد. اینکه مردم در تمام روز و همهجا گوشی در دست دارند، چه معنا و مفهومی دارد؟ اینکه گوشیهای هوشمند، محل کار را ازلحاظ فضا و زمان گستردهتر کردهاند چه دلالتهایی از منظر اقتصادسیاسی دارد؟ و نهایتاً در این ماجرا ما جزو کدام دسته هستیم؛ استعمارکنندگان یا استثمارشدگان؟
ژاکوبن — خودرو از بسیاری جهات کالای معرّف قرن بیستم بود. اهمیت خودرو نه از برتری فناورانه یا پیچیدگی خط تولید، بلکه از قابلیتش در بازنمایی و شکلدهی جامعه ناشی میشد. روشهایی که از طریق آنها به تولید، مصرف، استفاده و کنترل خودروها میپرداختیم پنجرهای بودند به سوی خود کاپیتالیسم قرن بیستمی و نگاهی گذرا به چگونگی برخوردها و مناسبتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی.
اکنون که در دوران مالیشدن۱ و جهانیشدن به سر میبریم و «اطلاعات» در این دوران پادشاهی میکند، ایدۀ طرح کالایی که معرّف عصری تاریخی باشد، جالب مینماید. امروزه کالاها اهمیت زیادی دارند و رابطۀ مردم با آنها نقشی مهم در درک جامعه بازی میکند. همانطور که خودرو اهمیتی اساسی در درک قرن گذشته دارد، گوشی هوشمند نیز کالای معرّف عصر ما است.
امروزه مردم خیلی از وقت خود را با گوشیشان سپری میکنند. آنها در طول روز دائماً به گوشی خود سر میزنند و آن را نزدیک به خود نگه میدارند. این روزها مردم در کنار گوشی میخوابند، آن را به حمام و دستشویی میبرند و هنگام راهرفتن، غذاخوردن، مطالعهکردن، کارکردن، انتظارکشیدن و رانندگیکردن چشمان خود را به صفحۀ آن میدوزند. حتی طی تحقیقی، بیستدرصد جوانان اقرار کردند که در حین رابطۀ جنسی هم بهسراغ گوشیشان میروند.
اینکه مردم در تمام روز، هر جا که میروند در دست یا در جیب خود گوشی دارند، چه معنا و مفهومی دارد؟ برای درک معنای اعتیاد جمعی به گوشی باید بهتبعیت از توصیۀ هری برِیوِرمن «ازیکطرف، ماشینها و از طرف دیگر، روابط اجتماعی و نیز چگونگی تعامل این دو در جامعه» را بررسی کنیم.
ماشینهای دستی
کارمندان اَپل، شهرک فاکسکان۲ واقع در حومۀ شهر شنژنِ چین را «موردور» مینامند: سرزمینی نکبتبار در رشته افسانههای جی.آر.آر تالکین [نویسندۀ کتاب هابیت و ارباب حلقهها]. همانطور که موج بیسابقۀ خودکشیها در سال ۲۰۱۰ نشان داد، این عنوان تعبیری نهچندان اغراقآمیز دربارۀ کارخانههایی است که کارگران جوان چینی در آنها گوشی آیفون مونتاژ میکنند. زنجیرۀ تأمین اپل، گروههای مختلفِ مهندسان نرمافزار را به صدها تامینکنندۀ قطعات در امریکای جنوبی، اروپا و آسیای شرقی وصل میکند. صفحههای گوریلا گلس۳ از کنتاکی امریکا، پردازندههای حرکتی از هلند، تراشههای دوربین از تایوان و ماژولهای فرستنده و گیرنده از کاستاریکا به سمت دهها کارخانۀ مونتاژ در چین سرازیر میشوند.
گرایشات همزمان خلاقانه و مخربِ کاپیتالیسم، تغییراتی دائمی در شبکههای تولید جهانی و در داخل این شبکهها پدید میآورد و پیکربندیهایی جدید برای روابط قدرتِ شرکتی و دولتی ایجاد میکند. در روزگاران قدیم، زنجیرههای تأمین با محوریت تولیدکننده، غالب بودند و حرف اول را میزدند. برای نمونه میتوان به صنایعی مثل خودروسازی و صنعت فولاد اشاره کرد. افرادی مثل «لی ایاکوکا» و اسطورۀ بوئینگ «بیل الن» تصمیم میگرفتند چه چیزی بسازند، کجا بسازند و به چه قیمتی بفروشند.
اما با بالاگرفتن تناقضات اقتصادی و سیاسی مربوط به رونق پس از جنگ در دهههای شصت و هفتاد، کشورهای بیشتروبیشتری در نیمکرۀ جنوبی برای دستیابی به اهداف توسعهایِ خود، راهبردهایی صادراتگرا اتخاذ کردند. بهویژه در صنایع سبک مانند صنعت پوشاک، اسباببازی و الکترونیک، نوع جدیدی از زنجیرۀ تأمین پدید آمد که در آن، حاکمیت با خردهفروشان است؛ نه تولیدکنندگان. در این مدلهای خریدارمحور، شرکتهایی مثل نایکی، لیز کلِیبرن و والمارت، قیمت خود را به تولیدکنندگان اعلام میکنند.
قدرت و حاکمیت در نقاط مختلفی از زنجیرۀ گوشیهای هوشمند قرار دارند و تولید و طراحی در مقیاسی جهانی یکپارچه شدهاند. اما پیکربندیهای جدیدِ روابط قدرت سلسلهمراتبهای موجود ثروت را تقویت میکنند: کشورهای فقیر و با درآمد متوسط دست و پا میزنند تا از طریق توسعۀ زیرساختهای خود و معاملات تجاری بهسمت گرههای پرمنفعتتر حرکت کنند؛ اما فرصتهای ارتقا بسیار نادرند و ماهیت جهانی تولید، تلاشهای کارگران برای بهبود شرایط و دستمزدها را بسیار سخت میکند.
کارگران کنگویی که در معدن کلتان مشغول کارند، بیش از یک اقیانوس با مدیران اجرایی نوکیا فاصله دارند. تاریخ، سیاست، روابط کشورشان در تأمین مالی و چندین دهه توسعه، بین آنها جدایی انداخته است. بسیاری از اینها ریشه در استعمارگری دارند.
زنجیرۀ ارزش گوشیهای هوشمند نقشۀ خوبی است برای استثمار جهانی، سیاست تجاری، توسعۀ نامتوازن و توانایی لجستیک؛ اما اهمیت اساسیتر این ابزار را باید در جای دیگری جستوجو کرد. برای کشف دگرگونیهای ظریفتر در انباشت و تمرکزی که بهوسیلۀ گوشی هوشمند تسهیل یافته و نمود پیدا کرده است، باید توجه خود را از فرایندی که مردم بهوسیلۀ آن از ماشینها برای ساخت گوشیهای همراه استفاده میکنند برداریم و به فرایندی معطوف کنیم که از طریق آن از خودِ گوشی بهعنوان ماشین استفاده میکنیم.
از برخی جهات، ماشیندانستنِ گوشی، بدیهی بهنظر میرسد. در واقع، چینیها به گوشی موبایل «شوجی» میگویند که بهمعنی «ماشین دستی» است. مردم اغلب از ماشینهای دستی خود مانند سایر ابزارها استفاده میکنند؛ بهویژه در محل کار. افزایش تقاضا در جوامع نولیبرال برای کارکنانی انعطافپذیر و سیار جایگاه ویژهای به این ابزار میبخشد.
گوشیهای هوشمند، محل کار را ازلحاظ فضا و زمان گستردهتر میکنند. میتوان پیامهای ایمیل را هنگام صرف صبحانه پاسخ داد، برخی کارها را هنگام برگشت به خانه در مترو بررسی کرد و جلسههای روز بعد را شب، قبل از خواب مشخص کرد. اینترنت به محل کار تبدیل میشود و دفتر کار فقط نقطهای کوچک روی نقشهای پهناور از فضاهای کاری ممکن خواهد بود.
طولانیشدن روزهای کاری بهواسطۀ گوشیهای هوشمند چنان همهگیر و زیانبار شده است که گروههای کارگری به مبارزه برخاستهاند. در فرانسه، اتحادیههای صنفی و شرکتهای فناوری در آوریل ۲۰۱۴ قراردادی امضا کردهاند که «حق قطع اتصال از شبکه» پس از ساعات کاری را برای ۲۵۰هزار کارگر فناوری به رسمیت میشناسد. آلمان نیز در نظر دارد قانونی وضع کند که بهموجب آن تبادل ایمیل و تماسهای تلفنی پس از وقت کار ممنوع خواهد شد. وزیر کار آلمان، آندرئه نالس، طی مصاحبهای با روزنامهای آلمانی گفت: «مسلماً بین دسترسپذیریِ دائمی و بیماریهای روانشناختی رابطهای وجود دارد.»
گوشیهای هوشمند خلق انواع جدید کار و روشهایی جدید برای دسترسی به بازار کار را نیز آسان کردهاند. در «بازار خردهکاری۴» شرکهایی مثل تسکرَبیت و پُستمِیتس با ایجاد ارتباطی قوی با «نیروی کار توزیعشده» از طریق گوشیهای هوشمند مدلهای کسبوکار جدیدی ساختهاند.
تسکربیت کسانی را که از انجام کارهای طاقتفرسای خود پرهیز میکنند، به اشخاصی متصل میکند که تمایل دارند در ازای دستمزد، خردهکاری کنند. کسانی که میخواهند کارهای روزمرهشان انجام شود، کارهایی مثل لباسشویی یا تمیزکردن خانه بعد از جشن تولد فرزندشان، با استفاده از نرمافزار موبایلی تسکربیت با «تسکرها» [کارگران] ارتباط برقرار میکنند.
تسکرها باید همواره گوشبهزنگِ گوشیهای خود باشند تا هنگام مطرحشدن درخواست کار بلافاصله پاسخ دهند. زمان پاسخدهی تعیین میکند که کار به چه کسی میرسد. مصرفکنندگان میتوانند تسکر دلخواه خود را سفارش دهند یا حذف کنند. بهمحض اینکه کار با موفقیت انجام شد، طرف قرارداد میتواند دستمزدش را مستقیماً از طریق گوشی دریافت کند.
آیندۀ موفقیتآمیزی در دنیای کسبوکار برای پستمیتس پیشبینی میشود؛ بهویژه پس از آنکه در سال گذشته شرکت سرمایهگذاری اسپارک کپیتال مبلغ شانزدهمیلیون دلار به این شرکت تزریق کرد. پستمیتس «پیکهای» خود را در شهرهایی مثل بوستون، سن فرانسیسکو و نیویورک با استفاده از برنامهای که روی گوشی آیفون آنها نصب شده است، ردگیری میکند تا سفارشهای ساندویچ مکزیکی و قهوۀ وانیلیِ بدون قند را به خانهها و دفاتر کاری تحویل دهند. وقتی سفارش کاری جدید مطرح میشود، برنامۀ گوشی، مسیر نزدیکترین پیک را شناسایی میکند. این پیک برای دریافت دستمزد، باید بلافاصله به این سفارش پاسخ دهد و کار را در عرض یک ساعت به انجام برساند.
پیکهایی که بهعنوان کارکنان پستمیتس شناخته نمیشوند، کمتر از شرکت اسپارک اشتیاق نشان میدهند. دریافتی آنها بهازای هر تحویل علاوه بر انعام، سه دلار و هفتادپنج سنت است و چون در دستۀ پیمانکاران مستقل قرار میگیرند، مشمول حمایت قوانین حداقل دستمزد نمیشوند.
بهاینترتیب، ماشینهای دستیِ ما با دنیای مدرنِ کار کاملاً سازگار میشوند. گوشی هوشمندِ کار، مدلهای مشروط استخدام و خوداستثماری را با وصلکردن کارگران به سرمایهداران آسان میکند؛ بدون نیاز به صَرف هزینههای ثابت و سرمایهگذاری عاطفی که در روابط سنتیِ استخدام دیده میشود.
اما گوشیهای هوشمند فقط نوعی فناوری برای کارهای مزدی نیستند؛ بلکه به بخشی از هویت ما تبدیل شدهاند. وقتی از گوشی برای ارسال پیامک به دوستان و دوستداران خود استفاده میکنیم، در فیسبوک نظر میگذاریم یا فیدهایمان را در توییتر نگاه میکنیم، مشغول کار نیستیم؛ بلکه در حال استراحت و تفریح و خلاقیت هستیم. اما درمجموع از راه همین کنشهای جزئی است که درنهایت چیزی منحصربهفرد و ارزشمند تولید میکنیم: خودهایمان.
خودهایی برای فروش
اِروینگ گافمن، جامعهشناس برجستۀ امریکایی، به موضوع «خود» علاقهمند بود و همینطور به اینکه افراد چگونه از طریق تعامل اجتماعی «خود»شان را تولید میکنند و نمایش میدهند. طبق اذعان گافمن، وی نگرشی شکسپیری داشت. از نظر او «دنیا صحنۀ نمایش است». بهگفتۀ او تعاملات اجتماعی را میتوان نوعی اجرای نمایش دانست و اجرای افراد بسته به تماشاگرشان متفاوت خواهد بود.
ما این نقشهای «جلوی صحنه» را برای کسانی اجرا میکنیم که میخواهیم تحت تأثیرشان قرار دهیم؛ مثل آشنایان، همکاران و خویشاوندان انتقادگر. اجراهای جلوی صحنه اینطور نشان میدهند که اعمال ما «معیارهای خاصی را صورتبندی میکنند و تداوم میبخشند.» این اعمال تماشاگر را متقاعد میکنند که ما در حقیقت همانی هستیم که وانمود میکنیم: انسانی مسئولیتپذیر، هوشمند و اخلاقمدار.
اما نمایشهای جلوی صحنه ممکن است سست و بیثبات باشند. آنان اغلب تحت تأثیر اشتباه و خطا تضعیف میشوند. مردم دچار اشتباهاتی شرمآور میشوند، در درک اشارات اجتماعی دچار سوءتعبیر میشوند یا دستشان رو و دروغشان برملا میشود. گافمن بهشدت علاقهمند بود که بفهمد ما در تکمیل و حفظ نمایشهایمان در جلوی صحنه چقدر زحمت میکشیم و چقدر در این کار شکست میخوریم.
گوشیهای هوشمند نعمتی خدادادی برای جنبههای دراماتیک زندگی هستند. آنها ما را قادر میسازند تا اثرگذاری خود روی دیگران را با دقتی وسواسگونه مدیریت کنیم. میتوانیم بهجای صحبت کردن با دیگران، به آنها پیام بفرستیم و پیشاپیش برای بذلهگوییها و استراتژیهای اجتناب و طفرهرویمان برنامهریزی کنیم. میتوانیم سلیقۀ بیعیبونقص عکاسی خود را در وبسایت پینترِست، مهارتهای برترِ فرزندپروری خود را در سایت کافهمام و شکوفاییِ استعدادهای هنری خود را در اینستاگرام بهصورت زنده و بلادرنگ بهنمایش بگذاریم.
اخیراً مجلۀ نیویورک براساس سایت دوستیابی «اوکیکیوپید۵» مطلبی دربارۀ چهار فرد جذاب و خواستنی اول در شهر نیویورک منتشر کرده است. این افراد چنان پروفایل ماهرانه و جذابی برای خود ایجاد کردهاند که با سیل فزایندۀ درخواستها مواجه شدهاند. از گوشی آنها دمبهدم صدای زنگ دریافت پیامهایی از دوستان بالقوه شنیده میشود. تام، یکی از این چهار فرد برگزیده، بهطور مرتب پروفایلش را اصلاح میکند، عکسهای جدید به آن اضافه میکند و خود را با کلماتی دیگر توصیف میکند. او حتی از سرویس بهینهساز پروفایل این سایت با نام «مایبِستفِیس» استفاده کرده است.
بهگفتۀ تام، همۀ این تلاشها امروزه در «فرهنگ لایکِ» ما لازم است. تام پروفایل اوکیکیوپیدش را «ادامۀ خودش» میداند: «دوست دارم پروفایلم هم خوب و تمیز به نظر بیاید؛ بنابراین آن را وادار به ورزش و دفع زوائد میکنم.»
گسترش باورنکردنیِ رسانههای اجتماعی و استفادۀ فزایندۀ مردم از آنها برای تولید و نمایش «خود»شان ظهور آداب و رسومی مبتنی بر رسانههای جدید تکنولوژیک را رقم میزند. اکنون گوشیهای هوشمند در رویکردهای ما در «تولید، حفظ، ترمیم و نوسازی روابط و نیز مخالفت یا مقاومت در برابر آن» نقشی محوری بازی میکنند.
مثلاً آداب تبادل پیامک را در نظر بگیرید که با همۀ قواعد پیچیده و نانوشتهاش، اکنون نقشی حاکم در پویایی روابط اکثر جوانان بازی میکند. برای اینکه بپذیریم آداب جدیدِ مبتنی بر رسانههای تکنولوژیک سنتها و رسوم قدیمیتر را از بین میبرند یا آنها را دچار تغییری بنیادین میکنند، لازم نیست در نوستالژی تلخ غرق شویم.
تولید و حفظ روابط بهصورت دیجیتال از طریق گوشیهای هوشمند تفاوتهایی با استفاده از گوشی برای انجام وظایف مرتبط با کارهای مزدی دارد. افراد بابت پروفایلشان در سایت «تیندر» یا بهخاطر آپلودکردن عکسهای آخر هفتهشان در «اِسنَپچت» مزدی دریافت نمیکنند؛ بلکه «خود»شان و آدابی که تولید میکنند، در معرض فروش قرار میگیرند. صرفنظر از قصد و نیت، وقتی که شخصی از گوشی هوشمندش برای اتصال به دیگران و جامعۀ دیجیتالِ فرضی استفاده میکند، خروجیِ کاری که بیمزد و منت و بهخاطر دل خود انجام میدهد، بهاحتمالِ زیاد بهعنوان کالا به فروش خواهد رفت.
شرکتهایی مثل فیسبوک در محصورسازی و فروش خودهای دیجیتال پیشگاماند. در سال ۲۰۱۳، تعداد کاربران فیسبوک که از طریق گوشیهای هوشمندشان به این سایت دسترسی داشتند، به ۹۴۵میلیون نفر رسید. در آن سال، فیسبوک ۸۹درصد از درآمدش را از راه تبلیغات کسب کرد که نصف آن به تبلیغات موبایلی مربوط میشد. تمام معماری فیسبوک با این هدف طراحی شده که تولیدِ خودهای کاربران را ازطریق بستری هدایت کند که آنها را قابل فروش میکند.
فیسبوک بهخاطر همین هدف بود که سیاست «نام واقعی» را در پیش گرفت: «وانمودکردنِ خود بهعنوان چیزی دیگر یا کسی دیگر ممنوع است.» فیسبوک کاربران را ملزم به استفاده از نام قانونی میکند تا بتوان خودهای جسمانی آنها را با خودهای دیجیتالشان تطبیق داد؛ چون دادههایی که یک انسان واقعی تولید و دریافت میکند، سودآورتر از انسان دیجیتال است.
کاربران سایت دوستیابی اوکیکیوپید با تبادل مشابهی موافقت میکنند: «داده در عوض قرار دوستی.» شرکتهای ثالث پشت پرده نشستهاند و مشغولاند به جمعآوری عکسهای کاربران، دیدگاههای سیاسی و مذهبی آنها و حتی اظهار علاقهشان به رمانهای دیوید فاستر والاس. سپس دادههای جمعآوریشده به تبلیغاتچیها فروخته میشود؛ همانهایی که آگهیهایی هدفمند و شخصیشده تولید میکنند.
مجموعۀ کسانی که به دادههای اوکیکیوپید دسترسی دارند، بسیار بزرگ است. اوکیکیوپید در کنار شرکتهای دیگری مثل «مَچ» و «تیندر» تحت مالکیت شرکت «اینتراکتیوکورپوریشین» (بهاختصار آیاِیسی۶) قرار دارد که ششمین شبکۀ اینترنتی بزرگ در دنیا است. اینکه حاصل ساخت و عرضۀ «خود» در سایت اوکیکیوپید، عشق باشد یا نه، قطعی نیست؛ اما سود شرکتیِ حاصل از آن قطعی است.
روزبهروز آگاهی به این نکته بیشتر میشود که خودهای دیجیتالِ ما امروزه تبدیل به کالا شدهاند. استاد دانشگاه نیواسکول، لورل پِتاک اخیراً بیانیهای منتشر کرده است بهنام «مزد برای فیسبوک» و در ماه مارس ۲۰۱۴ پل بادنیتز و تاد برگر سایت «اِلو» را خلق کردند که بهسرعت جانشین محبوبی برای فیسبوک میشود.
سایت الو اعلام میکند که: «ما معتقدیم شبکۀ اجتماعی میتواند ابزاری برای توانمندسازی باشد. شبکۀ اجتماعی وسیلهای برای فریب، اجبار و دستکاری نیست؛ بلکه فضایی برای ارتباط، خلاقیت و لذتبردن از زندگی است. شما کالا نیستید.» اِلو قول میدهد دادههای شما را به تبلیغگران ثالث نفروشد؛ دستکم فعلاً نمیفروشد. اما حق خود را برای انجام چنین کاری در آینده محفوظ میداند.
بااینحال، مباحث مربوط به فروش خودهای دیجیتال توسط شرکتهای فروش داده و غولهای «سیلیکون ولی» معمولاً از مباحث مربوط به اوضاع کاری بهرهکشانه یا رشد فزایندۀ بازار کارهای محقر و بیثبات جدا است. اما اینها پدیدههای مجزایی نیستند؛ بلکه ارتباط پیچیده و ظریفی با هم دارند و همگی تکههایی از پازلِ سرمایهداری مدرن هستند.
کالاسازی
سرمایه باید با تکثیر خود، در طول زمان و مکان، منابع جدیدی برای سودآوری تولید کند. همچنین باید پیوسته بین کارگرانِ مزدی و صاحبان سرمایه جدایی ایجاد و این جدایی را تقویت کند، ارزشی را که از کارگران استخراج میکند، افزایش دهد و قلمروهای جدیدی از حیات اجتماعی را برای خلق کالاهایی جدید به استعمار خود درآورد. این سیستم و روابطی که آن را میسازند، دائماً در حال حرکتاند.
توسعه و تکثیر سرمایه در زندگی روزمره و مستعمرهشدن قلمروهای جدیدِ حیات اجتماعی ازطریق سرمایه همیشه مشهود نیست. فکرکردن به گوشی هوشمند میتواند به ما در حل معما کمک کند؛ چون خود این ابزار، مدلهای جدید انباشت سرمایه را تسهیل و تقویت میکند.
سیر تحولِ کار در طول سه دهۀ گذشته چند روند مشخص دارد: طولانیشدن روزِ کاری و هفتۀ کاری، کاهش دستمزدهای واقعی، کاهش حمایتهای غیرمزدی از بازار یا حذف آنها در مواردی مثل مستمری ثابت یا مقررات سلامت و ایمنی، گسترش کارهای پارهوقت و تضعیف اتحادیههای کارگری.
درعینحال، هنجارهای مربوط به سازماندهی کار نیز دگرگون شده است. مدلهای استخدام موقت و پروژهمحور در حال ازدیاد است. دیگر تأمین امنیت شغلی یا ساعات منظم کاری از کارفرمایان انتظار نمیرود و از آن طرف نیز کارکنان چنین انتظاراتی ندارند.
اما تضعیف و انحطاط کار، امری مسلم نیست. روند فزایندۀ استثمار و فقر نوعی گرایش است؛ نه نتیجۀ ثابتی که قواعد کاپیتالیسم حکم میکند. اینها نتیجۀ نبردهایی است که در آنها بازندۀ میدان کارگران و برندهاش کاپیتالیستها بودهاند.
استفادۀ فراگیر از گوشیهای هوشمند برای طولانیکردن روزهای کاری و توسعهدادن بازار برای مشاغل بیارزش، هم نتیجۀ ضعف کارگران بوده است و هم ضعف جنبشهای طبقۀ کارگر. اکراه و رضایتِ شمارِ فزایندهای از کارگران برای کارکردن با کارفرما از طریق گوشیشان باعث میشود استفاده از گوشی هوشمند بهعنوان ابزاری برای استثمار، عادی و موجه جلوه کند و دسترسپذیری دایمی بهعنوان ضرورتی برای کسب دستمزد، کاملاً جا بیفتد.
صرفنظر از رکود بزرگ اخیر، نرخ سود شرکتها از اواخر دهۀ هشتاد بهطور پیوسته افزایش یافته است. همچنین دسترسی به بازارهای جهانی، گستردهتر و عمیقتر شده و رشد کالاهای جدید شتاب بیشتری گرفته است. توسعه و تکثیر سرمایه به رشد و توسعۀ همین کالاهای جدید وابسته است. بسیاری از این کالاها از انگیزۀ دایمی سرمایه برای فتح قلمروهای جدید زندگیِ اجتماعی بهمنظور کسب سودِ بیشتر پدید میآیند یا بهگفتۀ ماسیمو دی انجلیس، اقتصاددان سیاسی، بهمنظور بهکارگیری این قلمروها در خدمت انگیزهها و اولویتهای سرمایه.
گوشی هوشمند نقشی محوری در این فرایند دارد؛ چون سازوکاری فیزیکی فراهم میکند که دسترسی دایمی به خودهای دیجیتالمان را ممکن میسازد و مرزهای ناپیمودهای از قلمروی کالاسازی را میگشاید.
افراد بهخاطر خَلق و حفظ خودِ دیجیتال، مزدی دریافت نمیکنند. مزدی که میگیرند عبارت است از رضایت خاطرشان از مشارکت در این مراسم و قدرت کنترل آنها بر تعاملات اجتماعی. مزدی که میگیرند، احساس شناوری در دریای وسیع ارتباطات مجازی است؛ هرچند ماشینهای دستیشان میانجیِ پیوندهای اجتماعی است و درعینحال که افراد را بهعنوان هویتهای مولد، مجزا از هم نگه میدارد، به آنها کمک میکند تا احساس باهمبودن کنند. ماهیت داوطلبانهبودنِ این آداب و مراسمِ جدید از اهمیت و سودآوری آنها برای سرمایه نمیکاهد.
برِیورمن میگوید: «سرمایهداران منبع اساسی توسعۀ سرمایۀ خود را در انعطافپذیری نامحدودِ کار انسانی مییابند.» نوآوریهای سی سال اخیر درستی این جمله را ثابت میکند و گوشیهای همراه بهعنوان یکی از مکانیزمهای اصلیِ فعالسازی، دسترسی و بهرهبرداری از انعطافپذیری نیروی کار انسانی پدید آمدهاند.
گوشیهای هوشمند تضمین میکنند که ما خیلی بیشتر از ساعاتِ بیداریمان تولید میکنیم. آنها مرز بین کار و اوقات فراغت را پاک کردهاند. امروزه دسترسی کارفرمایان به کارکنانشان تقریباً نامحدود شده است و روزبهروز حفظ شغلی بیثبات و با دستمزد کم، بیشتروبیشتر به دسترسپذیری و آمادگیِ دایمی برای کارکردن بستگی پیدا میکند. درعینحال، گوشیهای هوشمند برای مردم دسترسی پیوستهای به مشترکات دیجیتال و آداب و رسوم ارتباطپذیری فراهم میآورند؛ اما فقط در ازای خودهای دیجیتالشان.
گوشیهای هوشمند با مبهم و تیرهکردن مرز بین تولید و مصرف، بین حوزۀ اجتماعی و حوزۀ اقتصادی، بین دورۀ پیش از کاپیتالیسم و کاپیتالیسم اطمینان میدهند که خواه فرد از گوشی خود برای کار استفاده میکند یا برای سرگرمی، نتیجه در هر دو حالت یکسان خواهد بود: سودآوری برای سرمایهداران.
آیا ظهور گوشی هوشمند نشانهای است بر لحظۀ «دبوردی۷» که در آن کالا «استعمار حیات اجتماعی» را تکمیل کرده است؟ آیا این حقیقت دارد که نهتنها مشاهدۀ رابطۀ ما با کالاها ساده شده است؛ بلکه «اکنون تنها چیزی که میشود دید، کالاها هستند؟»
دسترسی به شبکههای اجتماعی و ارتباطاتِ دیجیتال از طریق گوشیهای همراه بیشک آزادیهای مختص خود را دارد. گوشیهای هوشمند میتوانند به مبارزه با بیهنجاری و ارتقای آگاهی نسبت به محیط اطراف کمک کنند و درعینحال ایجاد و حفظ رابطههای واقعی را برای مردم آسانتر کنند.
ارتباط اشتراکی از طریق خودهای دیجیتال میتواند مقاومت درمقابل سلسلهمراتب موجود قدرت را تقویت کند. مکانیزمهای داخلیِ این سلسلهمراتب باعث جدایی و ساکتشدن افراد میشود. نمیتوان اعتراضات پس از حادثۀ فرگوسن و خشونت پلیس را بدون گوشیهای هوشمند و رسانههای اجتماعی تصور کرد. حرف آخر اینکه اکثر مردم هنوز مجبور نشدهاند برای کار از گوشی هوشمند استفاده کنند و مطمئناً ملزم به نمایش خودهایشان از طریق فناوری نیستند. اکثر مردم اگر بخواهند میتوانند همین فردا گوشی خود را به دریا بیندازند.
اما این کار را نخواهند کرد. آنها ماشینهای دستی خود را دوست دارند. برقراری ارتباط از طریق گوشیهای هوشمند بهسرعت در حال تبدیلشدن به هنجاری پذیرفتهشده است و روزبهروز آداب و مراسم بیشتری بهواسطۀ فناوری برگزار میشود. اتصال دائم به شبکهها و اطلاعاتی که فضای سایبری مینامیم، رفتهرفته نقشی محوری در تعیین هویت پیدا میکند. اینکه چرا چنین اتفاقی رخ میدهد، موضوعی بغرنج است.
همانطور که کِن هیلیس، کارشناس رسانه و فناوری اظهار میکند، آیا این پدیده راهی دیگر است برای «حل پوچی و بیمعنایی وجود» یا همانگونه که روکسان گی، استاد و رماننویس امریکایی اشاره میکند، آیا توانایی ما در ساخت ماهرانۀ آواتارهای دیجیتالمان، مرهمی خواهد بود بر حس عمیق ناتوانیمان در مواجهه با بیعدالتی و نفرت؟
یا آیا همانطور که اَمبر کیس معتقد است، همۀ ما در حال تبدیلشدن به ارگانیسمهای سایبری، بهاختصار سایبورگ، هستیم؟ شاید نه؛ اما این موضوع به تعریف ما از ارگانیسم سایبری بستگی دارد. اگر منظور ما از سایبورگ انسانی باشد که از نوعی فناوری یا ماشین برای بازیابی کارکردهای ازدسترفتهاش یا ارتقای ظرفیتها و دانش خود بهره میبَرد، آنگاه انسانها مدتهای مدیدی است که ارگانیسم سایبری شدهاند و استفاده از گوشی هوشمند فرق چندانی با استفاده از دست مصنوعی، خودرو یا کار در خط تولید ندارد.
اگر جامعۀ سایبورگ را جامعهای بدانیم که در آن روابط انسانی بهواسطۀ فناوری شکل میگیرد، آنگاه جامعۀ ما با این معیار مطابقت خواهد داشت و گوشیهای ما نقشی برجسته ایفا خواهد کرد. اما مدتها است که فناوری وارد روابط و عادات و رسوم ما شده است. بدون راهآهن و خودرو، رشد سریع مراکز شهری کلان، بهعنوان قطبهای ارتباطات و نوآوری، ناممکن بود.
نیروی محرک جامعه ماشینها، فناوری، شبکهها و اطلاعات نیستند؛ بلکه مردماند. ما وسایل و ابزارها را براساس شبکۀ موجود روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و توازن قدرت میسازیم و به کار میگیریم.
گوشی هوشمند و نحوۀ شکلدهی و بازتاب روابط اجتماعی موجود توسط آن، بههیچوجه متافیزیکیتر از خودروهای مدل «فورد رنجر» نیست که زمانی از خط تولید شرکت فورد در شهر ادیسون در ایالت نیوجرسی بیرون میآمدند. گوشی هوشمند نیز، هم نوعی ماشین است و هم کالا. تولید آن نشانگر نقشهای است مرکب از قدرت در مقیاس جهانی، سازماندهی و استثمار.
درحالحاضر، نیاز کاپیتالیستها به بهرهکشی و کالاسازی، بهخاطر روشهای تولید و مصرف گوشیهای هوشمند فزونی یافته است؛ اما سودهای سرمایه هرگز تضمینی و خدشهناپذیر نیستند. در هر مرحله باید آنها را بازسازی و از آنها دفاع کرد. ما قدرت اعتراض به سودهای سرمایهای و رد آنها را داریم و باید هم داشته باشیم. شاید گوشیهای ما در این راه مفید و کارساز باشند.
* نسخهٔ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
* نیکول ام.اَشاف (Nicole M. Aschoff) از سردبیران مجلۀ جاکوبین و نویسندۀ کتاب پیامبران جدید سرمایه است.
[۱] financialization
[۲] فاکسکان (Foxconn) که نام تجاری شرکت «هونهای پریسیژن اینداستری» و در واقع شرکت تابعۀ آن است، شرکتی است تایوانی و بزرگترین تولیدکنندۀ قطعات رایانهای و الکترونیکی در جهان که شعبۀ بزرگی در کشور چین دارد. همچنین بزرگترین صادر کنندۀ این کشور محسوب میشود.[ویکیپیدیا]
[۳] Gorilla Glass شرکت تولیدکنندهٔ صفحات لمسی:
[۴] odd jobs
[۵] OKCupid
[۶] IAC/InterActiveCorp
[۷] Debordian
کتاب محدودیتگرایی اثری تفکربرانگیز برای علاقهمندان به موضوع نابرابری است
آنچه سرمایهداری را از پا درآورده خودِ سرمایه است
عجیبها در همه جای دنیا دارند به هم شبیهتر میشوند
امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است